برترینها: تبلیغات و آگهی تبلیغی یکی از منابع درآمدی برای صداوسیما است، اما پخش آگهی محصولات لاکچری در روزهایی که مردم در تهیه ملزومات اساسی زندگی نیز با مشکلات عدیدهای روبهرو هستند، باعث انتقادهای زیادی از تلویزیون شده است.
شاید مسبب اصلی گسترش لاکچریبازی، فضای غیرقابل کنترل برخی صاحبان کالا و مؤسسات تبلیغاتی باشد که فقط به کسب درآمد و میزان سود خودشان میاندیشند. البته درآمد زایی از این طریق به محتوا آگهی نیز برمیگردد؛ محتوایی که ذائقه مردم را میسازد و آنها را به سمت مصرف بیشتر سوق میدهد، زندگی که در زیر پوست تبلیغات تلویزیون جریان دارد تنها شیک و پر زرق و برق است اما سؤالی که پیش میآید این است در این وضعیت و اوضاع اقتصادی نابسامان چه لزومی دارد چنین تبلیغات و آگهیهایی از تلویزیون پخش شود.
احسان زیورعالم در روزنامه اعتماد نوشت: اخبار اقتصادی و اجتماعی را مرور میکنم. بیشتر هم تلاش میکنم رسانههایی را مورد توجه قرار دهم که از قضا با دولت زاویه اساسی دارند. به عبارت سادهتر متعامد با دولتند و هر رفتار اقتصادی و اجتماعی دولت را مورد نقد قرار میدهند. یکی از همین رسانهها از قضا تلویزیون ایران است. اگر مرغ گران شود از صفهای طویلش فیلمی پخش میکند و اگر کالایی توزیع نشود از محتکران وابسته به دستگاه دولتی گزارش افشاگرانه عرضه میکند. البته در کنار این رفتار حسنه در افشاگری از کارشناسانی بهره میبرد که مردم را دعوت به قناعت میکنند و خواهان چشمپوشی از جیفه دنیایند. بدون شک قناعت چه در عسر و چه در یسر مایه سعادت است؛ اما ریا همواره مایه سقوط است؛ کما اینکه خداوند قناعت، در آیات ۲۶۴ سوره بقره و ۳۸ سوره نسا در باب ریاکاری انذار قاطعی داده است. تلویزیون از همین رو همواره تلاش کرده است ذوق عامه را در ید قدرت خود حفظ کند.
سالهای نهچندان دور محل ترویج هرگونه مدی، تلویزیون بود. هنوز یادمان نرفته با پخش سریال «در پناه تو» چادر افشاری به یک مدل قالب برای دختران جوان دهه ۷۰ بدل شده بود. این موضوع حتی در ترویج سبک غذا نیز تاثیرگذار بود. در دهه ۷۰ که برنج قوت قالب نبود، وجود انواع پلو و خورشها روی میز طبقه متوسط مطلوب تلویزیون، برنج را به عنصر اساسی سفره ایرانی بدل میکند.
با اینکه در سالهای اخیر بهزعم بسیاری تلویزیون کارایی خودش را از دست داده، اما بدونشک هم خودش خواهان پرورش ذوق عامه است و هم مخاطب طبقه کارگرش، تلویزیون را دریچهای به دنیای بیرون از قلمرو خویش میپندارد. نمیتوان با قاطعیت گفت چند درصد تصاویر تلویزیون مختص به تهران است؛ اما پایتختی که نمیتواند مجازی از کلیت ایران باشد، فراگیرترین جغرافیا و فرهنگ تلویزیون است. این وضعیت را بیش از هر چیزی میتوان در تبلیغات جستوجو کرد؛ جایی که سبک زندگی تهرانیها بیداد میکند. چندی پیش، در دل کوچک شدن سفره مردم و عدم امکان خرید مواد اولیه، تبلیغات تلویزیونی رفتار متناقضی در پیش میگیرند. برای مثال تبلیغ یک روغن مشهور- هرچند به نظر میرسد این تبلیغ پس از اعتراضاتی از تلویزیون دیگر پخش نشده است- نشان میدهد مرد خانه، با لباسهای آراسته مخصوص مراسمهای اسکار و نوبل، مشغول پختوپز است تا شاید در عرصه حمایت از زنان خانه نقش مثبتی ایفا کند. تبلیغ که به نقطه اوج خود میرسد. سفره رنگینی در برابر اعضای خانواده گسترده شده و بچههای بین ۱۰ تا ۱۲ سال خانواده با لذت هر چه تمامتر سرخکردنیهای باباپز را میل جان میکردند.
به غایت تصویری زیباست از سفرهای که شاید هزینه تولیدش برابر با یک چهارم دستمزد یک کارگر ایرانی باشد. حالا میتوان این حدس را هم زد که مخاطب عمده این تبلیغ تلویزیونی همان کارگر کممزد باشد؛ چراکه هزینههای خرید و نگهداری و استفاده از ماهواره یا تلویزیونهای اینترنتی برای کارگر داستان ما ممکن نیست. به هر حال تلویزیون ملی را میتوان با یک آنتن ساده و تلویزیونی ارزانقیمت هم مشاهده کرد. اگرچه تبلیغ مذکور محذوف شده است؛ اما در همین اثنا میتوان دید بخش مهمی از تبلیغات تلویزیونی معطوف به مصرفگرایی طبقه متوسط تهرانی است نه شهرستانی. تلاش برای فروش هر کالایی که ارزش افزوده آن برای جامعه درگیر مشکلات اقتصادی صفر است، نشان میدهد تلویزیون در پرورش ذوق عامه، مسیری مشابه با رسانههای معاند خویش در پیش گرفته است؛ رفتاری که به نظر ریاکارانه است.
از سویی ترویج قناعت و نخوردن برخی کالاهایی که نیاز اولیه به حساب نمیآید و از سوی دیگر تبلیغ همان کالاهای ثانویه در بستهبندیهای مجلل. زمانی در تلویزیون بخش مهمی از تبلیغات به محصولات داخلی و البته کارخانههایی مستقر در شهرهای کوچک اختصاص داشت. چیزی شبیه ابزار مهدی که هنوز شعار حماسیاش در ذهنم پژواک مییابد. حال تلویزیون در سالهای رونق تولید ملی خبری از ابزار مهدیها دارد؟