1. انسان، بر اساس خلقت خاص خویش، موجودى صاحب عقل و اراده است و در هر کارى مى تواند جانب انجام یا ترک آن را برگزیند. این نوع آزادى انسان را «آزادى تکوینى» مى خوانند. لازمه این آزادى، آزادى دیگرى است که عبارت است از: امکان بهره مندى آدمى از مواهب «آزادى تکوینى» بدون دخالت قوه، قدرت و اراده قاهرى بیرون از نفس انسان. این آزادى، «آزادى تشریعى» یا «آزادى حقوقى» نام دارد المیزان، علامه طباطبایى، ج 10، ص 370.دقت در مطالب یاد شده مشخص مى سازد منشأ «آزادى» اراده آدمى است؛ یعنى حالتى نفسانى که از میان رفتن آن با از بین رفتن اصل انسانیت مساوى است.
2. در نگرش اسلامى، انسان کارگزار یا خلیفه خداوند در زمین و عبد او است. در مقام عبودیت مطیع خواست و اراده او است؛ اما در مقام کارگزارى در زمین باید فعال باشد. او عقل و اراده دارد و اسلام مى خواهد انسان اراده اش را تابع مشیت خداوند سازد؛ زیرا تنها در این صورت به زندگى توأم با سعادت و رستگارى در دنیا و آخرت دست خواهد یافت.احزاب(33): 29؛ اسراء(17): 19.
انسان قدرت دارد بر همه مخلوقات دیگر سلطه پیدا کند؛ اما مسؤولیت دارد از همه مخلوقات مراقبت کندر.ک: جوان مسلمان و دنیاى متجدد، سید حسین نصر، ص 63-66.
در یک برآیند کلى، اسلام آدمى را در همین که هست و تاکنون خود را نشان داده محدود نمى بیند و براى او آرمانى فراتر از بینش طبیعى و مادى دارد. اسلام مى خواهد انسان ایده آل بسازد نه انسان صرفاً نرمال که تنها با جامعه و دیگران هماهنگ است؛ برخلاف نگرش لیبرالیزم از انسان که طبیعت گرا است و آدمى را همین مى بیند که وجود دارد و تاکنون خود را نشان داده است.
3. آدمى نقطه صفرى است که از قابلیت «تا بى نهایت صعود یا سقوط» برخوردار است، با توجه به همین دوگانگى وجودى انسان در نگرش اسلام خداوند هم «آزادى تکوینى» به بشر عطا فرموده و هم «آزادى تشریعى» و تا در پرتو آن آدمى بر ترمیم کاستى ها و ایجاد مصونیت از آسیب هاى ناشى از کژى هاى ضلع طبیعت خود توانا گشته، با شناخت و پرداخت آزادانه به ضلع فطرت خویش مرتبه خلافت الاهى و کارگزارى خداوند را به دست آورد؛ به عبارت دیگر، اسلام انسان را واجد قابلیت ها و صلاحیت هایى مى داند که سبب شایستگى و بایستگى بهره مندى او از موهبت «آزادى» است. از همین رو، قرآن هدف نهایى بعثت پیامبر گرامى(ص) را تحقق آزادى تکوینى و تشریعى تلقى کرده است: «ویضع عنهم اصرهم والاغلال التى کانت علیهم؛ و از آنان قید و بندهایى را که برایشان بوده است برمى دارد.» اعراف(7): 157. گویا با نبود آزادى دعوت به دین و دیندارى لغو و عبث است.
4. اسلام هم آزادى تکوینى براى انسان قائل است و هم آزادى تشریعى. براساس آیات قرآن، انسان از آزادى تکوینى برخوردار است؛ یعنى بر انجام فعل و ترک آن مختار است؛ و این آزادى، فطرى بشر است. همچنین آزادى تشریعى در منظر اسلام امرى شایسته و بایسته است؛ یعنى انسان آزاد است که در زندگى از آزادى تکوینى خود بهره مند شود و هیچ کس حق ندارد با اعمال زور از بهره ورى معقول وى از آزادى تکوینى جلوگیرى کند؛ به فرموده خداوند متعال: «بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد»؛آل عمران (3): 64. و «هیچ بشرى را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبرى بدهد؛ سپس او به مردم بگوید: به جاى خدا بندگان من باشید». و این همان آزادى است که حضرت على(ع) در وصیت خود به فرزندش امام حسن(ع) سفارش فرمود: «نفست را از هر پستى گرامى دار، هر چند دنائت تو را به خواهش هایت برساند؛ چرا که هرگز در برابر نفس [ارجمندت ] که مى بخشى چیز ارزنده اى به دست نخواهى آورد. بنده دگرى مباش؛ زیرا خدایت آزاد آفریده است». نهج البلاغه، نامه 31.
براساس روح توحیدى که در نگرش اسلامى جایگاهى ویژه دارد، انسان تنها باید بنده خداوند باشد، و اراده خود را تابع مشیت و اراده خداوند سازد و آزادى تکوینى خود را محدود و مقید به خواست خداوند گرداند. در آن صورت، در دنیا و آخرت به زندگى سعادتمندانه بار خواهد یافت؛ اما همین انسان در نگرش اسلامى حق ندارد بهره ورى از آزادى تکوینى خود را به اراده هاى انسان هاى دیگر محدود کرده، خود را بنده دیگران سازد و عملاً از آزادى حقوقى و تشریعى محروم کند. آزادى تشریعى – با تعریفى که از دیدگاه قرآن ارائه شد – حق مسلم و طبیعى بشر است و هیچ انسانى حق محدود ساختن آن را ندارد. خلاصه آن که، بندگى خداوند موجب آزادى و به عبارت دقیق تر، «آزادگى» است؛ چنان که «همسر عمران [مادر مریم ] گفت: پروردگار من، نذر کردم که آنچه در رحم من است آزاد و در خدمت تو باشد.» آل عمران(3): 35.
اما بندگى غیرخدا بیش تر به معناى «رهایى» نزدیک مى شود و به کارگیرى واژه آزادى سزاوار آن نیست.
5. باید توجه داشت انسان هاى دیگر نمى توانند آزادى تشریعى را محدود سازند؛ ولى از آن جا که انسان موجودى اجتماعى است، به صورت طبیعى ملزم مى شود اراده خود را در اراده دیگران دخالت دهد؛ به بیان دیگر، اراده خود را در عرصه اجتماع با اراده دیگران شریک سازد. ازاین رو، باید در برابر قانونى که حدودى براى اراده ها و آزادى هاى مردم معین و آن ها را تعدیل کرده، خاضع بود. پس همان طبیعتى که به انسان آزادىِ اراده و عمل داده، در عرصه اجتماع اراده اش را محدود و آزادى تشریعى را مقید مى سازد.
در نگرش اسلامى، از آن جهت که قانون براساس توحید و اخلاق فاضله، تحت عنوان ضوابط شرع همه اعمال فردى و اجتماعى را در بر مى گیرد، آزادى تشریعى در این چارچوب مرزبندى مى شود. با توجه به این مطلب مهم، از دیدگاه اسلام، آزادى تشریعى بدان معنا است که انسان آزاد و مختار است از تمام حقوقى که قوانین شرع براى او مشخص کرده بهره مند شود؛ مثلاً یکى از قوانین شرع آن است که انسان مى تواند تا هر جا که بخواهد در عرصه علم اندوزى پیش رود و در این ساحت آزاد است. حتى دولت اسلامى موظف است امکاناتى براى افراد فراهم کند تا از این حق بهره مند شوند.
آزادى بیان و نوشتار، آزادى اجتماعى، آزادى بینش و ازادى اندیشه (در ساحت هاى اقتصادى – فرهنگى و سیاسى) همه در چارچوب مقوله پیش گفته معنا مى یابد و تحلیل مى شود. به دلیل مجال اندک به همین مقدار بسنده کرده، تفصیل ابعاد دیگر این مسأله دامن گستر به فرصت مناسب و مکاتبات بعدى موکول شود.
2. در نگرش اسلامى، انسان کارگزار یا خلیفه خداوند در زمین و عبد او است. در مقام عبودیت مطیع خواست و اراده او است؛ اما در مقام کارگزارى در زمین باید فعال باشد. او عقل و اراده دارد و اسلام مى خواهد انسان اراده اش را تابع مشیت خداوند سازد؛ زیرا تنها در این صورت به زندگى توأم با سعادت و رستگارى در دنیا و آخرت دست خواهد یافت.احزاب(33): 29؛ اسراء(17): 19.
انسان قدرت دارد بر همه مخلوقات دیگر سلطه پیدا کند؛ اما مسؤولیت دارد از همه مخلوقات مراقبت کندر.ک: جوان مسلمان و دنیاى متجدد، سید حسین نصر، ص 63-66.
در یک برآیند کلى، اسلام آدمى را در همین که هست و تاکنون خود را نشان داده محدود نمى بیند و براى او آرمانى فراتر از بینش طبیعى و مادى دارد. اسلام مى خواهد انسان ایده آل بسازد نه انسان صرفاً نرمال که تنها با جامعه و دیگران هماهنگ است؛ برخلاف نگرش لیبرالیزم از انسان که طبیعت گرا است و آدمى را همین مى بیند که وجود دارد و تاکنون خود را نشان داده است.
3. آدمى نقطه صفرى است که از قابلیت «تا بى نهایت صعود یا سقوط» برخوردار است، با توجه به همین دوگانگى وجودى انسان در نگرش اسلام خداوند هم «آزادى تکوینى» به بشر عطا فرموده و هم «آزادى تشریعى» و تا در پرتو آن آدمى بر ترمیم کاستى ها و ایجاد مصونیت از آسیب هاى ناشى از کژى هاى ضلع طبیعت خود توانا گشته، با شناخت و پرداخت آزادانه به ضلع فطرت خویش مرتبه خلافت الاهى و کارگزارى خداوند را به دست آورد؛ به عبارت دیگر، اسلام انسان را واجد قابلیت ها و صلاحیت هایى مى داند که سبب شایستگى و بایستگى بهره مندى او از موهبت «آزادى» است. از همین رو، قرآن هدف نهایى بعثت پیامبر گرامى(ص) را تحقق آزادى تکوینى و تشریعى تلقى کرده است: «ویضع عنهم اصرهم والاغلال التى کانت علیهم؛ و از آنان قید و بندهایى را که برایشان بوده است برمى دارد.» اعراف(7): 157. گویا با نبود آزادى دعوت به دین و دیندارى لغو و عبث است.
4. اسلام هم آزادى تکوینى براى انسان قائل است و هم آزادى تشریعى. براساس آیات قرآن، انسان از آزادى تکوینى برخوردار است؛ یعنى بر انجام فعل و ترک آن مختار است؛ و این آزادى، فطرى بشر است. همچنین آزادى تشریعى در منظر اسلام امرى شایسته و بایسته است؛ یعنى انسان آزاد است که در زندگى از آزادى تکوینى خود بهره مند شود و هیچ کس حق ندارد با اعمال زور از بهره ورى معقول وى از آزادى تکوینى جلوگیرى کند؛ به فرموده خداوند متعال: «بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد»؛آل عمران (3): 64. و «هیچ بشرى را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبرى بدهد؛ سپس او به مردم بگوید: به جاى خدا بندگان من باشید». و این همان آزادى است که حضرت على(ع) در وصیت خود به فرزندش امام حسن(ع) سفارش فرمود: «نفست را از هر پستى گرامى دار، هر چند دنائت تو را به خواهش هایت برساند؛ چرا که هرگز در برابر نفس [ارجمندت ] که مى بخشى چیز ارزنده اى به دست نخواهى آورد. بنده دگرى مباش؛ زیرا خدایت آزاد آفریده است». نهج البلاغه، نامه 31.
براساس روح توحیدى که در نگرش اسلامى جایگاهى ویژه دارد، انسان تنها باید بنده خداوند باشد، و اراده خود را تابع مشیت و اراده خداوند سازد و آزادى تکوینى خود را محدود و مقید به خواست خداوند گرداند. در آن صورت، در دنیا و آخرت به زندگى سعادتمندانه بار خواهد یافت؛ اما همین انسان در نگرش اسلامى حق ندارد بهره ورى از آزادى تکوینى خود را به اراده هاى انسان هاى دیگر محدود کرده، خود را بنده دیگران سازد و عملاً از آزادى حقوقى و تشریعى محروم کند. آزادى تشریعى – با تعریفى که از دیدگاه قرآن ارائه شد – حق مسلم و طبیعى بشر است و هیچ انسانى حق محدود ساختن آن را ندارد. خلاصه آن که، بندگى خداوند موجب آزادى و به عبارت دقیق تر، «آزادگى» است؛ چنان که «همسر عمران [مادر مریم ] گفت: پروردگار من، نذر کردم که آنچه در رحم من است آزاد و در خدمت تو باشد.» آل عمران(3): 35.
اما بندگى غیرخدا بیش تر به معناى «رهایى» نزدیک مى شود و به کارگیرى واژه آزادى سزاوار آن نیست.
5. باید توجه داشت انسان هاى دیگر نمى توانند آزادى تشریعى را محدود سازند؛ ولى از آن جا که انسان موجودى اجتماعى است، به صورت طبیعى ملزم مى شود اراده خود را در اراده دیگران دخالت دهد؛ به بیان دیگر، اراده خود را در عرصه اجتماع با اراده دیگران شریک سازد. ازاین رو، باید در برابر قانونى که حدودى براى اراده ها و آزادى هاى مردم معین و آن ها را تعدیل کرده، خاضع بود. پس همان طبیعتى که به انسان آزادىِ اراده و عمل داده، در عرصه اجتماع اراده اش را محدود و آزادى تشریعى را مقید مى سازد.
در نگرش اسلامى، از آن جهت که قانون براساس توحید و اخلاق فاضله، تحت عنوان ضوابط شرع همه اعمال فردى و اجتماعى را در بر مى گیرد، آزادى تشریعى در این چارچوب مرزبندى مى شود. با توجه به این مطلب مهم، از دیدگاه اسلام، آزادى تشریعى بدان معنا است که انسان آزاد و مختار است از تمام حقوقى که قوانین شرع براى او مشخص کرده بهره مند شود؛ مثلاً یکى از قوانین شرع آن است که انسان مى تواند تا هر جا که بخواهد در عرصه علم اندوزى پیش رود و در این ساحت آزاد است. حتى دولت اسلامى موظف است امکاناتى براى افراد فراهم کند تا از این حق بهره مند شوند.
آزادى بیان و نوشتار، آزادى اجتماعى، آزادى بینش و ازادى اندیشه (در ساحت هاى اقتصادى – فرهنگى و سیاسى) همه در چارچوب مقوله پیش گفته معنا مى یابد و تحلیل مى شود. به دلیل مجال اندک به همین مقدار بسنده کرده، تفصیل ابعاد دیگر این مسأله دامن گستر به فرصت مناسب و مکاتبات بعدى موکول شود.