خانه » همه » مذهبی » آشنايي با فرقه زيديه (2)

آشنايي با فرقه زيديه (2)

آشنايي با فرقه زيديه (2)

اين گرايش به ابي‏جارود زياد بن منذر عبدي (متوفاي 150ق) منسوب است. وي از اصحاب امام باقر(علیه السّلام) و سپس امام صادق(علیه السّلام) بود، ولي بعدها ايشان را ترك كرد و به اردوي امام زيد پيوست.66 اصول و ويژگي‏هاي عقايد جاروديه عبارت است از: 1. نص خفي بر امامت علي(علیه السّلام)67 و نص جلي بر امامت حسن(علیه السّلام) و حسين(علیه السّلام)68 و درنتيجه حكم به كفر و ضلالت امت پس از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به جهت مخالفت با نص و تن دادن به خلافت

9ebe0f9f 7ea6 4aeb 8baf 353c646015b2 - آشنايي با فرقه زيديه (2)
0002914 - آشنايي با فرقه زيديه (2)
آشنايي با فرقه زيديه (2)

نخستين انشعاب در زيديه

در همان آغازِ شكل‏گيري زيديه و در حالي‏كه مبارزات و حركت سياسي علويان زيدي ادامه داشت، در كوفه سه گرايش عقيدتي و فكريِ عمده در ميان پيروان و معتقدان به امامت زيد شكل پيدا كرده بود: جاروديه، صالحيه و سليمانيه.65

الف) جاروديه (يا سرحوبيه )

اين گرايش به ابي‏جارود زياد بن منذر عبدي (متوفاي 150ق) منسوب است. وي از اصحاب امام باقر(علیه السّلام) و سپس امام صادق(علیه السّلام) بود، ولي بعدها ايشان را ترك كرد و به اردوي امام زيد پيوست.66 اصول و ويژگي‏هاي عقايد جاروديه عبارت است از: 1. نص خفي بر امامت علي(علیه السّلام)67 و نص جلي بر امامت حسن(علیه السّلام) و حسين(علیه السّلام)68 و درنتيجه حكم به كفر و ضلالت امت پس از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به جهت مخالفت با نص و تن دادن به خلافت شيخين؛69 2. حصر امامت در فرزندان فاطمه(س) اعم از فرزندان امام حسن(علیه السّلام) يا امام حسين(علیه السّلام)؛70 3. اعتقاد به اصل مهدويت.71
اين شاخه از زيديه با مطرح كردن نص بر خلافت علي و حسنين(علیه السّلام) و دور شدن از اعتقاد منسوب به امام زيد در قبول و رضايت به خلافت شيخين و همچنين رو آوردن به اصل مهدويت كه از اصول مورد قبول اماميه است، بيش از ديگر شاخه‏ها به اماميه نزديك شدند، به‏طوري‏كه از ويژگي‏هاي جاروديه، توجهِ همزمان به نظريه خروج و عقيده به مهدي منتظر است.72 جاروديه از طرفي ديگر داراي عقايدي افراطي بوده و به غلو شناخته شده‏اند. افراط آنان مشخصا در دو نظريه جلوه‏گر است: يكي قدح شديد و تكفير شيخين؛73 و ديگري تكفير و مشرك دانستن كساني از اهل بيت كه مدعي امامت باشند، ولي خانه‏نشين بوده و قيام نكنند،74 و همچنين تكفير پيروان چنين افرادي.75 (مصداق مورد نظرشان امام جعفر صادق(علیه السّلام) و پيروان مكتب ايشان بود.) آنان همچنين مانند خوارج، مرتكب كبائر را محكوم به كفر مي‏دانستند.76

ب) سليمانيه (يا جريريه )

