آزادي انديشه و بيان از منظر شهيد مطهري
آزادي انديشه و بيان از منظر شهيد مطهري
آزادي و اقسام آن
«هر موجود زنده اي كه ميخواهد راه رشد و تكامل را طي كند، يكي از احتياجاتش آزادي است»[2] و در اين ميان انسان و رشد و پرورش او نيازمند برخورداري از آزادي و مواهب آن است. «انسان هاي آزاد انسان هايي هستند كه با موانعي كه در جلوي رشد و تكاملشان هست مبارزه ميكنند. انسان هايي هستند كه تن به وجود مانع نميدهند»[3]
آزادي اجتماعي
«انسان، گذشته از آزادي هايي كه گياهان و حيوانات به آن نيازمندند، يك سلسله نيازمندي هاي ديگري هم دارد كه ما آن را به دو قسم تقسيم ميكنيم، يك نوع آزادي اجتماعي است. يعني بشر بايد در اجتماع از ناحيه ساير افراد اجتماع آزادي داشته باشد، ديگران مانعي در راه رشد و تكامل او نباشند، او را محبوس نكنند، به حالت يك زنداني در نياورند كه جلوي فعاليتش گرفته شود، ديگران او را استثمار نكنند، استعباد نكنند»[4]. در نص قرآن مجيد، يكي از هدف هايي كه انبياء داشته اند اين بوده كه به بشر آزادي اجتماعي بدهند. در يكي از اين آيات آمده است: «قُل يا أهل الكتاب تعالوا إلي كلمه سواء بيننا و بينكم ألا نعبد إلا الله و لا نشرك به شيئاً و لا نتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله»[5]، يك جمله اين آيه اين است: «ألا نعبد إلا الله و لا نشرك به شيئاً» در مقام پرستش، جز خداي يگانه چيزي را پرستش نكنيم. جمله دوم «و لا نتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله»، اينكه هيچ كدام از ما ديگري را بنده و برده خويش ندانيم و هيچ كس هم يك نفر ديگر را ارباب و آقاي خود نداند، ناظر به آزادي اجتماعي انسان از جانب ديگر افراد اجتماع است.
آزادي معنوي
نوع ديگر آزادي، آزادي معنوي است كه بيشتر از هر چيز ديگر ارزش دارد. آزادي اجتماعي بدون آزادي معنوي ميسّر و عملي نيست و درد امروز جامعه بشري اين است كه ميخواهد آزادي اجتماعي را تأمين كند ولي به دنبال آزادي معنوي نميرود. «اين آزادي همان است كه در زبان دين، «تزكيه نفس» و «تقوا» گفته ميشود.»[6] استاد در ارتباط با اين مسأله به ذكر جمله باارزشي از امام علي u ميپردازد كه «إنّ تقوي الله مفتاح سدادٍ و ذخيرة معادٍ و عتقٌ من كلّ ملكة و نجاةٌ من كلّ هلكةٍ»[7]. بشر بايد در ناحيه وجود خودش، در ناحيه روح خودش آزاد بشود تا بتواند به ديگران آزادي بدهد.
تفكر
يكي از مقدس ترين استعدادهاي بشر كه بسيار نيازمند آزادي است، تفكر است. «بهترين قسمت از انسان كه لازم است پرورش پيدا كند، تفكر است و قهراً چون اين پرورش نيازمند به آزادي؛ يعني نبودن سد و مانع در جلوي تفكر است، بنابراين انسان نيازمند به آزادي در تفكر است»[8]، تفكر لازمه بشريت است و اسلام نه تنها آزادي تفكر داده بلكه تفكر را يكي از واجبات دانسته كه از عبادات محسوب ميشود.
اصل فطرت
«اصل فطرت اصلي است كه در معارف اسلامي، اصل مادر شمرده ميشود»[9]. «حقيقت اين است كه آزادي انساني، جز با نظريه فطرت؛ يعني اينكه انسان در مسير حركت جوهري عمومي جهان با بعدي علاوه به جهان ميآيد و پايه اولي شخصيت او را همان بعد ميسازد و سپس تحت تأثير عوامل محيط تكميل ميشود و پرورش مييابد، قابل تصور نيست. اين بعد وجودي است كه به انسان شخصيت انساني ميدهد تا آنجا كه سوار و حاكم بر تاريخ ميشود و مسير تاريخ را تعيين ميكند»[10].
