۱۳۹۴/۰۳/۱۱
–
۷۳۴۰ بازدید
آیا زمان و مکان تفاوت دارد و ارزش خاصی برای بعضی وجود دارد؟
در علوم عقلی مثل فلسفه ، اصل نانوشته ای وجود دارد که می گوید: « هر اعتباری در ظرف اعتبار خویش حقیقی می نماید.» یعنی برخی امور ، اگر چه اعتباری هستند ولی اعتبار آنها بی علّت نیست و عاملی سبب آن امر اعتباری بوده است. لذا چنان اعتباری ، اگرچه حقیقت نیست ولی بر مسند حقیقت تکیه کرده ، به گونه ای که گریزی از آن نیست. برای مثال ، اسکناس یک امر اعتباری است ؛ آنچه در اسکناس حقیقت دارد ، کاغذ و جوهری است که اسکناس از آنها درست شده است. لذا با نگاه حقیقی ، یک کیلو اسکناس هزار تومانی با یک کیلو اسکناس صد تومانی تفاوتی ندارد ، همینطور یک کیلو اسکناس با یک کیلو کاغذ خام اسکناس که آغشته به جوهر مخصوص اسکناس شده تفاوتی ندارد. امّا آیا مردم جامعه حاضرند یک کیلو اسکناس هزار تومانی را با یک کیلو اسکناس صد تومانی یا کیلو کاغذ خام اسکناس که آغشته به جوهر مخصوص اسکناس شده تعویض نمایند؟ روشن است که هیچ عاقلی دست به چنین کاری نمی زند ؛ امّا چرا؟ چون انسان گریزی از زندگی اجتماعی ندارد ؛ و داد و ستد در بین افراد جامعه ، یک حقیقت است نه یک قرارداد صرف ؛ و اقتصاد زاییده ی همین حقیقت اجتماعی می باشد ؛ و اسکناس امری اعتباری و قراردادی است که بر راستای همین امر حقیقی استوار گشته. از اینرو تا ما در اجتماع هستیم چاره ای جز به رسمیّت شناختن این اعتبار نداریم.
مساله ی قداست امکنه و ازمنه نیز مثل مساله ی اسکناس می باشد ؛ با این تفاوت که حقیقت پشت اسکناس ، یک واقعیّت اجتماعی است ، ولی حقیقت پشت قداست امکنه و ازمنه ، چندین حقیقت ، در مراتب مختلف می باشد.
خداوند متعال می فرماید: « وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ــــ و هیچ چیزی نیست مگر اینکه خزائن (حقایق) آن نزد ماست و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه ی معلوم و معیّن.» (الحجر:21) همچنین فرمود: « وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ ــــــ و این چنین ، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم ؛تا از اهل یقین گردد.» (الأنعام:75) و فرمود: « أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض … ــــ آیا به ملکوت آسمانها و زمین نظر نمی کنید؟ … » (الأعراف:185) و باز فرمود: « قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ ــــ بگو کیست که ملکوت هر چیزی به دست اوست؟» (المؤمنون:88)
از این آیات بر می آید که دنیا و آسمان و زمین آن ، باطن و حقیقتی ملکوتی نیز دارند ؛ و این زمین و آسمان ، تنزّل یافته ی همان حقایق ملکوتی می باشند. همینطور موجودات روی زمین نیز باطن و ملکوتی دارند ؛ لذا فرمود: « وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس ــــ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است » (الحدید:25) همچنین فرمود: « یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْر ــــ اى فرزندان آدم! لباسى براى شما نازل نمودیم که اندام شما را مى پوشاند و مایه ی زینت شماست؛ امّا لباس پرهیزگارى بهتر است. » (الأعراف:26)
امکنه و ازمنه ی مقدّسه نیز طبق همین قاعده حقیقتی ملکوتی دارند. برای مثال کعبه حقیقتی مجرّد و غیر مادّی به نام ضرّاح یا بیت المعمور دارد که در هر آسمانی از آسمانهای ملکوت نمودی دارد . خود آن بیت المعمور نیز تنزّل یافته ی عرش خداست ؛ و عرش خدا ظهور چهار وصف اتمّ خداوندی است که عبارتند از: « سبحان الله و الحمد لله و لا اله الّا الله و الله اکبر» و عرش خدا را ظهوری است که آن را وجه الله گویند که کلّ هستی را پر نموده است ؛ لذا خداوند متعال فرمود: « وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلیمٌ ــــ مشرق و مغرب ، از آنِ خداست ؛ و به هر سو رو کنید، وجه الله آنجاست. همانا خدا گستراننده ی علیم است.» (البقرة:115)
همچنین در آیات و روایات تصریح شده که در روز قیامت ، مکانها به اعمالی که در آنها انجام شده شهادت خواهند داد و در آن روز زنده و عالم خواهند.
بر این مبنا ، هر مکانی و هر لحظه از زمان و هر روز و هر ماهی حقیقتی در ملکوت دارد که قوام صورت مادّی این امور به آن حقیقت ملکوتی است. حقیقت این امور در هر مرتبه از وجود یکی است ؛ امّا ظهور دنیایی آنها دارای کثرت می باشد. برای مثال ، شب قدر در دنیا به تعداد سالهایی است که بر جهان گذشته است ؛ بلکه در هر سال به تعداد افقها شب قدر اعتبار می شود. ولی صورت ملکوتی شب قدر یک حقیقت مجرّده بیش نیست و در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که لیلة القدر حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ می باشد که یازده قرآن ناطق از وجود نوری او صادر گشته است. یعنی وجود نوری آن حضرت ، حقیقت ملکوتی و جبروتی لیلة القدر می باشد.
همچنین هر مکان و روزی و بلکه هر لحظه ای فرشته ای دارد که حکم آن مکان و روز و ساعت را ندا می کند. و آن فرشته در حقیقت صورت ملکوتی این امور می باشد و آن احکام که آن ملک ندا می زند ، ویژگی ذاتی خود است.
خلاصه ی سخن اینکه:
مکانها و زمانها حقایقی مجرّد دارند که هر کدام خواصّ تکوینی و حکم خاصّ خود را دارند. و این امکنه و ازمنه ی فراوان دنیوی ظهورات و تنزّلات گوناگون آن حقیقت می باشند. احکام شرعی این امور دنیوی نیز در حقیقت تنزّل یافته ی همان خواصّ تکوینی حقایق ملکوتی آنها می باشند.
این احکام تشریعی همگی اعتباری و قراردادهای الهی هستند ، امّا اعتبارهایی که پشتوانه ی تکوینی دارند ؛ لذا از طریق همین اعتبارات می توان به اصل آنها رجوع کرد. همانگونه که قرآن کریم ، در حقیقت علم خداست که ابتدا به عالم عقول و از آنجا به عالم مثال تنزّل می یابد و از عالم مثال بر قلب رسول خدا و به ذهن شریف آن جناب نازل گشته به زبان مبارکش جاری می شود و در قالب کلمات اعتباری ظهور می یابد. لذا می توان از طریق همین کلمات به حقیقت مثالی و عقلی و الهی قرآن کریم راه یافت. همچنین حقیقت قرآن وقتی در قالب کلمات اعتباری تنزّل می یابد ، قداست آن حقیقت نیز به صورت حکم اعتباری قداست کلمات قرآن تنزّل می یابد. لذا نمی توان بدون طهارت شرعی ـ که اعتباری است ـ به کلمات قرآن دست زد ؛ کما اینکه بدون طهارت فکری نمی توان به معارف قرآن نائل شد ؛ و بدون طهارت قبلی نمی توان از هدایت آن برخوردار گشت « ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقین » ؛ و بدون طهارت ملکوتی نمی توان ملکوت قرآن را لمس نمود و … . لذا این طهارات نیز مراتب طولی طهارت شرعی می باشند ؛ که مرتبه ی پایین آن اعتباری و باقی مراتب همگی تکوینی هستند.
