آثار غیرمشهور ابوالفتوح رازی (1)
با وجودی که ابوالفتوح رازی در دانش های روزگار خویش استاد بود و تفسیر قرآن او از آگاهی و تخصّص در زمینه هایی چون حدیث، رجال، کلام، تاریخ، فقه، اصول فقه و… حکایت دارد، امّا او در شمار دانشمندانی است که اثار زیادی از خود بر جای ننهاده است، هرچند که در این میان اثر سترگ و درازدامن او در تفسیر قرآن به سان دایرة المعارفی است که به تنهایی با چندین اثر برابری می کند.
کتابشناسان و شرح حال نگاران رای ابوالفتوح شش اثر برشمرده اند که عبارت اند از:
1. روض الجنان و روح الجنان( تفسیر قرآن به زبان پارسی)
2. روح الأحباب و روح الألباب( شرح شهاب الأخبار)
3. تفسیر قرآن به زبان تازی
4. تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام
5. رساله ی حُسنیّه
6. رساله ی یوحنّا
در میان این شش اثر، دو اثر نخست بی هیچ شکّ و تردیدی از ابوالفتوح است، و خود او و شاگردان و همروزگارانش در آثار خود از آن دو یاد کرده اند.
اثر سوم، یعنی تفسیر قرآن به زبان تازی گرچه ابوالفتوح خود در روض الجنان از آن نام برده، ولی چنین به نظر می رسد که آن را به رشته ی تحریر درنیاورده است.
اثر چهارم نیز با عنوان تبصرةالعوام آشکار گردیده است که بی هیچ شکّ و تردیدی از آنِ ابوالفتوح نیست.
و دو اثر پایانی هم در درستی نسبت آنها به ابوالفتوح تردید وجود دارد.
روض الجنان و روح الجنان مهمترین اثر و شاهکار ابوالفتوح است، که در بحثی جداگانه می طلبد و در این نوشتار به معرّفی دیگر آثار او می پردازیم:
روح الأحباب و روح الألباب یا شرح شهاب الأخبار
ابن شهرآشوب در معالم العلماء و منتجب الدین رازی در الفهرست و عبدالجلیل رازی در النقض نخستین نویسندگانی هستند که از این کتاب نام برده اند و آن را نوشته ی ابوالفتوح رازی دانسته اند.(1)
عبدالجلیل رازی قزوینی از اهمیّت این کتاب این گونه سخن گفته است:
و خواجه امام ابوالفتوح عالم که مصنّف بیست مجلّد است در تفسیر قرآن و مؤلّف کتاب شرح الشهاب النبویّ است که طوایف اسلام به خواندن و نوشتن آن راغب اند.(2)
ابوالفتوح این شرح را به نام فرزندش تاج الدین به نگارش درآورده است.(3)
میرزا عبدالله افندی می نویسد:
از اتفاقهای شگفت آنکه شیخ ابوالفتوح در شرح شهاب الأخبار خود، به هنگام ذکر این حدیث از پیامبر(ص) که: « اصحاب مرا به خاطر من پاس دارید؛ چرا که اینان برگزیدگان امّت من اند» روایاتی را در فضایل خلیفه های سه گانه آورده است. البته ممکن است این کار برای تقیه از مردم آن روزگار بوده باشد، و یا شاید هم تاج الدین که وی شرح را به نام او نگاشته از اهل سنّت باشد.(4)
در اینکه ابوالفتوح این اثر را به زبان فارسی یا تازی نگاشته هیچ گونه اظهار نظر قعطی نمی توان کرد. با این حال شعرانی در این باره می نویسد:
ظاهراً شرح شیخ به زبان عربی است. چون اصل در کتبی که شیخ منتجب الدین و ابن شهرآشوب نسبت به علما می دهند آن است که به زبان عرب باشد، مگر به خلاف آن تصریح کنند.(5)
امّا این استدلال مرحوم شعرانی را نمی توان استدلال تامّی به شمار آورد؛ زیرا با جست و جو در این منابع با آثاری به زبان فارسی بر می خوریم که هیچ اشاره ای به فارسی بودن آنها نشده است.(6) گذشته از اینکه در این دو کتاب در بسیاری از موارد حتّی نام کتاب مصنّفان هم ذکر نشده، تا چه رسد به فارسی یا تازی بودن آنها.
