خانه » همه » مذهبی » آفرينش انسان و مراحل حيات او از منظر علامه طباطبائي (3)

آفرينش انسان و مراحل حيات او از منظر علامه طباطبائي (3)

آفرينش انسان و مراحل حيات او از منظر علامه طباطبائي (3)

بي ترديد، يکي ديگر از مراحل زندگي انسان، مرگ است؛ چنان که ديگر اديان الهي نيز به اين امر پرداخته و پيروان خود را به آن توجه داده اند. مرگ در تعاليم اسلام، به معناي انتقال از يک دنيا به دنياي ديگر است که در متون ديني، گاهي از آن به «معاد» نيز ياد مي شود.

ada69adc 5b80 484d ba6e 062c70d5e8b6 - آفرينش انسان و مراحل حيات او از منظر علامه طباطبائي (3)
2741 - آفرينش انسان و مراحل حيات او از منظر علامه طباطبائي (3)
آفرينش انسان و مراحل حيات او از منظر علامه طباطبائي (3)

نويسنده: محمدجواد ياوري

منازل پس از مرگ

بي ترديد، يکي ديگر از مراحل زندگي انسان، مرگ است؛ چنان که ديگر اديان الهي نيز به اين امر پرداخته و پيروان خود را به آن توجه داده اند. مرگ در تعاليم اسلام، به معناي انتقال از يک دنيا به دنياي ديگر است که در متون ديني، گاهي از آن به «معاد» نيز ياد مي شود.
از سوي ديگر، اعتقاد به معاد مبتني بر اين است که در انسان، حقيقتي وجود دارد که با متلاشي شدن بدن، از بين نمي رود. اين حقيقت موجود، که روح نام دارد، چيزي مستقل از بدن است که مي تواند ادامه ي حيات دهد. به عبارت ديگر، يکي از دلايل اثبات زندگي پس از مرگ و ضرورت رستاخيز، وجود روح است.
با توجه به مطالب مزبور، لازم به ذکر است که در مسير تکامل حيات انسان پس از مرگ و انتقال به عالم ديگر، دو منزلگاه وجود دارد که در ذيل، به آن پرداخته مي شود و ديدگاه علامه درباره ي اعتقاد به معاد، مطرح مي گردد:

