طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آشنايي با کلام جديد

آشنايي با کلام جديد

آشنايي با کلام جديد

تقريباً مي توان گفت کلام جديد تعريف جداگانه و جديدي ندارد و مشمول همان تعريف متداول و رايجي است که متکلمان مسلمان گذشته در باره ي علم کلام و وظيفه و فايده ي آن ارائه کرده اند. اما نقشهايي ( Functions ) که علم کلام

0049895 - آشنايي با کلام جديد
0049895 - آشنايي با کلام جديد

 

نويسنده: گروه نويسندگان
مترجم: همايون همتي

 

تعريف کلام جديد

تقريباً مي توان گفت کلام جديد تعريف جداگانه و جديدي ندارد و مشمول همان تعريف متداول و رايجي است که متکلمان مسلمان گذشته در باره ي علم کلام و وظيفه و فايده ي آن ارائه کرده اند. اما نقشهايي ( Functions ) که علم کلام در گذشته ايفا مي کرده و رسالتي که بر عهده داشته با توجه به ظهور شبهات و پرسشهاي کلامي جديد تا حدود زيادي تنوّع و گسترش يافته است و چه بسا در آينده نيز گسترش بيشتري بيابد و ساختار معرفتي اين علم و همچنين روشهاي بکار گرفته شده در آن نيز عميقاً و وسيعاً تحول يافته است. توضيح بيشتر اين سخن چنين است که علم کلام طبق تعريف پيشينيان دو وظيفه ي تبيين و دفاع از عقايد ديني را بر عهده داشته است. يعني هم وظيفه ي توضيح و تشريح و معرفي و شناساندن معتقدات ديني و هم مسئوليت دفاع از اعتقادات ديني در برابر اشکالها و ايرادها و احتجاجهاي مخالفان دين هر دو بر عهده ي علم کلام بوده است. برخي از معاصران ما اين دو وظيفه را به سه وظيفه افزايش داده و در کنار وظيفه ي تبيين و دفاع از اثبات درستي و حقانيت گزاره ها و دعاوي کلامي و ديني نيز سخن گفته اند. چنين مي نمايد که اين وظيفه، امر مستقلي نيست و در تحليل دقيق به يکي از دو وظيفه ي ياد شده مي پيوندد و مي توان آن را رسالت جداگانه اي براي علم کلام بشمار آورد. پاره اي ديگر از معاصران « توضيح تکامل معرفت ديني » را نيز بر اين وظايف افزوده اند و در تعريف اين علم آورده اند:
« کلام دانشي است عقلاني براي حفاظت شريعتي از شرايع و تعيين مصداق حق و باطل در عرصه ي آيين ها و تبيين مفاهيم دقيق آن شريعت و توضيح تکامل معرفت ديني به کمک تحليل زباني و ادله ي منطقي با تکيه بر بديهيات، مشهورات و يقينيّات عقلي ». (1)
چنانکه مشهود است « توضيح تکامل معرفت ديني » نيز آشکارا در شمار وظايف علم کلام معرفي شده است. به نظر نگارنده اين مسئله جزو مسايل و وظايف علم کلام نيست، بلکه در رديف مسايل دانش معرفت شناسي است که رشد معرفت آدمي ( The Growthn of Knowledg ) را مورد بحث قرار مي دهد و معرفت ديني نيز نوعي معرفت است که در زمره ي ديگر اقسام معرفت مورد برسي و ارزيابي معرفت شناسان قرار گرفته و رشد يا عدم رشد آن نيز به تحقيق و بررسي گرفته مي شود.
علم کلام، از آنجا که دانشي دستوري و هنجاري و ارزش گذار ( Normative ) است. و بنا به تعريف ياد شده در پي حفاظت از دين و عقايد ديني و تعيين حق و باطل و ارزش گذاري است نمي تواند به توضيح معرفت ديني يا توضيح تکامل اين معرفت بپردازد، اين وظيفه ي شخص معرفت شناس ( Epistemologist ) است نه متکلم. مگر آنکه تعريف ديگري از علم کلام ارائه دهيم و آن را از زمره ي علوم دستوري و هنجاري خارج بسازيم. علاوه بر دانش معرفت شناسي، در رشته ي فلسفه ي دين که يکي از شعبه هاي فلسفه ي عمومي و خود دانشي مستقل و بالنده است از معرفت ديني و نوع و سنخ آن و معيار صدق و کذب و چگونگي رشد و تکامل آن بحث مي شود و البته پيداست که فلسفه ي دين دانشي متمايز از علم کلام است و خود رشته ي مستقلي است با مکتبها و نظريه هاي متنوع و گونه گون. همچنين تبيين مفاهيم ديني اگر صرفاً بحث از معناشناسي و محتواي معرفتي آنها باشد وظيفه ي علم کلام نيست، نه کلام سنتي و نه کلام جديد هيچکدام. بلکه اين وظيفه بر عهده ي فلسفه ي دين و معرفت شناسي است که به تحليل مفاهيم ( Concept ) بکار رفته در متون ديني مثلاً مفهوم خدا ( God ) و نگرشها و معاني و تلقي هايي که از آن هست بپردازد. اما اگر بحث از مفاهيم ديني جنبه ي ارزشي و دستوري و هنجاري و دفاعي داشته باشد و زمينه ي دفاع از عقايد ديني باشد قطعاً بر عهده علم کلام است. لذا مهمترين وظيفه ي علم کلام توجيه ( Justification ) عقايد ديني است و وظيفه ي تبيين و تفسير ( Explanation ) نيز فرع بر و زمينه ساز دفاع و توجيه است، نه اينکه خود وظيفه اي مستقل و مطلوب بذاته باشد. وجه ي نظر متکلم پاس داشتن و نگهباني از دين و شريعت است و به همين سبب علم کلام يک علم توصيفي محض که به مباحث معرفت شناختي آزاد و عام بپردازد نيست. بلکه علم جهت دار و رسالتمندي است که همه ي مسايل آن با يک جهت گيري دفاعياتي و ارزش گذارانه و تعيين حق و باطل تعين پذيرفته و با حفظ همين سمتگيري خاص مجال طرح مي يابند.
تحليل و توضيح “زبان ديني” ( Religious Language ) نيز همين حکم را دارد:
بحث از زبان ديني و چند و چون آن نيز از مسايل بسيار مهم و سودمند دانش فلسفه ي دين است نه علم کلام. و آشنايان با اينگونه مباحث مي دانند که مسأله ي « زبان ديني » در روزگار ما در بين مسايل مربوط به رشته ي فلسفه ي دين چه قدر و منزلت والايي يافته و از چه جايگاه با اهميتي برخوردار گشته است. کافي است کسي به کتابهاي مقدماتي فلسفه ي دين مثل « فلسفه ي دين » نوشته ي جان هيک که به فارسي نيز ترجمه و منتشر شده است رجوع کند تا به وضوح ببيند که بحث از زبان ديني از مباحث و مسايل دانش فلسفه ي دين است نه علم کلام.
بله، البته متکلم نيز مي تواند در باب “زبان ديني” سخن بگويد و چيز بنويسد، اما به شيوه اي متکلمانه و به قصد توجيه و دفاع. زيرا چنانکه گفتيم وظيفه ي تبيين در علم کلام وظيفه اي مقدّمي و فرعي است نه مستقل و مطلوب مستقيم. در تمام بحثهاي کلامي اين جهت گيري بايد محفوظ بماندو همه بحثهاي کلامي داراي اين خصلت و ويژگي اند که در خدمت دفاع از دين خاص و تعيين حق و باطل اند و بحثهاي آزاد فلسفي و معرفت شناسانه در علم کلام جايي ندارد.
در تعريف ياد شده خطاي ديگري هم مشاهده مي شود و آن عبارتست از اينکه براي « توضيح تکامل معرفت ديني » تعيين روش شده است. يعني علاوه بر خطاي اول که توضيح تکامل معرفت ديني را در شمار مسايل کلامي معرفي کرده و وظيفه ي علم کلام دانسته است، خطاي ديگري نيز در آن تعريف رخ داده که براي اين وظيفه – به فرض اينکه واقعاً وظيفه ي علم کلام باشد – روش خاصي هم تعيين و معرفي شده است، که اين خود خطاي جداگانه اي است. اينکه معرفت ديني و تکامل آن را به کمک تحليل زباني و ادله ي منطقي بايد انجام داد يا مي توان مثلاً از تحليل تاريخي و شواهد تاريخي و تجربي نيز کمک گرفت، مطلبي نيست که مربوط به تعريف يک علم باشد. به ديگر سخن ما در تعريف يک علم حق نداريم که تعيين روش هم بکنيم، آن هم روش خاصي که هيچ دليلي بر حصر و قصر بر آن نداريم. آشنايان با کلام جديد مي دانند که در اين رشته مکتبهاي گوناگون با روشهاي متفاوت براي طرح و توجيه و دفاع از آراي کلامي و عقايد ديني وجود دارد و هيچگاه متکلمان جديد بر يک روش واحد و مخصوص اجماع نداشته و خود را بدان محدود و منحصر نساخته اند.
در طرح مسايل کلامي مي توان انحاء روشها را بکار گرفت و حتي از داده ها و يافته هاي علوم تجربي و علوم اجتماعي نيز بهره گرفت. در رشته ي فلسفه ي دين نيز که دانش متمايزي است مکتبها و نظريه ها و روشهاي متنوع و متفاوتي براي بررسي مباحث وجود دارد و تنها يک نوع از انواع بسيار گسترده و متنوع مکاتب فلسفه ي دين، فلسفه ي تحليلي ( زباني ) دين است. و اين خطاست که به لحاظ اُنس و علاقه و شيفتگي نسبت به فلسفه هاي تحليلي و زباني و مکتب پوزيتيويسم منطقي، در تعريف علم کلام نيز انحصاراً به اين مکتب توجه و تصريح کنيم و تعريف را از کليت و شمول انداخته و به لحاظ منطقي تعريفي مخدوش و محدود ارائه دهيم. اين همه که گفتيم تنها اشاره به يکي از تعريفهاي کلام جديد و علم کلام بطور عام بود که از سوي برخي از انديشمندان معاصر عرضه شده بود، که در ضمن ارزيابي آن برخي نکات ديگر نيز در باره ي ماهيت و ساختار علم کلام گفته آمد.
پس به اعتقاد نگارنده وظايف قبلي علم کلام تغييري نيافته بلکه بر حجم و کميّت و گستره ي آن ها نيز افزوده شده و به سبب اينکه شبهات متنوع و جديدي در قلمرو اعتقادات و باورهاي ديني در جوامع بشري ظهور يافته و مطرح شده، حيطه و گستره ي درگيري علم کلام با شبهات گسترش بسيار زيادي پيدا کرده و علم کلام بناگزير به واديهاي جديدي گام نهاده و به قلمروهاي نويني وارد شده و در سنگرهاي جديدي بايد به دفاع برخيزد. پس يکي از ابعاد جديد بودن و جديد شدن علم کلام مربوط به پيدايش ميدانهاي جديد درگيري و چالش با افکار و انديشه هاي مخالف و مهاجم است. تهديدهاي جديدي بر عليه دين در جهان ما پديدار شده که علم کلام بايد با آنها به ستيزه برخيزد و به دفاع بپردازد.
با اين بيان آشکار مي گردد که نوشوندگي و پويايي در ذات و ساختار علم کلام ريشه دارد و اين علم بطور مستمر در حال تجديد حيات و نوشوندگي و تحول است.
اما جديد بودن علم کلام تنها منحصر به اين بُعد نيست، کلام جديد از جهات ديگري نيز جديد است. به لحاظ پيش فرضها و مبادي و تصورات و مفاهيمي که در اين علم بکار برده مي شود کلام جديد با کلام سنّتي و رايج قديم تفاوتهايي دارد. و پيش فرضهاي جديد در افکار متکلمان راه يافته است که در آثار و انديشه هاي خود بکار مي گيرند. مثلاً تلقي از خدا، دين و کارکردهاي آن، نسبت خدا با انسان، نسبت دين با تاريخ، جامعه، فرهنگ، دست نخورده و بکر باقي نمانده است، بلکه دست خوش دگرگوني و تحول شده است.
ظهور تئوريهاي جديد در علوم بشري، بر اين پيش فرضها و تلقي هاي رايج خواه ناخواه تأثير نهاده است. انتظارات ما از علم، دين، خدا، انسان و… نيز بکلي ثابت نمانده است- هر چند که عناصر ثابتي همواره در اين زمينه ها وجود دارند که پيوند اکنون را با گذشته برقرار و باقي مي دارند – اما اين نکته نيز جاي انکار ندارد که بسياري از متکلمان امروز با همان نگرش ها و پيش فرضهاي متفکران گذشته نمي انديشند.
پيدايش مسايل جديد کلامي نيز موجب نوشدن مسايل کلامي شده است و اکنون مسايل ديگري ذهن متکلمان امروز را به خود متوجه ساخته که با مسايل کهن کلامي کاملاً متفاوت است.
يکي ديگر از ابعاد نو بودن و نو شدن علم کلام، پيدايش و بکار گيري روشهاي جديد در طرح و ارائه مسايل کلامي است. حقيقت آن است که علم کلام به لحاظ متدلوژي ثابت نمانده و تحولات بسياري در آن راه يافته و روش شناسي علم کلام دچار تحولات جدي و اساسي شده است.
زبان علم کلام و نحوه ي بيان نکات و مطالب و مباحث نيز با گذشته تفاوتهايي يافته و متحول گشته است و زبان متکلمان جديد، يعني نحوه ي تدوين و نگارش و قالب بندي مفهومي ( Conceptualization ) و سخن گفتن آنان و شکل و شيوه ي طرح مسايل کلامي از بسياري جهات نو شده و تجديد و تحول يافته است. اگر بپذيريم که علم کلام، دانشي است که از بسياري جهات از علوم و دانشهاي ديگر تغذيه مي کند و بطور دائمي با آنها در داد و ستد معرفتي است، با تجدد و تحول ديگر علوم بشري بناگزير در برخي از اصول و ارکان و مباحث اين علم نيز تجدد و تحول رخ خواهد داد- هر چند در اين مورد نه ادعاي کليت مي توان کرد و نه ضرورت و دوام، اما بگونه ي موجبه ي جزئيه و در پاره اي جهات اين سخن را نمي توان يکسره نفي و انکار کرد. پس در واقع با رشد و تحول علوم بشري فضاي فرهنگي جديدي پديد مي آيد و روشن است که علمي که در اين فضاي فرهنگي متحول و نوپديد تأسيس مي شود با علمي که در فضاي فرهنگي ديگري متولد شده است به لحاظ ” تعيّن فرهنگي ” ( به تعبير ديلتاي و ديگر هرمنوتيک دان ها تفاوتهايي دارد و ” کلام جديد ” به اين لحاظ نيز جديد است.
پس کوتاه سخن آنکه به نظر نگارنده کلام جديد از چند جهت جديد است و با کلام قديم متمايز و متفاوت مي شود. از جهت پيش فرضها و مبادي، مسايل و مباحث کلامي، روش شناسي، زبان شناسي، زبان، فضاي فرهنگي و علومي که با آنها مبادله ي معرفتي و فرهنگي دارد، به لحاظ بانيان و پديد آورندگان ( يعني متکلمان جديد ). پس ما در واقع هم مسايل کلامي جديد داريم، هم متکلمان جديد و هم علم کلام جديد و هم روشهاي جديد کاوشهاي کلامي.
اين نکته را نيز بيفزاييم که برخي از انديشمندان معاصر علاوه بر وظايف دوگانه يا سه گانه ياد شده وظيفه ديگري نيز براي علم کلام معرفي کرده اند که هجوم بردن و حمله کردن به عقايد مخالفان دين است. (2)
اين نکته که بيشتر به وظيفه ي رشته ي دفاعيات کلامي ( Apologetic ) مربوط مي شود، نکته ي مفيد و تأمل انگيزي است که با ردّيه نويسي هاي سطحي و مبتذل عليه مخالفان نبايد يکي انگاشته شود. درواقع طبق تعبير خودِ آن انديشمندان”مرحله ي حمله به ديدگاه هاي رقيب” با بقيه ي مراحل کار متکلمان و دفاعيات کلامي در تأثير متقابل هميشگي است همچون کار يک کشتي گير که در مقابل حريف، موضع مي گيرد و دفاع مي کند و در موقعيت مناسب نيز به او حمله ور مي شود. هم در برابر حمله هاي حريف به ضد حمله دست مي زند و هم خود ابتکاراً و مستقلاً به حمله مي پردازد. سخن در اين زمينه بسيار است و به همين مختصر که گفته شد بسنده مي کنيم.

موضوع کلام جديد و رسالت آن

علم کلام موضوع واحد و ثابت و مشخصي ندارد. زيرا دانش بسيار گسترده، متنوع و بالنده اي است، اما شايد بتوان با اندکي مسامحه گفت که موضوع آن عقايد ديني و کليت فرهنگ و انديشه ي ديني است از حيث آنکه نياز به تفسير و تبيين و معرفي دارند و نيز از آن حيث که در معرض اشکال و ايراد و هجوم مخالفان قرار مي گيرند. در مورد اين علم بهتر است از نقش ها و کارکردها و رسالت آن سخن بگوييم و به يک ” تعريف کارکردي ” ( Functional Definition ) در مورد آن قناعت کنيم و يا از وظيفه و عزم متکلمان سخن بگوييم و از اين طريق به تعريف آن بپردازيم. متکلمان چه مي کنند؟ متکلمان هم به توضيح و تفسير عقايد ديني براي قبولاندن آنها به ديگران و متقاعد ساختن ديگران به پذيرش اين عقايد مي پردازند و هم به حراست و دفاع و نگاهباني از حدود و مرزهاي دين و حفظ شريعت در مقابل تهديدهاي بيگانگان اشتغال دارند و درواقع نگاهبان شريعت و مرز دار عقيدت و مدافع و محافظ دين هستند. و علم کلام نيز فعل و عمل جمعي متکلمان ( Collective Activity ) و حاصل جهد و تلاش ايشان است.
اما در باب قاعده ي ” موضوع کل علمٍ مايبحث فيه عن عوارضه الذاتيه ” و تفسير ” عرض ذاتي ” که کساني براي تعيين موضوع علم کلام از آن استفاده کرده اند بايد گفت که حتي بين حکيمان مسلمان، عارفان نظري و حتي اصول دانان خودِ ما توافق زيادي وجود ندارد و در آثار فيلسوفان مسلمان مورد تفسيرهاي متفاوتي واقع شده و شادروان علامه ي طباطبايي (رحمه الله) نيز در حاشيه ي مفصلي بر جلد اول کتاب ” اسفار ” ملاصدرا به ترميم و تکميل و تحديد حدود اين قاعده پرداخته تا بدينوسيله پاره اي از اشکالهاي وارده را دفع نمايد. در باب « تمايز علوم » و نقش موضوع در اين تمايز نيز بين عالمان مسلمان توافق کاملي وجود ندارد و برخي از ايشان تمايز علوم را به غايات و اغراض يا به نفس مسايل يک علم دانسته اند. لذا در باره ي ” عرض ذاتي ” و معاني آن و قاعده ي ياد شده در اينجا بحثي نمي کنيم، زيرا سخن به درازا مي کشد و بهره ي عملي آن نيز چندان زياد نيست. اما چنانکه گفتيم مي توان موضوعي براي آن تصوير کرد هر چند که نام خاصي بر آن نتوان نهاد. مثلاً مي توان گفت موضوع علم کلام، عقايد ديني است از آن حيث که تفسير پذير و شبه پذيرند. به ديگر سخن، مي توان گفت موضوع دانش الهيات يا علم کلام باورهاي ديني از آن جهت که نياز به تفسير و دفاع و توجيه دارند و مي توانند مورد هجوم و اشکال و اعتراض قرار گيرند. اين البته صرفاً يک پيشنهاد است و ممکن است بسيار خام و ابتدايي باشد. اما محور و بنياد کاوشهاي کلامي، همان عقايد و اعمال و انديشها و نگرشها و باورهاي ديني است توأم با نگرشي تفسيرگونه ( Interpretive ) و آسيب شناسانه ( Pathologic ). و از همين جاست که من يکي از وظايف علم کلام را آسيب شناسي ديني ( Religious Pathology ) مي دانم که مسئوليتي سنگين تر از دفع شبهات و قلمروي فراختر از آن دارد. در آسيب شناسي ديني نه تنها بايد به دفع شبهات مطرح و موجود پرداخت، بلکه فراتر از آن، بايد به دفع شبهات محتمل نيز انديشيد. و براي آنها چاره اي جست. علاوه بر اين ريشه يابي و نشانه شناسي آسيب ها نيز جهت درمان مؤثر و قطعي در دستور کار متکلمان قرار خواهد گرفت.
با اين توضيحي که آورده شد ديگر نيازي به جستجوي « جامع مشترک » براي ايجاد پيوند بين مسايل علم نخواهد بود و تبيين و توجيه و دفاع از عقايد ديني و دفع هجوم مهاجمان و نيز عزم تفسير گرانه و آسيب شناسنانه ي متکلمان در واقع عامل پيوند و حفظ وحدت مسايل اين علم را بر عهده خواهد داشت.

فوايد و رهاوردهاي کلام جديد

يکي از فايده هاي اين علم تثبيت و تقويت ايمان و دينداري مؤمنان است که به آنان دلگرمي و اميد مي دهد و نسبت به حقانيت دين و باورهاي ديني شان آنان را راسخ تر و استواتر مي سازد. بنابراين علم کلام به تنهايي و ضرورتاً موجب ايجاد ايمان نمي شود، اما بدون شک در رسوخ بخشيدن و تثبيت کردن و تقويت ايمان و حفظ ايمان دينداران مي تواند بسيار مؤثر بيفتد. همچنانکه در آشنا ساختن، آگاه کردن، دعوت نمودن مخالفان نسبت به دين و علاقه مند و کنجکاو ساختن آن نيز مي تواند بسيار تأثير گذار و نقش آفرين باشد. همين طور در ناکام ساختن و مأيوس نمودن و عقب راندن و منکوب ساختن مخالفان و معاندان و غرض ورزان و دشمنان دين مي تواند سلاحي کار آمد و بُرّان و دشمن کوب باشد. اينها پاره اي از فوايد اين علم است. اما حقيقت آنست که ايمان صرفاً از طريق تحقيقات نظري بدست نمي آيد. نمي خواهم همچون کيرکگارد بگويم: “ايمان، خصم برهان است”، اين يک سخن افراط آميز است، اما ايمان تنها از راه خواندن و مطالعه حاصل نمي شود و اگر مرتبه ي نازلي از آن را بتوان از اين طريق کسب نمود، مراتب عالي و بالايي آن از اين طريق قابل کسب نيست. به همين سبب نمي توان ايمان را مستقيماً و صرفاً زاييده ي علم کلام و بحثهاي الهياتي و علم لاهوت دانست، اما بي ترديد علم کلام در پاسداري و حراست از ايمان و زمينه سازي براي تحقق آن و همچنين در عمق بخشيدن و توسعه و تثبيت آن دخيل و مؤثر است و مي تواند نقش بسيار مهمي هم ايفا کند.