علامه شعرانی در نامگذاری این اثر به روح الأحباب و روح الألباب بر این باور است که نویسنده در این نامگذاری با بهره گیری از ذوق خود، جناسی شیرین و صنعتی دلپذیر از صنایع ادبی را به کار برده است؛ زیرا « رَوح» اوّل به فتح راء و سکون واو، به معنای آسایش است، و « رُوح» دوم به ضمّ راء به معنی « جان» است. بنابراین در این نامگذاری تکراری روی نداده و رَوح الأحباب و رُوح الألباب یعنی خوشی و آسایش دوستان و جان خردها.(7)
شهاب الأخبار که روح الأحباب و روح الألبابِ ابوالفتوح رازی شرح آن است، اثری است از قاضی ابوعبدالله محمّدبن سلامة بن جعفربن علی بن حکمون قُضاعی مغربی(درگذشت: 454).
وی محدّث، تاریخ نگار و واعظ پرآوازه ی همروزگار شیخ طوسی و از فقیهان شافعی است که اثاری همچون شهاب الأخبار فی الحکم و الأمثال و الآداب، مناقب الإمام الشافعی و أخباره، الإنباء عن الأنبیاء، تواریخ الخلفاء، و خطط مصر از او بر جای مانده است.(8)
قاضی قضاعی با بسیاری از دانش های زمان خویش آشنا بود و در مصر از چندین دانشمند سماع داشته و برای وزیر ابوالقاسم علی بن احمد جرجرائی (درگذشت: 436) در روزگار فاطمیان در مصر کتابت می کرده است. او برای سفارت به قسطنطنیه رفته و قضاوت مصر را نیز بر عهده داشته است.(9)
وی در کتاب شهاب الأخبار سخنان کوتاه پیامبر(ص) را گرد آورده و در آغاز آن پس از حمد و ستایش می گوید:
من در این کتاب از میان سخنان حکیمانه، پندها، اندرزها و امثالی که از رسول خدا(ص) شنیده ام، هزار سخن گرد آورده ام؛ سخنانی که مبانی اش از تکّلف و معانی اش از بی راهه روی خالی است و به تأیید الهی از شیوایی سخن فصیحان شیواتر، و به هدایت نبوی از رسایی گفتار بلیغان رساتر گشته است. من این سخنان را چونان حلقه های به هم پیوسته آوردم و سندها را نیز انداختم و آنها را بر پایه ی همگونی کلمات مرتّب ساختم تا بهره گیری از آنها آسان و دسترسی بدانها نزدیک باشد. سپس دویست گفتار به آن افزودم و کتاب را با دعاهایی که از آن حضرت روایت شده به پایان بردم، و کتاب جداگانه ای نیز درباره ی اساتید این رویات نگاشتم تا هر که خواهان اساتید است، به آن بنگرد.(10)
قاضی قضاعی خود برای نشان دادن سند حدیثهای این کتاب مسند الشهاب را به نگارش درآورده است.(11)
فردوس الأخبار بمأثور الخطاب المخرج علی کتاب الشهاب، از ابوشجاع شیرویه بن شهردار شیرویه دیلمی همدانی (445-509) چنان که از نام آن هم آشکار می شود، از روی همین شهاب الأخبار پدید آمده است و مسند الفردوس پسرش ابومنصور شهردار (483-558) هم در تخریج حدیثهای آن است.(12)
فرقه های اسلامی به شهاب الأخبار و به مؤلّف آن اهمیت می دادند، چنان که درالفهرست ابن الخیر اشبیلی، و اجازه ی بنی زهره علامه حلّی شیعی، و فهرست مجدوع اسماعیلی، و فهرست ایوانف از این کتاب یا مؤلّف آن یاد شده است.(13)
افزون بر شرح ابوالفتوح رازی بر این اثر، شماری از فرزانگان شیعه نیز این کتاب را شرح کرده اند، که از آن جمله اند:
1. سیدضیاءالدین فضل الله بن علی بن عبیدالله حسنی راوندی به نام ضوءالشهاب فی شرح الشهاب.(14)
2. افضل الدین حسن بن احمد ماهابادی که منتجب الدین از کتاب شرح شهاب او یاد کرده است.(15)
3. برهان الدین ابوالحارث محمّدبن ابی الخیر علی بن ابی سلیمان ظفر حمدانی که منتجب الدین از شرح شهاب او یاد کرده است.(16)
4. قطب الدین سعدبن هبةالله راوندی به نام ضیاءالشهاب فی شرح الشهاب.(17)
حاجی خلیفه نیز برخی از شرح های عالمان اهل سنّت را بر این کتاب بر شمرده و در این باره نوشته است:
شیخ نجم الدین غیطی محمّدبن احمد اسکندری (درگذشت:984) آن را تلخیص کرده است.
امام حسن بن محمّدصغانی به اصلاح آن پرداخته و آن را کشف الحجاب عن أحادیث الشهاب نامیده است.
ابوالمظفر محمّدبن اسعد معروف به ابن الحکیم حنفی (درگذشت: 561) به شرح آن پرداخته است.
شیخ عبدالرؤوف مناوی شرحی مزجی بر آن نگاشته و آن را رفع النقاب عن کتاب الشهاب نامیده.
و از شرح های آن حلّ الشهاب است که شارح آن یکی از عالمان اهل سنّت است.
ابن وحشی محمّدبن حسین موصلی ( درگذشت: 502) نیز به شرح آن پرداخته است و این شرح را شیخ ابراهیم بن عبدالرحمن وادیاشی (درگذشت: 570) مختصر کرده است و استاد ابوالقاسم بن ابراهیم ورّاق عابی آن را شرح کرده است.
سیوطی نیز آن را همچون کتاب الجامع الصغیر خود مرتّب کرده و آن را إسعاف الطلّاب بترتیب الشهاب نامیده است.(18)
افزون بر این گفتنی است از ترجمه و شرحهای شهاب الأخبار تاکنون سه ترجمه و شرح فارسی و هر سه از سوی دانشگاه تهران منتشر شده است که هیچ یک از آنها شرح ابوالفتوح رازی بر شهاب الأخبار با عنوان روح الأحباب و روح الألباب نیست. این سه شرح عبارت اند از:
1. شرح فارسی شهاب الأخبار( کلمات قصار پیغمبر خاتم): به کوشش سیّدجلال الدین محدّث ارموی که رد 1342ش. منتشر شده است.
مرحوم محدّث ارموی در مقدّمه ی خود بر این شرح می نویسد:
این کتاب شرحی است بر شهاب الأخبار قاضی قضاعی(ره)، لیکن چون آغاز و انجام آن ناقص است معلوم نمی شود که شارح کیست. همین قدر معلوم می شود که وی شیعی اثناعشری بوده و
به سال 690 هجری قمری آن را به رشته ی تحریر می آورده است. از ملاحظه ی کتاب بر می آید که از آثار نفیسه ی باستانی است و خصائصی را که نوعاً کتب مؤلّفه در آن عصر واجدند، آن نیز واجد است.(19)
وی پس از معرّفی شهاب الأخبار و شرحهای آن می نویسد:
پوشیده نماناد که از بیانات سابقه به خوبی روشن شد که این شرح به سال ششصد و نود هجری در دست تألیف بوده و به رشته ی تحریر می آمده است. پس به طور قطع نمی تواند از ابوالفتوح رازی متوفّا در اوایل نیمه ی دوم قرن ششم هجری بوده باشد…
و اگر این تصریح در این شرح نمی بود، باز نمی توانستیم این شرح را از ابوالفتوح رازی -رحمةالله- بدانیم؛ زیرا صاحب ریاض العلماء حکایتی از شرح شهاب ابوالفتوح -رحمةالله- نقل کرده است که وی آن حکایت را در شرح حدیث « إنّ الله لیؤیّد هذا الدین بالرجل الفاجر» ذکر نموده است، در صورتی که در این شرح از آن حکایت اصلاً اثری نیست. پس این شرح، شرح شهاب ابوالفتوح رازی -رحمةالله- نیست.(20)
2. ترک الإطناب فی شرح الشهاب از نجم القضاء ابوالحسن علی بن احمد علی معروف به ابن القضاعی که به کوشش محمّد شیروانی به سال 1343ش. چاپ رسیده است و آن گزیده ی فصل الخطاب فی شرح الشهاب خود اوست.
