آزادي از ديدگاه استاد مطهري
مقدمه
«آزادي» در قاموس انديشه و تفكر سياسي بسيار مورد توجه و اقبال انديشمندان و متفكران قرار گرفته است. نويسندگان و صاحبنظران بيشماري با گرايشها و انگيزههاي متفاوت و براساس مباني گوناگون دربارهي آن قلم زده و به بحث پرداختهاند. با وجود اين، همچنان مفهوم آزادي داراي ابهام نسبتاً زيادي است. به رغم تعاريف گوناگون و بحثهاي زياد دربارهي آن، تاكنون تعريف روشن و واضحي از آزادي، به گونهاي كه ابهام مفهومي آن را برطرف كند، ارائه نشده و در نتيجه اتفاق نظر دربارهي مفهوم آن حاصل نگرديده است.
ويژگيهاي خاص انديشهي سياسي در اسلام، كه در نتيجه هر مفهومي در درون اين گفتمان نيز تحت تأثير اين ويژگيها قرار دارد، باعث تزايد ابهام مفهومي آزادي در قلمرو انديشه سياسي اسلام گرديده است. به همين دليل، در جامعه شاهد ديدگاههاي مختلفي دربارهي مفهوم آزادي، مباني و قلمرو آن هستيم. بيترديد مهمترين دليل اين اختلاف نظرها، طرح بحث آزادي با توجه به ابهام مفهومي آن و عدم ايضاح مفهوم آن در قلمرو انديشه سياسي غرب و اسلام است. اين امر و تحولات پديد آمده در صحنه سياسي- اجتماعي ايران، طرح آزادي در چهارچوب انديشه سياسي اسلام را بيش از گذشته ضروري ميگرداند.
بديهي است كه براي فهم ديدگاه اسلام دربارهي آزادي، در كنار مراجعه به متون و منابع اصلي و استخدام روشهاي متناسب نقلي، تفسيري و …، مراجعه به ديدگاهها و آراي انديشمندان و صاحبنظران اسلامي نيز مفيد بوده و ميتواند ما را در فهم ديدگاه اسلام در اين باره ياري رساند. از اين رو در اين نوشتار مختصر، به بررسي ديدگاه يكي از انديشمندان مسلمان و برجستهي معاصر ايران درباره آزادي ميپردازيم؛ استاد مطهري از جمله صاحبنظراني است كه در آثار خود به خوبي به اين مقوله پرداخته و ضمن طرح ديدگاههاي مختلف و نقد آن ها، ديدگاه اسلام درباره آزادي را تبيين كرده است.
قبل از پرداختن به مفهوم آزادي و اقسام آن از نظر استاد مطهري، اشارهاي گذرا به جايگاه آزادي در اسلام از نگاه مطهري، ميتواند بر اهميت مبحث آزادي و پرداختن به آرا و انديشههاي مطهري درباره آزادي، پرتوي روشن افكند. آزادي از نظر مطهري داراي چنان اهميتي است كه يكي از اهداف بعثت انبيا محسوب ميگردد: «در نص قرآن مجيد، يكي از هدفهايي كه انبيا داشتهاند، اين بوده است كه به بشر آزادي اجتماعي بدهند، يعني افراد را از اسارت و بندگي و بردگي يكديگر نجات بدهند.» (1)
استاد مطهري با اشاره به آيهي «قُلْ يَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لاَ نُشْرِکَ بِهِ شَيْئاً وَ لاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ » (2)، در توضيح آيه ميگويد:
«هيچ كدام از ما ديگري را بنده و برده خودش نداند و هيچ كس هم يك نفر ديگر را ارباب و آقاي خودش نداند يعني نظام آقايي و نوكري ملغي، نظام استثمار، مستثمِر و مستثمَر ملغي، نظام لامساوات ملغي، هيچ كس حق استثمار و استعباد ديگري را نداشته باشد.» (3)
آزادي در اسلام از نگاه مطهري داراي چنان جايگاه والايي است كه در رتبهي اعتقاد و ايمان به خدا قرار ميگيرد و به همين دليل، قرآن از آن دفاع ميكند: «از نظر اسلام، اعتقاد و ايمان به خدا مساوي است با اين كه انسان آزاد و مختار باشد. آزادي به معناي واقعي گوهر انسان است. قرآن كريم… از آزادي سخت دفاع ميكند.» (4) ملاحظه اين جملات و جملاتي از اين قبيل به خوبي روشن ميسازد كه چرا آزادي از نظر مطهري، «واقعيت مقدسي» (5) است؟
نكته ديگري كه بيانگر اهميت آزادي در اسلام است، ضرورت تحقيق در اصول دين و پذيرش آزادانه آن است. اسلام به هيچوجه اجازه نميدهد كه در اصول دين تقليد صورت گيرد، بلكه بر همگان لازم ميداند با بصيرت و شناخت كامل آن را بپذيرند:«اسلام كه رشته تقليد را از اساس پاره كرده است و ميگويد من اصولاً ديني را بدون آن كه آزادانه آن را درك كرده باشيد نميپذيرم، چنين مكتبي آيا اصلاً امكان دارد كه مردم را مجبور كند به اين كه بياييد اسلام را به زور بپذيريد.» (6)
اكنون با توجه به اهميت بسيار زياد آزادي كه بيان شد، برداشت خاص مطهري از آزادي را بررسي ميكنيم. از آن جا كه استخراج مفهوم آزادي از ديدگاه وي، بدون توجه به نظام فكري او امكانپذير نيست، از اين رو ابتدا لازم است به مباني نظري مطهري اشارهاي گذرا داشته باشيم: آزادي يكي از مهمترين مؤلفهها و عناصر انديشههاي سياسي و به تعبير صحيحتر فلسفه سياسي اوست. لذا فهم اين مؤلفه در چارچوب فلسفه سياسي و نظام فكري او امكانپذير است. نقطه عزيمت مطهري نيز در بحث از آزادي، انسانشناسي و مباني نظري خاص وي دربارهي انسان، معرفت و هستي است.
مباني آزادي از ديدگاه مطهري
از مباحث بسيار مهم دربارهي آزادي، بحث از مباني آزادي است. نويسندگان و صاحبنظران دربارهي مبنا و اساس آزادي، به عنوان يكي از حقوق اساسي فرد، بحثهاي گوناگوني مطرح كردهاند: آزادي به عنوان فقدان مانع ورادع، آزادي به عنوان انتخاب، آزادي به عنوان قدرت و توان مؤثر و کارا، آزادي به عنوان شأن و منزلت انسان، آزادي به عنوان خودكفايي و خود اتكّايي، آزادي به عنوان انجام آن چه كه فرد ميخواهد و آزادي به عنوان ارباب و صاحب اختيار خود بودن، اين مفاهيم از جمله مهمترين برداشتها از مفهوم آزادي است كه براساس اين برداشتها و مباني، آزادي به عنوان يكي از حقوق اساسي فرد به رسميت شناخته شده است. (7)
اين مفاهيم و برداشتهاي مفهومي از آزادي براساس مباني خاص نظري و فلسفي بيان گرديده است؛ مهمترين مباني نظري كه متفكران به ويژه غربيها براي آزادي بيان كردهاند، عبارتند از: آزادي براساس حق طبيعي و فطري، آزادي براساس اصل بيطرفي، آزادي براساس اصل برابري، آزادي براساس اصل استقلال فردي و آزادي براساس اصل كارآمدي و سودمندي. (8)
هر چند كه ديدگاه استاد مطهري دربارهي مباني آزادي با ديدگاه اول يعني توجيه آزادي براساس حق طبيعي و فطري، همگني و تا اندازهاي سازگاري دارد، اما تفاوتهاي اساسي با اين مبناي نظري دارد. استاد مطهري از سويي بر اين مبنا تأكيد ميكند، اما به طور كلي مباني نظري وي- كه مباني خاصي است- آزادي را هم به عنوان يك حق طبيعي و فطري و هم به عنوان يك حق الهي مورد بررسي قرار ميدهد. از اين رو، ديدگاه استاد مطهري ويژگي خاصي داشته و از اين جهت با انديشههاي غربي فاصله ميگيرد كه در ادامه توضيح ميدهيم.
