برترینها: فیلم «گوزنها»ی مسعود کیمیایی برای نمایش در بخش Regained فستیوال رتردام ۲۰۲۱ در هلند انتخاب شده است. فیلم «گوزنها» ساعت ۷ شب چهارشنبه شب ۶ آذر سال ۱۳۵۳ در سالن رودکی نمایش داده شد؛ آن سال سومین دوره جشنواره بینالمللی فیلم تهران برگزار میشد. «گوزنها» هفتمین فیلم مسعود کیمیایی بود و دوستداران او چنان با تماشای فیلم هیجانزده شده بودند که در سالن سینما مرتب دست میزدند و آرتیستهای فیلم را تشویق میکردند. پایان نمایش فیلم، مردم مسعود کیمیایی و فرامرز قریبیان را روی دستشان بلند کردند و در میدان کاخ (فلسطین کنونی) چرخاندند. فردای آن روز جلسه مطبوعاتی فیلم برگزار شد و بعد آن بود که مطبوعات در سکوت کامل خبری فرو رفت. ظاهراً دستور رسیده بود که خبری درباره فیلم منتشر نشود.
«گوزنها» شاه فیلم مسعود کیمیایی در باب رفاقت و روزگار خوش از دسترفته و عصیان و ایستادن در برابر اختناق است. دوست و دشمن گوزنها را بهترین فیلم مسعود کیمیایی میدانند؛ فیلمی که در ۲رأیگیری از منتقدان در بازه زمانی دهساله (از ۸۸ تا ۹۸) عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران را بهدست آورد.
نیما حسنینسب (منتقد سینما) در این باره نوشت: «. نسخهای که به همت احسان خوشبخت و کمک دوستانی در داخل و خارج در فستیوال رتردام نمایش داده خواهد شد، از یک پرینت سیوپنج میلیمتریِ بهشدت آسیبدیده و پرخط و خش شاهکار کیمیایی سرهم شد و حتی نماها و صحنههای حذفی (مثل وقتی قدرت دربارۀ شکستن تفنگ ساچمهای همکلاسیشان توسط سید میگوید) از نسخهی دیگر اضافه شد و قسمتهای پر از پرش و فریمهای ریخته هم با کمک تلهسینهای از فیلمخانه ملی ایران اضافه شد. زیرنویس انگلیسی بهخاطر جنس و اهمیتِ گفتگوها بخش مهمی بود که برمبنای زیرنویسی قدیمی و از پیش موجود انجام شد که فقط حدود سی تا چهل درصدش قابل استفاده بود و بقیه توسط خوشبخت ترجمه شد (بخشهای ظریفتری مثل شعر «گنجشکک اشی مشی» را کاوه عسکری، استاد دانشگاه میشیگان، ترجمه کرد که فصلی از کتاب تازهاش در انتشارات دانشگاه کالیفرنیا دربارهی کیمیایی است).
نکتهی جالب دیگر اینکه پایان تحمیلی فیلم توسط ساواک و دستگاهِ سانسور وقت هم به لطف فیلمخانه ملی ایران به این نسخه اضافه شد و نمایش فیلم در رتردام شامل این پایان آلترناتیو هم خواهد بود. اینها را احسان خوشبخت با هزینهی شخصی و به تعبیر خودش برای علاقه و دِین تاریخیاش به فیلم انجام داده و از وقتی این نسخهی تازه چند ماه اخیر در سینماتکهای دانشگاه ویسکانسین، یو سی الای و فستیوال ویلز بریتانیا نمایش داده شد، واکنشها بدون استثناء همراه با تحسین و شگفتی بود و «گوزنها» حدود نیم قرن پس از ساخت، راهِ جهانیشدن را شروع کرد و حالا به فستیوال رتردام رسید.»
پوریا ذوالفقاری (منتقد سینما) نوشت: هواپیماهای جنگی داشتند برای جشن نیروی هوایی آماده میشدند و در آسمان مهرآباد تمرین میکردند که در حضور شاه و ملکه و تیمسار خاتم، دور بزنند در هوا و با دودهای چند رنگ نقش بیندازند بر سینهٔ آسمان. اوایل دههٔ پنجاه بود. یک کبوتر از یکی از پشت بامهای پر از لانهٔ کبوتر منطقهٔ قلعه مرغی پرواز کرد و اوج گرفت و نزدیک شد به یک هواپیما و کشیده شد در پرّههای ملخ یکی از دو بال و گیر کرد بین پرهها و ملخ از چرخیدن ایستاد و خلبان بیرون پرید و هواپیما سقوط کرد. از فردا دستور آمد بیفتند به جان کفتر بازهای محلهٔ قلعه مرغی. بگیر و ببند آغاز شد و این طرف در دنیای هنر، کبوتر شد نماد آزادی و برخورد با آن هم شد نشانهٔ استبداد و اختناق. تعدادی از ترانههای قدیمی زیر این معنای جدید دوباره تعبیر شدند و کسانی حتی رفتند سراغ ترانههای پیشتر سرودهای که «کبوتر» و «پرنده» داشتند و تاریخ را عقب و جلو کردند و گفتند اینها بعد از ماجرای کبوتر سروده شده اند و منظور دارند و سیاسی اند و…
سیستم هم ول کن نبود. هنوز هم ترانهٔ تیتراژ پایانی برخی از نسخههای ماه عسل (فریدون گله) بیت «کمک کن تا کبوترهای خسته، روی یخ بستگی شاخه نمیرن» را ندارد! این همان ترانهٔ نسخهٔ اکران شده در سال پنجاه و پنج است که دستور دادند این بیت از آن حذف شود. یک نفر این واقعه را ثبت کرد. مسعود کیمیایی در گوزن ها. در سکانس کلانتری، مرد «کفتر بازی» را میبینیم که کبوترهایش را ضبط کرده اند و خودش التماس میکند پرنده هایش را به او بدهند: «جناب سروان اینا مث بچههای منن. مخصوصا اون زیر دُم قهوه ایه.»
دلیل احترامی که برای مسعود کیمیایی قائلم همین هاست. همین کارنامهای که گوشه و کنارش پر است از بریدههای زیست اجتماعی و اثرات سیاست در زندگی مردم کوچه و خیابانِ مقاطع مختلف تاریخ معاصر این سرزمین. آیا همهٔ فیلمهایش را پلان به پلان دوست دارم؟ نه. آیا نمیدانم سالهاست در اوج نیست؟ چرا. اما میپرسم: جز کیمیایی داریم فیلمسازی که بشود از مجموعه ساخته هایش صدای تپشهای دست کم چهار دهه حیات اجتماعی و سیاسی این سرزمین را شنید و فرعیترین قصهها و آدم هایش حتی، تاریخی در خود داشته باشند؟