1. حسن و قبح به معنای ملائم با نفس و منافر با نفس:
یعنی حسن آن چیزی است که انسان از آن نفرت ندارد بلکه از آن لذت می برد و برای او لذت بخش است مانند منظره زیبا, غذای لذیذ, صوت دلنواز. و قبیح چیزی است که مورد نفرت انسان می باشد و با انسان ملائمت ندارد؛ همچون منظره زشت و کریه, غذای فاسد و نامطبوع. و نیز برخی چیز ها با توجه به نتیجه آن ها برای نفس لذت بخش یا نفرت آور است. که گاهی بی واسطه است و گاهی با واسطه است. مثلا چیزی در ابتدا نفس میلی بدان ندارد اما با توجه به نتیجه آن, آن چیز لذت بخش است مانند داروی تلخ که پزشک تجویز می کند و ما می گویم این دارو حسن است چون نتیجه آن لذت بخش است. و با مثلا مواد سمی که در ابتدا نفس از آن نفرتی ندارد و رنجشی را در خود حس نمی کند اما با حصول نتیجه آن نفس بسیار از آن منزجر و متنفر می شود. لذا می گوئیم ماده سمی قبیح است یعنی ماده سمی نفرت آوراست. (باتوجه به نتیجه آن). و به قول قوشجی یکی از شارحان کتاب معروف «تجرید العقاید» خواجه نصیر الدین طوسی, از این مورد تعبیر به مصلحت و مفسده می کند. بدین معنا که آنچه دارای مصلحت است, حسن است و ملائم بانفس است و لذت بخش است و آنچه دارای مفسده است قبیح است و نفس از آن نفرت دارد. مثال دیگر مانند: صدق وکذب, که این دو را اگر با توجه به نتیجه شان بسنجیم در صورتی که نتایجشان ملائم بانفس باشد و مصلحت داشته باشد حسن است چه صدق باشد و چه کذب. اما اگر نتیجه آن نفرت نفس باشد مفسده دارندو قبیح است.
2. حسن و قبح به معنای کمال و نقص:
بدین معنا که هر چیزی که کمال است حسن است همچون علم, قدرت و…به عبارت دیگر علم حسن است یعنی کمال است. و آنچه نقص است قبیح است مانند: جهل, عجز و ناتوانی و… بدین صورت که جهل قبیح است یعنی جهل نقص است. که این معنا از حسن و قبح و معنای قبلی آن مورد نزاع نیست و انسان بدون حکم شرع قادر به درک آن است.
3. حسن یعنی فعلی که همه عقلا فاعل آن را مدح کنند و او را مستحق ثواب می دانند. و قبیح یعنی فعلی که همه عقلا فاعل آن را ذم می کنند و او را مستحق عقاب می شمارند.
حسن و قبحی که محل بحث میان دو گروه است این مورد است که: آیا عقل می تواند درباره افعال انسان حکم صادر کند, بگوید: فلان کار خوب است و فلان کار بد است؟ در این جا سخن از اشیاء و اشخاص نیست, بلکه سخن از افعال و عناوین آنهاست. اشاعره بر این باورند که این قسم از حسن و قبح را عقل درک نمی کند و وضع آن به دست شارع است. اگر شارع مقدس, به چیزی امرکرد, کشف می کنیم که آن حسن است و اگر از چیزی نهی کرد, می فهمیم آن چیز قبیح است. این گروه, عقل را زیر مجموعه سنت قرار دادند؛ زیرا عقل در این صورت, کاشف از امر و نهی شارع است, نه مبتکر و نوآور. به عبار ت دیگر حسن و قبح ذاتی افعال نیست تا عقل با نظر بدان ذات حسن بودن یا قبیح بودن آن را درک کند. در مقابل گروه دوم (شیعه و معتزله) معتقدند که حسن و قبح بدین معنا عقلی است و در واقع منظورشان این است که فعل, بدون این که نیازی به حکمی از طرف شارع باشد می تواند حکم به قبیح یا حسن بودن آن بکند, در واقع در این جا حسن و قبح ذاتی آن فعل و عمل است. در واقع بر اساس نظر گروه دوم (شیعه و معتزله) عقل قادر به قانون گذاری و وضع قانون است و می تواند حکم کند که شارع هم همین نظر و حکم را دارد. بنابراین وقتی عقل حکم می کند که ظلم قبیح است می تواند بگوید که شارع هم چنین حکمی را دارد و لذا کار قبیح انجام نمی دهد- یعنی ظالم نیست. و عدل حسن است بدین معنا که شارع نیز می گوید عدل حسن است- هر چند حکمی به ما از جانب او در این مورد نرسد- و او کارش را روی عدل انجام می دهد. ام اشاعره که حسن و قبح عقلی به معنای سوم را رد می کنند و می گویند در این جا حسن و قبح شرعی است نه عقلی, و عقل منهای شرع قادر به درک آن نیست. دیگر توان این بر قراری میان حکم عقل و شرع را ندارند و قادر نیستند در محدوده دین و شریعت دست به وضع قانون بزنند و بگویند شارع هم همین حکم را دارد و در صورت فعل یا ترک, به تو ثواب یا جزای می دهد. هرچند قبیح بودن ظلم و حسن بودن عدل را به دو معنای قبلی اثبا ت می کنند. اما آنگاه که می گویند عدل حسن است و عادل خوب است و یا ظلم قبیح است و ظالم بد است, نمی توانند در مورد این که اگر فردی فعل عادله انجام داد, آیا نزد شارع ثواب نیز دارد و در صورتی که فعل ظالمانه انجام داد آیا شارع نیز او را مورد عقاب قرار می دهد, در مورد چنین اموری قادربه سخن گفتن و اظهار نظر کردن نیستند. از این رو اگر فعلی از خداوند صادر شد به این معنا که این فعل ذاتا خوب است و یا اگر خداوند چیزی را نهی کرد در مورد این که این فعل ذاتا بد است نمی توانند سخن بگویند. و این احتمال را می دهند که ممکن است خداوند عدل را زمانی امر کند و حسن باشد و زمانی دیگر ترک کند و قبح گردد.
برای مطالعه بیشتر ر.ک:
– علامه حلی, کشف المراد
– فاضل قوشجی, شرح تجرید العقاید
– جوادی آملی, دین شناسی
– مهدی حائری یزدی, کاوش های عقل عملی.