اين فرقه به سليمان بن جرير الرقي منسوب است. او نيز در آغاز از اصحاب امام صادق(علیه السّلام) بود كه از آن حضرت جدا شد و به پيروان امام زيد پيوست.77 عدم حصر امامت در اولاد فاطمه(س) و اعتقاد به شورايي بودن آن از همان ابتدا و درنتيجه دادنِ مشروعيت ذاتي به خلافت شيخين از جمله مهم‏ترين اعتقادات اين فرقه است.78 هرچند آنان نيز به خطاي امت در عدم انتخاب افضل يعني علي(علیه السّلام) معتقد بودند،79 ولي آن را خطايي از روي اجتهاد مي‏دانستند كه موجب فسق نمي‏شود؛80 و درباره عثمان81 و همه محاربان با علي(علیه السّلام) چون عايشه، طلحه و زبير همانند جاروديه حكم به كفر مي‏كردند.82 اهل سنت نيز متقابلا آنان را تكفير كردند.83 سليمانيه همچنين بر شيعيان امامي در اعتقاد به «بدا» و «تقيه» خرده مي‏گرفتند.84

ج) صالحيه (يا بتريه )

اين گرايش به حسن بن صالح بن حي همداني (100ـ168) منسوب است. از اصول مطرح در اين فرقه جواز امامت مفضول با وجود افضل است،85 با اين توضيح كه علي و اولاد او از ديگران افضلند، ولي در خصوص حضرت علي(علیه السّلام) معتقدند كه آن حضرت به خواستِ خود كنار رفت.86 بنابراين، امامت علي(علیه السّلام) تنها پس از بيعت مردم محقق شده87 و امامت شيخين نيز بلااشكال است.88 آنان درباره حكم عثمان توقف كردند.89 همچنين آنان امامت هر يك از اولاد علي را كه خروج كند مي‏پذيرفتند، چه از فرزندان فاطمه باشد، يا نباشد.90 همان‏گونه كه آشكار است، اين فرقه از همه فرق خواه زيديه به اهل‏سنت نزديك‏تر است.91
به‏طور خلاصه مي‏توان گفت كه جاروديه به دليل اعتقاد به وجود نص بر امامت و رد خلافت شيخين و قبول اصل مهدويت از فرق ديگر به شيعيان اماميه نزديك‏تر بودند و تأثير بيشتري از آنان پذيرفتند، در حالي‏كه دو فرقه ديگر (صالحيه و سليمانيه) از حنفيه و معتزله تأثير بيشتري پذيرفتند و به اهل سنت نزديك‏تر بودند.92 اين تمايز در حدي بود كه صالحيه و سليمانيه، جاروديه را به دليل تكفير شيخين تكفير كردند و جاروديه نيز متقابلا آنان را به دليل ترك تكفير شيخين محكوم به كفر دانستند.93

حكومت امامان زيديه و جريان نزديك به اماميه

در قرن سوم، به تدريج مذهب زيديه به انسجام و شكل نهايي خود رسيد، و اين مهم با به‏دست گرفتن قدرت سياسي به‏وسيله امامان زيديه در ايران و يمن همزمان بود. در اين مقطع، قاسميه، هادويه و ناصريه در امتداد جريان نزديك به اماميه، جريان‏هاي غالب و بارز زيديه بودند كه مركزيت آن از كوفه به ايران و يمن انتقال يافته بود.94

1. امام ناصر اطروش و دولت زيديه در طبرستان و ديلم

در حالي‏كه سال‏ها بود كه كوفه و حجاز براي ادامه فعاليت علويان ناامن شده بود، امام حسن بن علي بن عمر بن علي بن الحسين(علیه السّلام) (230ـ304) معروف به ناصر اطروش كه مردي فقيه، عالم و شجاع بود، در سال 284 در خراسان قيام كرد95 و پس از يك دوره اختفا به گيلان و ديلم رفت و در آن‏جا به مدت سيزده سال مردم را به تشيع دعوت كرد.96 او سپس در سال 301 طبرستان را به قلمرو خود اضافه كرد.97 پيش از اين، در سال 250، حسن بن زيد بن محمد بن اسماعيل بن الحسن بن الحسن(علیه السّلام) معروف به داعي كبير در طبرستان قيام كرده و اولين حكومت علويان زيدي را در طبرستان تاسيس كرده بود.98 پس از وفات داعي كبير در سال 270،99 برادرش محمد بن زيد تا وفاتش در سال 287،100 جانشين او بود و از آن پس فرزندان محمد تا ظهور و تأسيس دولت امام ناصر بر طبرستان حكم مي‏راندند. امام ناصر اطروش در سال 304 درگذشت،101 ولي دولت امامت زيدي در طبرستان كه او بنيان نهاده بود102 تا سال 316103 و به روايتي تا 355104 ادامه يافت.
افكار و آراي امام ناصر و كمك‏هاي مادي و معنوي او به دولت امام هادي105 كه همزمان دولت امامان زيدي را در يمن تاسيس كرده بود،106 به خوبي تعلق او را به شاخه نزديك به اماميه نشان مي‏دهد. امام ناصر بيش از آن‏كه تحت تاثير مستقيم تعاليم امام قاسم و امام هادي باشد تحت تاثير اماميه بود و در احكام طلاق و ارث و مسح پا در وضو، بر وفق مكتب اماميه فتوا مي‏داد، تا آن‏جا كه برخي او را اثناعشري دانسته‏اند.107 روند نزديكي زيديه به اماميه در ايران بعد از امام ناصر نيز ادامه يافت، به‏طوري‏كه در اوج اقتدار زيديه در ديلم و طبرستان و در زمان تسلط آل بويه بر دارالخلافه بغداد، زيديه بيش از هر زمان ديگري به اماميه نزديك شد.108 در اين مقطع، آنان قول به جواز امامت مفضول را كنار نهادند و درباره صحابه همچون اماميه قضاوت كردند.109 ابن‏اثير در حوادث سال 351 آورده كه به امر معزالدوله ديلمي در مساجد بغداد لعن هر سه خليفه به وصفشان و لعن معاويه صريحا مكتوب شد110 و در سال 352 براي اولين بار روز عاشورا در مركز خلافت اسلامي، بغداد، رسما تعطيل اعلام و در خيابان‏ها عزاداري برپا شد111 و مجالس جشن و شاديِ عيد غدير112 و طعن خلفا مرسوم گشت،113 سنتي كه ساليان متمادي استمرار يافت.114 همچنين كه مرقد امامان نيز در عراق آراسته و تزيين شد.115

2. امام قاسم رسّي

در سال 220،116 امام قاسم بن ابراهيم الرسّي (170ـ246) برادر امام محمد بن ابراهيم (ابن طباطبا) كه از سرآمدان عصر خود و متكلم و فقيهي وارسته بود، دعوت به خويشتن كرد و علويان به‏شكلي فراگير با او بيعت كردند،117 كه از آن به «البيعة العامّة»118 يا «البيعة الجامعة»119 ياد شده است. هر چند دعوت او در آن مقطع با موفقيت زيادي همراه نبود و او سرانجام به حجاز رفت و در سال 246 در «رس»120 بدرود حيات گفت، ولي او كه شخصيتي ممتاز داشت، با طرح انديشه‏هاي خود به تفكرات زيديه بالندگي خاصي بخشيد و با رشد زيديه در ديلم و يمن، مكتب و تعاليم او پيرواني يافت كه از آنان با نام قاسميه ياد شده است. انديشه و تعاليم امام قاسم در ديلم رقيب ناصريه به شمار مي‏آمد و در يمن تا به امروز به عنوان تنها نماينده زيديه و در قالب مكتب هادويه امتداد يافته‏است.121 امام قاسم رسّي اگرچه همچون امام هادي امامت را از اصول دين معرفي نكرد، ولي براي آن، نقش برجسته‏اي قائل شد122 و در اين زمينه دو رساله به نام‏هاي تثبيت الامامة123 و الرد علي الرافضة124 را تاليف كرد. امام قاسم امامت را همچون نماز و روزه از فرايض دانست125 كه امري ازجانب طرف خداوند است.لذا با رد شورايي يا موروثي بودن امامت، قائل به‏نص جلي برعلي(علیه السّلام) وحصرآن درفرزندان فاطمه شد126 وبه ادله عقلي ونقلي (چون حديث ثقلين) بر اين امر استدلال كرد؛127 ضمن اين‏كه دعوت علني و ترك تقيه گرچه با زبان را كافي دانست وشرط خروج با شمشير را حذف كرد،128 چرخشي كه نمي‏توان آن را با عدم تحرك و ركود خود امام قاسم از زمان اخذ بيعت تا وفات بي‏ارتباط دانست.129
امام قاسم رسي آغازگر دوره‏اي درتاريخ زيديه بود كه مشخصه آن قول به نص جلي و اعتقاد ويژه به‏اصل امامت ودرنتيجه قوت جريان نزديك به‏اماميه درميان فرق زيديه است.

3. امام هادي

امام يحيي بن الحسين بن القاسم الرسي (245ـ298) معروف به امام هادي از برجسته‏ترين شخصيت‏هاي علوي در زمان خود بود. او در سال 280 پس از ورود به يمن به عنوان امام زيديه دعوت به خويش كرد و از مردم بيعت گرفت،130 ولي اندكي بعد به‏دليل عدم استقبال مردم به حجاز بازگشت.131 امام هادي مجددا در سال 284ق براي دعوت مردم به يمن بازگشت و سلسله امامان زيدي را كه امامان قاسمي نيز خوانده مي‏شوند،132 پايه‏گذاري كرد.133 اين سلسله تا بيش از ده قرن با فراز و نشيب‏هايي دوام يافت و حدود پنجاه امام در رأس آن قرار گرفتند.134 امام هادي صعده را مركز فعاليت خود قرار داد كه تا به امروز مركز زيديه با همان گرايش است. البته اين تذكر ضروري است كه امام هادي و جانشينان او تا قرن‏ها موفق نشدند بر تمام يمن مسلط شوند. دوران امامت آنان معمولاً با كشمكش‏ها و درگيري با ساير حكومت‏ها و رقيبان اعم از داخلي و خارجي همراه بود كه در ادامه به‏طور گذرا به آن اشاره خواهد شد.
امام هادي با ارتقا بخشيدن به عقيده امامت در حد يكي از اصول دين، آن را به‏جاي اصل «المنزلة بين المنزلتين» در مكتب اعتزال نشاند و اصول پنج‏گانه مذهب زيدي را توحيد، عدل، وعد و وعيد، امامت و امر به معروف و نهي از منكر دانست135 و براي احراز مقام امامت شروطي تكميلي قائل شد كه تنها بر خود او منطبق بود،136 مانند دعوت علني به خود، خروج با شمشير، عمل به كتاب و سنت، اعلم مردم زمان خود بودن، از فرزندان حسن و حسين بودن،137 آمر به معروف و ناهي از منكر بودن، شجاعت، سخاوت، تقوي، تواضع و عدالت.138 او براي بيعت مردم در امر امامت نقشي قائل نبود و اجماع را شرط مي‏دانست، چه اين‏كه در نظر امام هادي امامت منصبي است كه از جانب خداوند اعطا مي‏شود و خواست مردم در آن دخالت ندارد، هرچند تبعيت مردم شرط قيام امام است. از طرف ديگر، مردم مي‏توانند در صورت ارتكاب كبيره امام را از مقام خود عزل كنند؛139 اما در صورت عدم تبعيت مردم از امام جامع‏الشرايط، امامت امام به قوت خود باقي است و او بايد هجرت كند و كنار بنشيند.140 نظريه اخير او توجيهي براي صلح امام حسن(علیه السّلام) و كنار نشستن امام قاسم رسي نيز هست. با توجه به نظريه امام هادي در رد اجماع و شورا در مسئله امامت و همين‏طور اعتقاد به افضليت علي(علیه السّلام) و وجود نص پيامبر بر آن حضرت و حتي بر حسن و حسين،141 براي او خلافت شيخين ناپذيرفتني است.142 امام هادي نيز كتابي دارد به نام تثبيت الامامة كه در آن به بررسي مسئله خلافت و جانشيني پس از پيامبر پرداخته و بر رد خلافت شيخين و ادله مورد ادعاي آنان استدلال كرده است.143 امام هادي در فقه نيز تابع اجتهاد خود بود و به روايات اهل سنت توجه و نظري نداشت و از او منقول است كه دو كتابي كه اهل سنت آنها را صحيح مي‏نامند (صحيح بخاري و صحيح مسلم)، از صحت بي‏بهره‏اند.144 اين نگرش در طي قرون متمادي تاكنون در مذهب هادوي وجود داشته و بي‏اعتنايي به حديث و فقه اهل‏سنت كاملا روشن است.145 امام هادي همچنين اعتقاد به نص بر امامت علي و حسن و حسين را مورد تاكيد قرار داد وتقيه‏را جايز شمرد146 ودرمجموع، بيش ازگذشته، زيديه را به اماميه نزديك كرد.147
مسيري كه امام هادي ترسيم كرده بود با نوساناتي در عرصه سياسي و مذهبي يمن ادامه يافت و پس از او دو فرزندش مرتضي (299ـ310) و ناصر (310ـ322)148 و ديگر امامان زيديه ادامه‏دهندگان مكتب هادويه بودند، هرچند پيروان امام هادي خود به شاخه‏هايي تقسيم شدند كه مهم‏ترين آنها الحسينيه، المطرفيه و المخترعه است.149

پي نوشت :

65. فرق اوليه زيديه مختلف و متعدد ذكر شده است: مسعودي از هشت فرقه نام مي‏برد (مروج‏الذهب، ج3، ص232). ابوالحسن اشعري و ابو محمد يمني به شش فرقه اشاره مي‏كنند (مقالات الاسلاميين، ج1، ص66؛ عقائد الثلاث و السبعين فرقة، ج1، ص452)؛ شهرستاني و بغدادي به سه فرقه مذكور در متن اكتفا كرده‏اند (الملل والنحل، ج1، ص157ـ162؛ الفرق بين الفرق، ص22). در مقدمه البحر الزخار تنها از دو فرقه نام برده شده است (البحر الزخار ج1، ص40). براي اطلاع بيشتر رك: الحياة السياسية، ص82ـ83.
66. الزيدية، ص84؛ الحياة‏السياسية، ص84 .
67. البحر الزخار، ج1، ص40.
68. مقالات الاسلاميين، ج1، ص67.
69. الملل و النحل، ج1، ص158؛ مقالات الاسلاميين، ج1، ص66؛ الفرق بين الفرق، ص30؛ فرق الشيعة، ص21؛ اوائل‏المقالات، ص40؛ البحر الزخار، ج1، ص40.
70. مروج الذهب، ج3، ص232؛ البحر الزخار، ج1، ص40.
71. بين اعتقاد جاروديه و اماميه به مهدي موعود تفاوت‏هايي وجود دارد، چه اين‏كه برخي از آنان مهدي موعود را امام محمد بن عبدالله (نفس زكيه) دانسته، معتقد بودند او به شهادت نرسيده است، و برخي ديگر محمد بن قاسم (پسر عمر بن علي بن الحسين(ع) كه در سال 219 در طالقان قيام كرد) و دسته سوم يحيي بن عمر (پسر يحيي بن الحسين بن زيد بن علي بن الحسين(ع) كه در سال 250 در
72. التجديد، ص51.
73. فرق الشيعة، ص21؛ الفرق بين الفرق، ص34.
74. الزيدية، ص85.
75. فرق الشيعة، ص54.
76. الفرق بين الفرق، ص34. مؤلف الحياة السياسية ظاهرا دچار اشتباه شده و عقيده تكفير خوارج را به نقل از الفرق بين الفرق به‏جاي جاروديه در مورد سليمانيه ذكر مي‏كند (الحياة السياسية، ص91).
77. الزيدية، ص82.
78. الفرق بين الفرق، ص32ـ33؛ الزيدية، ص82.
79. الملل و النحل، ج1، ص159.
80. فرق الشيعة، ص9.
81. مقالات الاسلاميين، ج1، ص68؛ الفرق بين الفرق، ص33.
82. الملل و النحل، ج1، ص160؛ فرق الشيعة، ص9.
83. الفرق بين الفرق، ص33.
84. فرق الشيعة، ص64؛ الملل و النحل، ج1، ص160.
85. البحر الزخار، ج1، ص40؛ الحياة السياسية، ص88.
86. فرق الشيعة، ص20؛ الملل و النحل، ج1، ص161؛ مقالات الاسلاميين، ج1، ص69.
87. مقالات الاسلاميين، ج1، ص69.
88. البحر الزخار، ج1، ص40.
89. الملل و النحل، ج1، ص161؛ مقالات الاسلاميين، ج1، ص69؛ الفرق بين الفرق، ص33. ولي نوبختي در مورد بتريه مي‏گويد: آنان عثمان و طلحه و زبير را تنقيص مي‏كنند (فرق الشيعة، ص57).
90. فرق الشيعة، ص57.
91. همان؛ الحياة السياسية، ص87.
92. الزيدية، ص80ـ86؛ التجديد، ص59.
93. الفرق بين الفرق، ص34.
94. در مقدمه البحر الزخار، زيديه در دوره متاخر تنها به دو گروه قاسميه و ناصريه تقسيم شده‏اند (البحر الزخار، ج1، ص40).
95. التحف، ص184.
96. الملل و النحل، ج1، ص156؛ الكامل، ج5، ص44.
97. تاريخ الطبري، ج10، ص149؛ الكامل، ج5، ص44؛ مروج الذهب، ج4، ص327 و 394؛ مقدمه ابن‏خلدون، ص200.
98. الكامل، ج4، ص364.
99. همان، ص536.
كوفه قيام كرد) را مهدي مي‏پنداشتند (مقالات الاسلاميين، ج1، ص67؛ الفرق بين الفرق، ص31؛ الزيدية، ص84؛ الحياة السياسية، ص86؛ الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص26). در مقدمه البحر الزخار آمده است: «و ينسب الي بعضهم (الجارودية) القول بالغيبة وليس بصحيح» (البحر الزخار، ج1، ص40).
100. همان، ص595.
101. همان، ج5، ص58؛ الافادة، ص167.
102. زيديه حسن بن زيد (داعي كبير) و محمد بن زيد را به دليل دارا نبودن شرايط امامت (علم، زهد و سياست) در حد امامت ندانسته‏اند و گويا خود آنها نيز چنين ادعايي نداشته‏اند (قيام دولة الزيدية، ص54؛ معتزلة اليمن، ص57).
103. الكامل، ج5، ص58 و 106. تا اين سال فرزندان ناصر و پس از آنان قاسم بن الحسن بر طبرستان حكومت كرد و در اين سال، قاسم را اسفار كشت و بر طبرستان تسلط يافت. هرچند علويان بعد از اين هم به‏طور پراكنده در گوشه و كنار طبرستان ظهور كرده، حكومت‏هايي تشكيل دادند، ولي دولت متمركز زيديه در آن سامان ادامه نيافت، تا اين‏كه در سال 321 آل بويه كه خاستگاهي زيدي داشتند، قدرت را در مراكز عمده جهان اسلام در دست گرفتند.
104. الحياة السياسية، ص141.
105. اخبار ائمة الزيدية، ص89؛ التجديد، ص63.
106. در گزارش مادلونگ، ظهور امام ناصر 287 و هفت سال پس از ظهور امام هادي در يمن يعني 280 ذكر شده است (اخبار ائمة الزيدية، ص88).
107. رياض العلماء، ج1، ص277؛ اعيان الشيعة، ج5، ص181. نويسنده رياض آورده: «و الناصر الكبير من عظماء علماء الامامية. و ان كان الزيدية يعتقدونه و يدرجونه في جملة ائمتهم…».
108. الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص29.
109. الملل و النحل، ج1، ص156.
110. «لعن‏الله معاوية بن ابي سفيان و لعن من غصب فاطمة فدكا و من منع من ان يدفن الحسن عند قبر جده و من نفي اباذر الغفاري و من اخرج العباس من الشوري…» البته اين نوشته به‏زودي به لعن ظالمان آل‏رسول و بدون نام بردن كسي جز معاويه تغيير كرد (الكامل، ج5، ص327).
111. الكامل، ج5، ص331.
112. ابن‏اثير در حوادث سال 357 آورده كه در اين سال اهالي بغداد به روال عادت گذشته به عزاداري در عاشورا و شادي در روز غدير پرداختند. (الكامل، ج5، ص356).
113. الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص29؛ الحياة السياسية، ص155.