الف. انسان در عالم برزخ

در قرآن کريم، به مسئله ي «جهان برزخ» و به طور کلي، اصل جهان برزخ زياد تصريح شده، اگرچه به جزئيات آن اشاره اي نگرديده، بلکه تنها اصل وجود اين جهان و بخشي از نتايج اعمال نيکوکاران و مجازات هاي اهل بلا در آن به تصوير کشيده شده است.
در آيات قرآن کريم، در سه جا واژه ي «برزخ» به کار رفته که در دو جا (الرحمن: 20 و فرقان: 53) اين واژه به معناي مرز و حايل تفسير شده است؛ اما در جاي آخر، همان عالم برزخ مراد است:
(و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون) (مؤمنون: 100)
در آيات 99 و 100 سوره ي «مؤمنون» علاوه بر مسئله ي مرگ، به عالم برزخ نيز اشاره شده است. عبارت (يوم يبعثون) در آيه، اشاره به اين مطلب است که عالمي به نام «برزخ» پيش از وقوع قيامت و پس از مرگ وجود دارد. در تفسير اين آيات، علامه مي نويسند:
مراد از اينکه فرمود: برزخ در ماوراي ايشان است، اين است که اين برزخ در پيش روي ايشان قرار دارد و اگرآينده ي ايشان را وراي ايشان خوانده، به اين عنايت است که برزخ در طلب ايشان است؛ همان طور که زمان آينده پيش روي انسان است.(1)
طبق آنچه از کتاب و سنت استفاده مي شود، انسان در فاصله ي ميان مرگ و رستاخيز عمومي، يک زندگي محدود و موقتي دارد که از آن به «برزخ»، که واسطه ي ميان حيات دنيا و حيات آخرت است، تعبير مي شود. علامه طباطبائي از اين عالم به «عالم مثال» ياد مي کند:
مراد از «برزخ» عالم قبر است که «عالم مثال» باشد و مردم در آن عالم، که بعد از مرگ است، زندگي مي کنند تا قيامت برسد. بر اين معنا، سياق آيات و روايات از طريق شيعه از پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه و نيز از طريق اهل سنت دلالت دارد.(2)
عالم مثال همچون عالم برزخي است ميان عقل مجرد و موجودات مادي. بنابراين، عالم مثال موجودي است که ماده نيست، لکن بعضي لوازم ماده بودن همچون مقدار، کل و عرض فعلي را داراست. انسان با جميع خصوصيات ذات وصفات و افعالش در عالم مثال موجود است، بدون آنکه اوصاف رذيله و افعال سيئه و لوازم نقصي و جهات عدمي با وي همراه باشند.(3)
روح انسان چون مجرد است، براي ادامه ي مسير حرکت خود در عالم برزخ، نيازمند به يک کالبدي است که در آن قرار گيرد. اين کالبد «جسم مثالي» نام دارد. انسان با جميع خصوصيات ذات وصفات و افعالش، در عالم مثال موجود است، بدون اينکه اوصاف رذيله و لوازم نقضي و جهات عدمي با وي همراه باشند.(4)
طرح عنوان «عالم مثال» و «جسم مثالي» به خاطر لطافتي است که در اين جسم وجود دارد؛ زيرا اين جسم مثالي همان جسم مادي نيست؛ بلکه منظور از عالم مثال يا برزخ، عالمي است روحاني و ساخته شده از جوهري که از جهتي، به جوهر جسماني و از جهت ديگر، به جوهر عقلي شباهت دارد. وجه اشتراک اين جوهر با جوهر جسماني در آن است که هر دو محسوس و قابل اندازه گيري هستند. وجه اشتراکش با جوهر عقلي در اين است که منزه از ماده بوده و از اين رو، به آن «جوهر نوري» اطلاق مي شود.(5)
حال پس از انتقال انسان به عالم برزخ سؤال اساسي اين است که در برزخ انسان چگونه زندگي مي کند؟ آيا در آنجا به انتظار قيامت مي نشيند ويا طعم عذاب و ثواب را مي چشد؟
انسان پس از مرگ، به خاطر اعتقاداتي که داشته و اعمال نيک و بدي که در اين دنيا انجام داده است مورد بازپرسي خصوصي قرار مي گيرد و پس از محاسبه ي اجمالي، طبق نتيجه اي که گرفته شد، به يک زندگي شيرين و گوارا يا تلخ و ناگوار محکوم مي گردد و با همان زندگي در انتظار روز رستاخيز عمومي به سر مي برد.(6)
حال انسان در زندگي برزخي، بسيار شبيه حال کسي است که براي رسيدگي اعمالي که از وي سر زده به يک سازمان قضايي احضار شود و مورد بازجويي و بازپرسي قرار گرفته، به تنظيم و تکميل پرونده اش بپردازند، آن گاه در انتظار محاکمه در بازداشت به سر برد. به تعبير ديگر، روح انسان پس از مفارقت از بدن، در عالمي به نام «برزخ» با «بدن مثالي» به سر مي برد و افراد در اين عالم، يا متنعم هستند و يا معذب، تا آنکه قيامت برپا شود.
علامه در تفسير آيه ي (و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون) (مؤمنون: 100) در بيان متنعم و معذب بودن انسان مي فرمايد:
در اين آيه، مراد از «برزخ» همانا ثواب و عقاب بين دنيا و آخرت است.
نيز در تفسير آيه ي 25 سوره ي «نور» بيان مي دارند:
مجرمين پس از مردن و قبل از قيامت، در برزخ معذب مي شوند.(7)
چنان که قرآن کريم مي فرمايد:
(النار يعرضون عليها غدوا و عشيا و يوم تقوم الساعه أدخلوا ال فرعون أشد العذاب) (غافر: 46)؛
آتشي که هر صبح و شام بر آن عرضه مي شوند تا قيامت بپا شود و چون بپا شد، گفته مي شود: اي آل فرعون! داخل شديدترين عذاب شويد.
علامه مي نويسد: اين آيه ي شريفه در افاده ي چند نکته صريح است:
1. عرضه ي آل فرعون بر آتش قبل از روز قيامت است که در آن روز، دوزخيان را داخل دوزخ مي کنند. پس عرضه ي آنان بر آتش، در عالمي قبل از عالم قيامت صورت مي گيرد و آن «عالم برزخ» است که فاصله ي بين دنيا و آخرت است.
2. شکنجه در برزخ با شکنجه در قيامت به وسيله ي يک چيز صورت مي گيرد، آن هم آتش است، منتها اهل برزخ از دور، از آتش رنج مي برند و اهل قيامت در داخل آن قرار مي گيرند.
3. اهل برزخ به دليل آنکه به کلي از دنيا منقطع نشده اند، مانند اهل دنيا صبح و شام دارند.(8)
پس روح انسان در برزخ، به صورتي که در دنيا زندگي مي کرد، به سر مي برد؛ اگر از نيکان باشد از سعادت و نعمت و جوار پاکان و مقربان درگاه خدا برخوردار مي شود، و اگر از بدان باشد در نقمت و عذاب و مصاحبت شياطين روزگار مي گذراند. خداي متعال در وصف حال گروهي از اهل سعادت مي فرمايد:
(و لاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله أمواتا بل أحياء عند ربهم يرزقون فرحين بما آتاهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم ألا خوف عليهم و لا هم يحزنون يستبشرون بنعمه من الله و فضل و أن الله لايضيع أجر المؤمنين)
(آل عمران: 169-171)؛ البته گمان مبر کساني که در راه خدا کشته شده اند، مرده اند؛ بلکه زنده اند و نزد خدايشان (در مقام مقرب) روزي داده مي شوند. آنها به خاطر نعمت هاي فراواني که خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده، خوشحالند و به خاطر کساني که هنوز به آنها ملحق نشده اند خوش وقتند و مي دانند که هيچ گونه ترس و اندوهي بر ايشان نيست. مژده مي دهند با نعمت و فضل (وصف نشدني) خدا و اينکه خدا مزد و پاداش مؤمنان را ضايع و تباه نمي کند.
در تفسيرالميزان، ذيل اين آيه، علامه چنين اشاره مي کند:
روزي خوردن نمونه ي فعل، و فرح نمونه و اثر شعور است؛ زيرا خوشحال شدن فرع داشتن شعور است. کلمه ي «استبشار» به معناي اين است که در طلب اين باشي که با رسيدن خيري، خرسندي کني. بنابراين، اين آيه نيز بر حيات برزخي دلالت دارد و در اين حيات برزخي، افراد يا متنعم هستند و يا معذب، تا آنکه قيامت برپا شود.(9)
تا بدين جا نتيجه ي بحث اين شد که انسان به عنوان موجود برگزيده، علاوه بر خلقت جسم وي، داراي قدرت برتري به نام «روح» است که از سوي پروردگار به او اعطا گرديده تا بتواند از آن براي هدايتش به سوي سعادت استفاده کند. اين مخلوق برگزيده با تمام پيچيدگي وجودي اش، نمي تواند از مرگ فرار کند و پس از قطع ارتباط با دنيا، انسان در عالمي به نام «عالم برزخ» با جسم مثالي به سر مي برد، تا اينکه روز محشر و قيامت فرارسد و نتيجه ي اعمال هرکس مشخص گردد. در اين حيات برزخي، افراد يا متنعم هستند و يا معذب (اهل برزخ از دور از آتش رنج مي برند) تا آنکه قيامت برپا شود.

ب. قيامت و رستاخيز انسان

در ميان کتب آسماني، قرآن کريم تنها کتابي است که از روز «رستاخيز» به تفصيل سخن گفته است و در ديگر کتاب هاي آسماني، تنها اشاره اي مختصر بدان وجود دارد. قرآن در صدها جا، با نام هاي گوناگون، روز رستاخيز را ياد کرده و سرنوشتي را که جهان و جهانيان در اين روز دارند، گاهي به اجمال و گاهي به تفصيل مطرح کرده و بارها تذکر داده که ايمان به روز جزا ( روز رستاخيز ) همتراز با ايمان به خدا و يکي از اصول سه گانه ي اسلام است و فاقد آن ايمان (منکر معاد) از آيين اسلام خارج بوده و سرنوشتي جز هلاکت ابدي ندارد.
حقيقت امر نيز همين است؛ زيرا اگر از جانب خدا حساب و کتابي در کار، و جزا و پاداشي در پيش نباشد، دعوت ديني، که مجموعه اي از فرمان ها، اوامر و نواهي الهي است، کمترين اثري در برنخواهد داشت و وجود و عدم دستگاه نبوت و تبليغ در اثر، مساوي خواهد بود. از سوي ديگر، قرآن نيز تأکيد دارد که گمان نبريد اين دنيا بيهوده و عبث است، بلکه هرکس با برپايي قيامت، پاداش اعمال خود را مي بيند.
در کتاب مقدس نيز از مرگ و معاد چنين ياد شده است:
خداوند مي ميراند و زنده مي کند و به قبر فرومي آورد و برمي خيزاند.(10)
و از اين تعجب نکنيد؛ زيرا ساعتي – قيامت – مي آيد که همه ي آنها که در قبر هستند، آوازش را خواهند شنيد و بيرون خواهند آمد؛ هرکه اعمال نيکو کرده باشد براي قيامت حيات، و آن کساني که بد کرده باشند براي قيامت داوري.(11)
از اين بيان ها، روشن مي شود که اهميت تذکر و يادآوري روز رستاخيز، معادل با اهميت اصل دعوت ديني است. نيز روشن مي شود که ايمان به روز جزا مهم ترين عاملي است که انسان را به ملازمت تقوا و اجتناب از اخلاق ناپسند و گناهان بزرگ وادار مي کند؛ چنان که فراموش کردن يا ايمان نداشتن به آن، ريشه ي اصلي هربزه و گناهي است . خداي متعال مي فرمايد:
(ان الذين يضلون عن سبيل الله لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب) (ص: 26)؛ قطعا کساني که از راه خدا بيرون رفته، گم راه شوند، برايشان عذاب سختي است به خاطر اينکه روز حساب را فراموش کردند.
چنان که پيداست، در اين آيه ي کريمه، فراموشي روز حساب منشأ هر گمراهي به شمار آمده است. تأمل در آفرينش انسان و جهان و همچنين درباره ي غرض و هدف شرايع آسماني، در پيش بودن چنين روزي (رستاخيز) را روشن مي سازد.
ما وقتي در کارهايي که در آفرينش تحقق مي پذيرد، دقت کنيم، مي بينيم که هيچ کاري بدون غايت و هدف ثابت انجام نمي گيرد و هرگز خود کار اصالت ندارد و مقصود و مطلوب نيست، بلکه پيوسته مقدمه ي هدف و غايتي و به پاس آن مطلوب است، حتي وقتي در کارهايي که به نظر سطحي، بي غرض شمرده مي شوند – مانند افعال طبيعي و بازي هاي کودکانه – به دقت نگاه کنيم غايت ها و غرض هايي متناسب نوع کار مي يابيم.
البته آفرينش انسان و جهان، کار خداست و خدا منزه است از اينکه کار بيهوده و بي هدفي انجام دهد و دايم بيافريند و روزي دهد و بميراند و درست کند و برهم زند بي اينکه از اين آفرينش، غايت ثابتي داشته باشد و غرض پابرجايي تعقيب کند.
پس ناچار براي آفرينش جهان و انسان، هدف و غرض ثابتي در کار است و البته سود و فايده ي آن به خداي بي نياز برنمي گردد و هرچه باشد به سوي آفريده ها عايد خواهد شد. نيز وقتي از نظر تربيت ديني، در حال مردم دقيق شويم، مي بينيم در اثر راهنمايي خدايي و تربيت ديني، مردم به دو گروه نيکوکاران و بدکاران منقسم مي شوند. در اين صورت، مقتضاي عدل الهي آن است که نشئه ي ديگري وجود داشته باشد که در آن، هريک از دو دسته ي نام برده جزاي عمل خود را بيابند و هرکدام مناسب حال خود زندگي کنند. خداي متعال در قرآن کريم، به اين دو حجت اشاره نموده، مي فرمايد:
(و ما خلقنا السماوات و الأرض و ما بينهما لاعبين ما خلقناهما الا بالحق ولکن أکثرهم لايعلمون) (دخان: 38-39)؛ ما آسمان و زمين و آنچه را در ميان آنهاست بيهوده نيافريديم؛ آنها را جز به حق و از روي حکمت و مصلحت خلق نکرديم، ولي بيشتر مردم نمي دانند.
اين آيه و آياتي شبيه آن احتجاجي است از طريق غايات؛ زيرا اگر امر خلقت آسمان و زمين و آنچه را بين آن دو است به سوي غايتي باقي و ثابت منتهي نشود، باطل خواهند بود، و باطل محال است تحقق پيدا کند و در خارج موجود شود. علاوه بر اين، صدور چنين خلقتي از خالق حکيم محال است، در حالي که شکي در حکيم بودن خالق نيست.(12)
در جاي ديگر، هر دو حجت را در يک آيه جمع نموده، مي فرمايد:
