آدمها وقت مردن چه میگویند؟
عقبه دوم عدیله عند الموت است
عدول کردن از حق به باطل در وقت مردن و آن چنانست که شیطان هنگام مرگ نزد انسان محتضر حاضر شود و او را وسوسه کند و به شک اندازد تا او را از ایمان بیرون برد و از این جهت است که در دعاها، استعاذه از آن شده و جناب فخر المحققین رحمه الله فرموده : که هر کس بخواهد از آن وضعیتو گمراه کردن شیطان، سالم بماند ، باید ادله و برهان های ایمان و اصول خمسه را با اسناد و ادله قطعیه و صفاى خاطر به دل سپرده و آنرا به حق تعالى واگذارد تا در وقت حضور موت به او رد فرماید .
و بعد از یاد آوری عقاید حقه بگوید:
« اللهم یا ارحم الراحمین انى قد اودعتک یقینى هذا و ثبات دینى
و انت خیر مستودع و قد امرتنا بحفظ الودایع فرده على وقت حضور موتى »
یعنی خداوندا ای مهربانترین مهربانان من این گواهی ها را به تو به رسم امانت سپردم ، اینها یقین های من است و استواری دین من همین است و تو بهترین امانت داری ، پس در هنگام مرگ آن امانت را به من برگردان.
پس بر حسب فرمایش آن بزرگوار خواندن دعاى “عدیله” معروف و استحضار معنى آن در خاطر براى سلامت جستن از خطر عدیله عندالموت نافع است .
از چیزهائى که براى این عقبه سودمند است مواظبت اوقات نمازهاى واجب است
و شیخ طوسى رحمه الله از محمد بن سلیمان دیلمى روایت کرده است که به خدمت حضرت صادق “سلام الله علیه” عرض کردم که شیعیان شما مى گویند: که ایمان بر دو قسم است : یکى مستقر و ثابت و دیگر آنکه به امانت سپرده شده است و زایل مى گردد، پس مرا دعائى بیاموز که هر گاه آنرا بخوانم ایمانم کامل گردد و زایل نشود. فرمود که بعد از هر نماز بگو:
رضیت بالله رباً و بمحمد صلى الله علیه و آله نبیاً و بالاسلام دیناً و بالقرآن کتاباً و بالکعبة قبلةً
و بعلى ولیاً و اماماً و بالحسن و الحسین و على بن الحسین و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر
و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد والحسن بن على و الحجه بن الحسن صلوات الله علیهم ائمةً
اللهم انى رضیت بهم ائمةً فارضنى لهم انک على کل شىء قدیر.
یعنی : خشنودم که خدای بزرگ پروردگار من است و محمد پیامبرم و اسلام دینم و قرآن کتابم و کعبه قبله ام و علی امیرالمومنین پیشوایم و یازده فرزند او همگی پیشوایانم ، خداوندا من خشنودم که آنان پیشوایان منند پس آنان را نیز از من خشنود فرما ، که تو بر همه چیز توانایی.
و در حدیثى است که در شرق و غرب عالم، خانواده ای نیست مگر آنکه “ملک الموت” در هر شبانه روز در وقت های نماز پنج مرتبه به ایشان نظر مى کند پس هر گاه کسى را که مى خواهد قبض روح کند از کسانى باشد که مواظب اوقات نماز است پس ملک الموت به او شهادتین را تلقین کند و شیطان را از او دور سازد.
محدث قمی گوید : که براى عاقبت بخیر شدن و از شقاوت به سعادت رسیدن خواندن دعاى یازدهم صحیفه کامله : یا من ذکره شرف للذاکرین تا آخر، و خواندن دعاى تمجید که در کافى و غیره نقل شده سودمند است و حقیر در کتاب باقیات الصالحات ساعات آن را نقل کرده ام ، و همینطور خواندن نمازى که در یکشنبه ذى القعده وارد شده ، و مداومت به این ذکر شریف خوب است : ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب و تسبیحات حضرت زهراء «سلام الله علیها» را ادامه دهد و انگشتر عقیق در دست کند به ویژه اگر بر آن نقش محمد نبى الله و على ولى الله باشد و خواندن سوره قد افلح المؤمنون در هر جمعه ، و خواندن هفت مرتبه بعد از نماز صبح و نماز مغرب : بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم ، و آنکه در شب بیست و دوم رجب هشت رکعت نماز گزارد و در هر رکعت حمد یک مرتبه و قل یا ایها الکافرون هفت مرتبه بخواند و بعد از فراغ ده مرتبه صلوات بفرستد و ده مرتبه استغفار کند.
براى عاقبت بخیر شدن و از شقاوت به سعادت رسیدن دعاى یازدهم صحیفه سجادیه را بخوان!
و سید بن طاووس از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت کرده که هر که در شب ششم شعبان چهار رکعت نماز گزارد و در هر رکعت حمد یک مرتبه و پنجاه مرتبه توحید بخواند روح او را با سعادت بگیرد و قبرش را وسیع گرداند و از قبر خود بیرون شود در حالیکه صورتش مثل ماه باشد. و مى گویداشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا عبده و رسوله.