از ديدگاه استاد مطهري، آزادي يكي از مهمترين نيازهاي انسان در ادامهي حيات و تكامل اوست؛ بدون برخورداري از آزادي، ادامهي حيات و رسيدن به مدارج كمال براي فرد امكانپذير نيست. از اين رو، مباني آزادي از نظر ايشان با توجه به منابع فلسفه سياسي و نظرياتش، در بسياري از جهات با مباني آزادي از نظر انديمشندان غربي تفاوت جدي دارد. بر اين اساس، ما با مراجعه به نوشتهها و ديدگاههاي مطهري و استخدام برخي از مهمترين آموزهها و مؤلفههاي فلسفهي او، مباني آزادي از ديدگاه وي را بيان ميكنيم. با اشاره به سه آموزه و مؤلفه مهم فلسفه استاد مطهري، «جبر و اختيار»، «فطرت» و «عقل، اراده و تكامل انسان»، ميتوان مباني آزادي از ديدگاه وي را توضيح داد:
1. جبر و اختيار
به طور كلي آزادي از ديدگاه استاد مطهري ارتباط وثيقي با مسئله جبر و اختيار دارد؛ مسئله جبر و اختيار يكي از مهمترين مسائلي است كه در فلسفه اسلامي بسيار مورد بحث قرار گرفته و ديدگاههاي گوناگوني درباره آن شكل گرفته است. مبناي شكلگيري اين مسئله، تبيين رابطهي فرد با اعمال و رفتارهاي خودش است. اين كه «آيا انسان در انجام اعمال و رفتارهاي خويش آزاد است؟» مهمترين سؤالي است كه ذهن متكلمان و فلاسفه را به خود مشغول ساخته است.
از نظر استاد مطهري، مسئله جبر و اختيار از جنبههاي مختلف مورد توجه و تحقيق قرار گرفته و در نتيجه توجه فلاسفه، روانشناسان، علماي اخلاق، متكلمان، فقها و علماي حقوق را به خود جلب كرده است. (9) كثرت اين مباحث باعث ابهام مخصوصي در مفهوم جبر و اختيار شده و افراد و گروهها و نحلههاي فكري براساس فهم خود از سويي و بر اساس مباني كلامي خويش از سوي ديگر، تعريف و تفسير خاصي از آن دو ارائه كردهاند. اما از نظر استاد، با وجود اين اختلافات و ابهام مفهومي، يك مادهي مشترك در همهي اين گفت و گوها موجود است و آن اين است كه همه خواستهاند «حدود آزادي انسان در عمل» را بيان كنند و به عبارت ديگر، خواستهاند تعيين كنند كه آيا انسان در اعمال خويش آزاد است يا آزاد نيست و اگر آزاد است اين آزادي چگونه است. (10)
استاد مطهري مجموع راههايي را كه بشر در مسئله جبر و اختيار پيش گرفته خلاصه كرده و ضمن پذيرش قانون ضرورت علّي و معلولي، بين اين قانون و اختيار انسان تنافي ندانسته و معتقد است كه از نظر محققان حكماي اسلامي، نظام هستي نظام ضروري است و استثناپذير هم نيست و در عين حال، انسان در افعال و آثار خود مختار و آزاد است و حد اعلاي آزادي براي انسان موجود است و اين اختيار و آزادي با ضرورت نظام هستي منافاتي ندارد. (11)
او بيان ميكند كه ما هيچ ملازمهاي بين قانون ضرورت علّي و معلولي و مجبور بودن انسان را قائل نيستيم و به هيچ نوع ملازمهاي هم بين عدم ضرورت علّي و معلولي و اختيار انسان معتقد نيستيم، بلكه مدعي هستيم ضرورت علّي و معلولي در مورد انسان با در نظر گرفتن علل و مقدمات مخصوص افعال و حركات او، مؤيد اختيار و آزادي انسان بوده و انكار ضرورت علّي و معلولي در مورد افعال انسان، موجب محدوديت و سلب اختيار و آزادي از اوست. (12)
از اين رو، از ديدگاه استاد مطهري از سويي قضا و قدر پذيرفته ميشود، اما از سوي ديگر، قضا و قدر به گونهاي معنا ميگردد كه نه تنها مانع آزادي انسان نيست، بلكه از نظر وي «انسان به حكم قضا و قدر، آزاد و مختار و مسئول و حاكم بر سرنوشت خويش است». (13) از نظر ايشان، انسان در صورتي فعلي را انجام ميدهد كه علت تامهي آن محقق گردد؛ علت تامهي فعل انسان مركب است از غرايز و تمايلات و عواطف و سوابق ذهني و قوهي عقل و سنجش و موازنه و مآلانديشي و قدرت عزم و اراده. (14) او در نهايت اينگونه نتيجه ميگيرد «پس درست است كه هر فعلي از افعال انسان اگر محقق شد طبق ضرورت تحقق پيدا ميكند و اگر ترك شد طبق ضرورت ترك ميشود، ولي آن علتي كه به تحقق آن فعل يا ترك آن فعل ضرورت داده، همانا اراده و اختيار و انتخاب خود انسان است نه چيز ديگر و معناي اين ضرورت در اين جا اين است كه افعال انسان به اختيار ضرورت پيدا ميكند و اين ضرورت منافي با اختيار نيست بلكه مؤيد و مؤكد آن است.» (15)
بدينسان، استاد مطهري آزادي انسان در اعمال خويش را امري بديهي و وجداني دانسته و بر اين باور است كه انسان وجداناً احساس ميكند كه در هر حالتي و تحت هر شرايطي در انتخاب فعل يا ترك آزاد است. (16) بنابراين، با توجه به آن چه كه به اختصار گذشت، ميتوان گفت: «اختيارگرايي» و باور به اختيار- البته مطابق با ديدگاه شيعه- از جمله مباني مهم فلسفي، كلامي آزادي از ديدگاه استاد مطهري محسوب ميشود.
2. فطرت
از نظر استاد مطهري، اختيار و آزادي جز با قبول آن چه كه در اسلام «فطرت» ناميده ميشود و قبل از اجتماع در متن خلقت به انسان داده شده است، معنا پيدا نميكند. (17) با توجه به اصل فطرت است كه نظريهي انسانشناسي مطهري با نظريات انديشمندان غربي تفاوت جوهري و بنيادين مييابد. براساس اين اصل، انسان به گاه خلقت، با فطرتي الهي خلق شده و نفحهاي از روح الهي در وجود وي دميده شده كه پايه و اساس شخصيت او در دنيا محسوب ميشود. فرد ميتواند با پرورش استعدادهاي دروني خود در مسير تكامل خود گام بردارد و به سر منزل مقصود برسد. از اين رو، از نظر استاد مطهري، انسان به دليل اين كه نفحهاي است الهي، ميتواند از جبر طبيعت آزاد باشد. (18)
يكي از مهمترين مباحثي كه دغدغهي اصلي صاحبنظران و انديشمندان بوده، مسئله سرشت انسان است. در پاسخ به اين سؤال «كه آيا انسان ذاتاً شرور است يا داراي طبع و سرشتي نيك؟» ديدگاههاي گوناگوني مطرح شده است. استاد مطهري برخلاف برخي از انديشمندان غربي، انسان را داراي سرشتي نيك دانسته و به لحاظ فطري، او را موجودي پاك ميداند، و بر اين اساس، معتقد است كه قابل اصلاح دانستن انسان در صورتي مفهوم دارد كه طبيعت انسان را شرير ندانيم. وي به دو دليل نظريهي اصلاحي خود را نيز بر دو اصل فطرت و آزادي بنا مينهد و بر اين باور است كه در صورتي ميتوان نظريهي اصلاح را پذيرفت كه اولاً، طبيعت بشر را شرير ندانيم و ثانياً، براي بشر آزادي و اختيار قائل شويم كه بتواند بر اوضاع اجتماعي خويش مسلط شود و خود و جامعه خو درا هر طور كه ميخواهد بسازد. (19)
استاد مطهري منشأ آزاديهاي انسان را استعدادهاي برتر و متناسب با «خود انساني» او مي داند؛ انسان داراي يك «خود حيواني»و يك «خود انساني» است كه اصالت از آن خود انساني يا واقعي اوست. از نظر مطهري، انسان استعدادهايي برتر و بالاتر از استعدادهاي حيواني دارد. اين استعدادها يا از مقوله عواطف و گرايشها و تمايلات عالي انسان است يا از مقوله ادراكها و دريافتها و انديشههاست. به هر حال، همين استعدادهاي برتر منشأ آزاديهاي متعالي او ميشوند. (20) بنابراين يكي ديگر از مباني آزادي انسان از ديدگاه استاد مطهري، فطرت است كه انسان براي رسيدن به سعادت از آن برخوردار ميباشد.
