آثار فقهی، اعتقادی، و تفسیری امام حسن عسکری(ع)
الف- تفسیر
اصول و منشأ همه تفاسیر از خاندان نبوت و ولایت است و نخستین مفسر و روشنگر حقیقی قرآن شخص خاتم الانبیا (صلی الله علیه و آله) است. پس از او علی بن ابیطالب (علیه السلام) و فاطمه زهرا (علیها السلام) و آنگاه در هر روزگاری والاترین مفسران قرآن ائمه معصومین (علیهم السلام)بوده اند. امروزه که سراسر جهان را تفسیرهای قرآنی فراگرفته است، این تفاسیر برگرفته از تفاسیر پیامبر و ائمه معصومین است. آنها در هر برهه ای گروهی را برای این کار تربیت می کردند یا کلاسهای جداگانه ای برای تفسیر قرآن داشتند و در ضمن بیان احکام فقهی و تربیتی و اخلاقی و سیاسی به تفسیر قرآن می پرداختند و به ترویج و نشر علوم قرآنی همت می ورزیدند. چرا که به گفته خدای سبحان، تأویل و تفسیر این کتاب را جز خدا و راسخان در علم، کسی نمی داند و بنابر احادیث شریفه، ائمه، راسخان حقیقی در علم هستند. و مفسران عالی قدر ما در ضمن آیات قرآن بیان می کنند که هیچ کس را توان مس و درک حقیقت قرآن نیست. مگر آنکه مطهر باشد. کما اینکه خداوند می فرماید: انه لقرآن کریم، فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون تنزیل من رب العالمین. (1) این قرآن کتابی بسیار بزرگ است در لوح محفوظ خداوند که جز پاکان دست کسی بدان نرسد و این کتاب بزرگ، تنزیلی از جانب پروردگار عالمیان است.
علامه طباطبایی (ره) در ذیل این آیات می فرماید که مقصود این است که مس نمی کنند کتاب محفوظی را که قرآن در آن است مگر انسانهای مطهر و مهذب یا مس نمی کنند قرآنی را که در کتاب است مگر مطهران و پاکان.
مطهران کسانی هستد که خداوند نفوس آنها را از پلیدیدهای معاصی و گناه پاک کرده است که خودش گفته است: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا همانا خداوند اراده کرده است که رجس و پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را مطهر و پاک گرداند. پس اهل بیت (علیهم السلام) کسانی هستند که خداوند دلهایشان را از آلودگیهای گناه و از تعلق به غیر خدای تبارک و تعالی پاک و مطهر گردانیده است و چنین معنایی از تطهیر، مناسب با مسی است که مراد از مس قرآن، علم به قرآن است نه طهارت از حدث و خبث که ظاهر آیه قرآن است.(2) با توجه به این آیه و آیات همانند آن و کلامی که از ناحیه مقدس ائمه معصومین (علیه السلام) وارد شده است، چنین نتیجه می گیریم که والاترین مفسران قرآنی اهل بیت هستند و همه باید در مکتب آنها زانوی ادب بزنند و از آنها کسب معرفت کنند، و بر این پایه بر هیچ کس نباید پوشیده بماند که ائمه از هر مجالی بهره گیری می کردند تا بطن و متن قرآن را برای مردم و مشتاقان معارف قرآنی بیان کنند و از جمله آنها، امام عسکری (علیه السلام) در این راه همت والایی می ورزیدند و از حضرتش روایات تفسیری بسیار نقل شده است.