2 ـ امّا چرا برخی اعتبارات شرعی در ادیان مختلف متفاوت می شوند؟ مثلاً چرا شنبه برای یهود مقدّس می شود و یکشنبه برای مسیحیان و جمعه برای مسلمین؟ یا چرا قبله ی یهودیان و مسیحیان بیت المقدّس بود ولی قبله ی مسلمین کعبه است؟
امّا شنبه ، ظاهراً قداستی برای آن گفته نشده ، آنچه از قرآن کریم استفاده می شود این است که تنها کار کردن برای یهود در این روز ممنوع بوده ؛ چرا که خلقت عالم که در شش روز بود ، از یکشنبه آغاز و در جمعه تمام شد ؛ و شنبه روز تعطیل بود. پس یهود مکلّف شدند که شنبه دست از کار بکشند. امّا علّت این حکم بنا به حدیث امام صادق (ع) آن بود که خداوند متعال آنها را امر نمود که جمعه را امساک کنند و آنها اطاعت نکرده شنبه را امساک نمودند ؛ پس خداوند صید را در روز شنبه بر آنها حرام نمود. « عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْیَهُودَ أُمِرُوا بِالْإِمْسَاکِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فَتَرَکُوا یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ أَمْسَکُوا یَوْمَ السَّبْتِ فَحُرِّمَ عَلَیْهِمُ الصَّیْدُ یَوْمَ السَّبْت» (بحارالأنوار ، ج14 ، ص50)
پس روز مقدّس یهودیان نیز قرار بوده روز جمعه باشد ولی آنها گردنکشی نموده و آن را نپذیرفته اند. چرا که قومی ناکامل و گردنکش بودند ؛ لذا روز کامل را پذیرا نشدند. یکی از وجه تسمیه های جمعه آن است که کمال تمام روزها را در خود جمع کرده است.
امّا در اینکه یکشنبه برای مسیحیان از سوی خدا مقدّس و روز عبادت قرار داده شده شاهدی روایی نیافتیم . البته برخی گفته اند چون در روز یکشنبه مائده ی آسمانی بر آنها نازل شد ، لذا آن را عید قرار دادند. اگر این ادّعا درست باشد در این صورت می توان قداست آن را از جانب خداوند متعال دانست. و روز مقدّس و روز عبادت مسلمین جمعه قرار داده شد چون در این روز خلقت عالم به کمال رسید و اسلام دین کامل است و کتاب آسمانی آن صورت تدوینی کلّ عالم می باشد ؛ « ِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ء ». البته طبق روایات ، برخی امور روز شنبه و یکشنبه نیز مستحبّ می باشند.
امّا بیت المقدّس و کعبه دو ظهور یک حقیقت ملکوتی می باشند که عبارت باشد از بیت المعمور ؛ لکن کعبه افضل از بیت المقدّس می باشد به همان میزان که رسول الله (ص) از انبیاء بنی اسرائیل افضل است. لذا در عین اینکه بیت المقدّس نیز برای مسلمین دارای قداست خاصّ می باشد ، لکن کعبه بر آن شرف دارد.
مساله ی قداست امکنه و ازمنه نیز مثل مساله ی اسکناس می باشد ؛ با این تفاوت که حقیقت پشت اسکناس ، یک واقعیّت اجتماعی است ، ولی حقیقت پشت قداست امکنه و ازمنه ، چندین حقیقت ، در مراتب مختلف می باشد.
خداوند متعال می فرماید: « وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ــــ و هیچ چیزی نیست مگر اینکه خزائن (حقایق) آن نزد ماست و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه ی معلوم و معیّن.» (الحجر:21) همچنین فرمود: « وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ ــــــ و این چنین ، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم ؛تا از اهل یقین گردد.» (الأنعام:75) و فرمود: « أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض … ــــ آیا به ملکوت آسمانها و زمین نظر نمی کنید؟ … » (الأعراف:185) و باز فرمود: « قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ ــــ بگو کیست که ملکوت هر چیزی به دست اوست؟» (المؤمنون:88)
از این آیات بر می آید که دنیا و آسمان و زمین آن ، باطن و حقیقتی ملکوتی نیز دارند ؛ و این زمین و آسمان ، تنزّل یافته ی همان حقایق ملکوتی می باشند. همینطور موجودات روی زمین نیز باطن و ملکوتی دارند ؛ لذا فرمود: « وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس ــــ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است » (الحدید:25) همچنین فرمود: « یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْر ــــ اى فرزندان آدم! لباسى براى شما نازل نمودیم که اندام شما را مى پوشاند و مایه ی زینت شماست؛ امّا لباس پرهیزگارى بهتر است. » (الأعراف:26)
امکنه و ازمنه ی مقدّسه نیز طبق همین قاعده حقیقتی ملکوتی دارند. برای مثال کعبه حقیقتی مجرّد و غیر مادّی به نام ضرّاح یا بیت المعمور دارد که در هر آسمانی از آسمانهای ملکوت نمودی دارد . خود آن بیت المعمور نیز تنزّل یافته ی عرش خداست ؛ و عرش خدا ظهور چهار وصف اتمّ خداوندی است که عبارتند از: « سبحان الله و الحمد لله و لا اله الّا الله و الله اکبر» و عرش خدا را ظهوری است که آن را وجه الله گویند که کلّ هستی را پر نموده است ؛ لذا خداوند متعال فرمود: « وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلیمٌ ــــ مشرق و مغرب ، از آنِ خداست ؛ و به هر سو رو کنید، وجه الله آنجاست. همانا خدا گستراننده ی علیم است.» (البقرة:115)
همچنین در آیات و روایات تصریح شده که در روز قیامت ، مکانها به اعمالی که در آنها انجام شده شهادت خواهند داد و در آن روز زنده و عالم خواهند.
بر این مبنا ، هر مکانی و هر لحظه از زمان و هر روز و هر ماهی حقیقتی در ملکوت دارد که قوام صورت مادّی این امور به آن حقیقت ملکوتی است. حقیقت این امور در هر مرتبه از وجود یکی است ؛ امّا ظهور دنیایی آنها دارای کثرت می باشد. برای مثال ، شب قدر در دنیا به تعداد سالهایی است که بر جهان گذشته است ؛ بلکه در هر سال به تعداد افقها شب قدر اعتبار می شود. ولی صورت ملکوتی شب قدر یک حقیقت مجرّده بیش نیست و در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که لیلة القدر حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ می باشد که یازده قرآن ناطق از وجود نوری او صادر گشته است. یعنی وجود نوری آن حضرت ، حقیقت ملکوتی و جبروتی لیلة القدر می باشد.
همچنین هر مکان و روزی و بلکه هر لحظه ای فرشته ای دارد که حکم آن مکان و روز و ساعت را ندا می کند. و آن فرشته در حقیقت صورت ملکوتی این امور می باشد و آن احکام که آن ملک ندا می زند ، ویژگی ذاتی خود است.
خلاصه ی سخن اینکه:
مکانها و زمانها حقایقی مجرّد دارند که هر کدام خواصّ تکوینی و حکم خاصّ خود را دارند. و این امکنه و ازمنه ی فراوان دنیوی ظهورات و تنزّلات گوناگون آن حقیقت می باشند. احکام شرعی این امور دنیوی نیز در حقیقت تنزّل یافته ی همان خواصّ تکوینی حقایق ملکوتی آنها می باشند.
این احکام تشریعی همگی اعتباری و قراردادهای الهی هستند ، امّا اعتبارهایی که پشتوانه ی تکوینی دارند ؛ لذا از طریق همین اعتبارات می توان به اصل آنها رجوع کرد. همانگونه که قرآن کریم ، در حقیقت علم خداست که ابتدا به عالم عقول و از آنجا به عالم مثال تنزّل می یابد و از عالم مثال بر قلب رسول خدا و به ذهن شریف آن جناب نازل گشته به زبان مبارکش جاری می شود و در قالب کلمات اعتباری ظهور می یابد. لذا می توان از طریق همین کلمات به حقیقت مثالی و عقلی و الهی قرآن کریم راه یافت. همچنین حقیقت قرآن وقتی در قالب کلمات اعتباری تنزّل می یابد ، قداست آن حقیقت نیز به صورت حکم اعتباری قداست کلمات قرآن تنزّل می یابد. لذا نمی توان بدون طهارت شرعی ـ که اعتباری است ـ به کلمات قرآن دست زد ؛ کما اینکه بدون طهارت فکری نمی توان به معارف قرآن نائل شد ؛ و بدون طهارت قبلی نمی توان از هدایت آن برخوردار گشت « ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقین » ؛ و بدون طهارت ملکوتی نمی توان ملکوت قرآن را لمس نمود و … . لذا این طهارات نیز مراتب طولی طهارت شرعی می باشند ؛ که مرتبه ی پایین آن اعتباری و باقی مراتب همگی تکوینی هستند.
2 ـ امّا چرا برخی اعتبارات شرعی در ادیان مختلف متفاوت می شوند؟ مثلاً چرا شنبه برای یهود مقدّس می شود و یکشنبه برای مسیحیان و جمعه برای مسلمین؟ یا چرا قبله ی یهودیان و مسیحیان بیت المقدّس بود ولی قبله ی مسلمین کعبه است؟
امّا شنبه ، ظاهراً قداستی برای آن گفته نشده ، آنچه از قرآن کریم استفاده می شود این است که تنها کار کردن برای یهود در این روز ممنوع بوده ؛ چرا که خلقت عالم که در شش روز بود ، از یکشنبه آغاز و در جمعه تمام شد ؛ و شنبه روز تعطیل بود. پس یهود مکلّف شدند که شنبه دست از کار بکشند. امّا علّت این حکم بنا به حدیث امام صادق (ع) آن بود که خداوند متعال آنها را امر نمود که جمعه را امساک کنند و آنها اطاعت نکرده شنبه را امساک نمودند ؛ پس خداوند صید را در روز شنبه بر آنها حرام نمود. « عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْیَهُودَ أُمِرُوا بِالْإِمْسَاکِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فَتَرَکُوا یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ أَمْسَکُوا یَوْمَ السَّبْتِ فَحُرِّمَ عَلَیْهِمُ الصَّیْدُ یَوْمَ السَّبْت» (بحارالأنوار ، ج14 ، ص50)
پس روز مقدّس یهودیان نیز قرار بوده روز جمعه باشد ولی آنها گردنکشی نموده و آن را نپذیرفته اند. چرا که قومی ناکامل و گردنکش بودند ؛ لذا روز کامل را پذیرا نشدند. یکی از وجه تسمیه های جمعه آن است که کمال تمام روزها را در خود جمع کرده است.
امّا در اینکه یکشنبه برای مسیحیان از سوی خدا مقدّس و روز عبادت قرار داده شده شاهدی روایی نیافتیم . البته برخی گفته اند چون در روز یکشنبه مائده ی آسمانی بر آنها نازل شد ، لذا آن را عید قرار دادند. اگر این ادّعا درست باشد در این صورت می توان قداست آن را از جانب خداوند متعال دانست. و روز مقدّس و روز عبادت مسلمین جمعه قرار داده شد چون در این روز خلقت عالم به کمال رسید و اسلام دین کامل است و کتاب آسمانی آن صورت تدوینی کلّ عالم می باشد ؛ « ِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ء ». البته طبق روایات ، برخی امور روز شنبه و یکشنبه نیز مستحبّ می باشند.
امّا بیت المقدّس و کعبه دو ظهور یک حقیقت ملکوتی می باشند که عبارت باشد از بیت المعمور ؛ لکن کعبه افضل از بیت المقدّس می باشد به همان میزان که رسول الله (ص) از انبیاء بنی اسرائیل افضل است. لذا در عین اینکه بیت المقدّس نیز برای مسلمین دارای قداست خاصّ می باشد ، لکن کعبه بر آن شرف دارد.