3. عقل، اراده و تكامل انسان
استاد مطهري برخلاف بسياري از فلاسفهي غرب كه مبناي آزادي فرد را اراده و ميل و هوا و هوس فرد ميدانند، عقل، اراده و ضرورت به كارگيري آنان در پرورش استعدادها و پيمودن مسير تكامل را مبناي آزادي انسان ميداند. و بر اين اساس، معتقد است: «بشر مختار و آزاد آفريده شده است، يعني به او عقل و فكر و اراده داده شده است.» (21)
از نظر استاد مطهري، در غرب ريشه و منشأ آزادي را تمايلات و خواهشهاي انسان ميدانند و آن جا كه از ارادهي انسان سخن ميگويند، در واقع فرقي ميان تمايل و اراده قائل نميشوند. از نظر فلاسفهي غرب، انسان موجودي است داراي يك سلسله خواستها و ميخواهد كه اين چنين زندگي كند و همين تمايل منشأ آزادي عمل او خواهد بود. (22) همانگونه كه در كلام استاد مطهري ظاهر است ميان تمايل و اراده تفاوت وجود دارد؛ در حالي كه در غرب به اعتقاد وي، اين تفاوت در نظر گرفته نميشود. بنابراين به نظر ايشان، از ديدگاه اسلام، آزادي و دمكراسي براساس آن چيزي است كه تكامل انساني ايجاب ميكند، يعني آزادي حقِ انسان بما هو انسان است، حق ناشي از استعدادهاي انساني انسان است، نه ناشي از ميل افراد و تمايلات آن ها. (23) از نظر استاد، پيشرفت و تكامل بشر در گرو آزادي است (24) و از اين رو واقعيت مقدسي نيز است. (25)
از ديدگاه استاد مطهري، انسان به نيروي عقل و اراده مجهز است و همين، انسان را شايستهي تكليف كرده و به انسان حق انتخاب ميدهد و انسان را به صورت يك موجود واقعاً آزاد و انتخابگر و صاحب اختيار در ميآورد. (26) بنابراين ميتوان گفت كه آزادي از نظر استاد مطهري، هدف زندگي نيست، بلكه وسيلهاي هست براي تحصيل كمال آدمي: «هدف انسان اين نيست كه آزاد باشد، ولي انسان بايد آزاد باشد تا به كمالات خودش برسد، چون آزادي يعني اختيار، و انسان در ميان موجودات تنها موجودي است كه خود بايد راه خود را انتخاب كند.» (27)
با توجه به اين مطالب روشن ميشود كه استاد، آزادي را نبودن مانع، نبودن جبر و نبودن هيچ قيدي در سر راه معنا ميكند، اما اذعان ميدارد كه اين آزادي وسيلهي تكامل و مقدمهي كمال است؛ وي مينويسد: «آزادي يعني نبودن مانع، نبودن جبر، نبودن هيچ قيدي در سر راه، پس آزادم و ميتوانم راه كمال خود را طي كنم، نه اين كه چون آزاد هستم، به كمال رسيدهام؛ آزادي مقدمهي كمال است نه خود كمال.» (28)
استاد از سويي آزادي را مقدمهي كمال دانسته و از سوي ديگر معتقد است كه خلقت انسان بدين علت توأم با آزادي و انتخاب است كه «بدون شك، چون اگر آزادي نباشد انسان نميتواند به كمال خودش برسد. خدا انسان را طوري خلق كرده است كه به كمال خودش از راه آزادي و انتخاب و اختيار برسد. راه كمال غير از اين كه قدم انسان با اختيار و آزادي باشد، ممكن نيست جور ديگري طي شود. همين قدر كه اجبار آمد، ديگر اين راه نرفتني است.» (29)
از ديدگاه استاد مطهري، آزادي ارتباط زيادي با رشد انسان دارد؛ آزادي براي رشد شخصيت ديني انسان و به كمال مطلوب رسيدن اوست. از اين رو معتقد است «بشر اگر بخواهد رشد پيدا كند بايد در كار خودش آزاد باشد، در انتخاب خودش آزاد باشد» (30). از نظر وي، سلب آزادي از مردم و تحميل و اجبار مردم، ضررهايي را متوجه فرد و جامعه ميكند و بيلياقتي مردم را رقم ميزند: «[اگر] بخواهند ولو با حسن نيت (تا چه رسد به اين كه سوء نيت داشته باشند) به بهانه اين كه مردم قابل و لايق نيستند و خودشان نميفهمند، آزادي را از آنها بگيرند به حساب اين كه مردم خودشان لياقت ندارند، اين مردم تا ابد بيلياقت باقي ميمانند.» (31)
اكنون با توجه به آن چه گذشت، ميتوان به مفهوم آزادي از ديدگاه استاد مطهري پرداخت. وي با توجه به مباني مذكور دربارهي جبر و اختيار، فطرت و عقل و ارادهي انسان، آزادي را تعريف مي كند و دقيقاً براساس اين مباني است كه ميتوان به مفهوم آزادي از ديدگاه وي دست يافت. به عبارت ديگر، با ملاحظه تعريف آزادي در كلام استاد، به خوبي ميتوان تأثيرگذاري مباني مذكور را در برداشت او از آزادي مشاهده كرد. او بر اساس مباني انسان شناختي خاص خود، آزادي را اينگونه تعريف ميكند: «آزادي يعني اين كه مانع براي بروز استعدادهاي كلي افراد بشر وجود نداشته باشد و اين مربوط به همهي انسانهاست.» (32)
همانگونه كه ملاحظه ميشود در اين تعريف انسانْ موجودي آزاد و فارغ از جبر طبيعت تلقي گرديده و از فقدان موانع براي پروراندن استعدادهاي مكنون خود به عنوان آزادي وي ياد شده است. در اين تعريف، به فطرت انسان نيز توجه شده و به لحاظ فطري انسان را آزاد تلقي كرده و آزادياش را در راستاي فطرت دانسته است. در اين تعريف، تكامل انسان و بروز استعدادها، هدف اساسي انسان در نظر گرفته شده و آزادي را براي تحقق اين هدف بيان كرده است. استاد مطهري براساس اين مباني نظري است كه آزادي را گوهر انسان معرفي ميكند. (33)
بنابراين روشن ميشود كه آزادي در فلسفهي سياسي مطهري هر چند كه كمال است، امّا خود ابزاري است براي رسيدن به كمال برتر. به عبارت ديگر، آزادي در نظر مطهري «كمال آلي» است نه «كمال غايي»، كه در تعريف وي از آزادي بيان گرديد.
نكته ديگري كه دربارهي مفهوم آزادي از ديدگاه استاد بايد بيان كرد، اين است كه «آزادي حق انسان بماهو انسان است» (34)، چرا كه اصل اختيار، فطرت و تكامل انساني، مخصوص صنف خاصي از انسانها نيست، بلكه همه انسانها را در بر ميگيرد. خداوند آزادي را براي همه انسانها به طور يكسان و مساوي خواسته است، در نتيجه آزاد بودن مشروط به شرط خاصي نيست، هر چند كه دين اسلام بر آزادي تأكيد زيادي كرده و آن را به رسميت شناخته است.
با توجه به مطالب فوق، ميتوان به اين جمعبندي مختصر دست يافت كه مفهوم آزادي از ديدگاه استاد مطهري براساس مباني خاص نظري وي از قبيل اصل اختيار، فطرت، عقل، اراده و تكامل انساني قابل فهم بوده و براي تبيين اين مفهوم توجه به مباني مذكور ضروري است. بر اين اساس، روشن ميشود كه آزادي از ديدگاه مطهري يكي از حقوق اساسي انسانهاست كه خداوند در وجود آنها به وديعه گذاشته و همگان را با آزادي آفريده است؛ آزادي شرط اساسي رشد و تكامل انسان است و فقدان آزادي مانع جدي در مسير تكامل وي محسوب ميگردد.
اقسام آزادي
بحث مهم ديگر براي روشنتر شدن ديدگاه مطهري دربارهي آزادي، اقسام آزادي از نظر اوست. مطالعهي آثار و نوشتههاي مطهري، بيانگر تقسيمبنديهاي مختلفي از آزادي است كه از زوايا و جهات گوناگوني صورت گرفته است. در اين آثار، آزادي در ارتباط با ساير مقولات به اقسام گوناگوني تقسيم ميشود. آزادي و رابطهاش با تكليف، تكامل، انديشه، عقيده و نيازهاي فردي و اجتماعي انسان، ميتواند معيار تقسيمبنديهاي مختلفي قرار گيرد. براساس نوع اين رابطه، ميتوان شكلگيري نوع خاصي از آزادي را در آثار وي مشاهده كرد. با توجه به اين كه اين معيارها نقاط مشترك زيادي ميتواند داشته باشد و احياناً از اين رهگذر به اقسام مشابهي توان رسيد، از اين رو در اين جا اقسام آزادي را نه بر اساس اين معيارها بلكه براساس ملاك ديگري بحث ميكنيم.
يكي از معيارهايي كه ميتوان براساس آن به تقسيم آزادي پرداخت، تحليل عناصر مفهوم آزادي است. آزادي، به طور كلي، داراي سه مؤلفه و عنصر اساسي است: 1. فاعل، عامل (agent)؛ 2. مانع، رادع (constraint)؛ 3. هدف، غايت (aim).
هر تعريفي از آزادي در واقع در برگيرندهي اين سه ركن اساسي است. بنابراين، آزادي عبارت است از اين كه: «فرد (عامل، فاعل) از هرگونه مانعي در انجام دادن كاري يا بودن در وضعيت دلخواهي آزاد و رها باشد.» اين تعريف از آزادي را كه ابتدا مك كالوم براساس تحليل مفهومي فوق ارائه كرد، بر اين باور است كه اين تعريف، تمام اقسام ازادي را در بر ميگيرد. وي بر اساس اين تحليل مفهومي، الگوي خاص خود از آزادي را اينگونه بيان ميكند: (35)
X is free from Y to do or be Z.
X (فاعل، عامل)، Y (مانع، رادع)، و Z (هدف، غايت) سه عنصر و مؤلفه اساسي هستند كه در اين الگوي نظري مورد توجه قرار گرفتهاند.
اكنون با استخدام اين الگوي نظري، به بررسي اقسام آزادي از ديدگاه مطهري ميپردازيم. به نظر ميرسد كه ميتوان در تعاريف ارائه شده از آزادي و اقسام آن در آثار مطهري، عناصر سهگانه مذكور را پيدا نمود و بر اساس آن، نحوهي شكلگيري اقسام آزادي را بيان كرد. روشن است كه عنصر اول (فاعل، عامل) در اين تعاريف همان «فرد» است كه آزادي به عنوان وصفي خاص براي فرد بيان شده و در شرايطي خاص ميتوان وصف آزادي را به فرد انساني نسبت داد و يا از او سلب كرد. عنصر دوم (مانع، رادع) در اين تعاريف در برگيرندهي موارد متعددي است كه به طور خلاصه عبارتند از: 1- طبيعت و سلطهي آن بر انسان؛ 2- سنتها و قوانين موجود در جامعه؛ 3- انسانهاي ديگر و سلطه آنان بر انسان؛ 4- هواهاي نفساني فرد؛ 5- دين و اعتقادات ديني.
عنصر سوم (هدف، غايت) در اين تعاريف نيز در بر گيرندهي اهداف متعددي است كه مهمترين آنها عبارت است از: تكليف، تكامل و سعادت.
بنابراين، رابطهي اين سه عنصر باعث شكلگيري اقسام خاصي از آزادي ميشود كه با توجه به آن چه گفته شد، حالتها و اقسام گوناگون آن را ميتوان اين گونه بيان كرد:
1. انسان و طبيعت
آيا انسان از طبيعت و جهان هستي آزاد و رهاست يا در چنبرهي اسارت طبيعت گرفتار است؟ آيا ميتوان گفت كه طبيعت هيچگونه محدوديتي را براي انسان و رفتارهايش ايجاد نميكند؟
از ديدگاه مطهري، طبيعت همواره محدوديتهايي را براي انسان ايجاد كرده و موانع و مشكلاتي را فراروي انسان قرار ميدهد كه مجموعهي اين عوامل باعث نوعي «اسارت» براي انسان ميشود. از اين رو، انسان با تلاش پيگير و مداوم خود در جهت كسب آگاهي و در نتيجه قدرت تصرف بر طبيعت و تسلط بر آن، ميكوشد از اين اسارت رهايي يابد. (36) بدينسان نوع خاصي از آزادي در ارتباط فرد با طبيعت شكل ميگيرد كه مطهري از آن به «آزادي انسان از اسارت طبيعت» ياد ميكند. البته از سويي فرد به طور كلي از موانع و محدوديتهاي طبيعت رها نيست، از سوي ديگر به طور كامل مقهور آن هم نيست؛ بنابراين ميتواند از چنبرهي اسارت طبيعت خلاصي يابد و آزادي را به اين مفهوم كسب كند.
در اين قسم از آزادي، مؤلفهي سوم، عنصر «تكامل» است؛ انسان با رهايي از اسارت و سلطهي طبيعت گام در مسير تكامل خود بر ميدارد. هدف تلاش وي در رسيدن به اين نوع آزادي، تكامل و رشد استعدادهاي نهفته اوست. به عبارت ديگر، رشد و تكامل انسان مستلزم رهايي از سلطه و اسارت طبيعت است؛ در نتيجه ميتوان گفت: رهايي فرد از طبيعت براي رسيدن به تكامل، مساوي است با آزادي انسان از اسارت طبيعت.
2. انسان و سنّتها و قوانين موجود
اگر عنصر دوم در مفهوم آزادي را «سنتها و قوانين موجود در جامعه» در نظر گيريم، رابطه فرد با اين سنتها و قوانين نيز ميتواند باعث شكلگيري قسمي ديگر از آزادي گردد كه به موجب آن فرد از سنتها و قوانين موجود در جامعه آزاد بوده و اين سنتها و قوانين در برابر او محدوديت ايجاد نميكنند.
از نظر مطهري، انسان قبل از دورهي قرن هيجدهم، اين جنبه از آزادي را دارا نبود، چرا كه اين آگاهي را نداشت كه در مقابل سنتها ميتوان قيام كرد و ميشود آگاهانه براي فرد قانون وضع نمود، بلكه بر اين باور بود كه سنتها لازم الاتّباع هستند. (37) بنابراين يكي ديگر از جنبههاي آزادي، رهايي انسان از سنتهاي موجود است كه در اثر آگاهي حاصل ميشود.