کلام جديد و کلام سنتي

برخي معاصران در باب کلام جديد سخن از تکامل به ميان آورده اند بنده دقيقاً مقصود ايشان را از تکامل در اين مورد نمي دانم و معتقدم در مورد انديشه و معرفت و حوزه ي فرهنگ، اين واژه را بايد با دقت و احتياط زيادي بکار برد زيرا هنوز هم در جامعه ي ما و حتي در ميان غربيان هم طنين و صيغه ي دارويني اش را حفظ کرده است و فوراً تئوري داروين در مورد ” تحول زيستي جانداران ” را براي شنونده تداعي مي کند. لذا اينکه کلام جديد نسبت به کلام قديم و سنتي تکامل يافته تر است يا نه؟ اين پرسش مشتمل بر گونه اي ارزشگذاري است و من کلام قديم و سنتي را علمي ناسودمند و منفور و مطرود نمي دانم، بلکه در زمان خود و دوران گذشته دانشي راهگشا و سودمند و خدمتگزار بوده و رسالت خود را نيز در بسياري موارد بخوبي ادا نموده است و هنوز هم پاره اي اصول و مباني و برخي مسايل آن قابل طرح و بهره گيري است و نبايد آنها را از دست فرو گذاشت و کنار نهاد و خودِ اين علم نيز در پاره اي جهات هنوز نيز پيام و سخني دارد و فوايدي بر تعليم و تعلّم آن مترتب است. نبايد در مورد کلام سنتي بي انصافي کرد و به گزاف و افراط سخن گفت. کلام جديد البته در طول کلام سنتي است و در هر عصري نظامها و مکتبهاي کلامي نوسازي و بازسازي مي شوند و حتي به تعبير صريح استاد شهيد مطهري (رحمه الله) در هر عصري و زماني مي توان به تأسيس (3) مکتب کلامي خاصي که پاسخگوي نيازهاي آن روزگار باشد اقدام نمود. ايشان صريحاً از ” تأسيس ” کلام جديد سخن گفته اند. اما پيداست که تجديد حيات يک علم يا تأسيس يک علم جديد هيچگاه به معناي نفي گذشته و سابقه و تاريخ آن علم نبوده و نخواهد بود. ما درگذشته يک نوع علم کلام داشته ايم و اکنون به اقتضاي شرايط خاص فرهنگي و رشد دانشها و پيشرفت و پيدايش صنعت و تکنولوژي و ارتباطات نياز به نوع ديگري از علم کلام يا مکتب و نظام کلامي و تأسيس الهيات جديدي داريم، که اين هيچگاه گذشته ي افتخارآميز فرهنگي ما را نفي نمي کند و از ارج کوششها و تلاشهاي نسلهاي متوالي متکلمان مسلمان و رنج هايي که عالمان ديني ما برده اند و طالب عالمان سختکوش و بي توقع حوزه هاي علميه ي ما کشيده اند و آن مرارتها و تلخيها و درشتي ها که ديده اند و شنيده اند نمي کاهد و دور از انصاف و مروّت و حتي اخلاق علمي است که آن پايمرديها و غيرت ورزيهاي متکلمان گذشته در دفاع از دين و باورهاي ديني را از ياد ببريم يا خوار بشمريم. اما آشکار است که قافله ي فرهنگ و معارف بشري نيز نمي تواند در هيچ مقطع و مرحله اي متوقف شود و به حجم خاص و معيني از دانسته ها بسنده کند. بنابراين متکلمان اين روزگار با همان عزم، اما شايد با ابزارهايي نسبتاً متفاوت و به دنبال همان هدف ارزشمند به ادامه و استمرار و تکميل تلاشهاي متکلمان گذشته مي پردازند و هيچگاه از ياد نخواهند برد که متکلمان پيشين در افزايش بصيرت و ارتقاي انديشه ي آنان نقش بسزايي داشته اند و هر نسلي بر سر خوان معارف نسل پيشين مي نشيند و از آن تغذيه مي کند، اما در عين حال داراي وجوه و ابعاد تازه اي است که قبلاً به آن اشاره شد.

ارتباط کلام جديد با ساير معارف بشري

ترديدي نيست که علم کلام و الهيات ( Theology ) نيز همچون ديگر علوم و معارف بشري با دانشهاي مختلف مرتبط است و در طرح مسايل، روشهاي استدلال، مقدمات برهانها و احتجاجها و ديگر وجوه و موارد بهره مي گيرد. همينطور از شواهد علمي، داده ها و يافته هاي علوم در مباحث مورد استفاده مي کند. اما متکلم بايد تقريباً با همه ي دانشهاي زمان خود آشنايي داشته باشد و براند که در آن دانشها چه مي گذرد و چه مسايلي مطرح مي شود، تا اگر تشخيص داد تهديدي از سوي آنها براي دين و دينداري و انديشه ي ديني وجود دارد به دفاع برخيزد و به دفع آن تهديد بپردازد. از طرفي در خودِ متون مقدس اديان و آموزشهاي آنها مطالب متنوعي وجود دارد که گاه به علوم مختلفي مربوط مي شود و در آن موارد هم متکلم ناچار است براي تبيين و تفسير صحيح آن دستورات و عقايد و آموزشها آگاهي کافي از آن علوم داشته باشد و بدين منوال، درواقع قلمرو کار متکلم دائماً توسعه مي يابد و همراه با تنوع شبهات بايد به آگاهيهاي متنوعي دست يابد و براي دفاع از کليت دين و عقايد و فرهنگ ديني تا هر کجا لازم باشد پيش برود و با هر دانشي که لازم باشد آشنا شود، تا از اين طريق بتواند به رسالت متکلمانه ي خود عمل کند، لذا به يک لحاظ و از يک نظر علم کلام، علم بي مرزي است، هر چند که مرزهاي آن در محدوده ي توجيه و دفاع از مرزهاي دين و قلمرو دين است.

روش کلام جديد

علم کلام، دانشي تک روشي نيست و روش واحدي در آن معمول نمي گردد، بلکه در واقع دانشي چند روشي است که در آن از روش هاي گوناگون و متنوع و متعدد مي توان بهره گرفت و در عمل هم متکلمان اديان چنين مي کنند. اما در باب جدلي بودن يا برهاني بودن استدلالهاي علم کلام، حقيقت آنست که اين تمايز امروز ديگر چندان دقيق و کارساز نيست. زيرا با پيدايش رشته اي به نام کلام فلسفي ” ( Philosophical Theology ) که به شيوه اي فلسفي و برهاني مباحث کلامي را مورد بحث قرار مي دهد، ديگر نمي توان از چنان تمايزي سخن گفت و نتيجه ي عملي چشمگيري هم ندارد. (4) بنابراين در علم کلام عيناً مانند تنوع روش شناختي ميتوان از تنوع برهانها و شيوه هاي استدلال و احتجاج نيز بهره برد و لزومي ندارد که در طرح بحثهاي کلامي خود را به يک نوع خاص از قياس و استدلال مي رود و مقيد بسازيم.

مسايل کلام جديد

در مورد مسايل کلامي جديد در اين مجال محدود تنها به پاره اي از آنها مي توان اشاره کرد و ارائه ي مدوّن و طبقه بندي منظم و مفصل اينگونه مسايل را به مقالات ديگر و فرصتهاي مناسبتري موکول مي کنيم.
برخي از مسايل کلامي جديد مربوط به ظهور فلسفه هاي الحادي و اشکالهايي است که اين فلسفه ها بر عليه دين و خداشناسي، معاد و جهان آخرت، عدل الهي، صفات خدا، نسبت خدا با انسان و جهان، منشأ پيدايش و خاستگاه دين وحي و الهام، معجزه، جهان غيب مطرح ساخته اند. مکتبهايي مانند مارکسيسم، نيهيليسم، سکولاريسم، اگزيستانسياليسم و نظريه ي کساني مانند فويرباخ، فرويد، دورکيم، راسل، داروين و… همه از اين قبيل بشمار مي روند. اين اشکالها در گذشته نبوده و همه جديد و بي سابقه اند، هم به لحاظ زماني و هم به لحاظ مضمون و محتوا و متکلم اين روزگار ناچار است براي ايفاي نقش خود بدانها پاسخ دهد و پاسخ دادن نيز مستلزم آشنايي و آگاهي کافي درباره ي اين نظريه ها و نظامهاي فلسفي و آثار متفکراني است که چنين نظريه هايي را ارائه کرده اند. برخي مسايل مربوط به ديالوگ بين اديان، همکاري اديان و مسأله ي مهم پلوراليسم ديني يا تعدد حقانيت اديان است.
يک دسته از مسايل کلامي جديد مربوط به معيار حقانيت اديان و چگونگي صدق و کذب يا تحقيق پذيري گزاره هاي ديني است. مسأله ي معناداري گزاره هاي ديني، تکامل دين و تکامل معرفت ديني و ارزيابي صدق و کذب و حق و باطل اين دعاوي با رهيافت بنيادي دفاع از دين، مسايلي است که اذهان متکلمان جديد را بخود مشغول داشته است. بحث از زبان ديني و چگونگي آن و پاسخ به ايرادها و اشکالهايي که مخالفان در اين زمينه مطرح ساخته اند نيز بخش ديگري از مسايل کلام جديد است.
اشکالهايي که بطور خاص درباره ي مفاهيم ديني مثل خدا، معجزه، وحي، نبوت، خاتميت، ثواب و عقاب، گناه، ايمان و مانند اينها مطرح شده و نيز ايرادهايي که در مورد برهانهاي اثبات وجود خدا و نيز شبهاتي که در مورد ارزشهاي اخلاقي و ديني بطور مشخص مطرح شده همه از مباحث نوين کلامي است و وظيفه ي متکلم زمان شناس و غيرتمند اين دوران است که عالمانه و محققانه و بدور از تعصب ورزي نابخردانه بدانها پاسخ دهد و در برابر تهديدات آنها از انديشه ي ديني و دينداران محافظت نمايد.
توضيح و تنقيح نسبت دين با مقولاتي مانند توسعه، سياست، آزادي، جنگ، صلح، حقوق بشر، علوم تجربي ( و بطور کلي معارف بشري )، هنر، فلسفه، عرفان، اخلاق، فرهنگ، سنت، مدرنيسم ( تجددگرايي ) و ايدئولوژي… در شمار مسايل جديد کلامي است که در گذشته يا بکلي بي سابقه بوده و يا اينکه تئوريها و ديدگاههاي خاصي که اکنون درباره ي اين مسايل مطرح هست وجود نداشته است.
پرداختن به مسايلي مثل هوش مصنوعي، سقط جنين، عرفان دارويي، پديده هايي مانند لائيسيسم، دئيسم، فمينيسم هيپي گري و بيتليسم و انواع مشابه آن، ادراکات فراحسي ( E.S.P ) فرقه ها و مذاهب ساختگي و نهضت هاي ديني جديد ( New Religions ) نيز در رديف مسايل کلامي جديد هستند.
تجربه ي ديني، مسأله ي روش در الهيات، روشهاي تفسير متون ديني ( هرمنوتيک )، الهيات ناظر به همه ي اديان جهان، مسأله ي مهم وضعيت بشري، سکولاريزاسيون دين، بحران هويت، بحران عقلانيت، تئوريهاي زبانشناختي و معناشناختي و کشفيات تازه در علم منطق و معرفت شناسي نيز بر دوام متکلمان جديد را به چالش فرا مي خوانند و اينهمه نيازمند اطلاعات و آگاهيهاي جامع و عميق نسبت به علوم و دانشهاي بشري و معارف گونه گون است و پيداست که اين گستردگي و تنوع مباحث مسئوليت متکلمان اين دوره را تا چه پايه سنگين و دشوار مي سازد.
مسايل مهمي مانند احياي دين و اصلاح ديني نيز از مسايل بسيار پيچيده و دشوار کلام جديد است، که علاوه بر جامعه شناسان و فيلسوفان دين و معرفت شناسان، متکلمان نيز موظفند تا با رهيافت و نگاه کلامي به ارزيابي و تحليل و داوري درباره ي آن بنشينند.
بررسي تفاوت يا نسبت دين با اسطوره، جادو، تاريخ و سمبلها ( نمادها ) نيز بخش ديگري از وظايف علم کلام جديد است. اين تنها اشاره اي مختصر و فهرستي مجمل و ناقص از مسايل کلام جديد است و بايد در فرصتهاي ديگري به تفصيل هر يک از اين مقولات را تشريح کرد. (5)

برخي متکلمان جديد غربي

متکلمان جديد در غرب بسيارند و بردن نام حتي اندکي از آنها به درازا خواهد کشيد چه رسد به آنکه بخواهيم اجمالي از ديدگاه ها و آراي آنها را نيز معرفي کنيم اين کار در واقع محتاج تأليف يک کتاب چند جلدي است! به همين سبب بنده در اينجا صرفاً به ذکر نام برخي از آنان مي پردازم و بحث از ديدگاه هاي ايشان را به نگارش سلسله مقالاتي موکول مي کنم که انجام آن پيش از هر چيز منوط و مشروط به توفيق الهي است.
کساني مانند: فريدريش شلايرماخر، کارل رينر، پل تيليخ، رودلف بولتمان، کارل بارث، اميل برونر، چارلز هارتشورن، راينهولدنيبهور، ديتريش بونهافر، هانس کونگ، ولفهارت پاننبرگ، توماس تورانس، ادوارد اسکيلبيکس، اِبِرهارد يونگل، برنارد لانرگان، ايوز کونگار، يورگن مولتمان، ريموند و پانيکار، ماسائو آبه، فرانتس روزنسويگ، مارتين بوير، جان هيک، پل نيتر، جورج راپ، جان کاب، پل فان بورن، رابرت مکافي براون، جان مک کواري، گوردن کافمن، شوبرت آگدن، ديويد تراسي و صدها و هزاران متکلم ديگر.

مطهري بنيانگذار کلام جديد اسلامي

در اينحا تنها از استاد فرزانه مرحوم شهيد مطهري نام مي بريم که در کلام اسلامي طرحي نو در افکند و او را بايد “بنيانگذار کلام اسلامي جديد” در کشور ما دانست، تني چند از معاصران نيز در اين وادي راه مي پويند که از خداي بزرگ براي ايشان توفيق و تسديد و ثبات قدم و دقت نظر و مراعات انصاف علمي را خواستارم.
در باب مباني نظري تفکر ايشان چندان نيازي به توضيح نيست، زيرا ايشان در ميان نسل جوان و تحصيلکردگان و انديشمندان و اهل قلم ما آنچنان شهرت و نفوذي دارند که همگان بخوبي مي دانند شيوه ي اصلي ايشان در تحقيقات و آثارشان شيوه اي عمدتاً فلسفي و استدلالي بوده است. اما بايد دانست که استاد مطهري در مقام يک متکلم گام به واديهاي جديدي نهاده بود و اگر عمرش کفاف مي داد و بدست تبهکاران به شهادت نمي رسيد گنجينه ي عظيم و ميراث ارزشمندي در کلام جديد براي ما به يادگار مي گذاشت که بسي جامع تر و پر شمارتر از آن چيزي مي بود که امروز از ايشان در اختيار داريم. ايشان به ويژه در سالهاي پاياني عمر پرثمرشان به طرح جديد مسايل کلامي کهن و طرح ابتکاري و مستقل مسايل کلامي جديد پرداخته بودند و با بهره گيري از دانش روانشناسي و جامعه شناسي و در پرتو مطالعات مقايسه اي در فلسفه ي غرب و فلسفه و حکمت اسلامي به سنتزي مبارک رسيده بودند و ديدگاه هاي جديدي پيدا کرده بودند که خطوط کلي آن را مي توان در طرح فشرده و شتابزده اي که براي حوزه هاي علميه ترسيم کرده و ارائه داده اند بخوبي مشاهده نمود. دوره ي ” مقدمه اي بر جهان بيني اسلامي ” که از ايشان بجا مانده و چاپ و منتشر شده است در برگيرنده ي مباحثي نو و ديدگاه هايي جديد و ابتکاري است و نشانگر آن است که استاد مطهري اکتفاي محض به کلام سنتي و مباحث کلامي کهن را روا نمي ديد و بدنبال درافکندن طرحي نو در عرصه و عرضه ي انديشه ي اسلامي بود و انصاف بايد داد که ايشان در برداشتن گامهاي نخستين بسيار کامياب بوده است و جرأت و شهامت عالمانه ي آن شهيد عزيز در شکستن جزمهاي پوسيده و جامدانديشي و تعصب ورزيهاي نابجا و ايجاد يک فضاي فرهنگي جديد از نظر هر شخص خردمند و آزاده اي شايان تحسين و ستودني است. او به متکلمان مسلمان اين عصر آموخت که چگونه مي توان با اندوخته ي معارف کهن و با حفظ اصالت ها و درعين ريشه داشتن در سنت و دور نيفتادن از آن به واديهاي جديد نيز گام نهاد و به ديدگاه هاي نوين دست يافت و بدون افتادن در دام التقاط و انحراف و غربزدگي به نوآوري و ابتکار در زمينه ي تبيين و دفاع از باورهاي ديني پرداخت و پاسدار انديشه ي ديني امت خويش بود. خدايش بيامرزاد و جزاي خير دهد که انديشمندي بصير و متکلمي غيور و عالمي زمان شناس و فرزانه اي وارسته بود که در پي ايفاي رسالت شرک کلامي خويش عمري رنج برد و مرارتها کشيد و با همه ي تلخي ها و جور و جفاهاي آشنايان و بيگانگان بسر کرد و صبر و ثبات ورزيد و خود سرمشقي شايسته براي متکلمان جوان و بيدار و دردمند اين روزگار شد تا راهي را که او آغاز کرد با همت و دليري و بصيرت و پايمردي ادامه دهند و از درشتناکي و ناهمواري و دشواري راه نهراسند و از هجوم مشکلات بيمي به دل راه ندهند. از حضرت کردگار براي همه ي متکلمان جديد اسلامي طلب توفيق و ثبات مي کنيم. وقت آن است که برخيزيم و کاري بکنيم. هنگام جهد و تلاش خردمندانه است، حافظ خردمندانه پندمان مي دهد که:

قدر وقت ار نشناسد دل و کاري نکند *** بس خجالت که از اين حاصل اوقات بريم
در بيابان فنا گم شدن آخر تا کي *** ره بپرسيم مگر پي به مهمات بريم

* تذکر اين نکته ضروري است که مقاله ي فشرده ي حاضر در واقع تحرير يک جلسه تدريس نگارنده در دانشکده ي الهيات دانشگاه تهران بوده است که در سال 1368 در کنار تدريس ديگر دروس فلسفه و الهيات و عرفان و تاريخ اديان و متون انگليسي، تدريس ” کلام جديد ” را هم بر عهده داشت که با استقبال صميمانه و شوق انگيز دانشجويان روبرو شد. هر چند از سالهاي دور همواره تأمل در باب کلام جديد و نظامهاي الهياتي نوين يکي از دل مشغوليها و اشتغالات ذهني و زمينه هاي مطالعاتي راقم اين سطور بوده است و اميدوار است حاصل پژوهشها و مطالعات خود را در آينده در ضمن رساله و کتابهاي ديگري نيز تقديم ارباب معرفت و علاقمندان مباحث الهياتي نمايد.

پي‌نوشت‌ها:

1. نقل از کتاب “موضع علم و دين در خلقت انسان” نوشته ي احد فرامرز قراملکي، مؤسسه ي فرهنگي آرايه، 1373، ص 21. اين تعريف از آن متفکر ديگري است که نويسنده ي اين کتاب آن را نقل و نقد نموده و ما نيز در اينجا آن را مورد ارزيابي قرار داده ايم.
2. مجله ي نقد و نظر، شماره دوم، سال اول، صص 43 و 44.
3. پيرامون جمهوري اسلامي، استاد مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، 1364، ص 38. عين عبارت آن استاد بزرگ چنين است: “با توجه به اينکه در عصر ما شبهاتي پيدا شده که در قديم نبوده و تأييداتي پيدا شده که از مختصات پيشرفتهاي علمي جديد است و بسياري از شبهات قديم در زمان ما بلاموضوع است، همچنانکه بسياري از تأييدات گذشته ارزش خود را از دست داده است، از اين رو لازم است کلام جديدي تأسيس شود. که بايد فوراً افزود که تأسيس يک علم هرگز کار آساني نيست و دشواريها و پيچيدگيهاي خاصي دارد که اکنون فرصت مناسبي براي طرح آنها نيست. اين تذکر از آن رو آورده شد که شاهد برخي تلاشهاي ناکام و بي فرجام پاره اي ساده لوحان بي مايه در جامعه ي کنوني خود هستيم که در عين بي بضاعتي گستاخانه به جهدي بي توفيق دست يازيده اند.
4. و تازه اين غير از پيدايش رشته اي مستقل و متمايز به نام ” فلسفه دين ” است که خود دانشي پويا و بالنده و دامنگستر و داراي شاخه هاي متعدد و متنوع است که در آن نيز کاوشهاي فلسفي در باب دين بوضوح صورت مي گيرد و فلسفه ي ديني بهم مي پيوندند.
5. بدين نکته نيز بايد توجه داشت که نام بردن پايه اي از مسايل کلامي جديد در اينجا صرفاً از باب بدست دادن نمونه هايي از اينگونه مباحث است و نه ادعاي احصاء و استعضاي تام در ميان است و نه قصد طبقه بندي دقيق منطقي اين مباحث در ميان بوده است.

 

منبع مقاله :
ج. هـ. ليث … [و ديگران]، (1379)، مقدمه اي بر الهيات معاصر، مترجم: همايون همتي، تهران: نقش جهان، چاپ اول.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد