آثار غیرمشهور ابوالفتوح رازی (2)
رساله ی حسنیّه
رساله ی حُسنیّه از آثار منسوب به ابوالفتوح رازی است، که بر پایه ی گزارشهایی که در تذکره ها و منابع مختلف آمده وی آن را به زبان تازی نگاشته و از سوی ملاابراهیم بن ولی الله گرگین استرآبادی ( زنده در 958) به پارسی برگردانده شده است.
استرآبادی از مترجمان ایرانی همروزگار شاه طهماسب صفوی ( حکومت: 930-984) است و افزون بر ترجمه ی رساله ی حُسنیّه، اثری با عنوان اخبار شامل احادیث و روایات پارسی و تازی نیز از خود بر جای نهاده است.(1)
وی در مقدّمه ی کتابش شرح چگونگی ترجمه را این چنین می نگارد:
چنین گوید حقیرفقیر بی بضاعت و غریب مهجور بی استطاعت، ابراهیم استرآبادی، که چون ذرّه ی بی مقدار در تاریخ سنه ی ثمان و خمسین و تسعمائة (958) شرایط طواف مکّةالحرام و مراسم زیارت حضرت سیّدالأنام و ائمه ی معصومین علیهم الصلوة و السلام به تقدیم رسانیده، مراجعت نموده و به دارالخلافه ی دمشق رسید و با بعضی از مؤمنان باخرد و شیعیان معتمد آن دیار مخالطت و مصاحبت نمود، رساله ی حُسنیّه که در آن زمان هارون الرشید با علما و فقهای مخالفین بحث کرده بود و اثبات حقیقت مذهب شیعه به دلایل و براهین نموده، نزد سیّدی که به تشیّع و تورّع مشهور بود، من أوّله إلی آخره، مطالعه نموده و به التماس تمام آن رساله را گرفته و در قید کتابت درآورد و چون متوجّه بلاد عجم شدم آن رساله را گرفته و تحفه ی شیعیان و محتاجان ساخته، مباحثه ی حسنیّه را با علمای اهل سنّت و جماعت به مسامع ارباب محبّت و مودّت رسانیده و چون رساله ی مذکور عربی بود و اکثر محبّان عجم را از آن حظّ نبوده [متن: نموده] بنا بر التماس عزیزی از احبار، رساله ی حُسنیّه را به فارسی ترجمه نموده و در عبارت طریق تکلّف را مرعی نداشته تا همه کس از خواص و عوام از خواندن و نوشتن آن محفوظ باشند، و به برکت حضرت امیرالمؤمنین(ع) رساله ی مذکور در اندک زمانی اشتهار تمام یافته مقبول و مطبوع موافق و مخالف گردید.(2)
موضوع این کتاب، گفت و گو و مناظره ای است میان کنیزی شیعی به نام حُسنیّه و گروه زیادی از دانشمندان اهل سنّت و در پیشاپیش آنان ابواسحاق ابراهیم بن خالد سیّار نظّام بصری (درگذشت: 231) از پیشوایان معتزله که در حضور هارون الرشید خلیفه ی عبّاسی، برای اثبات حقّانیت اهل بیت(ع) برگزار گردیده است. در این کتاب بسیاری از استدلالهایی که در آثار کلامی شیعی آمده به چشم می خورد.
درباره ی چگونگی این مناظره با دانشمندان اهل سنّت در این کتاب آمده است: در روزگار خلافت هارون مردی بازرگان و از دوستداران خاندان اهل بیت(ع) می زیست که پیوسته ملازم امام عصر خویش، امام جعفر صادق(ع) بود. او پس از شهادت آن حضرت، به سبب ستم دشمنان دین، داراییهای خود را از دست داد و گرفتار فقر شد.
وی از کنیزش که دیگر جز او هیچ نداشت خواست تا چاره ای برای این فقر و ناداری او بیابد. کنیز که از کودکی در خانه ی بازرگان بزرگ شده بود و در مکتب امام صادق دانش آموخته بود، به خواجه ی خود پیشنهاد داد که او را به هارون بفروشد، بدین گونه که اگر بر تمام عالمان و فقیهان عصر چیره شد، خلیفه صدهزار دینار به مرد بازرگان بدهد.
خواجه با پافشاری کنیز، نزد یحیی بن خالد برمکی، وزیر هارون رفت و با او به گفت و گو پرداخت و او را از آن پیشنهاد آگاه ساخت. یحیی بن خالد نیز پس از گفت و گو با خلیفه نظر او را جلب کرد و سرانجام هارون الرشید پذیرفت بهای پیشنهادی را در صورت چیرگی حسنیّه بر عالمان و فقیهان پرداخت کند و حتّی او را به خواجه اش باز گرداند، و اگر چنین نشود و او در مناظره با دانشمندان مغلوب شود، نه تنها او را بازنگرداند، بلکه سر از گردن خواجه نیز جدا سازد.
هارون چون از مذهب حسنیّه آگاه شد، ابتدا تصمیم گرفت او را بکشد، ولی وزیرش او را از این کار باز داشت و دستور داد عالمان بغداد و در پیشایش آنان قاضی ابویوسف یعقوب بن ابراهیم، شاگرد ابوحنیفه (113-182) و شافعی (150-204) در مجلس خلیفه حاضر شوند. حسنیّه بی هیچ واهمه در استدلال بر مذهب خود، با آنان مباحثه و همگی را مغلوب کرد.
سپس به دستور هارون، ابراهیم بن خالد، بزرگ عالمان و استادان بصره به دارالخلافه آمد و همه ی عالمان بغداد نیز حاضر شدند. ابراهیم نخست از مباحثه با کنیز سر باز زد، ولی با پافشاری دیگر دانشمندان، پرسشهای خود را آغاز کرد، و حسنیّه هشتاد پرسش ابراهیم را با دلایل معقول و منطقی پاسخ داد و اعتراضهای او را ردّ کرد.
آن گاه حسنیّه مباحثی را در اثبات مذهب خود و ابطال سایر مذاهب در جمع دانشمندان مذاهب گوناگون اسلامی مطرح کرد که ابراهیم بن خالد و نیز قاضی ابویوسف از پاسخ دادن به آن بازماندند و اینچنین مجلس با پیروزی حسنیّه به پایان رسید و همگان به تحسین او پرداختند.
گفته شده است که سخنان حسنیّه در آن مجلس چنان تأثیری نهاد که همان روز چهارصد تن از پیروان اهل سنّت مذهب خود را تغییر دادند و به مذهب اهل بیت (ع) سر سپردند، و هارون نیز از آن پس به سادات و شیعیان تعرّض نکرد.
پس از این مناظره، هارون الرشید با احترام و نوازش بسیار نسبت به کنیز و خواجه اش دستور داد که آنان برای حفظ جان خویش بغداد را ترک کنند و به قصد زیارت امام علی بن موسی الرضا(ع) و سادات علوی به مدینه ره سپارند.
انتساب رساله ی حسنیّه به ابوالفتوح از دیرباز مورد تردید بوده است، و اصولاً با توجّه به آنچه از اوضاع ری و منش و روحیه ی ابوالفتوح می دانیم تألیف چنین اثری را نمی توان از او دانست. مرحوم دانش پژوه نیز به اتّکای نقد درونی و تاریخی اثر، آن را برساخته ی دوره ی صفوی می داند.(3) افزون بر اینکه اگر این رساله از ابوالفتوح بود منتجب الدین در الفهرست و عبدالجلیل رازی در النقض با وجود کمال مناسبت، بدان اشاره می کردند.
علامه شعرانی نیز در این باره می نویسند:
این گونه قصّه های منحول برای بیان مذاهب و احتجاج بر صحّت آن از قدیم معمول بود … و این گونه قصص را در عهد ما رمان دینی می گویند. به هر حال، نسبت کتاب حسنیّه به مؤلّف مشکوک است.(4)
علامه قزوینی هم جز نوشته ی ریاض العلماء دلیلی ارائه نمی دهد که اصل حسنیّه از ابوالفتوح باشد، حال آنکه در ریاض العلماء این مطلب با تردید همراه است و چنین احتمال داده شده که روایت این داستان از ابوالفتوح است.(5) و اگر به فرض بسیار بعید، روایت این داستان هم از ابوالفتوح باشد، چون مستند به تاریخ نیست، این پرسش پیش می آید که وی این حکایت را از کجا آورده است. اگر به کتاب هزار و یک شب بنگریم داستانهای بسیاری مربوط به هارون الرشید در آن به چشم می خورد که از آن جمله در شب چهارصد و سی و سوم تا شب چهارصد و پنجاه و هشتم، شهرزاد حکایت « کنیز بی نظیر» را برای پادشاه می گوید. با مقایسه ی این حکایت و حکایت حنیّه، آشکار می شود که چارچوب داستان در هر دو یکی است و تفاوت تنها در جزئیات دو داستان است. در هزار و یک شب داستان مقصدی جز سرگرم کنندگی ندارد، ولی در حسنیّه داستان در قالب یک مناظره ی عقیدتی است، و تفاوت میان دو داستان را باید در تفاوت عصر صفوی و عصر هارون الرشید جست و جو کرد.(6)
افزون بر این، با توجّه به آنچه در داستان حسنیّه آمده باید این گفت و گو پس از درگذشت امام موسی کاظم(128-183) و به هنگام امامت امام رضا( 148-203) و دوران خلافت هارون ( حکومت: 170-193) رخ داده باشد. بنابراین، حسنیّه در آن سالها حدود شصت سال داشته است؛ چه او در سال درگذشت امام صادق(83-148) باید دست کم بیست و پنج ساله و تا سال 183، شصت سال از عمر او گذشته باشد، و کنیز شصت ساله را هم نمی خرند. وانگهی یک سال پیش از این تاریخ قاضی ابویوسف مرده بود و نظّام هم دو سال پس از آن به دنیا آمده است.
در این اثر همچنین از مذاهب شافعی، حنفی، حنبلی، مالکی و حتّی معتزلی یاد شده است، در حالی که این مذاهب پس از هارون رسمیت یافت، و احمدبن حنبل (164-241) در سالهای 183-193 جوانی بیست تا سی ساله بوده است.(7)
رساله ی حسنیّه با نامهای گوناگونی چون مکالمات یا مکالمه ی حسنیّه، مناظره ی حسنیّه، مباحثه ی حسنیّه با علمای مخالفین، مباحثه ی حسنیّة در مجلس هارون، مناظره با ابراهیم سیّار و… معرّفی شده است و تاکنون بارها به صورت مستقلّ و یا همراه با حلیةالمتّقین اثر مشهور علامه مجلسی به چاپ رسیده است.
از چاپهای مستقلّ و نسبتاً جدید این رساله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
حسنیّه در دربار هارون، محمّد فربودی، قم: بقیّة الله، چاپ اوّل، 1381.
حسنیّه در مکتب امام جعفر صادق، محمّد سلیمی نیا، کرج: گلشن اندیشه، چاپ اوّل، 1382.
شهابی از دامان خورشید، حسین اثنی عشری، تهران: منیر، چاپ اوّل، 1382.
دفاع از حریم تشیّع ( حشنیّه و یوحنا)، بازنویسی محمّد محمّدی اشتهاردی، قم: مهر، 1354ش/ 1396ق.
این اثر همچنین به زبان اردو(8) و ترکی ترجمه شده است.(9)
سرجان ملکم(1769-1833م) نیز گزیده ای از آن را در The History of Persia به انگلیسی بازگردانده که این گزیده را اسماعیل بن محمّدعلی حیرت (1254-1316) به پارسی ترجمه کرده است.(10)
این اثر همچنین در زمان سفارت میرزا محمّدحسین خان مشیرالدوله در دوره ی ناصرالدین شاه قاجار(1264-1313) و گویا به دستور او در استانبول منتشر شده است.(11)
مرحوم سیّد عبدالعزیز طباطبایی تنها دست نوشت عربی این رساله را که به تاریخ 1145 به خط سیّدعبدالحی بن عبدالرزّاق رضوی کاشانی نوشته شده معرّفی کرده است که البته این دست نوشت بسیار مختصرتر از ترجمه ی فارسی است و برگ نخست آن افتادگی دارد.(12)
رساله ی یوحنّا
رساله ی یوحنّا رساله ای است در بطلان مذاهب چهارگانه و حقّانیت مذهب جعفری. این اثر همچون رساله ی حُسنیّه از آثار منسوب به ابوالفتوح است و در درستی انتساب آن تردید وجود دارد.
میرزا عبدالله افندی اصفهانی درباره ی این اثر می گوید:
رساله ی یوحنّا را که به پارسی نگاشته شده از آثار ابوالفتوح دانسته اند. این رساله رساله ای نیکو و دلپسند است که در آن پیرامون بطلان مذاهب چهارگانه و درستی مذهب جعفری، یعنی مذهب امامیه، سخن به میان آمده است، و مضامین را از زبان یوحنّای ذمّی انجیلی نصرانی نقل می کند. یوحنّا نخست کافر بود و پس از آن مسلمان شد، و در میان مذاهب گوناگون اسلام به جست و جو پرداخت و سرانجام مذهب شیعه را برگزید.
این اثر به سبک طرائف سیّد بن طاووس در امامت به نگارش درآمده، و در این کتاب مطالب از زبان عبدالحمید ذمّی بیان گردیده است.(13)
از یوحنّای مصری اسرائیلی جز این نام آگاهی دیگری در دست نیست. شیخ آقابزرگ تهرانی رساله ی یوحنّای ذمّی را داستانی خیالی همچون داستان جزیره ی خضراء، حقایق راهنة و طرائف می داند که مانند رساله ی حسنیّه به ابوالفتوح رازی نسبت داده شده است…(14)
رساله ی یوحنّا تحریرهای گوناگونی به نامهای مختلف به پارسی و تازی دارد و گویا نسخه ی اصلی پارسی بوده و نویسنده آن را ابتدا به پارسی نوشته است و بعدها افراد دیگری آن را به تازی تحریر کرده اند.(15) امّا آقابزرگ تهرانی در معرّفی نسخه ی تازی کتاب یوحنّا می گوید: احتمال دارد نسخه ی تازی اصل نسخه ی فارسی باشد.(16)
زمینه ی مطالب و روش تألیف این رساله با اندک افزوده ای همچون إلزام النواصب است و بخش عمده ی عبارات این رساله با آن کتاب سازگار است. شیخ یوسف بحرانی در کشکول خود به نام أنیس المسافر و جلیس الحاضر این رساله را به نام کتاب یوحنّا آورده است.
در اینجا شایسته است برای آگاهی بیشتر خوانندگان از محتوای رساله ی یوحنّا، پارسی کرده ی چکیده ای از آنچه را که در کشکول شیخ یوسف بحرانی آمده ذکر کنیم:
یوحنّابن اسرائیل ذمّی گوید: من کافری ذمّی بودم که فنون عقلی دستی داشتم و از دانشهای نقی بهره مند بودم، به گونه ای که دلایل پوچ و بی اساس نمی توانست مرا از حقّ بازگرداند و زرق و برق های سخنان و نقش و نگار نوشته ها مرا در باطل اندازد. من به دیده ی پندپذیر باور هر یک از گروهها را کاویدم و از میان آنها راه راست را برگزیدم.
برخی از مردم، صابئی، برخی دیگر مجوسی، گروهی یهودی و گروهی دیگر نصرانی و یا مسلمان بودند. گروهی ستارگان را می پرستیدند و برخی دیگر خورشید را؛ گروهی آتش پرست بودند و قومی گوساله می پرستیدند.
من چون پراکندگی گفتار و ناهمگونی سخنان آنان را دیدم و معقول را با منقول و درست را با نادرست سنجیدم، بر ضرورت پیروی از اسلام و گردن نهادن بدان تا روز بازپسین، دلایلی اقامه کردم و خود را به عباداتی که در این دین است، پای بند نمودم.
آن گاه کتابهای اسلامی، همچون کتابهای تفسیر، حدیث، اصول و فروعِ هر یک از گروههای گونه گون را گرد آوردم و شبانه روز آنها را به مطالعه گرفتم، و درباره ی تناقضهایی که در این دین بود اندیشیدم.
برخی می گفتند: صفات خداوند متعال عین ذات اوست و برخی دیگر صفات او را نه عین ذاتش، بلکه زاید بر آن می دانستند.
گروهی می گفتند: خداوند شرّ را اراده کرده و آن را آفریده است، و گروهی دیگر او را از این ویژگی مبرّا می دانستند.
گروهی سرزدن گناهان کوچک و گروهی دیگر سرزدن گناهان بزرگ را از پیامبران روا می دانستند، و شماری هم بر این باور بودند که کفر برای آنان رواست، و گروهی نیز عصمت پیامبران را واجب می شمردند.
برخی نصّ بر امامت را واجب و گروهی آن را انکار می کردند.
برخی از امامت ابوبکر سخن می گفتند و او را برتر می دانستند و گروهی دیگر بر این باور نبودند و او را کافر می شمردند.
گروهی امامت علی را باور داشتند و گروهی دیگر او را خدا می دانستند.
برخی امامت را از آنِ فرزندان حسن، و برخی دیگر آن را از آنِ فرزندان حسین می دانستند.
عدّه ای بر امام موسی بن کاظم توقّف کردند و گروهی از دوازده امام سخن راندند، و…
یوحنّا آن گاه ریشه ی همه ی این اختلافات را خودرأیی و برگزیدن هواهای نفسانی می داند و پس از آن از شبهه های هفت گانه ی ابلیس، اختلاف بر سر جانشینی رسول خدا(ص) و عملکرد خلفای سه گانه سخن می گوید و می افزاید:
چون این اختلافها را از بزرگان صحابه دیدم امر چنان بر من گران آمد که راهی بغداد شدم تا در آن دیار حّق را بیابم و از آن پیروی کنم.
پس چون با عالمان مذاهب چهارگانه گرد امدم به آنان گفتم: من مردی کافرکیش و ذمّی بودم، و خدای مرا به اسلام هدایت کرد و من اسلام آوردم. اینک نزد شمایان آمده ام تا معالم دین و شرایع اسلام را از شما بیاموزم و بر بصیرت در دین خود بیفزایم.
سپس هر یک از عالمان مذاهب چهارگانه بر دیدگاههای خود پیرامون پاره ای از مسائل فقهی پاره ای از مسائل فقهی پای فشردند و از اختلافهای میان خود سخن گفتند.
یوحنّا پس از گفت و گو با عالمان مذاهب چهارگانه و ناامیدی از یافتن حقیقت در میان سخنان آنها، از آنان می خواهد وی را با عالمی از عالمان رافضی آشنا کنند. ایشان وی را از این کار باز می دارند و رافضیان را گروهی اندک که جایگاهی در میان مسلمانان ندارند معرّفی می کنند و آنان را کافر و ریختن خونشان را مباح می دانند.
پس از آن میان یوحنّا و عالمان مذاهب پیرامون باورهای شیعیان مسائلی مطرح می شود و سخن به برتری و فضیلت علی بن ابی طالب(ع) می رسد.
یوحنّا پس از مناظره ای مفصّل با عالمان مذاهب چهارگانه حقّانیت شیعه را برای آنان به اثبات می رساند و به آنان می گوید: ای عالمان دین! باور گروهی که شما آنان را رافضه می نامید، و باور شما نیز آن گونه که خود از آن سخن گفتید و دلایل آن را بر شمردید آشکار گردید. اینک شما را به خدا سوگند می دهم که بگویید از میان دیدگاه خود و دیدگاه آنان کدام را بر حقّ می دانید.
عالمان مذاهب دیدگاه شیعیان را بر حقّ دانستند و سخن آنان را تصدیق کردند و یوحنّا را بر دوستی خاندان محمّد(ص) و دشمنی با دشمنان این خاندان گواه گرفتند و از او خواستند که این جریان را جایی فاش نسازد.
یوحنّا در پایان می گوید: از میان ایشان برخاستم، در حالی که دلیل خویش را شناخته بودم و به باور خود یقین پیدا کرده بودم. پس این رساله را نوشتم تا کسی که خواهان راه نجات است از آن هدایت یابد. پس آن که در این رساله به دیده ی انصاف نگردد به صواب رسد و بدان پاداش بیند، و کسی که بر دل و زبان خویش مُهر نهد راهی به سوی هدایت نخواهد یافت.
این رساله در منابع با نامهای گوناگونی چون رساله ی امامت و منهاج المناهج، کتاب یوحنّا، رساله ی کلامی، و رساله ای در حقّانیت شیعه معرّفی شده است.(17)
دست نوشته ای از این اثر که در موزه ی بریتانیا نگهداری می شود، همراه با ترجمه ی انگلیسی آن است. این دست نوشته و ترجمه متعلّق به سده ی سیزدهم قمری است.(18)
رساله ی یوحنّا تاکنون چندین بار در ایران و خارج از ایران چاپ شده است. برخی از چاپهای این اثر عبارت اند از:
1. تحریر عربی آن به همراه کتاب الکشکول نوشته ی شیخ یوسف بحرانی، بیروت: الوفاء و دارالنعمان، 1406 هـ ق/ 1985م، ج2، صفحات 27-70.
2. چاپ سنگی، تبریز: 1307 هـ به خطّ علی بن محمّدحسن تبریزی.
3. به کوشش علی اکبر شهابی براساس نسخه ی موزه ی بریتانیا، تهران: 1393هـ/1972م. همراه با مقدّمه ی حسن سعید.
4. بازنویسی به کوشش محمّد محمّدی اشتهاردی، همراه با حسنیّه و دو مقدّمه: یکی به قلم کوشنده و دیگری به قلم حسن سعید، تهران: 1395 هـ ق/ 1974م/ 1354ش.(19) این اثر با عنوان دفاع از حریم تشیّع در قم منتشر شده است.
رساله ی یوحنّا دارای دست نوشته های پراکنده ای در کتابخانه های گوناگون است. از این رو نامهای آن نیز متنوّع است. دست نوشته ای به نام الدرّالثمین در کتابخانه ی مدرسه ی سپهسالار تهران (شهید مطهری) هست که در پایان آن رساله ی یوحنّاالإسرائیلی آمده است.(20)
دست نوشته ای از آن که به نام منهاج المناهج شهرت دارد در کتابخانه های امیرالمؤمنین نجف، موزه ی بریتانیا، کتابخانه ی ملک و کتابخانه ی آستان قدس رضوی موجود است.(21) و برای تحریر فارسی این اثر، دوازده نسخه بر شمرده و گزارش کرده اند.(22)
پی نوشت ها :
1. دست نوشتی از این اثر در کتابخانه ی مرکزی آستان قدس رضوی، به شماره ی 8397 موجود است.
2. ضمیمه ی حلیة المتّقین، صفحات 483-489.
3. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج6، ص 114.
4. مجموعه آثار، ج4، صفحات 47.
5. ریاض العلماء، ج2، ص 159.
6. بنگرید به: « داستان حسنیّه» در ماجرا در ماجرا، صفحات 443-453 ( مجموعه آثار، ج4، صفحات 424-437).
7. بنگرید به: مجلّه ی دانشکده ی ادبیات، س 8، ش1، مهر 1339، صفحات 209-210.
8. ترجمه های متون فارسی به زبانهای پاکستانی، ص 34.
9. مجموعه آثار، ج15، ص 43.
10. بنگرید به: تاریخ کامل ایران، صفحات 686-693؛ تاریخ ایران، چاپ سنگی رحلی، ج2، صفحات 369-373؛ است چاپ سنگی، ج2، صفحات 130-133( مجموعه آثار، ج4، صفحات 411-419).
11. این اثر پس از چاپ به دلیل مصلحت سنجی سیاسی دولت وقت ایران جمع آوری شد ( ریحانةالادب، ج7، صفحات 227-229).
12. بنگرید به: تراثنا، ش 73-74، صفحات 261-262.
13. ریاض العلماء، ج2، ص 159.
14. الذریعة، ج25، ص 296.
15. بنگرید به: ریاض العلماء، ج2، ص 158.
16. الذریعة، ج25، ص 297.
17. فهرست نسخه های خطّی فارسی، ج2، بخش1، ص 890، 950، 997؛ الذریعة، ج23، ص 177.
18. الذریعة، ج23، ص 177.
19. الذریعة، ج25، ص 296.
20. همان، ج8، ص 64.
21. همان، ج23، ص 177.
22. فهرست نسخه های خطّی فارسی، ج2، بخش1، ص 890، 950، 997؛ الذریعة، ج23، ص 177.
منبع مقاله :
باهر، محّمد؛ (1389)، پیشوای مفسّران، تهران، همشهری، چاپ اول، بهار 1389