از شواهد استفاده ميشود قرآن به صورت فعلي نازل نشده است:
1ـ بعضي از آيات در مكه و بعضي در مدينه نازل شدهاند؛ ولي در ترتيب فعلي قرآن آيات مدني دراول قرآن قرار گرفته وآيات مكي بعداً قرار گرفته است در حالي که اگر طبق نزول بود بايستي اول سوره هاي مکي و سپس سوره هاي مدني نوشته مي شد.
2ـ قرينة خطابهها، آياتي كه در اول بعثت (و در مكّه) نازل شدهاند اغلب خطاب « يَا أَيُّهَا النَّاسُ » دارد و آياتي كه در مدينه نازل شدهاند « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا »دارد ولي در ترتيب فعلي قرآن گاهي « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا » قبل از « يَا أَيُّهَا النَّاسُ» قرار گرفته است.[1]3ـ آيات اول بعثت سورههايش كوتاه و كوبنده و با قسم همراه است ولي آيات مدني طولاني و معتدلتر است منتها در چينش فعلي، سورههاي بلند اول و سورههاي كوتاه آخر قرار گرفته است.
4ـ از نظر محتوي آيات مكي در مورد امور اعتقادي، نفي شرك، داستان اخلاقي پيامبران و… ميباشد، ولي آيات مدني كه بعداً نازل شدهاند در مورد احكام الهي،رد يهود و نصاري ، منافقين و امور جنگي و جهاد است، منتها در چينش كنوني آيات مدني در اول قرآن قرار دارند.
5ـ تاريخ تنظيم سورهها، گاهي ميان نزول آيات يك سوره بيش از يك سال فاصله بود و در ميان نزول آيات اين سوره آيات سورة ديگر نازل ميشد.
اما چرا ترتيب فعلي قرآن بر اساس ترتيب نزول قرآن جمع آوري نشده است؟
طبق نظر محققان و مفسران قرآني، قرآن مجيد در مكه و مدينه،[2] در حالت سفر و غير سفر،[3] شب و روز، هنگام جنگ و صلح، پيشامدها و حادثههاي گوناگون، هنگام پرسش و احتياجات فرهنگي و علمي، در اصول عقايد، اخلاقيات، مواعظ و احكام الهي و هزاران نكتة ديگر، در پديدههاي مختلف نازل ميشد. در مابين اين دو زمان احتياج به بيان موضوع ديگر پيش ميآمد كه آياتي در اين زمينه نزول مييافت. گاهي چند آيه از يك سوره نازل ميشد،ولي پيش از آنكه بقية همان سوره نازل شود به مناسبتي خاص آياتي از سورة ديگر وحي ميشد و پيامبر- صلي الله عليه و آله وسلم – دستور ميدادند كه هر آيه در محلش و در سورة مناسب خودش قرار داده شود.
البته چينش آيات بدستوررسول خدا- صلي الله عليه و آله وسلم – وطبق دستورخداوندمتعال بوده که در روايتي از اهل سنت آمده است که جلال الدين سيوطي، از عثمان بن عفان بن ابي العاص، روايتي را نقل مي كند، كه مي گويد: ما نزد رسول خدا – صلي الله عليه و آله وسلم – بوديم و ديديم كه آن حضرت ديدگان مبارك خود را بالا برده و سپس آن را در نقطه اي متمركز كرد و پس از آن فرمود: «جبرائيل هم اكنون بر من فرود آمد و گفت: آيه إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى….[4] را در اين جاي سوره نحل قرار دهم.»[5]بنابراين جايگاه آيات درسوره ها از همان ابتدا معلوم، و به دستور خداوند بوده است، و پيامبر اسلام- صلي الله عليه و آله وسلم – به منظور حفظ و صيانت نصوص قرآن علاوه بر استمداد از نيروي حافظه خود و حافظه مردم، دستور مي داد آيات قرآن را بنويسند و آنان كه دست اندركار نگارش قرآن بوده اند «كاتبان وحي» ناميده مي شدند كه جمعاً 43 يا 45 نفر بودند و اوّلين آنها و بيش از همه «امير المؤمنين علي ابن ابي طالب(عليه السلام )» بود.[6] كه تاريخ از اين افراد به نام «كتّاب وحي» نام مي برد[7] كه قرآن را در روي لوح يا كتف يا حرير يا برگ خرما يا سنگ سفيد يا پوست و…. مي نوشتند[8] و همزمان با حيات رسول خدا- صلي الله عليه و آله وسلم – به ترتيبي كه هم اكنون در اختيار ماست جمع آوري و مرتب كردند.[9]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ آيت الله محمد هادي معرفت، تلخيص التمهيد في علوم القرآن، بحث نزول قرآن.
2ـ جلالالدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج اول، ترجمة سيد مهدي حائري قزويني.
3ـ آيت الله خويي، البيان در زمينة علوم كلي قرآن، ترجمة هاشمزادة هريسي.
4ـ دكتر محمود راميار، تاريخ قرآن، بحث مكي و مدني در قرآن.
5ـ علامة طباطبايي(ره)، قرآن در اسلام.
پي نوشت ها:
[1]. راميار، محمود، تاريخ قرآن، تهران، انتشارات اميركبير، 1379، ص604.
[2]. طباطبايي، محمد حسين، قرآن در اسلام، تهران، انتشارات بنياد علوم اسلامي، 1361، ص144.
[3]. سيوطي، جلالالدين عبدالرحمن، اتقان في علوم القرآن، ترجمة مهدي حائري قزويني، تهران، انتشارات اميركبير، 1363، ج1، ص75.
[4] . نحل/90، ترجمه: خداوند امر مي كند به داد و نيكي و انفاق به خويشاوندان.
[5] . سيوطي، الاتقان، ج1، ص105؛ ابن عطيه، مقدمتان في علوم القرآن، قاهره، 1954م، ص26ـ27.
[6] . اينكه علي(ع) بيشتر از ديگران مي نوشت به خاطر اين بود كه از دوران نوجواني در محضر پيامبر(ص)، حتي در جنگها و غزوات و وقايع ديگر حاضر بود.
[7] . زنجاني، تاريخ قرآن، سازمان تبليغات اسلامي، ص42؛ عبدالصبور، تاريخ القرآن، مصر، 1966م، ص53؛ راميار، همان، ص66.
[8] . سيوطي، همان، ج1، ص99؛ و ابن نديم، الفهرست، مصر، 1348ق، ص37ـ36.
[9] . محدث نوري، همان، ج1، ص527ـ526؛ و طبرسي، مقدمه مجمع البيان، ج1، ص15؛ خوئي، همان، ص376ـ377.