114. در وقايع سال 358 به ادامه اقامه مراسم عاشورا در بغداد و همچنين در سال 389 به ادامه اين مراسم و مراسم روز عيد غدير اشاره شده است (الكامل، ج5، ص365 و 540).
115. تاريخ و عقايد، ص216.
116. دكتر صبحي سال دعوت امام قاسم را 199 و پس از وفات ابن طباطبا ذكر مي‏كند (الزيدية، ص94).
117. الافادة، ص123.
118. الحياة السياسية، ص93.
119. التجديد، ص68.
120. منطقه‏اي در نزديكي ميقات ذي الحليفة در مدينه (الافادة، ص127).
121. الحياة السياسية، ص93.
122. معتزلة اليمن، ص37.
123. كتابي به همين نام براي شخص امام زيد نيز نقل شده است. همچنين از امام ناصر اطروش نيز رساله‏اي به همين نام چاپ شده است. رك: مجله تراثنا، شماره 20 (سال پنجم رجب 1410).
124. اين رساله در رد نظرات اسماعيليه نوشته شده است (مقدمه امام حنفي عبدالله بر الرد علي الرافضة، ص81).
125. التجديد، ص65.
126. معتزلة اليمن، ص37.
127. التجديد، 65ـ67.
128. همان، ص68.
129. معتزلة اليمن، ص38.
130. الافادة، ص136.
131. معتزلة اليمن، ص59.
132. زيرا همگي از نسل امام قاسم رسّي هستند.
133. الامام زيد، ص510؛ الحياة السياسية، ص178ـ179؛ التحف، ص171.
134. براي اطلاع بيشتر ر.ك: الزيدية، ص463ـ473؛ التجديد، ص211.
135. معتزلة اليمن، ص157؛ الزيديه نشأتها ومعتقداتها، ص68.
136. التجديد، ص80.
137. معتزلة اليمن، ص182.
138. الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص68؛ التجديد، ص79ـ80.
139. الزيديه، ص123.
140. همان؛ التجديد، ص81ـ83.
141. امام هادي نص پيامبر بر علي(ع) را (همانند امام قاسم) نص جلي و بر حسن و حسين(ع) بدون آن كه تصريح كند نص خفي (الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة؛ الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا و…) مي‏داند (معتزلة اليمن، ص186).
142. التجديد، ص80.
143. امام هادي صاحب تأليفات بسياري است كه حدود بيست كتاب و رساله از او به دست ما رسيده است. (معتزلة اليمن، ص193).
144. الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص33.
145. احمد بن سعدالدين المسوري (متوفاي 1079ق) در رساله المنقذة آورده: «آنچه در (صحاح سته) آمده، همگي دروغ و غيرقابل استدلال است». (الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص33).
146. الحياة السياسية، ص94.
147. الزيدية، ص120؛ قيام الدولة، ص137.
148. وفات امام ناصر پس از 23 سال امامت در سال 325 نيز ذكر شده است (التحف، ص197).
149. براي اطلاع بيشتر رك: الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص75ـ83.

ادامه دارد ……
ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد