آسيبهاي اخلاقي غيبت
آسيبهاي اخلاقي غيبت
غيبت،از گناهان بزرگ
«ولا يغتب بعضكم بعضا »(1)؛
و از پس يكديگر بدگويي (غيبت) مكنيد.
احكام الهي،همه دريك پايه از اهميت نيستند، بلكه برخي از اهميت بيشتري برخوردارند و برخي كمتر؛بدينمعناكه آنچه در شريعت اسلام واجب شمرده شده- مانند نماز و روزه و زكات-داراي اهميت بيشتر، و آنچه مستحب دانسته شده است- مانند نيايش و نمازشب و كارهاي پسنديده- اهميت كمتري دارد. بدينسان، آنچه حرام است- مانند رشوهخواري و ستم و تجاوز به حقوق جاني و آبرويي و مالي ديگران- موقعيت و بايستگي بالاتري دارد، و آنچه مكروه است-مانند خوردن و آشاميدن در خيابان و گذرگاهها و به هنگام راه رفتن و يا عبور از جايگاههاي تهمت (مواضع تهمت)- موقعيتي پايينتر؛ چراكه احكام و تكاليف ديني (واجب، مستحب، مباح، مكروه و حرام) مبتني بر مصالح و مفاسدند؛به تعبير ديگر، برپايه سود و زيان فردي و اجتماعياند كه در آنها وجود دارد. بنابراين، پيامبرگرامي(ص) براساس قرعه، چيزي يا كاري را حرام يا واجب نكردهاند، بلكه در پرتو روشنايي وحي الهي،كه بر معيار عقل و خرد استواراست،كارها را بادقت و تأمّل سنجيده و همه جوانب آنها را بررسي كرده، سپس حكم هريك را مقرّر ساختهاند. و يا اينكه خداوند به مقتضاي حكمت خويش، بدينسان برايشان وحي كرده است؛ يعني در كاري مصلحتي ديده كه اهميت و بايستگي بالايي دارد و آدميان در دستيابي بدان مصلحت، براي وصول به قرب پروردگار و همنشيني با مساكنانِ حرم ستر و عفافِ ملكوت»،ازانجام آن ناگزيرند؛ يعني آن كار را «واجب» و آدميان را در بجاآوردنِ آن ملزَم و متعهد كردهاند. و اگر به لحاظ مصلحت- فردي يا اجتماعي- كاري در اين مرتبه و موقعيت نبوده، آن را «مستحب» دانستهاند. و به همينسان، كارهايي را كه نهي كردهاند،اگرخسارت و زيانِ سنگين داشته «حرام» و اگر در اين مرتبه و موقعيت نبوده «مكروه» دانستهاند. و هرچيز يا هركاري كه در آن مصلحت و مفسدهاي نديدهاند يا- بنابرنظريه ديگر- مصلحت و مفسده ان برايندي يكسان داشته، آن را «مباح» كرده و مردم را درانجامِ آن آزادي دادهاند.
چون مردم درباره شرابخواري و قماربازي از پيامبرگرامي(ص) پرسش كردند،خداوند در پاسخ آنان چنين فرمود:
«يسألونك عن الخمر والميسرقل فيهما اثمُ كبيرُ و منافع للنّاس و اثمهمـْا اكبر من نفعهمـْا»(2)؛
تو را از مي و قمار ميپرسند،بگو:درآنها گناهي است بزرگ و سودهايي براي مردم؛ و گناه آنها از سودشان بزرگتر است.
پس از اين پاسخ بود كه در زماني مناسب، با نزولِ آيهاي ديگر، به گونهاي رسمي و با قاطعيت و تأكيدِ بيشتر،ميگساري و برد وباخت را حرام و مردم را به دوري گزيدن از آن ملزم ساختند:
«يا ايّها الَّذين آمنوا انَّما الخمر والميسر والأنصابُ والأزلام رجسُ من عمل الشَّيطان فاجتنبوه لعلَّكم تفلحون* انّمـْا يريد الشَّيطان ان يوقع بينكم العداوهْ والبغضاءَ في الخمر والميسرو يصدَّكم عن ذكرالله و عن الصَّلوهْ فهل انتم منتهون»(3)؛
اي كسانيكه ايمان آوردهايد،مي و قمار و بتها (يا سنگهايي كه مقدّس ميشمردند و بر آن قرباني ميكردند) و تيرهاي قرعه پليدند و از كار شيطان.پس از آنها بپرهيزيد. باشد كه رستگار شويد. شيطان ميخواهد در مي و قمار ميان شما دشمني و كينه بيفكند و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد. پس آيا باز ميايستيد؟!
از اين سبك و سياقي كه ذكرِمبارك الهي قرآنكريم در ترحيم مي و ميگساري و برد وباخت بكار برده است،روشن ميشود كه در شريعت اسلام،چيزي يا كاري به گزاف و گُتره حرام يا واجب و نيزمستحب و مكروه و مباح نشده است،جزاينكه برپايه سنجش و ارزيابي دقيقِ سود و زيان و با نگاهي خردورزانه و حكيمانه و نيز با رعايت صلاح و فساد انسان بوده است؛ همانگونه كه درباره ميگساري و برد و باخت، سود و زيان و مصلحت و مفسده را ناديده نينگاشته و يكسونگري نكرده است تا منفيبافانه تنها زيانبار بودنِ آن را ببيند و منافعش را ناديده انگارد،بلكه سود و زيان و مصلحت و مفسده آن دو را واقعبينانه با يكديگر سنجيده و زيان و مفسده آنها را بر سود و مصلحتشان افزون و غالب ديده، از اينرو،حرامشان كرده است. براي همين است كه دانشمندان اصول ميگويند: هرگاه در يك زمان دو واجب پيش آيد كه نتوانيم هردو را به جاي آوريم و ناگزير با انجام يكي از آن ديگري برجاي ماند،بايد ديد كداميك از ايندو مهمترند، و آن را كه اهميت كمتري دارد رها كنيم. و اين را كه كداميك مهمتر است، از همان مصلحتي كه در آنها است درمييابيم؛ زيرا آنكه براي بنده مصلحت بيشتر و قويتري دارد،همان مهمتر است و بايد ديگري را فداي آن كرد.همچنين درباره دو حرام در يك زمان، كه ناگزير از انجام يكي از آنها باشيم، آنكه زيانش كمتر است، همان را بايد انجام داد. و اين را كه كداميك زيانش كمتر است، از مفسدهاي كه در آنها است درمييابيم؛ بدينمعنا كه هركدام مفسده كمتري دارد زيانش نيز كمتر است. و روشن است كه در سرِ دوراهي،كه هردو عمل زيانبارند،گزينش كمترين زيان در پيشگاهِ خرد پسنديدهتراست. امامعلي(ع) فرمودند: «ليس العاقل من يعرف الخيرمن الشرّ، ولكنَّ العاقل من يعرف خيرالشرّين»(4)؛
خردمند آن نيست كه خوبي را از بدي بازشناسد،بلكه آن است كه از ميانِ دو بدي، مناسبتر را تشخيص دهد.
براين اساس،عالمانِ دين با تكيه بر برخي آيات قرآن،گناهان را به دو گروه كبيره و صغيره (بزرگ و كوچك) تقسيم كردهاند و آنها را در يك رديف نميدانند:
«ان تجتنبوا كبائرما تنهون عنه نكفِّرعنكم سيِّئاتكم و ندخلكم مدخلا كريما »(5)؛
اگر از گناهان بزرگي كه بازتان ميدارند، دوري كنيد،بديها و گناهانِ (كوچك) شما را از شما بزداييم و شما را به جايگاهي گرامي درآوريم.
«و وضع الكتاب فتري المجرمين مشفقين ممّا فيه و يقولون ياويلتنا مال هذا الكتاب لايغادر صغيرهًْ و لا كبيرهْ الاّ احصيْهْا و وجدوا ما عملوا حاضرا ولا يظلم ربُّك احدا »(6)؛
و نامه (اعمال درميان) نهاده شود. پس بزهكاران را بيني كه از آنچه درآن است ترسان و نگرانند و گويند:اي واي بر ما، اين چه نامهاي است كه هيچ (گفتار و كردارِ) كوچك و بزرگي را فرو نگذاشته، مگر آن را در شمار آورده است.و هرچه كردهاند،پيشرو بيابند وپروردگار تو به هيچكس ستم نكند.
گروه يكم-گناهاني كه داراي مفسدهاي بيشتر و سنگينتر و به لحاظ آثار و پيامدها زيان بارترند-گناهان «كبيره» ناميده شدهاند و گروه دوم-گناهانيكه مفسدهاي كمتر دارند و به لحاظ آثار و پيامدها سبكترند، گناهان «صغيره» خوانده شدهاند.
حاصل سخن اينكه همه احكام و تكاليف ديني مبتني بر مصالح و مفاسدند؛ يعني برپايه محاسبه دقيق، معيّن شدهاند و به تعبير شرعي و عرف عالمانِ اصول، احكام ديني تابعِ ملاكهايند، و اين تابعيت مقتضاي حكمت و عدالت آفريدگار جهان است.
براين اساس،عالمان اخلاق در ردهبندي گناهان،«غيبت»را ازگروه يكم (گناهان كبيره) دانستهاند؛چرا كه آن ازجمله گناهاني است كه علاوه برآسيبهاي اخلاقي، آسيبهاي اجتماعي مهيبي نيز دارد.
امامخميني(ره) در اينباره چنين ميگويند:
بدانكه حرمت غيبت فيالجمله اجماعي، بلكه ازضروريات فقه است و از كبائر و موبقات است(7).
و در كتاب مكاسب محرّمه با استدلال به:
«إنَّ الَّذين يحبُّون ان تشيع الفاحشهْ فيالَّذين آمنوا لهم عذابُ أليمُ في الدُّنيا والآخرهْ والله يعلم و انتم لاتعلمون»(8)؛
همانا كساني كه دوست دارند زشتكاري درميان آنان،كه ايمان آوردهاند
فاش شود،آنها را در اين جهان و آن جهان، عذابي است دردناك.و خدا ميداند و شما نميدانيد.
و نيز باتوجه به روايت امامصادق(ع) كه فرمود:
«من قال في مؤمنٍ ما رأته عيناه و سمعتهُ اذناه فهو منالَّذين قال الله-عزَّوجلَّ-:«إنَّ الَّذين يحبُّون ان تشيع الفاحشهْ فيالَّذين آمنوا لهم عذابُ أليمُ»؛
هركه درباره مؤمني آنچه را ديده يا شنيده است، بگويد،ازكساني است كه خداي- عزّوجل- درباره آنان فرموده: «همانا كسانيكه دوست دارند زشتكاري درميان آنان كه ايمان آوردهاند فاش شود، آنها را در اين جهان و آن جهان، عذابي است دردناك.»
همچنين با استدلال به روايات ديگر چنين نتيجه ميگيرند كه:
ترديد در اينكه «غيبت» و بدگويي در پشت سر ديگران از گناهان كبيره است،امري نابجا است(9).
نتایج ناگوار اخلاقي غیبت
«أيحبُّ احدكم أن يأكل لحم اخيه ميتا »(10).
آيا يكي ازشما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟
حكيمان در تعريف «انسان» ميگويند: «حيوان ناطق»؛يعني زنده سخنگوي. آري، زندهجانها بسيارند، ولي زندهجان سخنگوي فقط انسان است.ازاينرو،آنچه آدمي را از ديگر حيوانها جدا ميكند و بر آنها برتري داده است و-به اصطلاح اهل منطق- «فصل مميّز» انسان است، نطق او است؛ اگرچه «ناطق» را به معناي ادراككننده مفاهيم كلّي (كليات) ميدانند،ولي ادراك مفاهيم كلّي، كه ويژگي عقل است، به وسيله زبان نمايان ميشود؛و به تعبير ديگر، زبان مظهرِ فصلِ انساني است.
گناهان زبان- اين مظهر فصل و شاخصه انساني- بسيارند. غزّالي گناهان زبان را تا بيست برشمرده،آنگاه ميگويد:
سخنان آدمي بر چهارگونه است: گونه نخست سخناني كه زيانبار و بدون سود است؛ گونه دوم سخناني كه تنها سودآورند؛ و گونه سوم سخنانيكه هم سودآورند، هم زيانبار؛ و گونه چهارم سخناني كه نه سودآورند و نه زيانبار.
سخناني را كه تنها زيان بارند نبايد گفت؛ و سخنانيكه سود و زيان،هردو را دارند، اگر زيانشان بر سودشان افزون است نيز نبايد گفته شود؛و اگر،نه فايده بخشند و نه زيانبار، جاري ساختن آنها بر زبان، تباه ساختن روزگار و زيانكاري است. بنابراين، از اين چهارگونه سخنانيكه بر زبان مردم جاري ميشود، تنها يك گونه آنها فايده بخش است كه درآن هم خطر وجود دارد؛ زيرا ممكن است با آسيبهايي چون ريا و دروغ و خودستايي و بهتان و مانند اينها همراه شود،كه شناساييشان بسيار دقّتبرانگيز است و هر كس را يارايي پي بردن به آنها نيست(11).
اميرمؤمنان علي(ع) در فرمان مكتوب خود به مالك اشتر نخعي،ازدرنده خويي آدمي سخن گفتهاند:
«واشعر قلبك الرَّحمة للرّعيهْ والمحبّة لهم واللّطف بهم، ولا تكوننَّ عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم»(12)؛
مهرباني به رعيت و دوست داشتن آنها و لطف درحق ايشان را در دل خود جاي ده. مانند حيواني درنده مباش كه خوردنشان را غنيمت شمري.
و در جاي ديگر،زبان آدمي را درنده ناميدهاند:
«اللسان سبعُ،ان خلِّي عنه عقر»(13)؛
زبان درندهاي است كه اگر به خود واگذارده شود، ميگزد.
واژه «سبع» را از آن رو براي آدمي و همچنين براي زبان او استعاره آورده است كه اگر زبان انسان از سيطره و مهار عقل و خرد او آزاد باشد، كاري ميكند يا سخني ميگويد كه مانند درندهاي يله ورها،باعث تباهي خود و ديگران ميشود.
آري، اين عضو كوچك،اين مارِ زهرآگين، اين اژدهاي آتشين، گاه دروغ ميگويد،گاه تهمت و افترا ميزند،گاه سخنچيني مينمايد، گاه تجسّس و عيبجويي ميكند، گاه دشنام ميدهد،گاه توهين و تحقير و تمسخر ميكند، گاه طعنه ميزند و ملامت و سرزنش مينمايد،گاه با هزار نيرنگ و فريب،دغلبازي ميكند،و گاه غيبت كرده، درپشت سر ديگران بد ميگويد. اين همه زشتيها و پلشتيها، از آتش خانمانسوز زبان، هيولاي هولانگيزِ دهانِ انسان است كه شرارههايش جان و مال و حيثيت مردم،و هم دين و آيين و مذهب خود را در خود ميبلعد و ايمان و باورها و تقواي خويش را تباه نموده، طاعت و عبادات و كارهاي نيكش را نابود ميكند. از اينرو، پيامبرگرامي(ص) در توصيف «غيبت» فرمودند:
«الغيبهْ اسرع في دين الرَّجل المسلم من الأكلهْ في جوفه»(14)؛
غيبت كردن دردين مسلمان سريعتر از غذا در بدن او اثرميگذارد.
اين همان روايتي است كه امامخميني(ره) در شرح چهلحديث خود، به شرح و تفسير آن پرداختهاند، ولي واژه «الأكَلهْ » يا «الأِكلهْ » را به معناي «جذام» و «خوره»- كه نوعي بيماري عفوني، مزمن و ساري همراه با زخمهاي تحليل برنده نسوج است- گرفتهاند:
مجلسي فرموده:«اَكلهْ » بر وزن «فرحهْ » دردي است در عضو كه از آن ميخورد؛ چنانچه در قاموس و غير آن مذكور است. و گاهي بر وزن «فاعلهْ » خوانده شده؛يعني دردي كه گوشت را ميخورد. و اولّي مناسبتر با لغت است. در هرحال، مقصود آن است كه همانطور كه اين مرض وقتي پيدا شد در عضو،خصوصا اعضاي لطيفه- مثل باطن-آن را به زودي ميخورد و فاني ميكند،غيبت دين انسان را از آن سريعتر ميخورد و فاسد و فاني ميكند(15).
درسخن ديگري از امام محمدباقر(ع) آمده است:
«الغيبهْ تأكل الحسنات كما تأكل النّار الحَلفاء»(16)؛
غيبت كردن، كارهاي نيك انسان را تباه ميسازد؛ همانگونه كه آتش علفزار خشك را تباه كرده، ميسوزاند.
پينوشتها:
1-حجرات: 12.
2-بقره: 219.
3-مائده: 90-91.
4-بحارالأنوار، ج78، ص6.
5-نساء: 31.
6-كهف: 49.
7-شرح چهلحديث، ص303.
8-نور: 19.
9-مكاسب محرّمه، ج1، ص376.
10-حجرات: 12.
11-احياءالعلوم، ج3، ص112.
12-نهجالبلاغه، نامه53.
13-همان، حكمت60.
14-الكافي، ج2، ص365.
15-شرح چهلحديث، ص300.
16-مجموعه ورّام، ج2، ص27؛ مستدرك الوسائل، ج9، ص124.
منبع:
خلجی، محمد تقی؛ (1381) امام خميني (س) و مفاهيم اخلاقي: غیبت، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، موسسه چاپ و نشر عروج.
/ج