(أم حسب الذين اجترحوا السيئات أن نجعلهم کالذين آمنوا و عملوا الصالحات سواء محياهم و مماتهم ساء ما يحکمون و خلق الله السماوات و الأرض بالحق و لتجزي کل نفس بما کسبت و هم لايظلمون) (جاثيه: 21-22)؛ آيا کساني که به جرم و جنايت پرداخته اند، گمان مي برند که ما آنان را مانند کساني که ايمان آورده و کارهاي نيک انجام داده اند، قرار خواهيم داد، تا زندگي و مرگشان برابر باشد؟ بد حکمي است که مي کنند! خدا آسمان و زمين را به حق آفريد و براي اينکه هر نفس به آنچه با عمل خود کسب کرده است جزا داده شود، بي آنکه به مردم ستم شود.
نوع انسان از جمله آفريدگان و بندگان اوست که بايد از اوامر و نواهي او پيروي و فرمان برداري کند. خداي متعال از آن رو که به ايمان و اطاعت وعده ي ثواب و پاداش نيک داده، و به کفر و معصيت وعيد عقاب و سزاي بد داده – و چنان که فرموده – خلف وعده نخواهد نمود، و از آن رو که عادل است و مقتضاي عدل او اين است، در نشئه ي ديگري دو گروه نيکوکار و بدکار را که در اين نشئه، موافق خوبي و بدي خود زندگي نمي کنند، از هم جدا کرده، خوبان را زندگي خوب و گوارا و بدان را زندگي بد و ناگوار عطا مي نمايد.
قرآن با اشاره هاي گوناگون، به اجمال، مي فهماند که جهان آفرينش با همه ي اجزاي خود، که يکي از آنها انسان است، با سير تکويني خود، که پيوسته رو به کمال است، به سوي خدا در حرکت است و روزي خواهد رسيد که به حرکت خود خاتمه خواهد داد و در برابر عظمت و کبرياي خدا، انيت و استقلال خود را به کلي از دست مي دهد.
انسان نيز، که يکي از اجزاي جهان و تکامل اختصاصي وي از راه شعور و علم است، شتابان به سوي خداي خود در حرکت است و روزي که حرکت خود را به آخر رسانيد، حقانيت و يگانگي خداي يگانه را آشکارا مشاهده خواهد نمود. او خواهيد ديد که قدرت و ملک و هر صفت کمال در انحصار ذات مقدس خداوندي است و از همين راه، حقيقت هر شيء – چنان که هست – بر وي مکشوف خواهد شد.
اگر انسان به واسطه ي ايمان و عمل صالح، در اين جهان ارتباط و اتصال و الفت و انس با خدا و نزديکان او داشته باشد با سعادتي که هرگز به وصف نمي آيد، در جوار خداي پاک و صحبت پاکان عالم بالا به سر مي برد.
درست است که اعمال نيک و بد انسان در اين نشئه گذران است و از مي رود، ولي صور اعمال نيک و بد در باطن انسان مستقر مي شود و هر جا برود، همراه اوست و سرمايه ي زندگي شيرين يا تلخ آينده ي اوست. در واقع، يکي از احکام اعمال تجسم آن است و به حکم آيات، اعمال بندگان در محضر حق بايگاني شده، روزي مجسم خواهد شد.(13)
مطالب گذشته را مي توان از آيات ذيل استفاده نمود.
خداي متعال مي فرمايد:
(ان الي ربک الرجعي) (علق:8)؛ برگشت مطلقا به سوي خداي توست.
و در آيه اي ديگر مي فرمايد:
(يا أيتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربک راضيه مرضيه فادخلي في عبادي وادخلي جنتي) (فجر: 27-30)؛ اي نفس اطمينان و آرامش يافته (با ياد خدا)! به سوي خدي خود بازگرد، در حالي که تو خشنودي و از او خشنود شده اي، پس در ميان بندگان من داخل شو و در بهشت من درآي.
علامه طباطبائي مي نويسد:
وقتي که در روز قيامت حقيقت امر بر ايشان معلوم شد، آن وقت به حقانيت شرايعي که انبيا بر ايشان آورده بودند، اعتراف خواهند کرد، و وقتي مي بينند دستشان از هر چيزي خالي است و خود را هلاک ساخته اند، ناچار يکي از دو چيز را مسئلت مي نمايند: يا مي گويند: آيا شفيعي هست که ما را از هلاکتي که بر سرمان سايه افکنده، نجات دهد؟ و يا التماس مي کنند: آيا ممکن است ما را به دنيا برگردانيد تا اين بار عمل صالح نموده و غير آنچه انجام داده ايم، انجام دهيم؟(14)
همچنين خداوند مي فرمايد:
(يا أيها الانسان انک کادح الي ربک کدحا فملاقيه) (انشقاق: 6)؛ اي انسان! تو با رنج به سوي خداي خود در کوشش هستي؛ پس او را ملاقات خواهي کرد.
و نيز مي فرمايد:
(من کان يرجو لقاء الله فان أجل الله لآت) (عنکبوت:5)؛ هرکس ملاقات خدا را اميدوار باشد موقتي را که خدا براي ملاقات مقرر فرموده است، خواهد آمد و آن روز قيامت است.
زيرا اگر قيامتي در کار نبود، دين و ايمان به کلي لغو مي شد. «لقاء الله» به اين معناست که بين او و خدا حجابي نباشد.(15) و در بيان هويت جزاي اعمال، مي فرمايد:
(يا أيهاالذين کفروا لاتعتذروا اليوم انما تجزون ما کنتم تعملون) (تحريم: 7)؛ اي کساني که کافر شديد! اعتذار مجوييد. امروز (روز رستاخير) جزايي که به شما داده مي شود، همان اعمالي است که انجام مي داديد.

کيفيت معاد

نکته ي پاياني درباره ي قيامت، بحث از «کيفيت معاد» است.
1. آيا حيات پس از مرگ، تنها جنبه ي روحاني دارد؟
2. آيا زندگي پس از مرگ، فقط جنبه ي جسماني دارد؟
يعني : جسم باز مي گردد و روح چيزي جز آثار جسم نيست؟
3. آيا حيات پس از مرگ، در هر دو جنبه ي مادي و روح صورت مي پذيرد؟ و يا نحوه ي ديگري براي معاد وجود دارد؟ ديدگاه علامه در اين باره چيست؟
بي شک، هريک از نظريه هاي مزبور طرف داراني دارد(16) و براي اثبات ادعاي خود، به دلايلي تمسک کرده اند. برخي از استدلال هاي عقلي و برخي ديگر نقلي، و گروهي نيز به هر دو دليل در اين خصوص تمسک جسته اند.
علامه ذيل شرح و تفسير آيه ي 11 سوره ي «سجده» درباره ي اعتقاد به معاد روحاني مي نويسد:
روح آدمي غير از بدن اوست و بدن تابع روح است و روح با مردن متلاشي نمي شود، بلکه در حيطه ي قدرت خداوند محفوظ است تا روزي که اجازه ي بازگشت به بدن يافته و به سوي پروردگارش براي حساب و جزا برگردد و با همان خصوصياتي که خداوند سبحان از آن خبر داده، مبعوث شود.(17)
ايشان در اعتقاد به معاد جسماني مي نويسد:
از آنجايي که معاد – بازگشت اشيا با تمام وجودشان به حقيقتي است که از آن وجود يافته اند – امري ضروري است، در نتيجه، وجودي که داراي مراتب و جهات مختلفي است که بعضي از آنها با هم متحدند، مي بايد با تمام وجودش به آنها بازگردد. پس ملحق شدن بدن به نفس در معاد، امري است ضروري، الا اينکه نشئه ي دنيا به نشئه ي ديگري در نهايت کمال و حيات تبديل مي گردد و بدن همچون نفسي زنده، زنده و نوراني مي شود.(18)
علامه طباطبائي همچنين در تفسير آيه ي 78 الي 80 سوره ي «يس» مي نويسد:
کسي که درخت سبز را به تدريج به آتشي تبديل نمود که با سبز بودن در تضاد است، همان کس قادر است که استخوان هاي پوسيده را زنده سازد.
ايشان در پايان مي نويسد:
کسي که درخت سبز را به تدريج به آتشي تبديل نمود که با سبز بودن در تضاد است، همان کس قادر است که استخوان هاي پوسيده را زنده سازد.
ايشان در پايان مي نويسد:
بنابراين، از همه ي آيات فهميده مي شود که بدن ها پيوسته در دگرگوني و تغييرند تا اينکه به لحظه قيامت برسند و به نفس هاي خويش ملحق شوند.(19)
نتيجه آنکه علامه طباطبائي در بحث «معاد» و برپايي قيامت، معتقد است: معاد به دو صورت «روحاني» و «جسماني» است؛ ولي اين جسم عين همان ماده ي دنيا نيست، بلکه بنابر شرح عالم و جسم مثالي، نشئه ي دنيا به نشئه ي ديگري در نهايت کمال و حيات تبديل مي گردد.
در پايان، يادآوري اين نکته لازم است:
مشکل عمده ي فلاسفه و متکلمان، در اثبات عقلي معاد جسماني است؛ چرا که بقا و جاودانگي روح از شواهد و براهين عقلي بهره مند است. از اين رو، بيشتر آنان و همچنين اکثر مردم با مراجعه به متون ديني، معاد جسماني را تصديق مي کنند.(20)

نتيجه

از مجموع کلام علامه طباطبائي، نتيجه آنکه انسان موجودي است مرکب از جسم و روح که تنها نحوه ي ارتباط با همديگر را برقرار مي کنند. آنچه اصالت دارد و در تمام مراحل حيات انسان وجود دارد روح است و جاودانگي روح به تجرد آن بوده و تا روز قيامت باقي و فناناپذير است.
علامه طباطبائي علاوه بر پذيرش هر دو نوع معاد، درباره ي معاد جسماني معتقد است که نشئه ي دنياي انسان به نشئه ي ديگري در نهايت کمال و حيات تبديل مي گردد.

پي نوشت :

1. سيد محمدحسين طباطبائي، الميزان، ج 15، ص 97.
2. همان، ج 15، ص 97.
3. همو، حيات پس از مرگ، ص 29.
4. همو، انسان از آغاز تا انجام، ص 9.
5. امير ديواني، پيشين، ص 176.
6. محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 2. ب «البرزخ».
7. سيد محمدحسين طباطبائي، الميزان، ج 17، ص 508.
8. همان، ج 4، ص 94.
9. همان، ج 15، ص 95.
10. سيد اميرعلي نقوي، عالم برزخ در آثار علامه طباطبائي، پايان نامه ي کارشناسي ارشد الهيات و معارف اسلامي، قم، مؤسسه ي آموزشي و پژوهشي امام خميني قدس سره، 1380، ص 24-25، به نقل از: کتاب مقدس (ترجمه قديم)، گودالمنگ سري، انتشارات ايلام، 1999، کتاب سموئيل، ب 2، جمله ي 6، ص 330.
11. همان، به نقل از : انجيل يوحنا، ب 5، جمله ي 28 و 29، ص 1223.
12. سيد محمدحسين طباطبائي، الميزان، ج 17، ص 27.
13. همان، ج 2، ذيل آيه ي 217 سوره ي بقره.
14. همان، ج 8، ص 168.
15. همان، ج 16، ص 151.
16. عده اي بازگشت روح را به کالبد جسماني محال دانسته اند. اينان کساني هستند که اصولا وجود روح را منکرند و مي گويند: انسان عبارت است از: هيکل محسوسي که حامل نيروهاي ظاهري و باطني است و تمام اين قوا با فرارسيدن مرگ، معدوم مي گردند. تنها چيزي که از انسان به جاي مي ماند ذرات پراکنده ي بدن است که بر وجود آنها، هيچ گونه خاصيتي مترتب نيست. عده اي ديگر عقيده دارند، انسان از جسم و جان ترکيب يافته، ولي چون نتوانسته اند تجرد روح را اثبات نمايند که آيا جان همان مزاج مادي است که در بستر زوال قرار مي گيرد يا حقيقت ديگري است، به همين دليل، در موضوع رستاخيز جسماني، توقف کرده و نظريه اي ابراز نداشته اند.
(ر.ک. ملاصدرا، الاسفارالاربعه، قم، مصطفوي، ج 9، ص 164-166.)
17. همان، ج 16، ص 377.
18. سيد محمدحسين طباطبائي، انسان از آغاز تا انجام، ص 113.
19. همان، ص 115.
20. امير ديواني، پيشين، ص 241.

منبع:مجله ي معرفت شماره 121

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد