آسیب شناسی روایات ابن ابی الحدید درباره امام حسین (ع) «1»
چکیده:
هر کس اندک آشنایی با شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه داشته باشد، از وجهه و جایگاه تاریخی آن نزد مورخین آگاه است، از این رو نگارنده سعی دارد جنبه هایی از شرح را در باره ی امام حسین (علیه السلام) بکاود که به عنوان موضوعی خاص در آن مطرح و بحث نشده است. در این میان روایاتی وجود دارد که نیازمند آسیبشناسی و راستیآزمایی است و نقدپذیر مینماید که در این نوشتار بدان پرداخته شده است. مطمئناً این کار آغازی خواهد بود برای کارهای بیشتر و بهتر محققان در زمینه ی روایات تاریخی این شرح.
کلید واژه: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، روایات تاریخی، امام حسین (علیه السلام)، آسیبشناسی.
درآمد
شرح نهجالبلاغه ابن أبی الحدید (2) ـ که بزرگترین و نیکوترین شرح بر نهجالبلاغه ـ است یکی از مهمترین منابع تاریخی نیز به شمار است. وی در لابهلای شرح سخنان امام علی (علیه السلام) به مناسبتهای گوناگون وقایع و روایاتی تاریخی را نقل کرده است که امروزه در برخی، چنان که خواهد آمد، تنها منبع مورد استشهاد است. از سویی گوشه هایی از تاریخ ائمه (علیهم السلام) را نیز میتوان در آن کاوید. یکی از این بزرگواران امام حسین (علیه السلام) است که در این نوشتار بدان پرداخته شده است. دیدگاه شارح نسبت به اهل بیت و دشمنان ایشان روشنتر از آن است که نیازی به بیان آن باشد، اما به عنوان نمونه مطلبی را در باره ی یزید از زبان شارح میآوریم که در آن جایگاه یزید و امام حسین (علیه السلام) در قلب شارح برایمان آشکار شود. آن گاه پس از اندک سخنی در باره ی شارح و شرحش به اصل بحث ورود مییابیم: وأغلظ ما انتهک، وأعظم ما اجترم، سفکه دم الحسین بن علی (علیه السلام)، مع موقعه من رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)
و مکانه و منزلته من الدین و الفضل و الشهاده له ولأخیه بسیاده شباب أهل الجنه، اجتراء علی الله و کفراً بدینه، و عداوه لرسوله، و مجاهره لعترته، واستهانه لحرمته، کأنما یقتل منه ومن أهل بیته قوماً من کفره الترک والدیلم، ولا یخاف من الله نقمه، ولا یراقب منه سطوه، فبتر الله عمره، أخبث أصله و فرعه، وسلبه ما تحت یده، وأعد له من عذابه و عقوبته، ما استحقه من الله بمعصیته. (3)
روش تاریخی در شرح
هر مؤلّفی در تألیف شیوه و روشی دارد، و موسوعهنگاران در نگاشته ی خود روشهای متعددی را پی میگیرند. کتاب ابن ابی الحدید، پیش از آن که شرح خاص یک کتاب خاص باشد، موسوعه و دانشنامهای است در موضوعات مختلف و زمینه های گوناگون، و این به دو امر بازمیگردد: نخست شمولیت و جامعیت نهجالبلاغه که طبق گفته ی شارح، علوم و فنون متنوعی را دربردارد و دوم جامع الاطراف بودن ابن ابی الحدید در علوم اسلامی و غیر اسلامی که شرح کتابی چون نهج البلاغه آن را میطلبد. این علامه ی مداینی در شرحش بر نهجالبلاغه از منابع مختلف و بسیاری در دانشهای متعددی چون کلام و ادب و تاریخ و فلک و … بهره برده است. دلیل آن است که وی مستقیماً از کتابخانه ی شاهنشاهی بغداد استفاده میکرد (4)، از نگاهی گذرا بر کتاب، گونهگونی زمینه هایی که شارح در بیان سخن امام بدان وارد شده است برمیآید. وی در شرح خود بر نهج از روشهایی چند بهره برده است که از مهمترین آنهاست: 1. منهج تاریخی؛ 2. منهج کلامی؛ 3. منهج ادبی؛ 4. منهج بلاغی؛ 5. منهج لغوی.
منهج و روش تاریخی را میتوان در رأس مناهج این شرح دانست و میتوان آن را شرحی تاریخی دانست. وی از منابع تاریخی مهم و دست اول و به اصطلاح امهات کتب استفاده کرده است که برخی از مطالب آن را امروزه، حتی در صورت وجود کتاب، در کتاب نمییابیم، و چون خود او مدتها سرپرست کتابخانه های بغداد بوده است، امکانات بسیاری در اختیار داشته و طبیعی است که کتابخانه ی ده هزار جلدی ابن علقمی هم در اختیار او بوده است، به عنوان مثال در همین مطالب تاریخی از کتابهایی استفاده کرده که بیشتر آنها پیش از تاریخ طبری تألیف شده است و برخی از آنها مورد استفاده ی طبری و در اختیار او نبوده است. (5)
این استفاده به همین بسنده نمیشود، بلکه عناوین و بخشهایی از کتابهای بسیاری را که در شمار میراث مفقود عربی است، در خود جای داده است؛ به گونهای که خواننده میتواند از هر فصلی مطلب جدیدی برداشت کند، اگر نگویم در هر صفحهای چیز جدیدی میتواند یافت. لذا آن همواره کتابی کهن و در عین حال نو است. و به قول دکتر صفا خلوصی، تاریخ اسلامی از عهد رسالت تا سال 623 ق یعنی سیزده سال پیش از سقوط بغداد به دست تاتار در مجلدات کتاب پخش است. و بسیاری مطالب تاریخی دیگر، از جمله کتاب وقعه صفین اثر نصر بن مزاحم المنقری، و کتاب التاج اثر ابن الراوندی، و کتاب العباسیه اثر جاحظ، و الموفقیات از زبیر بن بکار، و کتاب السقیفه اثر احمد بن عبد العزیز الجوهری، و کتاب وقعه الجمل اثر ابی مخنف، و کتاب الغارات از ابن هلال الثقفی، و کتاب الجمع بین الغریبین از هروی، و الجراح از قدامه بن جعفر، که شرح را به موزهای از کتب قدیم تبدیل کرده است. (6) منظور ما از آسیبشناسی وقایعنگاریها در حقیقت نقد برخی روایات است که انتساب قول یا فعل آن به معصومی چون امام خون حسین (علیه السلام) درست نمینماید؛ همانگونه که همگان میدانند، یکی از بیشترین صحنه های تاریخی که گرفتار وضع و جعل و دروغ قصاص و مادحین و مغرضین شده است واقعه ی کربلا و عاشوراست. از این رو، مناسب دیدیم بخشی از مقاله را به این مهم اختصاص دهیم و با کنکاش شرح، نیک دیدیم این امر را در دو بخش ارائه دهیم: الف) نقد شارح بر دیگران؛ ب) نقد ما بر شارح. که به هریک جداگانه خواهیم پرداخت:
الف) نقد شارح بر دیگران
برخی مواضع ابن ابی الحدید نسبت به برخی نقلها ستودنی است. وی در جاهای مختلف نشان داده است که تعصب ندارد و بسیاری از فضایل ائمه را میپذیرد؛ همچون اخبار غیبی حضرت امیر و جایگاه فعلیت مطلق داشتن امام و برتری علی (علیه السلام) نسبت به خلفای ثلاثه، و از سویی با ریزبینی برخی خطاها را که توسط نابخردان یا سودجویان و … به نام ائمه القا شده است، تذکر میدهد؛ هر چند ما نمیتوانیم تمام آنچه را میگوید بپذیریم، ولی خطاهای وی بیشتر علمی است و در برخی موارد هم مانند رد عصمت امام به دیدگاه کلامیاش بازگشت دارد. نمونه های نقد او به برخی مقولات در باره ی امام حسین (علیه السلام) از قرار زیر است:
کینه ی مروانی نسبت به حسین (علیه السلام) و رفتار شرمآور وی با سر مطهر امام
ابن ابی الحدید در جایی به نقل از ابو جعفر اسکافی از بخشی از دشمنیهای مغیره بن شعبه نسبت به علی (علیه السلام) پرده برمیدارد؛ وی روزی نزد معاویه میگوید: پیامبر دخترش را به همسری علی (علیه السلام) به خاطر این که دوستش داشت در نیاورد، بلکه تنها میخواست با این کار نیکیهای ابوطالب را به خود جبران کند، و بارها لعن و ناسزای علی بر منابر میگفت. پس از آن میآورد که مروان بن حکم پستتر و دونتر از آن است که در شمار صحابه ی فاسد العقیده هم شمرده شود؛ چه وی نیز چون پدرش حکم بن أبی العاص مطرود و رانده و ملعون پیامبر بود، اما مروان عقیدهای ناپاکتر داشت، و الحاد و کفری عظیمتر از پدرش، اما جسارت وی به امام حسین (علیه السلام) بس عظیم است. شارح به نقل از ابو جعفر میگوید: وی هموست که روزی که سر حسین (علیه السلام) به مدینه ـ که او آن روزگار امیر آن بود ـ رسید، سخنرانی کرد و سر امام را بر روی دو دست گرفته، حمل میکرد و میخواند: «یا حبذا بردک فی الیدین * وحمره تجری علی الخدین * کأنما بت بمسجدین؛ خوشا سردی و خنکی تو در دو دست، و سرخی [خون] که بر دو گونه ات روان شده، گویا دیشب را میان دو لشکرگاه (7) گذرانده ای» (8). آن گاه سر را به سوی مرقد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرتاب کرد و گفت: ای محمد، امروز به جای روز بدر. و این سخن او بر گرفته از شعری است که یزید بن معاویه هم روزی که سر امام حسین (علیه السلام) به او رسید، به آن تمثل جست و آن خبر مشهور است. (9)
نقد تاریخی شارح به اسکافی
ابن ابی الحدید پس از این نقل به نقد تاریخی این جریان پرداخته، میگوید:
می گویم: هر چند شیخ ما ابو جعفر اسکافی چنین گفته است، ولی صحیح آن است که مروان در آن هنگام امیر مدینه نبوده است و امیر مدینه در آن زمان عمرو بن سعید بن العاص بوده است و سر امام حسین (علیه السلام) را نزد او نبردهاند، بلکه تنها عبید الله بن زیاد نامه ای به او نگاشت و مژده ی کشته شدن امام حسین را به وی داد. وی نیز آن نامه را روی منبر قرائت کرد و آن رجز را خواند و در حالی که به آرامگاه پیامبر اشاره می کرد می گفت: امروز به تلافی روز بدر. گروهی از انصار بر این سخن او اعتراض کردند و آن را ناپسند داشتند (10). (11)
گذشتن فاطمه از قاتل پسرش ضمن سخن در باره ی مشبهه
شارح جریانی را نقل میکند در رد مشبّهه و مجسّمه که ضمن این که مخالف قطعی با کلام اسلامی و اعتقادات صحیح است، محتوایی غیر دینی و مغایر شأن معصومین (علیه السلام) است. این روایت دروغین که توسط قصهپردازی نادان یا مغرض گفته شده است، از قول ابن
ابی الحدید چنین است: «و در طبرستان قصهپرداز و داستانسرایی از فرقه ی مشبهه بود، بر مردم نقالی مینمود، روزی در خلال داستانهایش گفت: در روز قیامت فاطمه دخت محمد میآید، پیراهن فرزندش حسین در دست، خواهان قصاص از یزید بن معاویه، چون خداوند تعالی او را از دور دید، یزید را که پیش رویش بود، نزد خود خواند، بدو گفت: زیر پایه های عرش برو تا فاطمه به تو دست نیابد، یزید داخل شود و زیر پایه ها پنهان گردد، و فاطمه حاضر گردد، تظلم کند و گریه سر دهد، خدای سبحان گوید: ای فاطمه، به پای من بنگر، و پایش را برای فاطمه بیرون زد، که در آن جای زخم تیر نمرود بود، سپس گفت: این زخم نمرود است در پای من، من از او درگذشتم، حال آیا تو از یزید نمیگذری؟ و فاطمه گوید: ای پروردگار من، تو شاهد باش که از او گذشتم» (12). جدا از تشبیه و تجسیم باطلی که در این نص است و شارح به همین قصد آن را بیان داشته، درخواست گذشتن فاطمه از یزید (13)، این دشمن خدا، توسط خدا در قیامت، با عدالت و حکمت حق تعالی ناساز است و بطلان و جعل آن ثابت است، چونان اسرائیلیاتی که در تفسیر کلام وحی وارد شدهاند. در همین زمینه از مواردی که شارح قیاسی نابجا نموده آنجاست که سخن امیر مؤمنان: «اللهم احملنی علی عفوک ولا تحملنی علی عدلک» (14) را با قول زنی مروانی خطاب به زنی هاشمی ضمن بحثی میانشان مقایسه نموده است، اما سخن رد و بدل شده میان دو زن طبق داستان شارح: «پس از کشته شدن مروان بن محمد زنی مروانی به یکی از زنان هاشمی گفت: چه خوب است عدل، شما ما را فرو گیرد. آن زن هاشمی پاسخ داد: در آن صورت نباید هیچ یک از شما را زنده باقی بداریم که شما با علی (علیه السلام) جنگ کردید و حسن (علیه السلام) را زهر خوراندید و حسین (علیه السلام) و زید و پسرش را کشتید و علی بن عبد الله را زدید و ابراهیم امام را در جوال آهک خفه کردید.» (15) که البته مقصود حضرت از معامله ی خدا با عفو و نه با عدل، آنچه معتزلیِ شارح فهمیده نیست، که قاتلان معصومین نیز شامل آن شوند، آیا دیگر امیدی میرفت که آیه ی «لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ، أَصْحابُ الْجَنَّهِ همُ الْفائِزُونَ» (16) و «وَما یَسْتَوِی الأْعْمی وَالْبَصِیرُ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَلاَ الْمُسِی ءُ قَلِیلاً ما تَتَذَکَّرُونَ» (17) به وقوع بپیوندد، آیا عفو و رحمت خدا که مسلماً همه چیز را شامل میشود و هر که را او اراده کند، در بر میگیرد، بیهیچ مناسبت با قانون الهی و سنت بلاتبدیل و تحویل او، به یزیدیان و قابیلیان تعلق میگیرد؟!
رد شبهه در جواز لعن قاتلان
وی در جایی بحث لعن را مطرح کرده، در شرح حکمت 413 نهجالبلاغه خطاب به عمار یاسر در باره ی نهی او از نصیحت مغیره بن شعبه (18) که شارح در آغاز شرح آن میگوید: «یاران ما در سکوت بر مغیره اتفاق نظر ندارند، بلکه بیشتر عالمان بغداد وی را فاسق میخوانند…» (19)، وی قول ابوالمعالی جوینی را به عدم جواز لعن صحابه و حتی یادکرد خطاهای ایشان را طی فصلی تحت عنوان «ایراد کلام لأبی المعالی الجوینی فی أمر الصحابه والردّ علیه» آورده و با نقل ردیه ی ابو جعفر اسکافی بدان پاسخ داده است (20). وی در ضمن بخشی از پاسخ ابوجعفر از قول او چنین میگوید:
اگر این موضوع را معتبر بدانیم، که حرمت عمرو باید به خاطر زید نگه داشته شود که او را لعن نکنند، باید حرمت صحابه در مورد فرزندان ایشان نیز حفظ شود و مثلاً حرمت سعد بن ابی وقاص درباره ی پسرش عمر بن سعد ـ که قاتل حسین (علیه السلام) است ـ رعایت شود و او را لعنت نکنند، یا حرمت معاویه در مورد یزید قاتل حسین (علیه السلام) و کسی که واقعه ی حره را پدید آورده و مسجد الحرام را در مکه به هراس انداخته است، رعایت کنند و او را لعن و نفرین نکنند… . (21)
لذا شارح لعن قاتلان حسین (علیه السلام) را میپذیرد و از آن دفاع میکند. آنچه گذشت تنها بخشی از استدلالهای عقلی و نقلی اوست.
پی نوشت ها :
1) دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عرب، دانشگاه تهران.
2) درباره ی سیره ی ابن ابی الحدید و مذهب و تألیفاتش ر.ک: مقاله «جلوه هایی از آیین سخنوری در دستور سخن، نهج البلاغه، بر پایه ی شرح ابن ابی الحدید».
3) شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 178.
4) جلوه ی تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، مقدمه، ص 15.
5) جلوه ی تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، مقدمه، ص 15.
6) مصادر نهج البلاغه و أسانیده، ج 1، ص 234.
7) لشکرگاه را دکتر مهدوی دامغانی برای «مسجدین» در بیت آوردهاند (ر.ک: جلوه ی تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 239) که البته ندانستم چگونه چنین معنایی را برداشت فرمودهاند، ولی مسجدان را در لغت مسجد مکه و مدینه گفتهاند که سازگار نیست، و نیز مسجد غیر نام مکان عبادت، به اعضای بدن که در سجده روی خاک واقع میشود هم گفته شده (ر.ک: لسان العرب)، اما لفظی که صحیح به نظر میرسد، «محشدین» است که آقای احمد رحمانی همدانی در کتاب الامام علی بن ابی طالب آورده است (ر.ک: ص 704)، از حشد الجیش؛ چنان که بیت شاعر سالم بن غسان، مشهور به اللواح (م 920 ق) این معنا را تداعی میکند: وکأن أملاک السموات العلا * قامت به فی محشد العزّاء. نیز عسجدین به معنای زر، طلا و شتر تنومند نیز در برخی روایات آمده که ممکن است مسجدین تصحیف آن باشد و مقصود ظرف طلای حامل سر مبارک بوده باشد نه چیز دیگر.
8) مقاتل الطالبین، ص 119 چنین میآورد: «وقیل: إنه تمثل أیضاً والرأس بین یدیه بقول عبد الله بن الزبعری: «لیت أشیاخی ببدر شهدوا * جزع الخزرج من وقع الأسل * قد قتلنا القرم من أشیاخهم * وعدلناه ببدر فاعتدل»، والبیتان من قصیده أنشدها یوم أحد.»؛ و نیز ر.ک: الفتوح، ج 5، ص 129؛ تاریخنامه ی طبری، ج 4، ص 715؛ البدءوالتاریخ، ج 6، ص 12؛ البدایه والنهایه، ج 8، ص 204؛ أنساب الأشراف، ج 3، ص 214، پاورقی؛ الأخبار الطوال، ص 267، این منابع همه تنها شعر را تمثل یزید میدانند در لحظه ی جسارت به سر مبارک امام و یا در واقعه ی حره. جناب بدایعنگار در فیض الدموع این بیتها را از زبان مروان چنین میآورد: «یا حبذا بردک فی الیدین * ولونک الأحمر فی الخدین * شفیت نفسی من دم الحسین * أخذت ثاری وقضیت دینی» (ص 238).
9) شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 70 ـ 73.
10) همان، ص 72.
11) ما این روایت را در کتاب دیگری جز شرح نهج البلاغه با این ابیات ندیدیم، برخی منابع همچون قاموس الرجال، ج 10، ص 35؛ والامام علی بن ابی طالب، احمد الرحمانی الهمدانی، ص 704، نیز این بیت را آوردهاند که ارجاع هر دو به شرح ابن ابی الحدید است. شارح گوید: این روایت را ابوعبیده نیز در کتاب المثالب آورده است.
12) شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 226، 227، این داستان ساختگی را تنها در شرح یافتیم که به بررسی سیر دروغپردازیهای به نام عاشورا کمک میکند.
13) برای دانستن گوشهای از جنایات و فواحش یزید این پلید بن پلید در شرح ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 178، 179. شارح در پایان سخنانش درباره ی سخافت شأن یزید میگوید: وقطع الله دابر الذین ظلموا والحمد لله رب العالمین.
14) نهج البلاغه، خ 227.
15) شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 268.
16) سوره ی حشر، آیه ی 20.
17) سوره ی زمر، آیه ی 9.
18) امام وقتی دید عمار یاسر مغیره را بیفایده نصیحت میکند، به او فرمود: «دعه یا عمار، فإنه لن یأخذ من الدین إلا ما قاربه من الدنیا، وعلی عمد لبس علی نفسه، لیجعل الشبهات عاذرا لسقطاته.»ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 8 .
19) شرح نهج البلاغه، همان، ص 8.
20) از جمله عبارات فقیه جوینی این است: «… بر فرض که یکی از صحابه به خطا کرده باشد، واجب است به جهت حرمت رسول خدا و هم به جهت مروت رعایت کرده شود. جوانمردی اقتضا می کند که حرمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی همسرش عایشه و پسر عمه اش زبیر و طلحه ـ که دست خود را سپر بلای آن حضرت ساخته است ـ نگه داشته شود. وانگهی چه چیزی بر ما واجب و لازم کرده است که از مسلمانی تبری جوییم یا لعن کنیم. خداوند روز رستاخیز به مکلف نمی گوید چرا لعن نکردی بلکه می پرسد چرا لعن کردی و اگر انسانی در تمام عمر خود ابلیس را لعن نکند، گنهکار و سرکش نیست و اگر آدمی به جای لعن کردن استغفر الله بگوید برای او بهتر است…» ر.ک: شرح نهج البلاغه، همان، یکی از کسانی که این گونه سخنها درباره ی قاتلان امام حسین (علیه السلام) بر زبان رانده و از علمای بزرگ اهل سنت و سرآمدان متصوفه به شمار میرود، صاحب کتاب احیاء العلوم است. آری غزالی! وی بسیار منفعلانه و یا مغرضانه روایت عاشورا و روضهخوانی را قدغن دانسته و تحریم کرده است، به بهانه ی اینکه ما نباید در نزاع و اجتهاد دو صحابی رسول خدا [یزید را نیز جزو صحابه میداند] دخالت کنیم! آیا قاتل امام حسین با او یکی است و قابل قیاس!؟ (ر.ک: احیاء علوم الدین، ج 3، ص 125): یحرم علی الواعظ و غیره روایه مقتل الحسین و حکایته و ما جری بین الصحابه من التشاجر و التخاصم، فإنّه یهیج بغض الصحابه و الطعن فیهم، و هم أعلام الدین، و ما وقع بینهم من المنازعات فیحمل علی محامل صحیحه، و لعلّ ذلک لخطأ فی الاجتهاد، لا لطلب الرئاسه و الدنیا کما لا یخفی. نیز: الغدیر فی الکتاب والسنه و الادب، ج 10، ص 301.
21) شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 18.
منبع: فصلنامه علمی- پژوهشی علوم حدیث شماره 54.