ولی آنچه در این مقال شایان طرح و بحث است تفسیری است منسوب به امام که نظر علما را به خود جلب کرده است و شماری از بزرگان شیعه چون ابن شهر آشوب و بحرانی و حویزی و حسن بن سلیمان راوندی و صدوق و طبرسی و محقق کرکی و شهید ثانی و علامه مجلسی اول و ثانی و شیخ حر عاملی و دیگر بزرگان بر این باور هستند که این تفسیر منسوب به حضرت، یقیناً از ناحیه حضرت صادر و وارد شده است و شماری دیگر از علمای امامیه چون علامه حلی و تفرشی و محقق اردبیلی و خویی اعتقاد دارند که این تفسیر از ناحیه امام (علیه السلام) وارد نشده است و هر دو دسته برای گفتار خویش دلایلی اقامه می کنند و به نقد ادله طرف مقابل خویش می پردازند. لذا مناسب است ما برای روشن شدن این مطلب به دو گونه عمل کنیم: نخست سند حدیث را بررسی کنیم و آنگاه به متن احادیث تفسیری مراجعه کرده، آن را در حد لزوم ارزیابی کنیم. درباره سند این تفسیر به کتاب التفسیر المنسوب الی الامام العسکری (ع) مراجعه می کنیم که در این کتاب بحث مبسوطی در مورد این تفسیر انجام شده است. در بخشی از کتاب، قول محمد بن علی بن محمد بن جعفر بن دقاق از قول ابوالحسن محمد بن احمد بن علی بن الحسن بن شاذان و ابو محمد جعفر بن علی قمی آمده است که این دو فقیه از قول ابوالحسن محمد بن قاسم مفسر استرآبادی نقل کرده اند که مفسر استرآبادی برای آنها چنین گفت: ابویعقوب یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن یسار، از شیعیان اثناعشری نقل می کردند که پدرانمان شیعه بودند و در استرآباد زندگی می کردیم که زیدیه در آنجا حکومت می کردند. در آن زمان حسن بن زید علوی حاکم و پیشوای زیدیه بود، و هر کس با آنها رویاروی می کرد و از آنها بدگویی می کرد او را به قتل می رساندند. ما از ترس حکومت زیدیه همراه با خانواده های خود به سوی سامرا به راه افتادیم و پس از آنکه خانواده های خود را در کاروانسرایی جای دادیم برای دیدار امام به محضر ایشان رسیدیم. پس از اذن ورود، همین که حضرت ما را دید فرمود: مرحبا به پناهندگان به خاندان ما. شما به آستان ما خوش آمدید و پناه نیکویی یافتید. ان شاء الله خداوند سعی شما را بپذیرد و ترس و هراس شما را به ایمنی بدل کند و دشمنان شما را خودش کفایت کند -یعنی شرشان را از شما باز دارد- پس با اطمینان خاطر نسبت به جان و مال خویش برگردید. آنگاه به امام گفتیم در بازگشت به شهری که به جهت ترس از حاکم آن، از آن گریخته ایم به ما چه دستور می دهی و ما چگونه به دیاری برویم که از آن گریخته ایم که حکومت وقتش در پیگرد ما و خواهان دستگیری ماست.
امام در پاسخ فرمودند: این دو فرزند خویش را نزد من بگذارید تا به آنها دانشی بیاموزم که خداوند به واسطه آن به شما شرف و منزلتی بخشد. اما شما نسبت به تهدیدهای حاکم وقت بی اهمیت بمانید و ترسی از این جهت نداشته باشید که خدایتان سعادتتان را کامل می کند و دشمنانتان را ناگزیر می سازد که برای شما نزد حاکم به وساطت و شفاعت برخیزند. جعفر بن محمد، ابومحمد و محمد بن قاسم، مکنی به ابوالحسن می گویند: پدران ما پس از شور و مشورت با حضرتش به گفتار امام عمل کرده، ما را نزد او گذاشتند و خودشان به نزد خانواده هایشان باز گشتند. ما همواره به نزد امام (علیه السلام) می رفتیم و از محضرش چون پدری مهربان کسب فیض می کردیم. روزی حضرتش به ما فرمودند: آنگاه که خبر موفقیت پدرانتان و ذلت و خواری دشمنانتان و خوارگشتن مخالفان شما و تحقق وعده ام به شما برسد برای شکر و سپاس خداوند عالم به شما تفسیری می آموزم که مشتمل بر برخی از اخبار آل محمد (صلی الله علیه و اله) است و بدان وسیله خداوند به شما رفعت مقام می دهد و شما را سرافراز می گرداند.
ابوالحسن و ابو محمد می گویند: ما از این گفتار حضرت خوشحال گشتیم و گفتیم: آیا در این صورت به تمام معانی و حقایق علوم قرآن عارف و آگاه خواهیم شد؟ امام فرمودند: هرگز. ولی آنچه به شما می آموزم همان چیزی است که حضرت صادق (علیه السلام) به یکی از اصحابش آموخت و او مسرور گشت و به حضرتش گفت: یابن رسول الله آیا همه علوم و معارف قرآن را آموختم؟ در پاسخش فرمودند: خیر. اما در حقیقت به خیری سرشار و فضیلتی والا دست یافتی ولیکن به کمترین بخش از علوم قرآنی دست پیدا کردی چرا که خداوند می فرماید: قلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا (3) بگو اگر دریا به مرکب تبدیل شود تا واژگان پروردگارم را بنگارد دریا خشک خواهد گردید پیش از آنکه واژگان خدایم به پایان برسد، هرچند دریای دیگری را به یاری آن دریا بفرستم. باز خداوند می فرماید: وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (4) اگر تمامی درختان روی کره زمین به قلم تبدیل شوند و دریای بیکران و هفت دریای دیگر به مرکب تبدیل شوند نمی توانند همه واژگان خداوند را بنویسند و بنگارند.
معانی و علوم قرآن تا بدین حد ژرف است و شگفتیهای آن تا این درجه بی نهایت است. پس بدان مقدار که از معارف قرآن آموخته ای تو را سرافراز کرده و خداوند تو را برتر از هر کس قرار داده که علم و معرفت و درک تو را ندارد.
یوسف و علی گویند: ما همچنان نزد امام ماندیم تا آنکه پیکی از سوی پدران ما نامه ای برایمان آورد که در آن نوشته بود، حسن بن زید حاکم استرآباد بر اثر سعایت شماری از زیدیان شخصی را به قتل رساند و اموالش را تصرف کرد. پس از چندی نامه¬های چندی از سوی زیدیان مناطق گوناگون به دست حاکم وقت رسید و در آن نامه از سعایت کنندگان شکایت کردند و مدعی شدند که حسن خلیفه وقت بر اثر سعایت مغرضان یکی از بزرگترین زیدیان را کشته است. حسن، حاکم وقت استرآباد پس از تشکر از آنها دستور داد که سعایت کنندگان را به وساطه بدگویی و سعایت بی جایشان عقوبت کنند و گوش و بینی آنها را ببرند و آنها را مثله کنند. به دستور او چنین کردند و گروهی نیز راه فرار پیش گرفتند. حسن از کرده خویش پشیمان گردید و اموال بسیاری را به عنوان دیه قتل و به عنوان عطایا به خانواده مقتول داد و از آنها حلالیت طلبید. خاندان مقتول گفتند: دیه را می پذیریم و بدهیت پرداخت خواهد شد. اما خون مقتول را باید ولی حقیقی مقتول یعنی خداوند ببخشاید. بدین ترتیب حاکم نذر کرد که دیگر معترض مردم در باورداشتها و مذهب و مسلکشان نگردد.و همچنین حسن بن زید نامه و انگشتری خویش را به همراه شماری از معتمدان نزد پدرانمان فرستاد و به آنها امان داد که به شهر خویش بازگردند و به آنها قول داد که اموالشان را برمی گرداند و بدین واسطه پدرانمان به سمت شهر خویش رفتند. پس امام (علیه السلام) به آنها فرمود: بدانید که وعده خدا حق است. پس از مدتی دیگر نامه ای از سوی پدران به دستشان رسید که در آن نامه نوشته بودند، حسن بن زید – الداعی الی الحق- به تمام وعده هایش عمل کرده، حال بر شما بایسته است ملازم امام باشید و از او بهره ببرید. هنگامی که حضرت از این جریان باخبر شد فرمود اکنون زمان آن فرا رسید که به وعده خویش عمل کنم و به شما تفسیر قرآن را بیاموزم.
سپس فرمود: هر روز مقداری از تفسیر را معین کرده و بر شما املا می کنم که شما باید آن را بنویسید و به واسطه این سعادت و سربلندی خدا را سپاس گویید.
آنگاه احادیثی در فضیلت قرآن و اهل قرآن به ما املا کرد و سپس تفسیر قرآن را به مرور املا کرد و ما در طی مدت هفت سال که نزد حضرت بودیم هر روز به اندازه ای که در وسع و توانمان بود از تفسیر املا شده ایشان را می نوشتیم.(6)
این مقدار، کلام نستباً مفصلی است که درباره این تفسیر وارد شده است و بر این پایه شماری از علما که از آنها نام بردیم این تفسیر را پذیرفته اند و شماری دیگر از این تفسیر انتقاد کرده، انتساب آن به امام (علیه السلام) را همراه با ذکر دلایل رد می کنند.
اشکالات سندی تفسیر
1. ابن غضایری می گوید «محمد بن قاسم مفسر استرآبادی که صدوق از او روایت می کند کذاب و ضعیف است.»(7)
2. هم او می گوید که یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن یسار دو فرد مجهول الحال هستند که این تفسیر را از قول پدران خویش از امام هادی (علیه السلام) نقل می کنند.
3. این تفسیر مجهول است. سهل دیباجی که آن را از پدرش نقل کرده است جاعل این تفسیر است.
بررسی این اشکالات
در مورد اشکال نخست، برخی بر این باورند که تضعیف ابن غضایری اعتباری ندارد. صاحب کتاب حیاه الامام العسکری (ع) در رد این اشکال به کلام محدث نوری استناد می کند و می گوید چگونه ممکن است محمد بن قاسم استرآبادی، شخصی ضعیف و کذاب باشد و مرحوم صدوق (ره) او را نشناسد ولی ابن غضایری بعد از قرنها او را بشناسد. از سوی دیگر چگونه مرحوم صدوق از این شخص کذاب ضعیف روایت می کند و حال اینکه در اول کتاب الفقه تصریح می کند که من از کسانی روایت می کنم که به صحت و حجت آنها باور دارم.
ولی باید گفت که مرحوم خویی ایشان را مجهول الحال می دانند و می گویند هیچ یک از متقدمان در توثیق محمد بن قاسم سخنی نگفته است، حتی شخص صدوق که احادیث بسیاری از او نقل کرده است. همچنین کسی در تضعیف او کلامی به میان نیاورده است پس او شخصی مجهول الحال است که نه وثوقش ثابت شده و نه ضعف او.
اما در مورد اشکال دوم باید گفت، در سندی که ما نقل کردیم هیچ گاه نگفته ایم که یوسف بن محمد و علی بن زید، این تفسیر را از پدران خویش نقل کرده اند بلکه آنها مستقیماً این تفسیر را از امام (علیه السلام) نقل می کنند.
باز اینکه ایشان گفته اند که تفسیر، به حضرت هادی (علیه السلام) منسوب است هیچ دلیلی بر آن نیست. بلکه در سند این روایت، تفسیر به حضرت عسکری (علیه السلام) منسوب است.
اما در مورد مجهول الحال بودن یوسف و علی، برخی به قول شیخ صدوق و قول علامه طبرسی در احتجاج استناد می کنند و می گویند چگونه می شود آنها را مجهول الحال دانست و حال اینکه صدوق و طبرسی(ره) این دو را شیعه می دانند. بلی اینها معروف نیستند ولی معروف نبودن هیچ دلالتی بر مجهول الحال بودن ندارد.
ما می گوییم تصریح علامه طبرسی و شیخ صدوق به شیعه بودن این دو هیچ دلالتی بر ثقه بودن آنها ندارد، و خویی (ره) در رجال خودش این دو را مجهول می داند پس به روایت آنها اعتنایی نباید کرد.
اما درباره اشکال سوم ابن غضایری باید گفت که اساساً اسمی از سهیل دیباجی در سند این تفسیر ذکر نشده است و آشکار نیست که ابن غضایری آن را از کجا یافته است. به هر حال، باید گفت که از نظر سندی نمی شود به روایت اعتنا کرد؛ چرا که افراد مجهول الحال در سند روایت موجود هستند و نمی توان اعتماد کرد که این تفسیر از حضرت عسکری باشد. والله العالم الخبیر.
متن و محتوای تفسیر
از جمله اشکالاتی که گرفته شده، این است که این تفسیر بر احادیث و اخبار کاذب مشتمل است و اسناد آن به معصوم افترا به معصوم (علیه السلام) است.
صاحب کتاب حیاه الامام العسکری (ع) می گوید اصل این اشکال از ابن غضایری است و ای کاش ایشان به برخی از این اکاذیب اشاره می کرد تا مطلب برایمان روشن شود. بلی، ممکن است مراد ابن غضایری از اکاذیب، معجزه های عجیب و غریبی باشد که در این کتاب ذکر شده است و در دیگر کتابها نیست.
باید گفت که این تفسیر حذفیاتی بسیار دارد که خود آیتی است بر اینکه این تفسیر از ناحیه امام (علیه السلام) وارد نشده است و هر ناظر دقیقی به آن نظر بیفکند هیچ شکی در ساختگی بودن آن پیدا نمی کند و مقام هر عالم محققی برتر از آن است که چنین تفسیری بنویسد، چه رسد به امام معصوم.
از این مسائل که بگذریم مطلب دیگری صحت این نسبت را مورد تردید قرار می دهد چرا که مدت امامت حضرت عسکری (علیه السلام) شش سال بوده است و در درازای این شش سال یا حضرت در حبس و زندان بوده است یا در محاصره کامل نظامی، به گونه ای که دستگاه جبار عباسی از رسیدن حقوق شرعیه به امام جلوگیری می کرد.
حال پرسش این است که چه طور می شود در آن شرایط بسیار سخت و پلیسی که امام مدتی از عمر خویش را در زندان به سر می برد، دو نفر هر روز مدت زمانی را در کنار ایشان باشند و در کمال آرامش و آسایش از او تفسیر قرآن بشنوند، با اینکه آن بزرگوار جواب مسائل فقهی و شرعی مردم را با نامه بدانها اعلام می کرد و از دیدار حضوری مردم با حضرت در حد توان جلوگیری می شد. از سوی دیگر مدت امامت حضرت شش سال بوده است و اگر آنها از ابتدای امامت حضرت می خواستند کسب فیض کنند بایستی شش سال در خدمتش باشند نه هفت سال.
خلاصه کلام ما این است که توجه به سند این تفسیر کم و کاستیهایی که در اصل تفسیر موجود است به انضمام شرایط ویژه سیاسی اجتماعی آن دوران، روشنگر این مطلب است که نسبت این تفسیر به امام درست نیست و اعتنایی بدان نباید کرد.
ب- احادیث فقهی حضرت
آنچه در باب فقه آل محمد (صلی الله علیه و آله) از حضرت عسکری (علیه السلام) باقی مانده بسیار اندک است؛ چرا که از یک سو مدت امامت حضرت نسبت به ائمه دیگر کمتر است و از سوی دیگر در همین زمان اندک حضرتش اکثر عمر خویش را در حبس و زندان یا در محاصره نظامی کامل به سر می بردند و هیچ مجالی برای بیان فقه نداشتند و آنچه هم اکنون از ایشان در زمینه فقه مانده، واژگانی است که اکثر آنها را حضرت در پاسخ به نامه های سائلان بیان کرده است. در کتاب حیاه الامام العسکری (ع) شصت و چهار حدیث فقهی در همه ابواب فقهی از حضرت نقل شده است که می شود آنها را بدین ترتیب دسته بندی نمود:
باب طهارت، دو حدیث؛ باب نماز، سه حدیث؛ باب صوم، پنج حدیث؛ باب خمس، دو حدیث؛ باب حج، سه حدیث؛ باب نکاح و طلاق، سه حدیث؛ باب قضاوت، نه حدیث؛ باب وصیت، یازده حدیث؛ باب وقف، یک حدیث؛ باب ارث، سه حدیث؛ باب معیشت، سیزده حدیث؛ باب احکام میت، دو حدیث؛ باب اولاد، یک حدیث.
ج- احادیث اعتقادی حضرت
یکی از مهمترین وظایف انبیا و اولیا (علیهم السلام) هدایت فکری مردم به سوی خدای متعال بوده و هست. سفیران حق از هر مجالی برای انجام این امر بهره گیری می کردند و مردم را با هدایت درست فکری به همان چیزی فرا می خواندند که فطرت درونی آنها می کشاند. ولکن غفلتها و پیروی از هوا و هوس، آنها را از راه حق دور می کرد یا شماری ظالم هواپرست آگاهانه در باورداشتهای مردم اختلال ایجاد می کردند تا به اهداف مادی و دنیوی شوم خود برسند. به این جهت انبیا و اولیا با همت والای خویش مردم را به سوی خدای یگانه فرا می خواندند تا آنها را از رقیت به درآورند و همه سفیران خدا در این امر مقدس هدفی مشترک داشتند. چنانکه خداوند سبحان در کتاب عزیزش می فرماید: و ما ارسلنا من قبلک من رسول الا نوحی الیه انه لا اله الا انا فاعبدون (5) پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که خدایی جز خدای یگانه نیست، پس من – خدای یگانه – را بپرستید.
پس هر نبی و وصی موظف است که مردم را به سوی حق بخواند و شبهات باورداشتی آنها را رفع کند. امام نیز رسالت خویش را در این زمینه انجام می داد و در آن شرایط، به راهنمایی و هدایت فکری و باورداشتی آنها می پرداخت که تفصیل این سخن را در فصل مبارزه با شبهات و انحرافات ذکر کردیم و در اینجا نیز چند حدیث باورداشتی می آوریم که از ناحیه مقدس حضرت وارد شده است:
1. سهیل بن زیاد می گوید در ضمن نامه ای به امام عسکری (علیه السلام) نوشتم که اصحاب ما درباره توحید دچار اختلاف و تردید شدند؛ برخی از آنها قایلند که خدا جسم است و برخی قایلند که صورت است. ای سرور من، اگر حقیقت امر را به من تعلیم نمایی تا آگاهی از آن یابم بر بنده خویش منت نهاده ای.
امام با خط خویش نوشت: سالت عن التوحید و هذا عنکم معزول، الله واحد احد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد، خالق لیس بمخلوق، یخلق الله تبارک و تعالی ما یشاء من الاجسام و غیر ذلک و یصوّر ما یشاء و لیس بمصوَّر جل ثناؤه و تقدست اسمائه، و تعالی ان یکون له شبیه، هو لا غیر، لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر (8) یعنی از توحید پرسش کردی در حالی که حقیقت این امر از شما دور است، و توان درک آن را ندارید. خداوند یگانه و یکتاست. نزاده است و زاییده نشده است و برای او هیچ کفو و همتایی نیست. او خالق است نه مخلوق، خلق می کند هر جسمی را که بخواهد و تصویر می کند هر صورتی را که بخواهد و اراده کند. او صورت نیست، ثنا و ستایش او عظیم است و اسمائش مقدس است و او منزه است از اینکه برایش شبیهی باشد. او خداست و غیرخدا نیست. هیچ چیز مثل او نیست و او سمیع و بصیر است.
در این حدیث شریف امام به حقیقت مسلمی اشاره می کند و آن این است که درک ژرفا و حقیقت خالق هستی بخش، برای ما انسانها دشوار است و لکن سائل را در حیرت وانمی گذارد، بلکه توحید را برایش به گونه ای شرح می دهد که مفهوم و درک شدنی باشد. ضمن اینکه بیان می کند او جسم و صورت نیست و هر آنچه شما درباره او تصور می کنید از حقیقت به دور است هو لا غیر، لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر.
2. در توحید صدوق آمده است که یعقوب بن اسحاق به امام حسن (علیه السلام) نوشت یابن رسول الله: چگونه بنده، خدایش را عبادت می کند در حالی که او را نمی بیند؟ امام در پاسخ نوشت ای ابویوسف، بزرگ و بلند مرتبه است سرور و مولا و منعم بر من و پدرانم از اینکه دیده شود. و هم او می گوید از حضرتش پرسش کردم آیا رسول خدا (صلی الله علیه و اله) پروردگارش را دیده است؟ حضرتش در پاسخم نوشت: براستی که خدای تبارک و تعالی نشان داد به رسولش از نور و عظمت خویش آنچه دوست می داشت.(9)
البته در توحید صدوق (ره) احادیث دیگری از حضرت عسکری (علیه السلام) در باب باورداشتها ذکر شده است که ما از ذکر آن خودداری کردیم چرا که در سند آنها ابو یعقوب یوسف بن محمد بن زیاد و ابوالحسن علی بن محمد بن سیار و محمد بن القاسم استرآبادی واقع شدند، که برخی از متقدمان و متأخران آنها را مجهول الحال می دانند.(10) ولی با این حال متذکر می شویم که این احادیث شریفه محتوای والایی دارد و حضرت هم آنها را از پدران خویش نقل کرده است که نظیر آن را در کلمات امام صادق (علیه السلام) می بینم.(11)
پی نوشت ها :
1. سوره «واقعه»، آیه های 7، 77-79.
2. المیزان، ج19، ص 137.
3. سوره «کهف»، آیه 109.
4. سوره «لقمان»، آیه 27.
5. التفسیر المنسوب الی الامام (ع)، ص 9.
6. معجم رجال الحدیث، ج17، ص 173.
7. سوره «الانبیاء»، آیه 25.
8. صدوق، توحید. ص 1.
9. صدوق، توحید، ص 108.
10. معجم رجال الحدیث، ج17، ص 174.
11. صدوق، توحید، ص 230، 403.
منبع: جهانی، علی اکبر، (1384)، زتدگی امام حسن عسکری(ع)، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، شرکت چاپ و نشر بین الملل