3. شرح فارسی شهاب الأخبار به کوشش محمّدتقی دانش پژوه، مرحوم دانش پژوه درباره ی این شرح که برای خواجه زکی صائن احمد حنفی ساخته شده، می نویسد:
در تاریخ بیهقی از خاندان زکی از « خواجه محمّد زکی» یاد شده ولی از « احمد زکی» نام برده نشده و نمی دانیم او کیست و چون آغاز نسخه ی ما افتاده است مترجم و شارح را هم نمی شناسیم. همین اندازه می دانیم که گویا پیش از 567، که تاریخ تحریر نسخه ی ماست، بایستی زیسته باشد. سبک فارسی آن بسیار کهن است و مترجم می کوشیده است که رسم امانت را رعایت کند و در ترجمه بسیار دقّت کرده است. به همین جهت لغات و عبارات شیوا و رسایی آورده است.(21)
تفسیر تازی ابوالفتوح
ابوالفتوح رازی در دیباچه ی تفسیر خود از تفسیری به زبان تازی سخن می گوید و می نویسد:
پس چون جماعتی دوستان و بزرگان از اماثل و اهل علم و تدیّن اقتراح کردند که در این باب جمعی باید کردن، چه اصحاب ما را تفسیری نیست مشتمل بر این انواع، واجب دیدم اجابت کردن ایشان و وعده دادن به دو تفسیر:
یکی به پارسی و یکی به تازی، جز که پارسی مقدّم شد بر تازی برای آن که طالبان این بیشتر بودند و فایده ی هر کس بدو عامتر بود.(22)
این سخن ابوالفتوح منشأ اشتباه شماری از شرح حال نگاران شده است، و چنین پنداشته اند که ابوالفتوح رازی تفسیری هم به زبان تازی نوشته است. امّا از آنجا که شاگردان او منتجب الدین رازی و ابن شهرآشوب از چنین اثری سخن نگفته اند می توان به این نتیجه رسید که ابوالفتوح رازی گرچه وعده ی نگارش تفسیری به زبان تازی داده است، ولی نتوانسته این وعده ی خویش را عملی سازد.
قاضی نورالله شوشتری با وجودی که تصریح می کند تفسیر تازی ابوالفتوح را ندیده، ولی با توجّه به اشاره ی عبدالجلیل رازی به تعداد مجلّدات تفسیر ابوالفتوح -که آن را بیست مجلّد دانسته است- چنین نتیجه می گیرد که ابوالفتوح را نه تنها تفسیری به زبان تازی است، بلکه آن تفسیر مفصّلتر از تفسیر فارسی او نیز باید باشد. عبارت قاضی نورالله در این باره چنین است:
و او را تفسیری عربی هست که در خطبه ی تفسیر فارسی به آن اشاره نموده اما تا غایت به نظر مطالعه ی فقیر نرسیده.
و شیخ عبدالجلیل رازی در بعضی از مصنّفات خود ذکر شیخ ابوالفتوح نموده و گفته که خواجه امام ابوالفتوح رازی مصنّف بست مجلّد است از تفسیر قرآن و در موضعی دیگر گفته که خواجه امام ابوالفتوح رازی بیست مجلّد تفسیر قرآن تفسیر اوست که ائمه و علمای همی طوائف طالب و راغب اند آن را و ظاهراً اکثر آن مجلّدات از تفسیر عربی او خواهد بود؛ زیرا که نسخه ی تفسیر فارسی او چهار مجلّد است که هر کدام به قدر سی هزار بیت باشد و شاید که هشت مجلّد نیز سازند پس باقی آن مجلّدات از تفسیر عربی او خواهد بود.(23)
علامه قزوینی سخن قاضی نورالله شوشتری را نادرست می داند و می نویسد: قاضی نورالله بعید دانسته است که تفسیر فارسی ابوالفتوح بیست مجلّد باشد و بر این گمان است که بیشتر مجلّدات آن بیست جلد ممکن است از تفسیر تازی او بوده باشد، و این در حالی است که متجب الدین رازی که از شاگردان ابوالفتوح است تصریح کرده که تفسیر او بیست مجلّد است و او آن تفسیر را نزد مؤلّف آن خوانده است.(24) و اگرچه او ذکر نکرده که این تفسیر فارسی بوده است ولی شاگرد دیگر ابوالفتوح ابن شهرآشوب در معالم العلماء به فارسی بودن این تفسیر تصریح می کند،(25) و از این رو بی هیچ شک و تردیدی می توان نتیجه گرفت که بیست مجلّد شمار مجلّدات همین تفسیر فارسی او است، و نه تفسیر تازی اش.
علامه قزوینی در ادامه می افزاید: هیچ کس تاکنون هیچ اثر و نشانی از تفسیر تازی ابوالفتوح ندیده و چنین به نظر می رسد که وی تصمیم خود را درباره ی نگارش تفسیری به زبان تازی -که در دیباچه ی تفسیر فارسی خود بدان وعده داده- عملی نکرده است.(26)
ناگفته نماند که ابن یوسف شیرازی نیز می نویسد: شنیدم که شیخ آقابزرگ تهرانی به نسخه ای از این تفسیر دست یافته است، از این رو دراین باره از او آگاهی خواستم، و او در پاسخ چنین نوشت که من تا به حال بدان دست نیافته ام، ولی یکی از هندی ها در عتبات از وجود آن در یکی از کتابخانه های هند خبر داد و بنا شد که دربازگشت به آنجا نمونه ای از آن را استنساخ کند و برای ما بفرستد، امّا تاکنون نفرستاده است.(27)
تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام
یکی دیگر از کتابهایی که به ابوالفتوح منسوب است، کتاب تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام نام دارد. این کتاب در موضوع ملل و نحل یا فرقه شناسی اسلامی به زبان فارسی است که گرایشهای کلامی و اعتقادی اسلامی و غیراسلامی همچون باورهای فیلسوفان، مجوس، منجّمان، صابئان، خوارج، معتزله، صوفیان و نیز عقاید امامیه و فرقه های شیعه در بیست و شش باب در باب گرد آمده است.