استاد بر اين نكته تأكيد ميورزد كه انسان در وجود خويش از خطا و اشتباه مصون نيست؛ اما سرانجام به حكم فطرت ميتواند راه خويش را باز يابد. «حكم فطرت در نهايت امر تخلف ناپذير است و انسان پس از يك سلسله چپ و راست رفتن ها و تجربه ها، راه خويش را مييابد و آن را رها نميكند»[11].
اما ضرورت بحث اين اصل در اينجا به خاطر اين است كه چون بنا بر اصل فطرت، «روان شناسي انسان بر جامعه شناسي او تقدم دارد و جامعه شناسي انسان از روان شناسي او مايه ميگيرد»[12] و از طرفي «روح جمعي جامعه وسيله اي است كه فطرت نوعي انسان براي وصول به كمال نهايي خود انتخاب كرده است»[13]، لذا ميتوان از اين رهگذر به اهميت وابستگي آزادي معنوي و تقدم آن بر آزادي اجتماعي اشاره كرد كه فطرت انسان براي وصول به كمال نهايي خود انتخاب ميكند.
محورهاي آزادي انديشه و بيان از منظر شهيد مطهري
الف) تفاوت آزادي فكر و آزادي عقيده و اشتباه اعلاميه جهاني حقوق بشر در اين باب
«فرق است ميان فكر و تفكر و ميان عقيده. تفكر قوه اي است در انسان ناشي از عقل داشتن. انسان چون يك موجود عاقلي است، موجود متفكري است، قدرت دارد در مسائل فكر كند، به واسطه تفكري كه در مسايل ميكند حقايق را تا حدودي كه برايش مقدور است، كشف ميكند»[14]؛ اما عقيده چطور؟ «ممكن است مباني اعتقاد انسان، مباني دل بستن انسان، مباني انعقاد روح انسان همان تفكر باشد. در اين صورت عقيده اش بر مبناي تفكر است. ولي گاهي انسان به چيزي اعتقاد پيدا ميكند و اين اعتقاد بيشتر كار دل است، كار احساسات است نه كار عقل»[15]. استاد در ادامه اين سؤال را مطرح ميكند كه «آيا بشر از نظر دلبستگي ها بايد آزاد باشد؟ اين دلبستگي هاست كه در انسان تعصب و جمود و خمود و سكون به وجود ميآورد و اساساً اغلب عقيده است و پاي فكر را ميبندد.»[16] و نقدي كه استاد به ماده نوزدهم اعلاميه جهاني حقوق بشر وارد ميكنند از همين رويكرد است. در اين ماده آمده است: «هر كسي حق آزادي عقيده و بيان دارد و حق مزبور شامل آن است كه از داشتن عقايد خود بيم و اضطرابي نداشته باشد. در كسب اطلاعات و افكار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسايل ممكن و بدون ملاحظات مرزي آزاد باشد»[17].
ب) آزادي دين و آزادي عقيده
«علت اينكه در دنياي اروپا، آزادي دين و آزادي عقيده را اينطور فرض كرده اند كه عقيده بشر بايد به طور كلي آزادي باشد، بخشي از آن را ميتوان عكس العمل جريان تفتيش عقايد كليسا دانست»[18]. كليسا كه يك مركز قدرتمند محسوب ميشد، ميآمد تجسس ميكرد ببيند آيا كسي در مسائلي كه كليسا درباره آن اظهار نظر كرده است، فكري خلاف دارد يا نه؟ ولو فكر او فكر علمي و فلسفي و منطقي بود، تا ميديدند چنين فكري پيدا شد، فوراً آن را به عنوان يك جرم بزرگ تلقي ميكردند و به محكمه اش ميكشاندند و شديدترين مجازات ها از نوع سوختن زنده زنده را در مورد او اعمال ميكردند. استاد در جايي ديگر گرايش به ماديگري را از نتايج سياست هاي مستبدانه كليسا بر ميشمرد. «كليسا چه از نظر مفاهيم نارسايي كه در الهيات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غيرانساني اش با توده مردم، خصوصاً طبقه دانشمندان و آزادفكران، از علل عمده گرايش جهان مسيحي ـ و به طور غيرمستقيم جهان غيرمسيحي ـ به ماديگري است»[19]. اما ايشان معتقد هستند كه نظر اسلام منافاتي با مسأله آزادي ندارد و به معناي اختناق و خفقان اجتماعي نيست، زيرا ميفرمايند: «از نظر اسلام، مفاهيم ديني هميشه مساوي آزادي بوده است، درست برعكس آنچه در غرب جريان داشته، يعني اينكه مفاهيم ديني مساوي با اختناق اجتماعي بوده است»[20].
ج) ليبراليسم و آزادي عقيده
در تفكر ليبرالي هيچ كس بهتر از خود فرد نميداند كه چه چيز به نفع اوست و چه چيز به ضررش. از قرن 17 به بعد با تعابيري از انديشه محوري، فردگرايي ملكي ( self-possession ) روبرو ميشويم. مفهومي كه به موجب آن
زندگي فرد به خود او تعلق دارد. اين زندگي به خدا يا دولت تعلق ندارد و ميتواند با آن هر طور كه مايل است رفتار كند و هر عقيده اي را كه خواست ميپذيرد. اما اظهارات شهيد مطهري در زمينه آزادي عقيده، درست نقطه مقابل انديشه ليبراليستي است. آنجا كه ميفرمايند: «در راه واقعي براي سعادت بشر نبايد گفت عقيده يك انسان ولو آن عقيده بر مبناي تفكر نباشد، آزاد است»[21]. در نظر استاد بر عكس ليبراليسم، آزادي هدف نيست و يا عالي ترين هدف سياسي نيست كه بشود در هر شرايطي آن را محترم شمرد، همانطور كه در بحث فطرت اشاره كرديم، آزادي براي اين است كه بتوان به تكامل رسيد و در راه تعالي قدم برداشت. وگرنه در جايي كه نتواند اين هدف را تأمين كند، احترامي ندارد. براي سعادت فرد بايد در عقيده او تغيير و تحول به وجود آورد تا او در اين راه گام بردارد، نه اينكه او را آزاد گذاشت كه به شقاوت خود ادامه دهد و راه نجات را نيابد. پس آزادي عقيده در اينجا موردي ندارد.
د) قدرت و قوت انديشه اسلامي و بارور شدن آن در مواجهه با شبهات و انديشه هاي ديگر
قدرت و قوت انديشه اسلامي وابسته به نيروي ايمان و اعتماد آن است و بنا بر شواهد تاريخي، هيچ گونه مانعي در سر راه آزادي انديشه و تفكر اصيل وجود ندارد. «هر مكتبي كه ايمان و اعتقادي به خود ندارد، جلو آزادي انديشه و آزادي تفكر را ميگيرد. اين گونه مكاتب ناچارند مردم را در يك محدوده خاص فكري نگه دارند و از رشد افكارشان جلوگيري كنند. اين همان وضعي است كه ما امروز در كشورهاي كمونيستي ميبينيم. در اين كشورها، به دليل وحشتي كه از آسيب پذير بودن ايدئولوژي رسمي وجود دارد، حتي راديوها طوري ساخته ميشوند كه مردم نتوانند صداي كشورهاي ديگر را بشنوند و در نتيجه يك بعدي و قالبي، آنچنان كه زمامداران ميخواهند، بار بيايند. من اعلام ميكنم كه در رژيم جمهوري اسلامي هيچ محدوديتي براي افكار وجود ندارد و از به اصطلاح كاناليزه كردن انديشه ها، خبر و اثري نخواهد بود. همه بايد آزاد باشند كه حاصل انديشه ها و تفكرات اصيلشان را عرضه كنند.»[22]
استاد در ضمن آثار خويش به اثرات مثبت و پرباري اشاره ميكنند كه نتيجه تعاملات عقيدتي در جامعه اسلامي است و به حيات و زندگاني جامعه اسلامي منجر ميشود. «من در نوشته هاي خود نوشته ام: من هرگز از پيدايش افراد شكاك در اجتماع كه عليه اسلام سخنراني ميكنند و مقاله مينويسند، متأثر كه نميشوم هيچ، از يك نظر خوشحال ميشوم. چون ميدانم پيدايش اينها سبب ميشد كه چهره اسلام بيشتر نمايان بشود. وجود افراد شكاك و افرادي كه عليه دين سخنراني ميكنند، وقتي خطرناك است كه حاميان دين آن قدر مرده و بي روح باشند كه در مقام جواب برنيايند؛ يعني عكس العمل نشان ندهند. اما همين مقدار حيات و زندگي در ملت اسلامي وجود داشته باشد كه در مقابل ضربت دشمن عكس العمل نشان بدهد، مطمئن باشيد كه در نهايت امر، به نفع اسلام است»[23].
ه) مرز آزادي عقيده كجاست؟
استاد شهيد در اين رابطه به تبيين سلسله مسايلي ميپردازد كه ميشود آزادي عقيده را به اجبار متوقف ساخت و آن زماني است كه تحت پوشش هاي اغفال گرايانه و توطئه خيز، نيت هاي شوم كه ضد آزادي فرد است، دنبال ميشود. ايشان معتقدند: «احزاب و افراد در حدي كه عقيده خودشان را صريحاً ميگويند، و با منطق خود به جنگ منطق ما ميآيند، آنها را ميپذيريم. اما اگر بخواهند در زير لواي اسلام، افكار و عقايد خودشان را بگويند، ما حق داريم كه از اسلام خودمان دفاع كنيم و بگوييم اسلام چنين چيزي نميگويد، حق داريم بگوييم به نام اسلام اين كار را نكنيد»[24].
اساساً از نظر استاد، آزادي ابراز عقيده و بيان آن، متكي به اين است كه فكر خودمان را، يعني آنچه را واقعاً به آن معتقد هستيم، بگوييم. استاد بر اين باور است كه «از نظر اسلام، تفكر آزاد است، شما هر طور كه ميخواهيد بينديشيد، بينديشيد، هر طور كه ميخواهيد عقيده خودتان را ابراز كنيد ـ به شرطي كه فكر واقعي خودتان باشد ـ ابراز كنيد، هر طور كه ميخواهيد بنويسيد، بنويسيد، هيچ كس ممانعتي نخواهد كرد»[25]. اكنون به اين مسأله ميرسيم كه در چه مواردي بشر را بايد آزاد گذاشت؟ در چه مواردي اجبار و تحميل آن جايز نيست؟
استاد با اشاره به آيه «لا إكراه في الدين قد تبيّن الرّشد من الغيّ»[26] ميفرمايد: دين و ايمان اجباري نيست و اين آيه ميتواند خطاب به پيامبر، ناظر به اين مطلب باشد كه: تو از مردم ايمان ميخواهي، مگر با اجبار هم ميشود كسي را مؤمن كرد؟
در قرآن مجيد خطاب به پيامبر آمده است: «فذكّر إنما أنت مذكر، لست عليهم بمصيطر»[27] اي پيامبر! وظيفه تو گفتن و ابلاغ و يادآوري است، تو كه مسلط بر اين مردم نيستي كه بخواهي به زور آنها را مؤمن و مسلمان كني. پس بعضي از موضوعات است كه خود آن موضوعات زوربردار و اجباربردار نيست. طبعاً در اينگونه مسايل بايد مردم آزاد باشند. اصلاً بشر را بايد در اين مسايل كه بايد در آنها فكر كنند، آزاد گذاشت تا به حدّ رشد و بلوغ اجتماعي برسند كه از جمله اينها رشد فكري است. استاد ميفرمايند:
«اگر مردم در مسايلي كه بايد در آنها فكر كنند از ترس اينكه مبادا اشتباه بكنند، به هر طريقي آزادي فكري ندهيم يا روحشان را بترسانيم، اين مردم هرگز فكرشان در مسايل ديني رشد نميكند و پيش نميرود. ديني كه از مردم در اصول خود تحقيق ميخواهد (و تحقيق هم يعني به دست آوردن مطلب از راه تفكر و تعقل) خواه ناخواه براي مردم آزادي فكري قايل است»[28].
ايشان متذكر ميشوند كه رشد يك ملت به اين است كه آزادش بگذاريم ولو در آن آزادي ابتدا اشتباه هم بكند، صد بار هم اگر اشتباه بكند باز بايد آزاد باشد و الاّ اگر به بهانه اينكه اين ملت رشد ندارد بايد به او تحميل كرد، آزادي را براي هميشه از او بگيرند، اين ملت تا ابد غيررشيد باقي ميماند.
و) آزادي انديشه در جهان اسلام
استاد شهيد مطهري در طول زندگي پرخير و بركت خويش، همواره تلاش كردهاند تا بستر مناسبي براي نظرات و عقايد مخالف ايجاد شود و در اين راه، با چراغ علم، كجرويها را نمايان و راه معرفت به اسلام را پرفروغ ساختهاند. ايشان به سابقه طولاني اينگونه نظرات مخالف در جهان اسلام و در فرهنگ و تمدن اسلامي اشاره كرده، ميفرمايند: «از قرن دوم هجري كه اختلاط ملل مختلف آغاز شد و برخورد عقايد و آراء، سخت اوج گرفت، مادّيين در كمال آزادي، عقايد و انديشههاي خويش را در محافل علمي و در مجالس علني ابراز ميداشتند و ديگران را به پيروي از مكتب خويش دعوت ميكردند. احياناً در مسجدالحرام و يا مسجدالنبي حلقه تشكيل ميدادند و به گفتگو درباره عقايد خويش ميپرداختند، اينچنين آزادي براي مادّيين در هيچ محيط مذهبي در جهان سابقه ندارد»[29].
ز) لزوم سعه صدر متولّيان و طرفدارن دين در پاسخگويي به شبهات
در طول تاريخ، آزادي عقايد و انديشهها از آرمانها و آرزوهاي باارزشي محسوب ميشود و در تاريخ اسلام اين چنين بسترهاي مناسب را فراوان ميبينيم كه در نوع خود بينظير و بيسابقه بوده است و مايه درخشندگي و استواري آن شده است و به دليل همين آزاديها بود كه اسلام توانست باقي بماند.
استاد عزيز شهيد مطهري ميفرمايند: «اگر در صدر اسلام در جواب كسي كه ميآمد و ميگفت من خدا را قبول ندارم، ميگفتند بزنيد و بكشيد، امروز ديگر اسلام وجود نداشت. اسلام به اين دليل باقي مانده كه با شجاعت و با صراحت با افكار مختلف مواجه شده است»[30]. و در پايان به توصيه گرانقدر ايشان خطاب به جوانان و طرفداران اسلام ميپردازيم: «من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار ميدهم كه خيال نكنند راه حفظ معتقدات اسلامي، جلوگيري از ابراز عقيده ديگران است. از اسلام فقط با يك نيرو ميشود پاسداري كرد و آن علم است و آزادي دادن به افكار مخالف و مواجهه روشن و صريح با آنها»[31] و به اين نتيجهگيري خواهيم رسيد كه آنچه كه حاصل بسط و اهميتدهي به مقوله آزادي انديشه و بيان است، همانا پرهيز از انسداد فكري و خفقان انديشههاي اصيل است و راه پاسداري از آن بهرهگيري از سلاح علم و تقوي است
پی نوشت ها:
* دانشجوي رشته معارف اسلامي و مديريت دانشگاه امام صادق (علیه السلام)
[1] . سوره الرحمن/4ـ1
[2] مطهري، مرتضي،آزادي معنوي، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص16
[3] همان
[4] همان، ص 17
[5] همان، ص18 ـ سوره آل عمران/64
[6] همان، ص21
[7] همان، ص22 ـ نهج البلاغه فيض الإسلام، خطبه 221
[8] مطهري، مرتضي، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص92
[9] مطهري، مرتضي، مقدمه اي بر جهان بيني اسلامي، دفتر انتشارات اسلامي، ص62
[10] همان، ص363
[11] همان، ص344
[12] همان، ص276
[13] همان، ص342
[14] مطهري، مرتضي، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص93
[15] همان، ص97
[16] همان، ص97
[17] همان، ص92
[18] همان، ص104
[19] مطهري، مرتضي، علل گرايش به ماديگري، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص55
[20] همان، ص106
[21] مطهري، مرتضي، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص107
[22] مطهري، مرتضي، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص11
[23] مطهري، مرتضي، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص134
[24] مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص17
[25] همان، ص13
[26] سوره بقره/256
[27] سوره الغاشيه/21 و 22
[28] مطهري، مرتضي، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص123
[29] مطهري، مرتضي، علل گرايش به ماديگري، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص13
[30] مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص18
[31] همان، ص19
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372
/خ