در اين قسم از آزادي نيز عنصر سوم يعني هدف و غايت، «تكامل» فرد است. اين جنبه از آزادي كه در راستاي تكامل انسان شكل ميگيرد، سنتهاي جامعه را به عنوان مانع اساسي در برابر خود كنار ميزند. البته نكته مهمي كه بايد يادآوري كرد، اين است كه بر اساس مباني ياد شده، مصالح جامعه و اجتماع ميتواند به عنوان يك مانع اصلي در شكل قانون تبلور يابد و در برابر آزادي فردي پذيرفته شود.
بنابراين از نظرگاه مطهري، مصالح اجتماعي نيز در كنار مصالح فرد از عوامل محدود كنندهي آزادي محسوب ميشود. در صورتي كه فرد مصالح اجتماع را ناديده بگيرد، ميتوان آزادي او را محدود كرد زيرا «لازمهي حق طبيعي و حيثيت ذاتي انسان، لزوم احترام است، امّا لازمهي احترام، كاري به كار او نداشتن نيست، بلكه لازمهي آن اين است كه هر عملي كه استعدادهاي طبيعي را رشد بدهد، جايز بشماريم.» (38) از اين رو، آزادي فرد از سنتها و قوانين موجود در جامعه تا جايي معتبر شناخته ميشود كه مصالح اجتماع را محدود نگرداند، و در صورتي كه آزادي فرد، مصالح اجتماع را ناديده بگيرد، اين آزادي بر اساس مباني نظري مطهري قابل قبول نيست.
3. انسان و انسانهاي ديگر
قسم ديگر از آزادي كه در لسان مطهري از آن به «آزادي انسان از محكوميت انسانهاي ديگر» تعبير شده است، در رابطه فرد با انسانهاي ديگر تحقق مييابد. در اين قسم نيز فرد به عنوان عنصر اوّل با انسانهاي ديگر به عنوان عنصر دوم برخورد پيدا ميكند كه در صورتي كه انسانهاي ديگر آزادي او را محدود نكنند، ميتوان فرد را آزاد ناميد. در شرايطي كه فرد در رابطهاش با ديگران از چنين آزادي برخوردار نباشد، اين جنبه از آزادياش شكل نميگيرد. بنابراين جنبه ديگر آزادي، رهايي انسان از سلطه ديگران است. عنصر سوم در اين قسم از آزادي فردي نيز «تكامل» است؛ فرد براي رسيدن به سعادت و كمال، بايد از مزاحمتهاي ديگران در امان باشد. آزادي فرد از سلطهي ديگران مهمترين شرط پيشرفت و تكامل فرد است.
البته مطهري اين جنبه از آزادي را نيز مطلق ندانسته، بر اين باور است كه انسان در برابر انسانهاي ديگر به طور مطلق آزاد نيست، زيرا آزادي مطلق انسان در برابر انسانهاي ديگر امري نامعقول است و اگر فرد در رابطهاش با افراد ديگر، آزادي مطلق داشته باشد، معنايش اين است كه آنها در رابطهشان با آن فرد آزادي نداشته باشند. (39) بنابراين ميتوان «آزادي ديگران» را نيز از جمله محدوديتهاي آزادي در انديشه مطهري دانست. اين محدوديت نيز ريشه در مباني نظري وي دارد، همانگونه كه گذشت، آزادي از ديدگاه مطهري، ريشه در مباني معرفتشناختي و انسانشناختي دارد كه در قالب سه مبناي اختيارگرايي، فطرت و عقل، اراده و تكامل انسان بيان گرديد. از اين رو، همانطوري كه بر ديگران لازم است كه در مسير رشد و تكامل فرد محدوديتي ايجاد نكنند، فرد نيز نبايد با آزادي خود به آزادي ديگران آسيبي برساند. انسانها به طور يكسان و برابري از اصل اختيار، در ديدگاه مطهري، برخوردارند، و هيچ كسي حق تعدّي به آزادي ديگران را ندارد و در نتيجه آزادي ديگران يكي از مهمترين محدوديتهاي آزادي فرد محسوب ميشود.
نكته مهمي كه در تبيين مطهري از اين قسم از آزادي به چشم ميخورد، تركيب دو اصل اساسي «تكامل» و «تكليف» به عنوان عنصر سوم مفهوم آزادي است؛ از سويي هدف آزادي فرد از سلطه ديگران رسيدن به «تكامل» است، و از سوي ديگر «تكليفِ» ديگران است كه در برابر فرد محدوديت ايجاد نكنند. نكته ديگر اين كه، با توجه به اين كه آزادي اين فرد در عرصهي اجتماع است، ميتوان اين آزادي را آزادي اجتماعي دانست. انسان براي رسيدن به رشد و تكامل خود به اموري در اجتماع نياز دارد كه اين نيازها، نيازمنديهاي اجتماعي نام دارد. بنابراين آزادي اجتماعي يكي از نيازهاي اجتماعي است كه مطهري آن را اينگونه تعريف ميكند:
«يعني بشر بايد در اجتماع از ناحيهي ساير افراد اجتماع آزادي داشته باشد، ديگران مانعي در راه رشد و تكامل او نباشند، او را محبوس نكنند، به حالت يك زنداني در نياورند كه جلوي فعاليتش گرفته شود. ديگران او را استثمار نكنند، استخدام نكنند، استعباد نكنند، يعني تمام قواي فكري و جسمي او را در جهت منافع خودشان به كار نگيرند.» (40)
هر چند كه مطهري در اين قسم از آزادي، بر آزادي اجتماعي تأكيد ميكند، اما با تعميم عنصر دوم در اين قسم، ميتوان به قرائت آزادي سياسي در انديشهها و آراي وي راه يافت. در آزادي اجتماعي، عنصر دوم «انسانهاي ديگر» و يا به طور كلي «جامعه» است. حال اگر به جاي آن، «دولتها» يا «جامعه سياسي» را عنصر دوم آزادي قرار دهيم، مفهوم آزادي سياسي شكل ميگيرد. در آزادي سياسي، فرد (عنصر اول) در برابر دولتها (عنصر دوم) قرار ميگيرد و آزادي سياسي وصف فرد در جامعه سياسي و در برابر دولت است. از اين رو، آزادي سياسي زماني شكل ميگيرد كه دولت در برابر رفتارهاي سياسي افراد، محدوديت ايجاد نكند و افراد را در انجام اين رفتارها آزاد بگذارد. هر چند كه مطهري به صراحت واژهي دولت را در اين جا به كار نميبرد، امّا توجه به سياق جملات و عبارات وي اجازه چنين تعميمي را به ما ميدهد. مباحثي كه او دربارهي آزادي و حق انتخاب مردم مطرح كرده از اين قبيل است. براي روشنتر شدن بحث، تكرار برخي از جملات او و اشاره به جملات ديگري در اين زمينه مفيد به نظر ميرسد.
مطهري بر اين باور است كه «بشر اگر بخواهد رشد پيدا كند، بايد در كار خودش آزاد باشد، در انتخاب خودش آزاد باشد.» (41) نيز در جاي ديگر خطرات تحميل و اجبار مردم را اينگونه گوشزد ميكند:
«[اگر] بخواهند ولو با حسن نيت (تا چه رسد به اين كه سوء نيت داشته باشند) به بهانه اين كه مردم قابل و لايق نيستند و خودشان نميفهمند، آزادي را از آنها بگيرند به حساب اين كه مردم خودشان لياقت ندارند، اين مردم تا ابد بيلياقت باقي ميمانند، مثلاً انتخابي ميخواهد صورت بگيرد، حالا يا انتخاب وكيل مجلس و يا انتخاب ديگري، ممكن است شما كه در فوق اين جمعيت قرار گرفتهايد واقعاً حسن نيّت هم داشته باشيد و واقعاً تشخيص شما اين باشد كه خوب است اين ملّت فلان فرد را انتخاب بكنند و فرض ميكنيم واقعاً هم آن فرد شايستهتر است، اما اگر شما بخواهيد اين را به مردم تحميل بكنيد و بگوييد شما نميفهميد و بايد حتماً فلان شخص را انتخاب بكنيد، اينها تا دامنهي قيامت مردمي نخواهند شد كه اين رشد اجتماعي را پيدا كنند». (42)
دقت در عبارات فوق به خوبي بيانگر امكان طرح آزادي سياسي در انديشه مطهري از سويي، و تأثيرگذاري مباني نظري او در مفهوم آزادي از سوي ديگر است. مطهري در جاي ديگر بر اين اساس، توصيههايي دربارهي لزوم مراعات آزادي مردم در نظام جمهوري اسلامي كرده است كه آشكارا ميتوان برخي از مصاديق آزادي سياسي را در انديشههاي او دريافت، وي ميگويد: «وظيفهي حتمي همگي ما اين است كه به آزاديها به معناي واقعي كلمه احترام بگذاريم، زيرا اگر بنا شود حكومت جمهوري اسلامي، زمينهي اختناق را به وجود بياورد، قطعاً شكست خواهد خورد.» (43)
بنابراين ميتوان گفت كه در گونهشناسي آزادي مطهري، آزادي اجتماعي به مفهوم عام آن در نظر گرفته شده است و آزادي سياسي و مصاديق آن را نيز در بر ميگيرد. انديشهها و آراي وي- همانگونه كه ملاحظه شد- به خوبي چنين تعميمي را بر ميتابد.
4. انسان و هواهاي نفساني خود
يكي ديگر از اقسام آزادي با در نظر گرفتن «هواهاي نفساني» به عنوان عنصر دوم در مفهوم آزادي شكل ميگيرد. از اين رو آزادي فرد از هواهاي نفساني نيز يكي از اقسام آزادي محسوب ميشود. از نظر مطهري، انسان از آن جهت كه انسان است، اسير خودش است؛ از آن جهت كه يك حيوان است، انسانيت انسان اسير حيوانيت اوست. روح انسان وقتي كه مطيع تمايلات نفساني و طبيعي باشد و عقل انسان جز در خدمت طبيعت و ماده نباشد، اسارت و بردگي نفس تلقي ميگردد. (44) بنابراين رهايي انسان از هواهاي نفساني، جنبه ديگري از آزادي او را رقم ميزند.
عنصر سوم در اين قسم از آزادي نيز «تكامل» فرد است. انسان براي رسيدن به سعادت و تكامل علاوه بر نيازمنديهاي اجتماعي، نيازهاي معنوي نيز دارد. براي نيل به سعادت و كمال هر نوع مانعي بايد از فراروي انسان برداشته شود؛ موانع اجتماعي يا موانع فردي. همانطوري كه ديگران ميتوانند مانعي در برابر سعادت و تكامل او محسوب شوند، خود او نيز ميتواند چنين مانعي را ايجاد كند. از اين رو، انسان علاوه بر آزادي اجتماعي، به نوع ديگري از آزادي نيز نياز دارد كه در لسان مطهري عبارت است از آزادي معنوي. از ديدگاه استاد مطهري، «آزادي معنوي برخلاف آزادي اجتماعي، آزادي انسان، خودش از خودش است. آزادي اجتماعي، آزادي انسان است از قيد و اسارت افراد ديگر، ولي آزادي معنوي نوع خاصي از آزادي است و در واقع آزادي انسان است از قيد و اسارت خودش.» (45)
از نظر مطهري، طرح آزادي معنوي از آن جا ضرورت مييابد كه انسان موجودي است مركب و داراي قوا و غرايز گوناگون. «انسان از نظر معنا، از نظر باطن و از نظر روح خودش ممكن است يك آدم آزاد باشد و ممكن هم هست يك آدم برده و بنده باشد، يعني ممكن است انسان بندهي حرص خودش باشد، اسير شهوات خودش باشد، اسير خشم خودش باشد، اسير افزونطلبي خودش باشد و ممكن است از همهي اينها آزاد باشد.» (46)
بنابراين آزادي معنوي در رابطهي فرد با خودش مطرح ميشود و بيانگر تفوق و برتري فرد در مبارزه با خويش براي از بين بردن موانعي است كه خود در مسير رشد و تكاملش ايجاد كرده است. همانگونه كه ملاحظه ميشود، نقطهي اشتراك آزادي اجتماعي و آزادي معنوي نبودن موانع است و بر اين اساس، مطهري آزادي را نبودن مانع تعريف كرده و انسانهاي آزاد را انسانهايي ميداند كه با موانعي كه جلو رشد و تكاملشان هست، مبارزه ميكنند و تن به وجود مانع نميدهند. (47)
يكي از امتيازات بحث آزادي در انديشه مطهري، توجه به آزادي معنوي در كنار آزادي اجتماعي و طرح آن است. مطهري با طرح آزادي معنوي، باب جديدي را به روي صاحبنظران و انديشمندان باز ميكند. آزادي معنوي در انديشهي وي چنان جايگاه رفيعي به خود اختصاص ميدهد كه يكي از اهداف پيامبران قلمداد ميگردد: «تفاوتي كه ميان مكتب انبيا و مكتبهاي بشري است در اين است كه پيغمبران آمدهاند تا علاوه بر آزادي اجتماعي، به بشر آزادي معنوي بدهند و آزادي معنوي است كه بيشتر از هر چيز ديگر ارزش دارد» و به همين دليل او معتقد است «آزادي اجتماعي بدون آزادي معنوي ميسر و عملي نيست و اين است درد امروز جامعهي بشري كه بشر امروز ميخواهد آزادي اجتماعي را تأمين كند، ولي به دنبال آزادي معنوي نميرود.» (48)
بنابراين در اين قسم از آزادي، عنصر اول «فرد»، عنصر دوم «هواهاي نفساني وي» و عنصر سوم «تكامل و سعادت» است. البته شايد بتوان با توجه به مباني معرفت شناختي متأثر از نصوص ديني، عنصر سوم را علاوه بر تكامل، «تكليف» نيز دانست. فرد نه تنها براي رسيدن به سعادت و تكامل لازم است كه از هواهاي نفساني خود رها گردد، بلكه اين امر وظيفه و تكليفي است براي فرد. براساس تعاليم ديني، انسان موظف است كه خود را از قيد هواهاي نفساني خويش برهاند و خود رقم زنندهي آزادي براي خويش باشد كه از آن به آزادي معنوي ياد شده است. به هر حال، آزادي معنوي در انديشه مطهري نيز با توجه به تغيير عناصر مفهومي آن شكل ميگيرد.
5. انسان و دين و اعتقادات
با قرار دادن «دين و اعتقادات» در جايگاه عنصر دوم مفهوم آزادي و ايجاد ارتباط ميان انسان با آن، قسمي ديگر از آزادي و جنبهي ديگري از آن شكل ميگيرد كه از آن به «آزادي عقيده» ياد ميشود. البته دين و اعتقادات را نيز ميتوان به عنوان عنصر سوم (هدف، غايت) در نظر گرفت؛ اگر دين و عقيدهي خاصي مانع انسان در پذيرفتن دين ياعقيده ديگر گردد، در اين صورت دين و عقيده عنصر دوم مفهوم آزادي را شكل ميدهد، امّا اگر مانعي ديگر از قبيل دولت يا حكومتي مانع پذيرش دين يا عقيده ديگري گردد، در اين صورت دين و عقيده، عنصر سوم خواهد بود. به عبارت ديگر، گاهي سؤال اصلي اينگونه طرح ميشود كه آيا دين اسلام مانع پذيرش اديان ديگر و عقايد ديگر است. در حالي كه بعضي اوقات سؤال چنين مطرح ميگردد كه آيا دولت يا افراد ميتوانند مانع پذيرش اديان و عقايد ديگر گردند.
تأمل در انديشهها و آراي مطهري بيانگر توجه او به سؤال اول و پاسخ دادن به آن است. دغدغهي اصلي وي اين است كه نشان دهد كه به چه ميزان دين اسلام با آزادي عقيده و دين موافق است. به همين دليل آرا و انديشههاي او بيشتر معطوف به سؤال اول است. پاسخ به سؤال دوم هم ميتواند در بحث آزادي عقيده و دين طرح گردد و هم در قسم آزادي اجتماعي- سياسي به عنوان يكي از مهمترين مصاديق آزادي سياسي در جامعه. اما از آن جا كه پاسخ به سؤال دوم مستلزم پاسخگويي به سؤال اوّل است، مطهري تلاش خود را در پاسخگويي به سؤال اول متمركز ميسازد، بنابراين پس از روشن شدن ديدگاه او دربارهي سؤال اول، ميتوان به استنتاج و پاسخ سؤال دوم نيز دست يافت.
مطهري در تبيين مفهوم آزادي عقيده، به گونهاي مقايسهاي آزادي عقيده را با آزادي تفكر در كنار يكديگر توضيح ميدهد. از نظر او «آزادي تفكر ناشي از همان استعداد انساني بشر است كه ميتواند در مسائل بينديشد. اين استعداد بشري حتماً بايد آزاد باشد. پيشرفت و تكامل بشر در گرو اين آزادي است.
اما آزادي عقيده، خصوصيت ديگري دارد. ميدانيد كه هر عقيدهاي ناشي از تفكر صحيح و درست نيست. منشأ بسياري از عقايد، يك سلسله عادتها و تقليدها و تعصبهاست. عقيده به اين معنا نه تنها راه گشا نيست كه به عكس نوعي انعقاد انديشه به حساب ميآيد؛ يعني فكر انسان در چنين حالتي، به عوض اين كه باز و فعّال باشد بسته و منعقد شده است.» (49)
همانگونه كه ملاحظه ميشود، در اين قسم از آزادي نيز معيار پذيرش و عدم پذيرش آزادي، تكامل انسانهاست. آزادي تفكر زمينهساز رشد و تكامل فردي است، در نتيجه پذيرفته ميشود، اما آزادي عقيده لزوماً اينگونه نيست. آزادي عقيده از نظر مطهري در اين معنا نه تنها مفيد نيست، بلكه زيان بارترين آثار را براي فرد و جامعه به دنبال دارد. (50) مطهري با بيان اين تمايز ميان آزادي تفكر و آزادي عقيده، بر اين نكته تأكيد ميكند كه هر مكتبي كه به ايدئولوژي خود ايمان و اعتقاد و اعتماد داشته باشد، ناچار بايد طرفدار آزادي تفكر و انديشه باشد و به عكس هر مكتبي كه ايمان و اعتقادي به خود ندارد، جلو آزادي انديشه و آزادي تفكر را ميگيرد. (51) بر اين اساس، يكي از مهمترين عوامل تأكيد استاد مطهري بر آزادي تفكر، ديدگاه وي دربارهي دين اسلام است. از نظر او، اسلام داراي چنان توان نظري و ايدئولوژي قويي است كه ميتواند به انديشهها و آراي مخالف و حتي معاند خود پاسخ منطقي دهد، در نتيجه وجود آزادي انديشه نه تنها ضرر و آسيبي به دين اسلام وارد نميسازد، بلكه با طرح نظرگاهها و پرسشهاي رقيب و تلاش براي پاسخگويي به اين ديدگاهها و پرسشها، بر بالندگي و شكوفايي دين ميافزايد؛ از نظر مطهري، «اسلام آن چنان ديني است كه در محيط علم برتر از محيط جهل رشد ميكند» (52) و «اسلام به اين دليل باقي مانده كه با شجاعت و با صراحت با افكار مختلف مواجه شده است» (53) و «پايهي اين دين، روي منطق و فكر و تفكر است» (54). بر اساس همين اعتقاد و باور است كه او آزادي تفكر را به حوزهي دين و اعتقادات ديني سرايت ميدهد و راه نقد و طرح پرسش در مسائل ديني را باز ميداند: «من برخلاف بسياري از افراد، از تشكيكات و ايجاد شبهههايي كه در مسائل اسلامي ميشود، با همه علاقه و اعتقادي كه به اين دين دارم، به هيچ وجه ناراحت نميشوم، بلكه از تهِ دلم خوشحال ميشوم، زيرا معتقدم و در عمر خود به تجربه مشاهده كردهام كه اين آيين مقدس آسماني در هر جبهه از جبههها كه بيشتر مورد حمله و تعرض واقع شده، با نيرومندي و سرافرازي و جلوه و رونق بيشتري آشكار شده است. خاصيت حقيقت همين است كه شكّ و تشكيك به روشن شدن آن كمك ميكند. شك مقدمهي يقين و ترديد پلكان تحقيق است.» (55)
نكته شايان ذكر دربارهي آزادي عقيده از نظر استاد مطهري اين است كه هر چند ايشان در ظاهر با آزادي عقيده مخالفت ميكند، اما توجه به مجموعه كلام وي بيانگر تفاوتي است كه او ميان آزادي عقيده مبتني بر تفكر و آزادي عقيده مبتني بر مسائل غير انديشهاي از قبيل عادتها، تقليدها و مباني وراثتي، ايجاد كرده است. از نظر وي نوع اول پذيرفتني است برخلاف نوع دوم:
«بسيار تفاوت است ميان آزادي تفكر و آزادي عقيده. اگر اعتقادي بر مبناي تفكر باشد، عقيدهاي داشته باشيم كه ريشه آن تفكر است، اسلام چنين عقيدهاي را ميپذيرد، غير از اين عقيده را اساساً قبول ندارد. آزادي اين عقيده آزادي فكر است. اما عقايدي كه بر مبناي وراثتي و تقليدي و از روي جهالت به خاطر فكر نكردن و تسليم شدن در مقابل عوامل ضد فكر در انسان پيدا شده است، اينها را هرگز اسلام به نام آزادي عقيده نميپذيرد.» (56)
بنابراين ميتوان گفت كه آزادي عقيده اگر براساس تفكر باشد همان آزادي تفكر بوده و قابل پذيرش است. به سخن ديگر، ميتوان تفاوت ميان آزادي تفكر و آزادي عقيده و اقسام آزادي عقيده را بر اساس فرق ميان فكر و عقيده از نگاه مطهري توضيح داد. از نظر او «فرق است ميان فكر و تفكر و ميان عقيده. تفكر قوهاي است در انسان ناشي از عقل داشتن. انسان چون يك موجود عاقلي است، موجود متفكري است، قدرت دارد در مسائل تفكر كند…. اسلام در مسئله تفكر نه تنها آزادي تفكر داده است، بلكه يكي از واجبات در اسلام تفكر است، يكي از عبادتها در اسلام تفكر است… [اما] عقيده البته در اصل لغت اعتقاد است. اعتقاد از مادهي عقد و انعقاد و… است، بستن است، منعقد شدن است… دل بستن انسان به يك چيز دوگونه است: ممكن است مبناي اعتقاد انسان، مبناي دل بستن انسان، مبناي انعقاد روح انسان همان تفكر باشد، در اين صورت عقيدهاش بر مبناي تفكر است؛ ولي گاهي انسان به چيزي اعتقاد پيدا ميكند و اين اعتقاد بيشتر كار دل است، كار احساسات است نه كار عقل». (57)
بنابراين، آزادي تفكر از واجبات دين اسلام محسوب ميشود و آزادي عقايدي كه بر اساس تفكر شكل گرفته باشد مورد پذيرش اسلام است. اين تفاوتها براساس تفاوت مفهومي فكر و عقيده و نحوهي شكلگيري عقيدهها قابل تبيين است.
جمعبندي
آن چه كه گذشت، تأملي بود در آرا و انديشههاي مطهري براي فهم مقولهي آزادي به عنوان يكي از مؤلفههاي اساسي انديشه و تفكر او. از آن جا كه آزادي، به نظر استاد مطهري، جايگاه والايي در اسلام به خود اختصاص داده، در اين مقاله، آزادي را در آرا و انديشههاي مطهري به بحث گذارديم. با توجه به اينكه فهم مفهوم آزادي از نظرگاه وي، بدون مراجعه به مباني نظري و ايضاح آنان ميسّر نبود، تلاش كرديم با استناد به نوشتهها و آثار ايشان، ابتدا مباني آزادي را از ديدگاه او بررسي كرده، سپس مفهوم و اقسام آزادي را بيان كنيم.
برخي از نكتههاي اصلي كه نتايج اين تحقيق مختصر را شكل ميدهند، عبارتند از:
1. با توجه به اين كه هدف اصلي انبيا آزادسازي بشر از اسارتها و بندگيها بوده و با عنايت به ضرورت اعتقاد و ايمان آزادانه به خداوند و اسلام، «آزادي» از نگاه مطهري، جايگاه برجستهاي در اسلام و تعاليم اسلامي پيدا ميكند و به واقعيتي مقدس تبديل ميگردد.
2. اصول «اختيار»، «فطرت» و «عقل، اراده و تكامل انسان» از جمله مهمترين مباني نظري است كه مطهري براساس آنها، اصل «آزادي» را به رسميت ميشناسد. از اين رو، فهم مفهوم آزادي و محدوديتهاي آن بدون توجه به اين مباني امكانپذير نيست.
3. آزادي از ديدگاه مطهري يعني نبودن مانع، نبودن جبر و نبودن هيچ قيدي در راه رشد و تكامل انسان. آزادي يعني اين كه مانع براي بروز استعدادهاي كلي افراد بشر وجود نداشته باشد.
4. با توجه به الگوي نظري خاصي كه مؤلفههاي آزادي را سه مؤلفهي فاعل (عامل)، مانع (رادع) و هدف (غايت) ميداند، ميتوان اقسام آزادي را در آرا و انديشههاي مطهري تبيين كرد. بر اين اساس، «فرد» عنصر اول، و «طبيعت، سنتها و قوانين موجود در جامعه، انسانهاي ديگر، هواهاي نفساني و دين و اعتقادات» عنصر دوم و «سعادت، تكامل و تكليف» عنصر سوم مفهوم آزادي محسوب ميشوند كه براساس رابطهي فرد با هريك از موانع مذكور (عنصر دوم)، قسم خاصي از آزادي شكل ميگيرد كه به ترتيب عبارتند از: آزادي انسان از اسارت طبيعت، آزادي انسان از سنتها و قوانين جامعه، آزادي انسان از محكوميت انسانهاي ديگر يا آزادي اجتماعي- سياسي، آزادي انسان از هواهاي نفساني خود يا آزادي معنوي و آزادي عقيده و تفكر.
پينوشتها:
1. مرتضي مطهري، گفتارهاي معنوي، ص16.
2. آل عمران (3) آيهي 64.
3. همان، ص17.
4. همان، مجموعه آثار، ج1، ص526.
5. همان، پيرامون انقلاب اسلامي، ص7.
6. همان، پيرامون جمهوري اسلامي، ص126.
7. براي توضيح بيشتر در اين باره ر. ك:
Tim Gray,(1991(,Freedom,Humanities Press International INC. Atlantic Highlands, NJ,pp.19
-83.
8. براي مطالعه بيشتر دربارهي اين مباني براي نمونه ر. ك:
Ibid,pp.84-116.
9. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج6 (اصول فلسفه و روش رئاليسم)، ص607.
10. همان، ص608.
11. همان، ص611.
12. همان، ص612.
13. مرتضي مطهري، انسان و سرنوشت، ص72.
14. همان، ص615.
15. همان.
16. همان، ص 630.
17. همان، مجموعه آثار، ج3، ص420.
18. همان، فلسفه اخلاق، ص216.
19. همان، حق و باطل، ص26 و 27.
20.همان، پيرامون انقلاب اسلامي، ص7.
21. همان، مجموعه آثار، ج1، ص 385.
22. همان، پيرامون انقلاب اسلامي، ص100.
23. همان، ص104.
24. همان، ص8.
25. همان، ص7.
26. همان، مجموعه آثار، ج2، ص281.
27. همان، انسان كامل، ص347.
28. همان، ص349.
29. همان.
30. همان. پيرامون جمهوري اسلامي، ص120.
31. همان، ص121.
32. همان، جهاد، ص53.
33. همان، مجموعه آثار، ج1، ص 526.
34. همان، نظام حقوق زن در اسلام، ص23.
35. نگارنده اين تحليل مفهومي از آزادي و الگوي آن را در پژوهش ديگري به تفصيل شرح داده است. براي توضيح و مطالعهي
بيشتر بنگريد به: منصور ميراحمدي، آزادي در فلسفهي سياسي اسلام، واحد تدوين انديشه سياسي اسلام مركز مطالعات و تحقيقات
اسلامي (پژوهشگاه).
هم چنين ر. ك:
Tim Gray,Ibid
36. براي مطالعه بيشتر درباره ديدگاه مطهري در اين باره ر. ك. مرتضي مطهري، فلسفه تاريخ، ج1، ص285-299.
37. همان.
38. «معيار و عيار آزادي، در انديشهي نقّاد استاد مطهري»، روزنامه كيهان 18 و22 آذر ماه 1377.
39. همان، فلسفه تاريخ، ج1، ص 285-299.
40. همان، گفتارهاي معنوي، ص14.
41. همان، پيرامون جمهوري اسلامي، ص120.
42. همان، ص121.
43. همان، پيرامون انقلاب اسلامي، ص62.
44. همان، فلسفهي تاريخ، ج1، ص285-299.
45. همان، گفتارهاي معنوي، ص32.
46. همان، ص19.
47. همان، ص14.
48. همان، ص19.
49. همان، پيرامون انقلاب اسلامي، ص7.
50. همان.
51. همان، ص11.
52. همان، ده گفتار، ص119.
53. همان، پيرامون انقلاب اسلامي، ص18.
54. همان، پيرامون جمهوري اسلامي، ص134.
55. همان، نظام حقوق زن در اسلام، ص23.
56. همان، پيرامون انقلاب اسلامي، ص103-104.
57. همان، پيرامون انقلاب اسلامي، ص92-97.
منابع تحقيق :
1. مطهري، مرتضي، گفتارهاي معنوي، چاپ هشتم: انتشارات صدرا، تهران 1368.
2. __، ده گفتار، انتشارات صدرا، تهران 1366.
3. __، پيرامون انقلاب اسلامي، چاپ ششم: انتشارات صدرا، 1370.
4. __، پيرامون جمهوري اسلامي، انتشارات صدرا، تهران 1364.
5. __، فلسفه اخلاق، چاپ سيزدهم، انتشارات صدرا، تهران 1373.
6. __، حق و باطل، انتشارات صدرا، تهران 1363.
7. __، فلسفه تاريخ، چاپ سوم: انتشارات صدرا، تهران، 1373.
8. __، انسان كامل، انتشارات صدرا، تهران 1367.
9. __، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، تهران 1357.
10. __، جهاد، انتشارات صدرا، تهران 1367.
11. __، مجموعه آثار، ج1 (انسان و سرنوشت)، ج2 (انسان و قرآن)، ج3 (كلام)و ج6 (اصول فلسفه و روش رئاليسم(3))، انتشارات
صدرا، تهران 1374.
12. ميراحمدي، منصور، آزادي در فلسفه سياسي اسلام، پژوهشكدهي انديشه سياسي اسلام مركز مطالعات و تحقيقات اسلامي (در
دست نشر است).
13. Tim Gray,Freedom,Humanities Press International INC,Atlantic High Lands,Nj,1991.
منبع مقاله :
لكزايي، نجف، (1387)، انديشه سياسي آيةالله مطهري، قم: مؤسسه بوستان كتاب، چاپ چهارم.