خانه » همه » مذهبی » آسیب‏‌شناسی تربیت دینی

آسیب‏‌شناسی تربیت دینی

آسیب‏‌شناسی تربیت دینی

تعادل در روان و رفتار انسان، معلول عوامل مختلفي است كه در اين ميان دو عامل، نقش اساسي و بسيار مهم دارد و تربيت ديني مي‏تواند متصدي ايجاد آن دو عامل گردد: يكي عامل «اميد»؛ و ديگري عامل «محبت»

27880500 bf3c 4a5a b6f7 6bb112e77220 - آسیب‏‌شناسی تربیت دینی
0002661 - آسیب‏‌شناسی تربیت دینی
 

 

 

آنچه در پي مي‏آيد، حاصل گفت وگويي است پيرامون آسيب‏هايي كه نظام تربيت ديني را تهديد مي‏كند، با جناب حجت‏الاسلام و المسلمين آقاي غرويان. اين گفت و گو را با هم پي مي‏گيريم :
تربيت ديني از نگاه حضرت‏عالي به چه معناست و چه سهم و نقشي مي‏تواند در تعادل رفتاري و رواني كودكان، نوجوانان و جوانان داشته باشد؟
تعادل در روان و رفتار انسان، معلول عوامل مختلفي است كه در اين ميان دو عامل، نقش اساسي و بسيار مهم دارد و تربيت ديني مي‏تواند متصدي ايجاد آن دو عامل گردد: يكي عامل «اميد»؛ و ديگري عامل «محبت» .
وقتي ما يك جوان را در فضاي ديني تربيت مي‏كنيم، وي بر اساس آموزه‏هاي ديني، انساني اميدوار بار مي‏آيد و دچار يأس و سرخوردگي نمي‏شود. اميد و اعتقاد به معاد و دريافت رحمت خدا و لطف الهي، وقتي در جوان زنده مي‏شود، جوان دچار بن‏بست روحي و رواني نمي‏گردد و از گرايش به پوچي و نيهيليسم يا بي‏هويت ‏گرايي و بحران در امان مي‏ماند. تربيتي كه بتواند «اميد» به زندگي بيافريند و تلاش و تكاپوي انسان را نتيجه‏بخش جلوه دهد، قطعا مي‏تواند در ايجاد اعتدال روحي و رواني مؤثر باشد.
ـ نكته ظريف و دقيقي كه بايد در «آفريدن اميد» به آن توجه شود اين است كه خلق اميد كاذب براي بالا بردن پتانسيل تلاش و تكاپو و جست‏وجوگري، اگرچه ممكن است براي مدتي كوتاه مفيد باشد، ليكن بعد از مدتي نه چندان دور و آشكار گشتن واقعيت امر، ضربه‏اي مهلك و جبران‏ناپذير وارد مي‏سازد. اميدآفريني وقتي مي‏تواند در ايجاد تعادل روحي و رواني مفيد باشد، كه چشم‏انداز آن واقعي و ميوه آن عيني باشد و با ساختار آفرينش و تكوين او هماهنگ باشد و در يك كلمه، اميدآفريني‏ها بايد در رودخانه روح و روان انسان جريان يابد تا انسان خود را بيابد و گم‏شده خويش را پيدا كند. نقش ديگر تربيت ديني، تأكيد بر محبت است؛ به اين معنا كه جوان دوست دارد همه او را دوست داشته باشند. از نظر روان‏شناسي، انسان نيازمند به همدم و مونسي است كه او را درك كند، مشكلات و ناراحتي‏هاي او را احساس نمايد، دلسوز او باشد و بتواند با او صحبت كند. در فرهنگ دين پيوسته اين مطلب تبليغ و تأكيد مي‏شود كه خداوند جوان‏ها را دوست دارد و نسبت به همه انسان‏هابخصوص جوانان و نوجوانان، رحمان و رحيم است، خداوند خواستار رشد، تكامل ‏و تعالي‏ انسان‏هاست. به ‏همين ‏جهت، پيامبران، اولياي الهي و علماي دين هم جوان و نوجوان را دوست دارند؛ چون بنده خدا و مؤمن به او، هر كسي را كه خدا دوست‏دار اوست، دوستش دارد و هركسي را كه خدا دشمن اوست، دشمن مي‏دارد.
در تربيت ديني، اين فرهنگ ايجاد مي‏شود كه خدا انيس و مونس انسان است، مي‏توانيم با او صحبت و درد دل و راز و نياز كنيم. او از اسرار صندوقچه دل ما باخبر است ولي در عين حال، دوست دارد بنده‏اش با او حرف بزند، از مشكلات و ناراحتي‏هاي خويش بگويد. اين احساس همدمي و آن بازگو كردن غم و غصه‏ها و تهي ساختن انبار انباشته از عقده‏ها و ناراحتي‏ها باعث ايجاد اعتدال روحي و رواني مي‏شود. وقتي جوان اعتدال رواني پيدا كرد، به طور طبيعي رفتارهاي فردي و اجتماعي او نيز متعادل خواهد شد.
عوامل و مباني پويايي و نشاط در تربيت ديني، بخصوص كودكان و نوجوانان چيست؟ آموزش كدام قسمت از سيره ائمه و با كدام شيوه مي‏تواند اين پويايي و نشاط را در نوجوانان و جوانان ايجاد كند؟
در ابتدا روي سه عامل كه حالت مبنايي براي ايجاد پويايي و نشاط دارد، تأكيد مي‏كنم :
1 . حبّ ذات: يعني هر انساني خودش را دوست دارد. يكي از محورهايي كه تربيت ديني بايد بر اساس آن پي‏گيري و دنبال شود، مسئله حبّ ذات است. يعني با شيوه‏هاي مناسب و روش‏هاي پسنديده و نيكو براي جوان تبيين كنيم و به جوان بفهمانيم كه اگر خودت را دوست داري بايد متديّن باشي و كسي كه از فضاي ديني گريز دارد، با خودش در تضاد است و از خودش فرار مي‏كند. به بيان ديگر، جنبه‏هاي كاربردي دين را بايد براي جوانان تبيين نمود. بسياري از جوانان ما نمي‏دانند كاربرد تعاليم ديني كجاست و يادگيري آن چه فايده‏اي دارد، از اين‏رو، انگيزه و نشاط مطالعه كردن، گوش دادن و يادگيري معارف ديني در آنان نيست. جوان بايد احساس كند وقتي در مسير دين حركت مي‏كند، در حقيقت دارد رشد و تعالي خودش را رقم مي‏زند و چون خودش را دوست دارد، هميشه به دنبال آن است.
2 . كمال‏طلبي: همه انسان‏ها دنبال كمال خود هستند. ما معتقديم دين كه مأخوذ از جانب كمال‏آفرين است، مصداق واقعي كمال انسان را مي‏داند و تفسير مي‏كند. اما اگر بتوانيم مفهوم حقيقي و درست كمال را براي جوان تبيين كنيم، او به دنبال آن مي‏رود. مهم در اينجا، تعيين مصداق كمال است .
3 . تلاش و سعي: با الهام از آيه (ليس للانسان الا ما سعي) براي آنكه يك جوان را پويا كنيم، بايد دايم به او بگوييم كه آينده‏ات در گرو تلاش و سعي خودت است. بايد تنبلي را كنار بگذاري، دايم در حال فعاليت باشي و آينده‏ات را خودت رقم بزني. به بيان ديگر، سرنوشت انسان و عزّت و ذلّت او به دست خودش است و با تدبير و درايت و تلاش خويش آن را رقم مي‏زند.
اما در مورد سيره ائمه، ما اين درس را مي‏گيريم كه آن‏ها به عنوان «مربّي» انسان در كنار «متربّي» بودند. با او فاصله نداشتند. آغوش آن‏ها باز بود. دغدغه تربيت و انسان‏سازي داشتند. بايد كوشيد، حكايت‏ها و قصه‏ها و نوع رفتاري را كه با هر قشر جامعه، بخصوص با كودك و نوجوان و جوان داشتند، در متون درسي گنجاند .
با توجه به اينكه خود دين و مباني ديني جزء فطرت آدمي است و انسان در كارگاه آفرينش الهي با فطرت ديني به دنيا مي‏آيد و از طرفي، امروزه بحث استفاده از علوم جديد در تربيت ديني مطرح است، بعضي معتقد به تسرّي علوم جديد در تربيت ديني هستند و برخي مخالفند. آن‏ها كه موافق هستند مي‏گويند: علوم جديد بايد در خدمت تربيت ديني قرار گيرد؛ چون عصر، عصر اطلاعات است و با آموزه‏ها و اطلاعات مي‏توان علوم جديد را رنگ‏آميزي كرد و لعاب‏كاري نمود و به خورد افراد داد تا به مسير هدايت نزديك‏تر شوند.
عده‏اي هم مي‏گويند: دين، كامل است و نيازي به بهره‏گيري از دانش جديد نيست. اين تطبيق و تفكيك نيست، اين استفاده از ساير علوم است. به نظر جناب‏عالي چگونه مي‏توان از علوم جديد، بخصوص روان‏شناسي و جامعه‏شناسي در حوزه تربيت ديني، در پيشگيري از آسيب‏زايي و همچنين در آسيب‏زدايي از آن استفاده كرد؟
ما ابتدا بايد ببينيم انساني كه در روان‏شناسي و به طور كلي در علوم انساني تعريف مي‏شود چيست؟ علوم انساني بيشتر به صورت آكادميك در مغرب زمين سر و سامان گرفته است؛ با اينكه ما مباني و اصول علوم انساني را در فرهنگ اسلام به صورت بسيار غني داريم ولي متأسفانه آن چنان‏كه بايد و شايد در اين زمينه كار نكرديم. علماي ما كمتر به فلسفه علوم انساني پرداخته‏اند.
انساني كه مغرب زمين تعريف مي‏كند با انساني كه ما در جهان‏بيني الهي مي‏شناسيم، تفاوت دارد. اين شناخت و تعريف از انسان باعث شده كه در مسائل و راهكارهاي عملي علوم انساني تفاوت‏هايي داشته باشيم. ما بايد از علوم جديد استفاده كنيم، از دستاوردهاي فكر فلاسفه، متفكران و علماي علوم انساني استفاده كنيم، اما حق نداريم و نمي‏توانيم آن‏ها را دربست در فضاي تربيتي خود وارد سازيم. مباني و هدف‏گذاري‏ها بايد از اسلام گرفته شود. پس بهره‏وري از علوم انساني و فرآورده‏هاي جديد علمي در تربيت انساني مفيد است، ليكن بايد فيلترگذاري و ويرايش لازم به عمل آيد و مباني و هدف‏گذاري را از اسلام اخذ نمود. البته اين‏ها اموري هستند كه نيازمند كار كارشناسي هستند. اين سمينارها و همايش‏ها مي‏توانند در نحوه بهره‏گيري از علوم جديد در تربيت ديني مفيد باشند.
با توجه به رسالت مهمي كه حوزه علميه و مراكز متصل به آن در تبيين مباني تربيت و روزآمد نمودن شيوه‏هاي آن دارند، چه راه‏كارهايي را براي رسيدن به هدف مذكور پيشنهاد مي‏كنيد؟ آيا حوزه خود به تنهايي بايد اين رسالت را به دوش بكشد و يا نقش خود را بايد با همكاري ساير نهادهاي آموزشي مانند وزارت آموزش و پرورش و دانشگاه ايفا نمايد؟
فقها و اصوليون و فلاسفه ما بحث‏هاي بسيار دقيق و عميق و گسترده‏اي را در مسائل مختلف علوم مربوطه انجام داده‏اند. از تجربيات آنان بايد بهره جست و كار تحقيقي در زمينه علوم انساني را با استفاده از همان شيوه تحقيقي حوزه آغاز نمود. كار بايد دو سويه، اما مرتبط با هم آغاز گردد .
از يك سو، عده‏اي از فضلاي آشنا و بلكه مسلط به مباني اسلام با همان شيوه تحقيقي دقيق فقها و اصوليون در مراكز و دانشكده‏هايي كار پژوهش در «فلسفه تعليم و تربيت»، جامعه‏شناسي، روان‏شناسي، حقوق و سياست را آغاز كنند و از سويي ديگر، ضرورت دارد اين كار تخصصي در زمينه علوم انساني به صورت مستقل در حوزه علميه آغاز گردد و نتايج حاصله، طي نشست‏هايي ميان صاحب‏نظران اين دو نهاد آموزشي (حوزه و دانشگاه) مبادله شود. البته كارهايي انجام شده ولي كافي نيست. حوزه ناچار است عده‏اي از فضلاي خوش‏فكر و با استعداد را به زبان‏هاي علمي دنيا همانند انگليسي، فرانسوي و آلماني مسلط كند و متون جديد علوم انساني را در اختيار آنان قرار دهد؛ زيرا تا ما تصور درستي از آنچه در مغرب زمين مطرح است، نداشته باشيم، نمي‏توانيم نفيا يا اثباتا تصديق درستي داشته باشيم. بايد بدانيم آنان چه مي‏گويند، بعد موضع‏گيري كنيم و گفته‏هاي آنان را با مباني خود محك بزنيم و براي استفاده، آن را از لابراتوار ارزش‏هاي اخلاقي و ديني عبور دهيم.
با عنايت به اينكه آدمي داراي غرايز متعددي است، كدام‏يك از غرايز بايد بيشتر تحت تربيت و مراقبت قرار گيرد؟
ريشه اكثر گناهان و خطاها، غريزه خودخواهي است. قرآن مي‏فرمايد: (و لقد بعثنا في كلّ امة رسولا ان اعبدواللّه و اجتنبوا الطاغوت) (نحل : 36) در هر امتي كه پيامبر فرستاديم، اولين پيامشان به امت اين بود كه خدا را عبادت و پرستش كنيد و از طاغوت دوري گزينيد. آن طاغوتي كه بايد از آن اجتناب كرد چيست؟ هر چيزي كه مانع توجّه انسان به خدا گردد، طاغوت است و ما مأموريم طاغوت را سرنگون كنيم. نزديك‏ترين و قوي‏ترين طاغوت كه سد راه بندگي خدا، تربيت الهي و رسيدن به كمال است، خود انسان و به اصطلاح «نفس» اوست .
پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «اَعدي عدوِّك نفسك التي بين جنبيك»؛ بدترين دشمن تو نفس توست، همان نفسي كه بين دو پهلويت قراردارد. به‏بيان‏ديگر،بي‏رحم‏ترين‏دشمنت، خودت هستي.
مبارزه با طاغوت را بايد از درون خود شروع كرد، غريزه خودخواهي يا انانيت، سرچشمه بسياري از گناهان است. همين غريزه انانيت، يعني (انا خيرٌ منه) (اعراف: 12) ابليس بود كه او را از مقام عبوديت راند. قدم دوم، طاغوت‏زدايي اجتماعي است؛ بايد با هر آنچه كه رنگ ضدخدايي دارد و مانع رسيدن انسان به خداست مبارزه نمود .
ما بايد روح بندگي را در نسل جوان تزريق كنيم و آن را به يك فرهنگ فعال در عرصه عمل و زندگي مبدّل سازيم؛ ولي با ظرافت ويژه و به دور از افراط و تفريط اين كار بايد دنبال شود. بايد توجه داشت كه جوان غرور دارد، اما مي‏توان به نحوي جوان را تربيت نمود كه غرور و شخصيت او در بندگي خدا تبلور پيدا كند. اگر غريزه «خودخواهي» كنترل نگردد، جوان را به سوي طغيانگري سوق مي‏دهد: (انّ الانسان ليطغي ان رءاه استغني.) (علق: 6)
در تربيت ديني، هدف اين است كه روحيه عبوديت را در جوان فعال سازيم. روحيه عبوديت و پرستش، همزاد آفرينش انسان، در عمق جان و فطرت انسان نهفته است. رسالت دستگاه آموزش جامعه فراهم كردن بستري مناسب براي هدايت و شكوفايي و فعليت يافتن آن روحيه است نه خلق و ايجاد كردن آن. روحيه عبوديت بايد به گونه‏اي تقويت گردد كه هركس در هر جايي كه هست، خدا را حاضر و ناظر بر خود ببيند. براي ايجاد اين روحيه بايد از مسائل معاد، سؤال و جواب قيامت و بهشت و جهنم بسيار سخن گفت.
متدينان چگونه مذهبي مي‏شوند؟ اين‏ها عمري در فضاي ديني نفس مي‏كشند، مسجد مي‏روند، در نماز جمعه و جماعت و هيئت‏هاي مذهبي شركت مي‏كنند تا روح ديني پيدا كنند. با يك ساعت نشستن در كلاس ديني و شنيدن استدلال‏هاي خشك و بي‏روح، تربيت ديني صورت نمي‏گيرد. تربيت ديني، يك تربيت مستمر و دراز مدت است. خيلي‏ها فكر مي‏كنند كه غريزه جنسي ريشه همه گناهان است، ولي بايد دانست كه غريزه جنسي در يك فصل و سن خاصي فعال است و بعد فروكش مي‏كند. اين غريزه «خودخواهي» است كه در تمام عمر و فصل‏هاي مختلف زندگي انسان ممكن است طغيان كند. بايد بيشتر به كنترل آن پرداخت.
محتواي آموزش كودكان، نوجوانان و جوانان چه ويژگي‏هايي بايد داشته باشد؟
محتواي آموزشي ما بايد از چند ويژگي برخوردار باشد :
1 . هماهنگي با فطرت: فطرت بشر، خداجو و خداگرا و خداخواه است. بايد در متون آموزشي، فطرت خداخواهي بشر لحاظ گردد و بستري مناسب و متوني غني و هماهنگ با ظرفيت علمي و فكري جوان و نوجوان جهت شكوفاسازي آن فطرت فراهم ساخت.
2 . هماهنگي با زيبايي: مرحوم علّامه جعفري مي‏فرمود: يك زيبايي محسوس داريم و يك زيبايي معقول. ايشان روي حيات معقول تأكيد داشتند. منظور از هماهنگي با زيبايي، يعني اينكه متون تربيتي بايد تقويت‏كننده حيات معقول و هماهنگ با خرد منطقي انسان باشد .
علّامه مطهري هم روي زيبايي معقول و معنوي تأكيد داشتند كه اين هم بايد در محتواي آموزشي بخصوص كودكان و گاهي زيبايي معقول به تنهايي ذكر مي‏شود. منظور از آن، زيبايي معقول و معنوي يا زيبايي عقلي و قلبي هر دو است و گاهي هر دو واژه معقول و معنوي يا عقلي و قلبي بيان مي‏گردد. نمي‏شود گفت: زيبايي معقول مصداق كامل زيبايي معنوي و به عكس است. معلوم است كه اين‏ها دو نوع زيبايي و از دو مقوله هستند. يك نوع زيبايي است كه عقل و خرد انسان قاضي و مميز آن است. اگرچه ممكن است مقدمات اوليه آن توسط علم و تجربه ممهد گردد. مثل كليه قضاياي منطقي و براهين رياضي و سخنان عادي كه بر پايه منطق استوار باشد. اما نوع ديگر زيبايي است كه نه در محدوده تشخيص حواس است و نه عقل. بلكه اين آيينه قلب است كه بايد واقعيات را آن‏چنان كه هست، بنماياند اگر روي آينه پرده‏اي ضخيم باشد، واقعيات را هيچ نشان نمي‏دهد. اگر خاك و غبار بر آن نشسته باشد، فقط قسمتي از واقعيات را نشان مي‏دهد. اما آن‏گاه كه صاف و صيقلي باشد، هر واقعيتي اگرچه ريز در جلوي آن قرار گيرد، مي‏نماياند. اگر قلب از حجاب غليظ گناهان كبيره و گرد و غبار صغاير به دور باشد، واقعيات باطني و ملكوتي را همان‏گونه كه هست نشان مي‏دهد. نوجوانان لحاظ شود.
3 . توجه به رواني مسائل: سن و سال جوان و نوجوان اقتضا مي‏كند كه ما مسائل را به صورتي غامض و پيچيده مطرح نكنيم؛ يعني بايد از طرح مباحثي كه ذات و جوهره آن‏ها پيچيدگي در خود دارد بپرهيزيم. ما موظفيم آگاهي و معرفت‏هاي لازم را در قالبي ساده و روشن براي دانش‏آموزان بيان كنيم ولي در عين حال، مطالب بايد پشتوانه برهاني و استدلالي داشته باشد .
4 . استفاده هم‏زمان از عقل و عاطفه: وقتي در قرآن روي صفات خدا دقت مي‏كنيم مي‏بينيم هم او را حكيم معرفي نموده است و هم رحيم و رحمن و رئوف. با بيان حكيميت، عقلانيت و با بيان رحيميت بعد عاطفي خدا را بيان كرده است. ما در تربيت ديني بايد به اين دو نكته توجه داشته باشيم .
در بررسي‏هاي انسان‏شناسي هم بايد همه ابعاد وجودي انسان در شعاع منظر انسان قرار گيرد. انسان يك موجود ذوابعاد است؛ هم داراي احساس است و هم عاقل و انديشمند. بايد از همه اين دريچه‏ها وارد فضاي شخصيت انسان شويم. از اين‏رو، در تربيت ديني هم از دريچه عقل و عاطفه بايد استفاده كنيم.
آموزش‏هاي تربيتي را از عقل شروع كنيم يا عاطفه؟ قلمرو عقل و عاطفه را در مسائل آموزش و پرورش به طور مشخص بيان فرماييد و توضيح دهيد چگونه مي‏توان ‏از ابعاد مختلف‏ عاطفه ‏در تربيت‏ ديني ‏بهره ‏جست؟
وقتي بناست متون تربيتي آميخته از مباحث برهاني و عاطفي باشد، اين سؤال مطرح مي‏شود كه سير تربيت را بايد از عواطف شروع كنيم و به عقل برسانيم يا از عقل آغاز كنيم و به عاطفه ختم كنيم .
نظر من اين است كه بايد از عواطف شروع كرد؛ چون جوانان و بخصوص كودكان و نوجوانان عاطفه نسبتا فعليت يافته دارند. بايد از معلوم آغاز نمود تا به مجهول رسيد .
عواطف غالبا در دانش‏آموزان نقش فعّال‏تري دارند، بنابراين، سير تربيت را بايد از عواطف آغاز نمود تا اعتقادات دروني عميق گردد و در سرزمين قلب ريشه بدواند. آن‏گاه با براهين عقلي مي‏توان عواطف را آرايش و پيرايش و تعديل نمود .
در اينجا بايد اين نكته را بگويم كه بيشتر كتاب‏هاي درسي ما از اين منظر با اشكال مواجه هستند؛ چون از آغاز، عقلانيت را سنگ بناي آموزش قرار مي‏دهند و با برهان و استدلال مي‏خواهند خدا را براي نوجوان اثبات كنند، در حالي كه اگر از عواطف و احساسات و هيجانات روحي و تبلورهاي فطرت استفاده كنيم تا اين باور ديني در جوانان جوانه زند و رشد كند و از عقل به عنوان پشتوانه براي او استدلال كنيم، مؤثرتر خواهد بود.
البته در كتاب‏هاي دوره دبستان، مسائل عاطفي را مطرح كرده‏اند و در دوره راهنمايي از حكايات و قصّه‏ها استفاده شده ولي در متوسطه از همان آغاز از استدلال و برهان بهره گرفته شده است. ولي من معتقدم كه درس‏هاي نخستين كتاب ديني متوسطه هم بايد بيشتر رنگ عاطفي داشته باشد و بعد به تدريج به سمت مسائل برهاني حركت كند .
من راجع به متون معارف دانشگاه هم همين نظر را دارم. شما ببينيد دانشجويان، بخصوص سال اولي‏ها، در درس معارف مشكل دارند. اين‏ها نشان مي‏دهد كه هنوز مخاطب خودمان را درك نكرده‏ايم و نشناخته‏ايم. نه نيازهاي علمي و فكري و ذهني آنان را درك كرده‏ايم و نه مي‏دانيم دغدغه‏ها و مسائلي كه ذهن جوان را به خود مشغول كرده است چيست؟ ضعف اعتقادات او از كجا ناشي شده و راه تقويت و جبران آن چيست؟ وقتي اسم دانشگاه و دانشجو را در ذهن و زبانمان تكرار مي‏كنيم، مي‏پنداريم هم اكنون زمان آن فرا رسيده كه هر بحث مشكلي را در اينجا مطرح كنيم. از حركت جوهري ملّاصدرا سخن بگوييم؛ در حالي كه هنوز مباحث سنگين برهاني در دانشجويان فراهم نيست. وقتي مباحث ديني و اخلاقي را همانند قرآن در قالب يك حكايت بيان مي‏كنيم پس از آن برهان‏هاي خشك را مطرح مي‏سازيم، با توجه به آن زمينه‏هاي پيشين عاطفي و احساسي، تأثير بيشتري مي‏گذارد و زودتر مي‏پذيرند.
در عصر ظهور فتنه‏ها و هجوم فرهنگ‏هاي بيگانه، نقش و جايگاه قرآن چيست و چگونه مي‏توان در تربيت ديني از آن بهره برد؟
دنيا در عصر حاضر، دنياي همراه است؛ يعني همه دنيا همراه انسان است. از سويي، بنا به آموزش الهي مي‏دانيم كه قرآن «هدي للنّاس» است؛ يعني كتاب هدايت‏گر همه انسان‏ها است. قرآن رهبري هدايت‏گري همه انسان‏ها را بدون قيد زمان و مكان به عهده دارد .
اين كلي است، بايد آن را تجزيه نمود. شيوه و مراحل بهره بردن از رهبري قرآن را مشخص نمود، آموزش روخواني، روان‏خواني و تسلّط بر قرائت قرآن بايد در متن آموزشي و بلكه زندگي هر مسلماني قرار گيرد و به يك فرهنگ فراگير ضروري همانند آموختن زبان مادري با تغذيه روزانه براي حفظ حيات تبديل شود. پس از تثبيت اين اصل، معتقديم كه فرهنگ شدن رهبري قرآن در زندگي انسان سه مرحله دارد كه عبارتند از: حفظ، ذكر و تدبّر.
حفظ: شخصيت هر انساني به ورودي‏هايش بستگي دارد. خروجي‏ها بر اساس ورودي‏هاست. اگر ورودي‏هاي يك جوان بار تربيتي و ديني و الهي داشته باشد، خروجي‏ها و به بيان ديگر، گفتار و كردار و پندار او نيز صبغه و رنگ تربيتي و الهي خواهد داشت. سرآغاز صبح الفاظي كه نوجوان و جوان مي‏شنود يا به زبان جاري مي‏سازد چيست؟ اگر آيات قرآن و كلام الهي باشد، يك نوع اثر وضعي دارد و اگر الفاظ زشت و ناپسند و ركيك باشد اثر وضعي ديگر و متفاوت با اولي خواهد داشت.
بنابراين، اگر ورودي‏هاي ذهن نوجوان و جوان، آيات قرآن باشد، بايد او را به قرائت قرآن و حفظ قرآن تشويق كنيم كه در تربيت ديني او بسيار مؤثر است، اما كافي نيست .
ذكر: يعني جوان و نوجوان را تشويق كنيم كه دايم الفاظ و كلمات قرآن را تكرار كند. اين تكرار موجب مي‏شود كه اولا، آنچه را كه حفظ كرده، تثبيت گردد، ثانيا، اثر تربيتي و وضعي مضاعف را همراه دارد. اينكه در احاديث داريم ذكر خدا بگوييد، يقينا بي‏تأثير نيست. وقتي زبان و لب، مترنم به كلمات قرآني شد، خواه ناخواه نظر و فكرش را به سوي خدا جلب مي‏كند و قلب را آماده دريافت نورانيّت قرآن مي‏سازد و روحيه تفوق‏گرايي و هيجان‏طلبي او را امضا مي‏كند و از افتادن در دام ترانه‏هاي مبتذل باز مي‏دارد.
تدبّر: اين نيز نيمه‏راه است. به اصطلاح لازم است، اما كافي نيست. مسئله مهم‏تر تدبّر در قرآن است و مهم‏تر از آن، شيوه‏اي است كه بايد براي آموزش مفاهيم و معاني قرآن به كار گرفته شود تا جوان را به تدبّر و تعقّل در آيات قرآن وادار سازيم. اين يك هنر و ابتكار است و به مخاطب‏شناسي نياز دارد. آقاي قرائتي در آموزش مفاهيم قرآن يك هنرمند واقعي است .
موانع اصلي تعليم و تربيت ديني و عوامل آسيب‏زاي آن را به طور كلي در جامعه ما چگونه بررسي مي‏كنيد؟
موانع اصلي تعليم و تربيت ديني را مي‏توان به دو عامل اصلي دروني و بيروني تقسيم نمود: از يك سو، در درون انسان يك سري زمينه‏هاي عصيان و طغيان مثل هواي نفس و اميال ديگر وجود دارد كه براي مرز فعاليت آن‏ها حد و حصري نيست. اما دين آمده اين‏ها را كنترل كند و در مسير عبوديت به كار گيرد. و از سوي ديگر، يك سري عوامل بيروني است كه آن‏ها نيز باعث دين‏گريزي نسل جوان مي‏شود. البته عوامل بيروني از زمينه‏هاي عوامل دروني استفاده مي‏كند. در حقيقت، عوامل بيروني روي يكي از عوامل دروني انگشت مي‏گذارد و آن را تحريك مي‏كند.
تقسيم‏بندي ديگري هم در مورد موانع تربيتي مطرح است، تحت عنوان عوامل درون مرزي و برون مرزي. شكي نيست كه احزاب و گروه‏هايي در دنيا هستند كه عوامل شيطانند. ذهن و فكر و دانش مخيله آنان در اجازه شيطان است؛ شيطان با زبان آنان سخن مي‏گويد و با قلم آن‏ها مي‏نويسد و با چشم آن‏ها مي‏بيند و با گوش آن‏ها مي‏شنود. توسط آن‏ها طراحي و تصميم‏گيري مي‏كند. مي‏خواهند جامعه بشري را به سمت رذايل اخلاقي بكشانند. اين‏ها عوامل برون از مرزهاي جغرافيايي جامعه‏اي كه در آن زندگي مي‏كنيم هستند.
متناظر با احزاب و تشكل‏ها و سازمان‏هايي كه در برون مرزها وجود دارد در درون مرزها نيز با آن مواجه هستيم.
در روايت داريم در دوره آخرالزمان حفظ ايمان مثل نگه داشتن يك شعله آتش در كف دريا است و باز داريم در دوره آخرالزمان هركسي بتواند يك شعله ايمان را در درون خودش حفظ كند، او اهل نجات است. مفهوم و پيام حديث اين است كه نمي‏توان به بيرون اعتماد كرد. الان دوره‏اي شده كه در هواپيما، كشتي و در هر جايي روي زمين گناه وجود دارد. الان عوامل دروني و بيروني فراوان است. ما بايد به جوان يك تلنگري بزنيم كه شعله ايمان داخلي او برافروخته شود. بعضي وقت‏ها جوان‏ها به ما مراجعه مي‏كنند و مي‏گويند ما مدت طولاني در فلان گناه و فساد بوديم، حرف يك معلم در ما اثر كرد. حرف آن معلم با اين جوان چه بوده كه درون اين جوان را برافروخته ساخته، بايد همان حرف و زمينه و فضاي آن سخن را كشف كرد، تا بدانيم چگونه بايد تلنگر زد. مكانيزم اين حرف‏ها چيست؟ آيا مي‏شود فرمولي براي اين حرف‏ها كشف كرد؟ بايد روي آن حرف‏ها كار شود.
چه عواملي را در درون ساختار نظام آموزش و پرورش مانع اصلي تربيت ديني صحيح مي‏بينيد؟
در ساختار نظام آموزش و پرورش روي سه نكته تأكيد مي‏شود :
1 . خودباوري مسئولان آموزش و پرورش: كساني كه متولّي تربيت نسل جوان هستند بايد باور داشته باشند كه «دين مي‏تواند تربيت صحيح انساني ارائه دهد» اگر در درون ساختار آموزش‏وپرورش از معلم و مدير مدرسه تا مدير كل و وزير و معاونان، كسي يا كساني باشند كه به اين باور قلبي نرسيده باشند و برنامه‏ها را بر اساس آن طراحي نكنند، امر تربيت به مانع و سنگ مزاحمي برخورد كرده كه بايد ابتدا آن سنگ مزاحم را از سر راه برداشت .
2 . پرهيز از خودبيگانگي فرهنگي: يكي از موانع مهم امر تربيت ديني، از خودبيگانگي فرهنگي است كه متأسفانه در برخي از كارگزاران نظام آموزش و پرورش و آموزش عالي وجود دارد. ذوق‏زدگي برخي از افراد مؤثر در مقابل فرهنگ مهاجم غربي و به اصطلاح غرب‏زدگي اين باور را در آنان ايجاد كرده كه غرب انسان را خوب تربيت مي‏كند، انسان تربيت شده غرب مي‏تواند الگو قرار گيرد. اين يك مصيبت بزرگي است كه در نظام فرهنگي جامعه ما به صورت ويروس مهلك وجود دارد .
3 . خودباختگي فرهنگي: نتيجه غرب‏زدگي و از خودبيگانگي فرهنگي، خودباختگي است. كساني كه از فرهنگ خود بريدند و مجذوب فرهنگ بيگانه شدند، هويت ملي و شخصيت انساني خويش را هيچ نمي‏بينند. آنچه را كه او «مليت و شخصيت انساني» مي‏پندارد، چيزي جز ذلت و تسليم‏پذيري نيست .
از جهت تناسب محتواي كتاب‏هاي آموزشي و تربيت ديني با شرايط زمان، جناب‏عالي ضعف‏ها و كاستي‏ها و ابهامات را در چه زاويه و زمينه‏هايي مي‏بينيد و چه راه‏كاري براي حل آن پيشنهاد مي‏كنيد؟
توجه به سه امر در نظام آموزشي لازم و ضروري است: 1. محيط؛ 2. محتوا؛ 3. معلم .
يكي از اموري كه در تربيت ديني مؤثر است، محيط آموزشي است. همان‏گونه كه وقتي ما وارد يك مجلس عزا مي‏شويم، حالتي در ما ايجاد مي‏شود متفاوت با حالتي كه پس از ورود در محيط جشن و سرور در ما به وجود مي‏آيد. وقتي يك جوان نيز وارد محيط آموزشي مي‏شود در و ديوار و رنگ و نور آنجا با او حرف مي‏زنند و پيام مي‏دهند. بايد سعي شود از محيطهاي طبيعت آزاد و زمين چمن در ساعات معارف اسلامي بهره ببريم؛ مثل آقاي حسيني كه در برنامه «اخلاق در خانواده» براي جوان‏ها بحث معاد و خداشناسي را در ميان باغ بيان مي‏كرد. از گل و بوته و آب جاري شروع مي‏كرد… اين‏ها بعد عاطفي را در جوان به استخدام مي‏گيرد و زمينه تأثيرگذاري را قوي مي‏سازد.
محتوا بايد متناسب با ذوق و استعداد مخاطب باشد. جواني كه در رشته رياضي تحصيل مي‏كند، زمينه براي درك مسائل فني و استدلالي در او بيشتر از ديگران است. اگر روي اين امور كار كارشناسي صحيح انجام بگيرد و كتاب‏هاي ديني بر حسب نوع رشته‏ها تنظيم گردد، ميزان اثرپذيري و درك و فهم آن بالا مي‏رود .
يكي از مشكلات امر آموزش و پرورش در جامعه ما مسئله چند شغلي بودن معلمان و روحانيان است كه متصديان امر آموزش و تربيت جامعه هستند. وقتي انسان مشاغل مختلفي داشته باشد، دغدغه‏هاي ذهن او نيز متفاوت است. او نمي‏تواند برنامه جامع و كارشناسانه طراحي كند، نقاط قوّت و ضعف كار خود را ارزيابي كند و بشناسد و در انديشه چاره و رفع موانع باشد. وقتي معلم يك شيفت ديگر مسافركشي دارد يا بنايي يا نقاشي ساختمان مي‏كند، اولا، سر كلاس دغدغه معاش و قول و قرارها را دارد؛ ثانيا، دانش‏آموزان وقتي از اين موضوع با خبر مي‏گردند اگرچه به زبان نياورند، در ذهن خودشان خواهند گفت: مگر به معلمان نمي‏رسند؟ از اين‏رو، علم و معلم در جامعه اين‏قدر بي‏ارزش است؟ انگيزه درس خواندن كاهش مي‏يابد. تربيت ملازم با آموزش است، وقتي لازم بي‏انگيزه و فاقد رغبت شد، ملزوم هم تبعيت مي‏كند.
حكومت چه نقشي مي‏تواند در تربيت ديني داشته باشد؟
جامعه‏شناسان بحثي را تحت عنوان «نهادهاي جامعه» مطرح مي‏كنند. جامعه‏شناسان غربي دين را در كنار ساير نهادهاي اجتماع مثل خانواده و مدرسه و حكومت مي‏دانند. ولي من معتقدم كه دين يك «فرانهاد» است. دين در مسائل حكومت، سياست و آموزش و پرورش به شدت تأثيرگذار است .
اگر تربيت ديني در افراد ناكارآمد باشد، اين ناكارآمدي در همه جا تأثير دارد و اگر دين درست تبيين گردد و تربيت ديني به فرهنگ عمومي مبدّل گردد، آثار و نتايج آن در تمام عرصه‏هاي علمي و گرايش‏هاي نظري تبلور پيدا مي‏كند. وقتي رئيس، مدير كل و مدير جزء در ميدان عمل خويش بايدها و نبايدهاي دين را لحاظ كرد، معلوم است كه تربيت ورودي‏اش نيكو بوده و در نتيجه، خروجي آن هم نيكو است و اگر اهل رشوه و رابطه و زدو بندها باشد، ضعف ورودي دارد. بنابر اين، تربيت ديني بايد بر همه نهادهاي جامعه اشراف داشته باشد .
علل و عواملي كه مي‏توانند در فاصله گرفتن نوجوانان و جوانان از ارزش‏هاي ديني و اخلاقي مؤثر باشند چيست و راه‏كارهاي عملي و اجرايي جذب نوجوانان و جوانان در اوضاع فعلي را چگونه بررسي مي‏كنيد؟
تربيت ديني نبايد همه‏اش حالت آمرانه داشته باشد، بلكه بايد به گونه‏اي باشد كه جوان به درون خويش مراجعه و پاسخ را از درون خويش بگيرد. چند سال پيش در اتوبوس نشسته بودم، جواني كنار من نشسته بود و سيگار مي‏كشيد. من عمامه داشتم، فكر كردم چگونه نهي از منكر كنم و به او بگويم سيگار نكشد و در عين حال، ناراحت هم نشود. ابتدا به او ميوه تعارف كردم بعد به او گفتم: من مدتي است كه مي‏خواهم سيگار بكشم اما خواستم اول از فوايد آن باخبر شوم بعد بكشم. امروز توفيق بود كه در خدمت شما باشم، شما سيگاري هستيد و از فوايد آن حتماً با خبر هستيد. خنديد و گفت: سيگار كه فايده ندارد. همه‏اش ضرر است. با تعجب پرسيدم: همه آن ضرر است! يعني شما به ضرر خودت اقدام مي‏كني؟
مانده بود چه جوابي بدهد. يعني يك كاري كردم كه خودش در خودش فرو رفت. «بيدار كردن وجدان افراد» يكي از شيوه‏هاي آموزشي و تربيتي است كه قرآن به ما ياد داده است. حضرت ابراهيم وقتي وارد بت‏خانه شد، همه بت‏ها را شكست. فقط بت بزرگ را نشكست و تبر را روي شانه بت بزرگ گذاشت. وقتي ابراهيم را به بت‏خانه كشاندند، از او پرسيدند: آيا شما با خدايان ما اين‏گونه برخورد كردي؟ ابراهيم نگاهي كنجكاوانه به اطراف مي‏كند. انگار از اين موضوع حضور ذهني ندارد، وقتي مي‏بيند تبر روي شانه بت بزرگ است، مي‏گويد: شايد كار بت بزرگ باشد كه همه را شكسته است، از او سؤال كنيد تا اگر حرف مي‏زند به شما پاسخ بگويد. در مقابل منطق قوي حضرت ابراهيم (علیه السّلام) به وجدان دروني خويش مراجعه كردند با «ر.ك: انبياء:63.) خودشان به همديگر خطاب كردند و گفتند شما به خاطر پرستش بت‏هايي كه قدرت سخن گفتن ندارند، ستمكاريد.»
از اين داستان‏هاي قرآن بايد الگو بگيريم .
در تربيت ديني خودمان نبايد بگوييم: «خدا گفته!» جوان وقتي از بيان و پاسخ‏هاي شما قانع نشد و احساس تحميل كرد نمي‏پذيرد. فشار آوردي، منكر مي‏شود. مثلا بگوييم: فرض كن خدايي، پيامبر و امامي وجود ندارد يا سخني در اين‏باره نگفته، اصلا خودت راجع به اين فكر كرده‏اي، عواقب و نتايج آن را بررسي كرده‏اي؟ نظر خود شما چيست؟ در ذهن جوان سؤال ايجاد كن تا خودش دنبال پاسخ برود.
با عنايت به اينكه حدوداً 12 درصد عمر معمولي دانش‏آموزان در مدارس و 88 درصد در منزل و جامعه سپري مي‏شود، چه ميزان از ناكارآمدي تربيت ديني و آثار و تبعات آن متوجه آموزش و پرورش است؟
درست است كه 12 درصد عمر انسان در مدرسه مي‏گذرد ولي چون محيط تعليم و تعلم است و دوران هم، دوران شكل‏گيري و رنگ‏آميزي شدن فكر و بينش و عقيده است، نمي‏توان گول خورد و گفت پس مدرسه 12 درصد نقش دارد .
ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد