طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آخرت غیرمسلمانان – جزء ۱۰ سوره انفال، آیه ۴۲

آخرت غیرمسلمانان – جزء ۱۰ سوره انفال، آیه ۴۲


آخرت غیرمسلمانان – جزء ۱۰ سوره انفال، آیه ۴۲

۱۳۹۵/۱۲/۰۲


۱۳۹ بازدید

پرسش ۱ . آیا یهودى ها و مسیحى هاى فعلى همه جهنمى هستند؛ تکلیف اهل تسنن چیست؟

پرسش ۲ . با مخترعان و دانشمندانى مانند ادیسون در آخرت چگونه برخورد مى شود؟

«… لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمیعٌ عَلیم…»[ انفال 8، آیه 42.]؛

«تا کسى که [باید ]هلاک شود، با دلیلى روشن، هلاک گردد و کسى که [باید ]زنده شود، با دلیلى واضح، زنده بماند و خداست که در حقیقت، شنواى داناست».



بعضى ها خیلى صریح مى گویند: همه جهنمى هستند و حال آن که این حرف معقول نیست و نمى شود همه را با یک چوب راند.

واقعیت این است که براساس آیات قرآن، مانند آیه شریفه فوق و آیه شریفه «… وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً»[ اسراء 17، آیه 15.]؛ «… و ما تا پیامبرى برنینگیزیم، به عذاب نمى پردازیم»، امکان ندارد خداوند متعال، مردمى را بدون حجت و فرستادن پیامبر، عذاب کند؛ البته این رسول یا باطنى همانند عقل و فطرت است و یا رسول خارجى، مانند پیامبران الهى است.

در برابر پیامبران الهى و اتمام حجت خداوند، مردم به چند گروه تقسیم مى شوند:

1. گروهى که به پیامبر اسلام و تمامى امامان دوازده گانه، ایمان دارند و به حقانیت تمامى پیامبران گذشته، اعتقاد دارند. اینان، همان فرقه ناجیه مسلمان اثنى عشریه هستند.

2. فرقه هاى غیرشیعه دوازده امامى، مانند «زیدیه» که پس از پیامبر صلى الله علیه و آلهبه سه امام اعتقاد دارند و «اسماعیلیه» که به شش امام معتقد مى باشند و از اعتقاد نسبت به دیگر امامان علیهم السلام، محروم هستند.

3. اهل تسنن که به امامان دوازده گانه، به عنوان جانشینان پیامبر صلى الله علیه و آله، معتقد نیستند. شکى نیست که پیغمبر، یک دین و آیین بیشتر نیاورد و یکى از این مذاهب، مطابق دستورات پیامبر صلى الله علیه و آله است و پیغمبر، یک جور وضو و نماز و احکام را تشریع نمود.

4. پیروان ادیان دیگر، مانند یهودیان و مسیحیان که به پیامبر اسلام و قرآن معتقد نیستند.

حال آیا همه این گروه هاى غیرشیعه دوازده امامى، جهنمى هستند؟

پاسخ این است که انسان ها از این لحاظ به سه دسته زیر تقسیم مى شوند:

1. عالم عامد؛ مثل عالمى که آگاه است و مى داند که دین مسیح تحریف شده و به کدام دین در انجیل، بشارت داده شده است و همه این مسائل را مى داند؛ اما رو نمى کند؛ حال به هر دلیلى که باشد – مثل این که، ریاستش به خطر مى افتد یا هواى نفسش نمى گذارد و یا از امور واهى مى ترسد – به هر حال، چنین شخصى از روى عمد و لجاجت، حق را زیر پا مى گذارد و روشن است که چنین شخصى، سزاوار جهنم است و این مطلب، کاملاً عقلى است.

2. جاهل مقصر؛ یعنى کسى که نمى داند و نمى خواهد بداند؛ مثلاً شخصى واقعاً نمى داند مسیحى یا شیعه یا سنى کدامشان حق هستند؛ چون کتاب نخوانده و تحقیق نکرده است؛ البته بى سواد نیست و چه بسا دکتر هم هست؛ اما تا بحث دین پیش مى آید، نمى خواهد گوش دهد و نمى خواهد جهلش نسبت به دین از بین برود و اساساً نمى خواهد ادله و مستندات را بشنود؛ بله، او نسبت به دین، جاهل است و حق و باطل دین را نمى داند؛ اما در ندانستن خویش، مقصر است؛ زیرا مى تواند با پاى منبر نشستن، مطالعه کردن، رادیو و تلویزیون دیدن و گوش دادن و از همه مهم تر فکر کردن، به نتیجه برسد؛ اما نمى خواهد[ «… قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ»؛ «بگو: آیا کسانى که مى دانند و کسانى که نمى دانند یکسانند؟ تنها خردمندانند که پندپذیرند»، زمر (39، آیه 9).]. چنین افرادى در زمان پیغمبر صلى الله علیه و آله هم بودند. پیغمبر صلى الله علیه و آلهوقتى آیه مى خواند، گروهى گوش مى کردند و مسخره مى کردند که اینان عالم عامد بودند، بعضى پنبه در گوش خود مى گذاردند و گوش نمى کردند که اینها را جاهل مقصر مى گویند. حال در بحث ما، غیرشیعه ها، مانند: سنى، مسیحى، یهودى و…، اگر نسبت به حق، جاهل مقصر باشند، حقشان است که به جهنم بروند. شما خود قضاوت کنید؛ آیا کسى که خود در ندانستن و جهلش مقصر باشد، قابل سؤال و جواب و مؤاخذه نیست؟

3. جاهل قاصر؛ مانند پیرمردها و پیر زن ها در روستاها؛ پیر زنى که 70 سال است شهر نرفته – سواد هم ندارد – در روستایش برق و رادیو و تلویزیون هم نیست، اگر این پیر زن جهنم برود، عقل مى گوید: که این ظلم است؛ چون او عناد و کوتاهى نکرده است؛ بلکه برعکس، به خاطر سادگى و صفاى باطنش، مى تواند مورد تفضل الهى قرار گیرد و چه بسا (به جهت اعمال خوبش) که مطابق فطرت انجام داد، بهشتى شود. بسیارى از مسیحى ها، یهودى ها و اهل تسنن، این طورند.

بنابراین، همه را با یک چشم نگاه نکنید. وقتى هم دعا مى کنید، براى همه مسلمانان و انسان ها دعا کنید. بعضى ها وقتى مى شنوند که مثلاً آمریکا سیل آمده، مى گویند: الهى شکر؛ در حالى که آنها هم بشرند؛ جان دارند و بنده خدا هستند و چه بسا در دین، جاهل قاصر باشند.

یهودى ها و مسیحى ها در صورت غیرحربى بودن، احترام دارند؛ ولى کافران حربى، مثل اسراییلى هاى غاصب، هیچ احترامى ندارند.

در آخرت نسبت به مخترعان و دانشمندانى مانند ادیسون، چگونه برخورد مى شود؟

باید گفت که اگر ادیسون نسبت به دین، «جاهل قاصر» بوده، ان شاءالله بهشتى است.

از نظر عقلى، اگر کسى براى غیرخدا کار کند، مزدش را باید از غیر خدا بگیرد و اگر براى خدا کار کند، مزدش را باید خدا بدهد.

ادیسون هم اگر نیت خدایى داشته، خدا به او مزد مى دهد و اگر نیتش خودنمایى بوده، در این صورت، خودش را نشان داده و مزدش را گرفته و اگر غرض او خدمت به خلق بوده، خدمتش را کرده و مزدش را هم از تحسین مردم گرفته است. پس اگر کارش رنگ خدایى داشته، خدا هم به خاطر آن، به او مزد مى دهد.

از آیات و روایات نیز استفاده مى شود آنها که مسلمان نیستند و خدمتى مى کنند، خداوند در عذابشان و در حساب و کتاب روز قیامت آنها تخفیف مى دهد و این تخفیف هم خیلى مهم است و از باب لطف الهى است و الا طلبى در کار نیست و حتى ممکن است کسانى که به طور عمدى و دانسته حق را انکار مى کنند، ولى در عین حال در نامه عملشان خدمت به خلق داشته اند، مورد تخفیف واقع شوند؛ زیرا جهنم نیز مراتب مختلفى دارد و این کم و زیادها در رحمت الهى لحاظ مى شود.

بنا بر آن چه گفته شد، مردم به سه دسته زیر تقسیم مى شوند:

1. مؤمنان حق پذیر؛ افرادى اند که به خداوند ایمان آورده اند و جایگاهشان بهشت است؛ البته این گروه داراى «درجات» هستند که از آنها به «سابقون» و «اصحاب یمین» یاد مى شود.

2. کافران حق ستیز؛ کسانى اند که حق را شناخته اند؛ ولى به علت حق ستیزى و لجاجت، از آن روى برتافته اند. «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً…»[ نمل 27، آیه 14.] این گروه، مقصرند و جایگاهشان به طور قطع، جهنم است. این گروه نیز داراى «درکات» هستند و بر اساس شدت ستیزه جویى، در طبقات جهنم قرار مى گیرند.

3. مستضعفان عذرپذیر؛ کسانى اند که داراى عذرند؛ یعنى اگر نتوانسته اند به دین حق بپیوندند و بدان عمل بکنند، به لحاظ تقصیر یا کوتاهى آنان نبوده، بلکه از جهت یک سلسله عواملى بوده که از اختیار آنها خارج بوده است و همین عوامل موجب جهل یا غفلت یا عمل نکردن آنان به دستورات دین اسلام شده است. مرجع کار چنین کسانى، خداوند خواهد بود و خداوند خودش به نحوى که حکمت و رحمتش ایجاب کند، عمل خواهد کرد.

مراد از «مستضعف» نیز در این جا فقر اقتصادى نیست؛ بلکه در ضعف قرار گرفتن از جهت دسترسى به منبع هدایت است. خداوند درباره اینان مى فرماید: «لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلاً»[ نساء 4، آیه 98.] که علت معذور بودن، چاره نداشتن است و شامل جاهل غافل غیرمعاند هم مى شود.

به عقیده علامه طباطبایى(ره) «مستضعف»، فردى را که ذهنش به مطلب حق منتقل نشده و فکرش به حق راه نیافته، شامل مى شود؛ یعنى شخصى که به حق رهبرى نشده و در عین حال از کسانى است که با حق عناد ندارد؛ بلکه طورى است که اگر حق برایش روشن گردد، از آن پیروى خواهد کرد؛ ولى به دلایل مختلف، حق براى او مخفى مانده است. چنین کسى، جزء افراد مستضعف خواهد بود.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد