با مراجعه به متون كلاسيك در فلسفة سياسي ملاحظه ميشود كه هيچ مكتب سياسي آزادي را مطلق ندانسته است و اين شايد به اين جهت باشد كه بطلان آزادي مطلق بديهي و روشن ميباشد زيرا اولين پيامد تجويز آزادي مطلق آن است كه ماية سلب آزاديهاي ديگران ميشود اگر انسان چنان آزاد باشد كه بتواند هر كاري انجام دهد و حتي به حقوق ديگران تعدي كند چنين آزادي گستردهاي موجب زيان به جامعه و سلب آزاديهاي ديگران است. شهيد مطهري در اين زمينه مي فرمايد: «بديهي است كه آزادي مطلق امكان ندارد در جامعه باشد لازمة طبيعت جامعه اين است كه آزاديها محدود شود يعني آزادي هر فرد به آزادي فرد ديگر محدود گردد. مواهب اجتماعي (بايد) بهطور عادلانه در ميان افراد تقسيم شود، نظامات اجتماعي، نظاماتي دست و پاگير نباشد و افراد به حداكثر آنچه كه در جامعه ممكن است، بتوانند به كمال خودشان برسند يعني امكانات براي افراد بهطور مساوي و در حد كمال امكان، فراهم باشد»[1] بنابر اين آزادي مطلق امكانپذير نيست زيرا كه انسان محدوديتهاي فراواني دارد و از اينرو آزادياش آزادي نسبي است يعني آزادي در يك دايره محدود است، انسان در دايرة محدودي كه دارد، ميتواند در تبديل محيط طبيعي و محقق ساختن خواستههايش براي خود آيندهاي سعادتبخش يا شقاوتآلود انتخاب كند.
محدوديتهاي انسان از جهات متعددي است مانند:
1. وراثت
انسان با طبيعت انساني به دنيا ميآيد از آنجهت كه پدر و مادرش انسان بودهاند، او هم قهراً و جبراً مانند يك فرد انسان به دنيا ميآيد. و از طرف ديگر، پدر و مادرش يك سلسله صفات موروثي خود را در فرزندشان به يادگار ميگذارند كه اينها نيز قهراً و جبراً همراه اين افراد هست مانند رنگ پوست، رنگ چشم، خصوصيتهاي جسمي كه احياناً از چند پشت به ارث ميرسد. انسان هيچ يك از اينها را براي خود انتخاب نكرده است بلكه جبراً وراثت اينها را به او داده است.
2. محيط طبيعي و جغرافيايي
محيط طبيعي و جغرافيايي انسان و منطقهاي كه در آن منطقه رشد ميكند، خواه ناخواه يك سلسله آثار قهري بر روي اندام و روحيةانسان ميگذارد. منطقههاي سردسير و منطقههاي گرمسير و منطقههاي معتدل هركدام نوعي روحيه و اخلاق را ايجاب ميكند، همچنين منطقة كوهستاني يا منطقة صحرايي و غيره.
3. محيط اجتماعي
محيط اجتماعي انسان عامل مهمي است در تكوين خصوصيات روحي و اخلاقي انسان، زبان انسان، آداب عرفي و اجتماعي، دين و مذهب، غالباً همان چيزي است كه محيط اجتماعي بر انسان تحميل ميكند.
4. تاريخ و عوامل زماني
انسان از نظر محيط اجتماعي تحت تأثير زمان حال نيست، زمان گذشتته و وقايع و حوادثي كه در گذشته رخ داده است، نيز در ساختن او تأثير بهسزائي دارد، بهطور كلي ميان گذشته و آيندة هر موجودي، رابطة قطعي و مسلم برقرار است. گذشته و آينده مانند دو نقطة جدا از يكديگر نيستند بلكه مانند دو قطعه از يك جريان مداوماند، گذشته نطفه و هسته آينده است البته همانطور كه شهيد مطهري فرمودهاند: انسان در عين اينكه نميتواند رابطهاش را با وراثت، محيط طبيعي، محيط اجتماعي و تاريخ و زمان بهكلي قطع كند، ميتواند تا حدود زيادي عليه اين محدوديتها طغيان نموده و خود را از قيد حكومت اين عوامل آزاد سازد.[2] منظور از ذكر اين محدوديتها آن بود كه روشن شود سخن از آزادي مطلق گفتن در باب انسان برخاسته از عدم تأمل در محدوديتهاي آدمي است كه شامل محدوديتهاي ناشي از طبيعت و جز آن ميشود، اينك جهت آنكه شاهدي بر ادعاي نفي آزادي مطلق در كلمات غربيان و ليبرالها ذكر كرده باشيم، پارهاي از ديدگاه هاي متفكران غربي را در باب قيود آزادي بيان ميكنيم.
1. جان استوارت ميل: به گفتة ميل «در رسالة آزادي تنها آزادي كه شايستگي اين نام را دارد اين است كه هركس به شيوة خاص خويش مصلحت خويش را دنبال كند بهشرطي كه به مصالح ديگران آسيب نرساند.»[3]2. كانت: از نظر كانت، آزادي عبارت از استقلال از هرچيز سواي فقط قانون اخلاقي.[4]3. آيزايا برلين: وي ميگويد: «البته آزادي نامحدود سرمايهداران آزادي كارگران را از بين ميبرد، آزادي نامحدود كارخانهداران يا پدران و مادران به استخدام كودكان در معادن زغال سنگ ميانجامد. شكي نيست كه بايد ضعفا در برابر اقويا حمايت شوند و از آزادي اقويا تا اين حد كاسته گردد »[5]4. پوپر: كارل پوپر كه يكي از متفكران ليبرال است با اشاره به ديدگاه جان استوارت ميل (كه نقل كرديم) مي گويد: «من اصل حرف استوارت ميل را بهصورت ذيل ميپذيرم هركس بايد آزاد باشد، به شيوهاي كه خود ميخواهد دل شاد يا نادل شاد باشد تا جايي كه شخص ثالثي را به خطر نياندازد»[6]با توجه به آنچه از باب نمونه ذكر كرديم ملاحظه فرموديد كه نه دفاع از آزادي مطلق معقول است و نه كسي گفته است و متفكران غربي و از جمله ليبرالها براي آزادي قيودي را ذكر كردهاند البته اسلام براي آزادي قلمرو ويژهاي قائل است و آنرا به قيدي مانند رعايت مصالح عالية فرد نيز محدود ميكند .از ديدگاه غرب تنها قيد آزادي، رعايت آزادي ديگران است ولي از ديدگاه اسلام رعايت مصالح واقعي فرد قيد ديگر آزادي است و اين بدانجهت است كه در غرب ريشه و منشاء آزادي را تمايل و خواهشهاي انسان ميدانند، از اينرو آزادي غربي در واقع نوعي حيوانيت رها شده است، در حاليكه از ديدگاه اسلام انسان در عين اينكه حيوان است انسان است، آدمي يك سلسله استعدادهاي مترقي و عالي دارد كه ملاك انسانيت او است، تفكر منطقي انسان و تمايلات عالي او مانند ميل به حقيقتجويي و خير اخلاقي و همين استعدادهاي برتر منشاء آزاديهاي متعالي او ميشود.[7]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. انسان در قرآن، شهيد مطهري، تهران:انتشارات صدرا، 1369.
2. تحليل نوين از آزادي، موريس گرنستون، ترجمة جلالالدين اعلم،تهران: امير كبير، 1370.
3. پرسش ها و پاسخ ها, محمد تقي مصباح يزدي, قم: موسسه آموزش و پژوهشي امام خمينيره , 1380, ج4
پي نوشت ها:
[1] . مطهري، مرتضي، فلسفة تاريخ، انتشارات صدرا، 1369، ص 259 ـ 260.
[2] . مطهري، مرتضي، انسان در قرآن، انتشارات صدرا، 1369، ص 36 ـ 40.
[3] . جان استوارت ميل، رساله دربارة آزادي، ترجمة جواد شيخ الاسلامي، 1363، به نقل از قبسات، ش 5 و 6، ص 82.
[4] . موريس گرنستون، تحليلي نوين از آزادي، ترجمة جلال الدين اعلم، انتشارات امير كبير، 1370، ص 13 ـ 50.
[5] . آيزايا برلين، در جستجوي آزادي، ترجمة خجستهكيا، نشر گفتار، چاپ اول، 1371، ص 62.
[6] . درس اين قرن، ص 13، به نقل از نشرية قبسات، ش 5 و 6، ص 82.
[7] . مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، انتشارات صدرا، 1369، صص 7 و 100 ـ 104.