بسیاری از شرح حال نگاران و کتاب شناسان نسبت این اثر را به ابوالفتوح رازی ردّ کرده اند. میرزا عبدالله افندی نیز با ردّ این انتساب در این باره می نویسد:
برخی کتاب تبصرة العوام را به ابوالفتوح رازی نسبت داده اند، و چنین به نظر می رسد که این انتساب درست نباشد؛ زیرا گفته شده کتاب تبصرة از آثار سیّدمرتضی ثانی یا دانشوری دیگر بوده است، و چنانچه درستی این سخن را تصدیق کنیم، باید بگوییم منظور از آن تبصرة العوام دیگری است نه آن که از آثار سیّدمرتضی بوده باشد، و این کتاب در بیست و هشت باب تدوین شده است، و در آن به نکوهش صوفیه پرداخته است، و این گونه نکوهش دلیل بر آن است که تبصرة العوام از آثار ابوالفتوح نیست؛ زیرا همان گونه که پیشتر گفته شد، ابوالفتوح به تصوّف گرایش داشت.(28)
امّا سیّدمحسن امین در این میان سخن دیگری دارد و بر این باور است که تبصرة العوام از جمله آثار ابوالفتوح است. او در این باره می نویسد:
تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام کتابی است فارسی که من دست نوشته ای از آن را در کتابخانه ی شیخ فضل الله نوری در تهران دیده ام، که دارای بیست و شش باب و در سال هشتصد و اندی کتابت شده بود. بر پشت این دست نوشته عبارتی به نقل از دست خطّ شیخ الاسلام اصفهان میرزا قاضی این چنین آمده بود: « و شیخ ابوالفتوح در کتاب خود موسوم به تبصرة العوام حسین بن منصور حلاج را نکوهیده است، و من خود، این کتاب را به خطّ او -رحمت خدا بر او باد- دیده ام. در این کتاب سخنی دراز دامن در نکوهش حلاج آمده است، و این کتاب، اثری است بسیار نیکو که در پایان آن پاره ای از سخنانی را که به دروغ به امامیه نسبت داده شده ردّکرده و برای درستی دیدگاه امامیه دلیل و برهان آورده است.(29)
نویسنده ی اعیان الشیعة آن گاه در پاسخ به سخن میرزا عبدالله افندی می افزاید:
انتساب این کتاب به ابوالفتوح صحیح است، و وجود کتابی با همین اسم از سیّد مرتضی اگر هم درست باشد، با این انتساب ناسازگار نیست، و صوفیانی را که او در این کتاب نکوهیده از قبیل حلاج اند که سالک راه کژی است، و این با گرایش ابوالفتوح به صوفیان اهل عرفان ناسازگار نیست.
همچنین گفتنی است کتابی که من آن را دیده ام در بیست و شش باب بوده است، نه بیست و هشت باب.(30)
کتاب تبصرة العوام به کوشش عبّاس اقبال آشتیانی در سال 1313ش. منتشر شده است. وی در مقدّمه ی خود بر این اثر بحثی درازدامن پیرامون زمان نگارش تبصرة العوام و نویسنده ی آن پیش کشیده است که ابهامات موجود پیرامون این اثر را تا حدود زیادی برطرف می سازد. چکیده ای از آنچه وی در این باره بیان داشته چنین است:
تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام، یکی از دو کتاب فارسی در ملل و نحل است که از پیش از چیرگی مغول بر جای مانده است. کتاب نخست، بیان الأدیان نام دارد، و اگرچه تبصرة العوام به فصاحت و رسایی این کتاب نیست، و به قدمت بیان الأدیان نیز نمی رسد، ولی به دو نظر از بیان الأدیان مهمتر به شمار می آید:
1. مطالب در تبصرة الأنام گسترده تر از بیان الأدیان است و بیشتر مسائل مهمّ ملل و نحل در آن گرد آمده است. در حالی که در بیان الأدیان این گونه نیست و مطالب به اختصار بیان شده است، به گونه ای که حجم مطالب در تبصرة العوام نزدیک به شش برابر حجم بیان الأدیان است.
2. نویسنده ی تبصرة العوام از عالمان امامیه و از شیعیان دوازده امامی است، و از آنجا که در ملل و نحل کتاب مستقلّی از نویسندگان امامیه که پیش از تبصرةالعوام نوشته شده باشد، در دست نیست، این کتاب اهمیّت دوچندانی یافته است، و می توان آن را قدیمترین اثر موجود از عالمان شیعه در فنّ ملل و نحل به زبان فارسی دانست.
وی در ادامه می افزاید: با وجود اهمیت تبصرة العوام، این کتاب چنان که باید شهرت پیدا نکرده و نویسنده ی آن را هیچ کس به درستی نشناخته است، و حتّی شماری از نویسندگان شیعه در معرّفی نویسنده ی تبصرةالعوام لغزش های شگفتی را دچار شده اند. از جمله گروهی به مناسبت اسم سیّد مرتضی، که در مقدّمه برخی از دست نوشته های این کتاب هست، آن را از آثار سیّد شریف علم الهدی ابوالقاسم علی بن حسین مرتضی(355-436) دانسته اند که نزدیک به یک قرن و نیم پیش از نگارش کتابِ مورد بحث در گذشته است. برخی دیگر نیز نویسنده ی تبصرةالعوام را از همروزگاران حجّةالاسلام امام محمّد غزالی طوسی ( درگذشت: 505) بر شمرده اند و گفته اند این دو با هم دیدار و گفت و گوهایی داشته اند. این در حالی است که این دو سخن افسانه ای بیش نیست و واقعیت های تاریخی آن را تأیید نمی کند.
اقبال آشتیانی در ادامه می افزاید: در سراسر کتاب تبصرة العوام تصریحی به زمان نگارش کتاب نیست و هیچ یک از کتابشناسان و عالمان امامیه نیز به این مطلب و عصر نویسنده ی آن اشاره ای نکرده اند. با این حال با مطالعه ی کتاب می توان به زمان تقریبی نگارش آن پی برد.
وی آن گاه با اشاره به شواهد و قراین موجود در کتاب تبصرةالعوام، از جمله اشاره به جانشینان حسن صبّاح، یادکرد نویسنده از فخرالدین رازی (543-606) و دورانی که او در جامع خوارزم به وعظ اشتغال داشت، و نیز اشاره به عبداللطیف خجندی (درگذشت: 580) و خراب کردن مناره ی هوهو در اصفهان به فرمان او، چنین نتیجه می گیرد که کتاب تبصرةالعوام در سالهای 580 تا 653 به نگارش درآمده است.
او همچنین درباره ی نویسنده ی کتاب تبصرةالعوام می نویسد: درباره ی نویسنده ی حقیقی آن میان نویسندگان شیعه اختلاف است و این از آن روست که نویسنده هیچ جا به نام خود تصریح نکرده، و اشاره ی آشکاری که بتوان درباره ی نویسنده ی حقیقی آن برپایه ی قطع و یقین حکم کرد، به چشم نمی خورد. دیدگاههایی که پیرامون این اثر مطرح شده عبارت اند از:
1. گروهی این کتاب را، چنان که پیشتر اشاره شد، از آثار سیّد شریف علم الهدی ابوالقاسم علی بن حسین مرتضی(355-436) دانسته اند. این دیدگاه به کلّی مرود است؛ زیرا اگرچه از مطالعه ی تبصرةالعوام نام و هویت نویسنده آشکارا دانسته نمی شود، ولی چنان که دیدیم، اشاراتی در آن هست که زمان نگارش آن را مقارن اواخر سده ی ششم و یا اوایل سده ی هفتم قرار می دهد و این زمان بیش از یک سده پسین تر از عصر علم الهدی سیّد مرتضی نقیب موسوی است.
2. گروهی دیگر از جمله میرزا عبدالله افندی، نویسنده ی ریاض العلماء، این کتاب را از آثار شیخ ابوالفتوح جمال الدین حسین بن علی رازی بر شمرده اند، و از آنجا که تبصرةالعوام، آن گونه که بیان شد، در اواخر سده ی ششم یا اوایل سده ی هفتم تألیف شده، بعید به نظر می رسد که از نگاشته های شیخ ابوالفتوح رازی باشد؛ زیرا ابوالفتوح در نیمه ی نخست و اواسط سده ی ششم می زیسته است.
3. نویسنده ی کشف الحجب و الأستار عین أسماء الکتب و الأسفار کتاب تبصرة العوام را به قولی تألیف جمال الدین مرتضی ابوعبدالله محمّدبن حسن بن حسین رازی می شمارد.
در کتابشناسیهای بزرگان شیعه و تذکره های عالمان امامیه شخصی به این نام و نسبت یافت نشد، و معلوم نیست نویسنده ی کشف الحجب و الأستار این سخن را از کجا نقل کرده، و جمال الدین مرتضی ابوعبدالله محمّدبن حسن بن حسین رازی کیست.
4. میرزا محمّدباقر خوانساری کتاب تبصرةالعوام را تألیف سیّدصفیّ الدین ابوتراب مرتضی بن داعی بن قاسم حسنی رازی می شمارد.(31) و این انتساب کتاب تبصرةالعوام به سیّد مرتضی بن داعی رازی از دیدگاههای دیگر مشهورتر است.
سیّد صفیّ الدین ابوتراب مرتضی بن قاسم داعی حسنی و برادرش ابوحرث مجتبی، هر دو از شاگردان شیخ مفید ابومحمّد عبدالرحمن بن احمدبن حسین خزاعی نیشابوری بوده اند که در ری اقامت داشته است. شیخ مفید خزاعی نیشابوری، همان گونه که پیشتر از او سخن به میان آمد(32) عموی پدر شیخ ابوالفتوح رازی است که به احتمال زیاد در نیمه ی دوم سده ی پنجم و حداکثر در اواخر این سده وفات یافته است. بنابراین، سیّد ابوتراب مرتضی و برادرش سیّد ابوحرث مجتبی در نیمه ی دوم سده ی پنجم، شاگرد شیخ مفید خزاعی نیشابوری بوده و از او روایت و حدیث اخذ کرده اند. این دو برادر هر دو شیخِ روایت منتجب الدین رازی هستند، و همه ی روایتهای شیخ مفید نیشابوری بوده را -به طور مستقیم- و نیز برخی روایتهای سیّد رضی و سیّد مرتضی و شیخ الطایفه ابوجعفر طوسی را -از طریق همین شیخ مفید نیشابوری- برای منتجب الدین نقل کرده اند.
بنابر آنچه گفته شد، دوره ی تعلّم و تعلیم سیّد مرتضی و سیّد مجتبی پسران قاسم داعی حسنی به فاصله ی زمانی میان شیخ مفید نیشابوری ( نیمه ی دوم یا اواخر سده ی پنجم)، و شیخ منتجب الدین ( حدود سال 585) محدود می شود.
اینک با توجّه به آنچه پیشتر درباره ی زمان نگارش تبصرة العوام بیان شد، به اجمال آشکار می شود که نگارش کتاب تبصرةالعوام را نمی توان به سیّد مرتضی بن داعی منتسب داشت؛ به ویژه آنکه منتجب الدین رازی با وجود کمال آشنایی به حال استاد خود، در شرح حال کوتاهی که از او به دست داده، به هیچ روی به چنین اثری از سیّد مرتضی به داعی اشاره ای نمی کند، و حال آنکه فهرست منتجب الدین، همچون معالم العلماء در ذکر اسامی مشایخ شیعه و نگاشته های ایشان است، و نام تبصرةالعوام در هیچ یک از این دو کتاب که هر دو پیش از تاریخ 590 تألیف یافته اند، به چشم نمی خورد، و این ظاهراً دلیل بر آن است که این کتاب پس از عهد منتجب الدین و ابن شهر آشوب تألیف شده است.
با این مقدّمات آشکار می شود که در نسبت تبصرةالعوام به سیّد مرتضی بن قاسم داعی حسنی نیز اشکالاتی پیش می آید که با آگاهی های ناقصی که درباره ی این کتاب و سیّدمرتضی بن داعی در دست داریم، نمی توانیم آنها را حلّ کنیم و به طور قطع کتاب را از آنِ سیّد مرتضی بن داعی بدانیم.
ریو، خاورشناس پرآوازه ی انگلیسی که گویا به هیچ روی از سیّدمرتضی بن داعی آگاهی نداشته، این کتاب را از نگاشته های سیّدمرتضی علم الهدی نامی، غیر از سیّد شریف مرتضی علم الهدی علی بن حسین موسوی معروف می داند. او بر این باور است که این سیّدمرتضی در نیمه ی نخست سده ی هفتم می زیسته؛ زیرا در میان دست نوشته های موزه ی بریتانیا مجموعه ای است به نام کیفیات النسخ که منتخبی از چندین کتاب در آن گرد آمده است. در این مجموعه از کتابی با نام انساب نامه در ترجمه ی احوال ائمه یاد شده است که آن را شخصی به نام سیّدابوتراب در سال 653 به ایران آورده است و اندکی پس از این تاریخ شخصی به نام و لقب سیّدمرتضی علم الهدی آن را از تازی به پارسی برگردانده است.(33) این سیّدمرتضی علم الهدی که گویا در خراسان می زیسته و زمانش ( حدود 653) درست با زمان نگارش تبصرةالعوام یکی است، به احتمال بسیار زیاد باید نویسنده ی واقعی این کتاب باشد، امّا این سیّدمرتضی علم الهدی که بوده و شرح حال او را چگونه می توان به دست آورد، آشکار نیست و در کتابشناسی ها و فهرست های مشایخ شیعه و نگاشته های ایشان شرح حالی از او به دست نیامد.
اقبال آشتیانی در پایان می نویسد: کتاب تبصرة العوام پیش از این دو بار در تهران، هر دو بار به همراه کتاب قصص العلماء اثر میرزا محمّد تنکابنی به چاپ رسیده است؛ بار نخست به سال 1309 و بار دوم به سال 1313. البته نخستین چاپی که از این کتاب شده، به سال 1296 در لاهور بوده که در حاشیه ی کتاب معارف الفرقه الناجیة و الناریة اثر سیّدابوالقاسم لاهوری به چاپ رسیده است، و این هر سه چاپ، یعنی دو چاپ تهران و چاپ لاهور، سنگی است.(34)
پی نوشت ها :
1. بنگرید به: الفهرست، ص 48؛ معالم العلماء، ص 141؛ النقض، ص 51.
2. النقض، ص 51.
3. بنگرید به: أعیان الشیعة، ج6، ص 126.
4. ریاض العلماء، ج2، ص 163.
5. مجموعه آثار، ج 9( تعلیقات علامه شعرانی)، ص 28.
6. برای نمونه بنگرید به: الفهرست، ص 87، ذیل معرّفی عبدالجلیل قزوینی. در این معرّفی به فارسی بودن النقض وی هیچ اشاره ای نشده است؛ نیز بنگرید به: همان، ص 48، ذیل معرّفی ابوالفتح رازی که به فارسی بودن روض الجنان اشاره ای نشده است.
7. مجموعه آثار، ج 9( تعلیقات علامه شعرانی)، ص 27.
8. وفیات الأعیان، ج4، ص 212.
9. همان، ج3، صفحات 407-408.
10. بنگرید به: خاتمة مستدرک الوسائل، ج1، ص 353.
11. این کتاب در سال 1405هـ/ 1985م. با تحقیق حمید عبدالمجید السلفی از سوی مؤسّسه الرسالة در بیروت منتشر شده است.
12. فهرست کتابهای خطّی کتابخانه ی ملّی ملک، ج1، ص 544.
13. بنگرید به مقدّمه دانش پژوه بر شرح فارسی شهاب الأخبار ( نقل از: مجموعه آثار، ج4، صفحات 382-383).
14. الفهرست، ص 96.
15. همان، ص 51.
16. همان، ص 105.
17. همان، ص 68.
18. کشف الظنون، ج2، س 1067.
19. شرح فارسی شهاب الأخبار، ص الف.
20. همان، ص یط.
21. مقدّمه دانش پژوه بر شرح فارسی شهاب الأخبار ( نقل از: مجموعه آثار، ج4، صفحات 382-383).
22. روض الجنان، ج1، ص 2.
23. مجالس المؤمنین، ج1، ص 489.
24. الفهرست، ص 48.
25. معالم العلماء، ص 141.
26. بنگرید به: مقالات قزوینی، صفحات 35-37.
27. فهرست نسخه های خطّی کتابخانه ی مجلس، ج3، ص 26.
28. ریاض العلماء، ج2، ص 175.
29. أعیان الشیعة، ج6، ص 126.
30. أعیان الشیعة، ج6، ص 126.
31. روضات الجنّات، ج7، ص 165.
32. بنگرید به: « خاندان ابوالفتح» در کتاب حاضر.
33. فهرست نسخه های فارسی موزه ی بریتانیا (Catalouge of the Parsian Manuscripts)، ج1، ص 140، ج3، صفحات 1061، 1078 ( نقل از: مقدّمه ی عبّاس اقبال بر تبصرة العوام).
34. مقدّمه ی عباس اقبال بر تبصرة العوام.
منبع مقاله :
باهر، محّمد؛ (1389)، پیشوای مفسّران، تهران، همشهری، چاپ اول، بهار 1389