محدث قمی گوید: که این نماز بعینه نماز حضرت امیرالمؤ منین (سلام الله علیه) است که فضیلت بسیار دارد و من در این مقام شایسته و مناسب دیدم دو حکایت ذکر کنم :
حکایت اول
نقل است که فضیل بن عیاض که یکى از رجال طریقت است شاگردى داشت که اعلم شاگردان او محسوب مى شده ، وقتى ناخوش شد، هنگام احتضار، فضیل به بالین او آمد و نزدش نشست و شروع به خواندن سوره یس کرد، آن شاگرد محتضر گفت : اى استاد این سوره را مخوان پس فضیل ساکت شد و به او گفت : بگو لا اله الا الله گفت : نمى گویم چون از آن بیزارم پس با این حال مرد. فضیل از مشاهده این حال بسى درهم شد، و به منزل خود رفت و بیرون نیامد؛ پس در خواب دید که او را به سوى جهنم مى کشند.
فضیل از او پرسید که تو اعلم شاگردان من بودى چه شد که خداوند معرفت را از تو گرفت و به عاقبت بد مردى ؟ گفت : براى سه چیز که در من بود اول نمامى و سخن چینى دوم حسد سوم آنکه من بیمارى داشتم که به طبیبى مراجعه کرده بودم ، او به من گفته بود که در هر سال یک قدح شراب بخور که اگر نخورى این بیمارى در تو باقى خواهد ماند. پس من به دستور آن طبیب شراب مى خوردم . به خاطر این سه چیز پایان کار من بد شد و به آن حال مردم .
مؤلف گوید: که در ذیل این حکایت مناسب دیدم این خبر را ذکر کنم :
شیخ کلینى از ابوبصیر روایت کرده که گفت : ام خالد معبدیه بر حضرت صادق (علیه السلام) وارد شد و من در خدمت آن حضرت بودم ، عرض کرد فدایت گردم مرا درد شکم مى گیرد به طبیبان عراق مراجعه کردم آنها مرا سفارش به خوردن آبجو کردند ولى من از خوردن آن خوددارى کردم چون مى دانستم از آن کراهت دارید، پس دوست داشتم که از خود شما سوال کنم ، آن حضرت فرمود چه عاملى تو را از خوردن آن باز داشت ؟ گفتم من تا روز قیامت مطیع شما هستم .
حضرت رو به ابى بصیر کرد و فرمود: اى ابا محمد آیا گوش نمى دهى به حرف این زن و مسائل او؟ سپس به آن زن فرمود تو را در خوردن حتى یک قطره از آن اذن نمى دهم ، همانا هنگام جان دادن از خوردن آن پشیمان خواهى شد. پس فرمود: آیا فهمیدى چه گفتم ؟
مداومت به این ذکر شریف خوب است : ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب
حکایت دوم
شیخ بهائى (ره ) در کشکول ذکر نموده که مرگ شخصى از ثروتمندان فرا رسید، در حال احتضار به او شهادتین تلقین کردند، او در عوض ، این شعر را خواند:
یا رب قائلة و قد تعبت این الطریق الى حمام منجاب
و سبب خواندن او این شعر را عوض کلمه شهادت آن بود، که روزى زن عفیفه خوش صورتى از منزل خود در آمد که به حمام معروف منجاب برود پس راه حمام را پیدا نکرد و از راه رفتن خسته شد، مردى را بر در منزلى دید از او پرسید که حمام منجاب کجا است ؟
او اشاره کرد به منزل خود و گفت حمام این است آن زن به خیال حمام داخل خانه آن مرد شد. آن مرد فورا در را بر روى او بست و خواست که با او زنا کند. آن زن بیچاره دانست که گرفتار شده و چاره ندارد جز آنکه به تدبیر، خود را از چنگ او خلاص کند. لاجرم اظهار کرد کمال رغبت و سرور خود را به این کار و آنکه من چون بدنم کثیف و بدبوست که مى خواستم به حمام بروم ، خوبست که یک مقدار عطر و بوى خوش براى من بگیرى که من خود را براى تو خوشبو کنم و قدرى هم غذا بگیرى که با هم بخوریم ، و زود بیا که من مشتاق تو هستم .
آن مرد چون کثرت رغبت آن زن را به خود دید مطمئن شد. او را در خانه گذاشت و براى گرفتن عطر و غذا از خانه بیرون رفت . چون آن مرد پا از خانه بیرون گذاشت آن زن از خانه بیرون رفت و خود را خلاص کرد. چون مرد برگشت زن را ندید و به جز حسرت چیزى عایدش نشد؛ الحال که آن مرد در حال احتضار است در فکر آن زن افتاده و قصه آن روز را در شعر عوض کلمه شهادت مى خواند.
اى برادر در این حکایت تامل کن و ببین چگونه اراده یک گناه این مرد را به هنگام مرگ ، از شهادتین منع کرد در حالى که کارى جز قصد زنا به آن زن نداشت .
و بدان که شیخ کلینى از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرموده : هر کس یک قیراط از زکوة را ندهد پس وقت مردن مىخواهد یا به مذهب یهود بمیرد یا نصارى .
فقیر گوید: قیراط بیست و یک دینار است ، و قریب به همین مضمون در حق کسى که مستطیع باشد و حج نرود تا وفات کند وارد شده است .
لطیفه
از عارفى نقل شده که نزد محتضرى حاضر شد. حاضرین از او خواستند که محتضر را تلقین کند. او این رباعى را تلقین او کرد:
گوئى که به وقت عجز دستت گیرم عاجزتر از این مخواه که اکنون هستم