طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آيا ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ تمامي علوم را مي دانستند؟ اگر جواب مثبت است پس چرا حضرت علي ـ عليه السلام ـ براي امر ازدواج از برادرش عقيل که نسب شناس بود کمک گرفت يا هنگام شهادت امير المومنين ـ عليه السلام ـ و در بستر، امام حسن و امام حسين ـ عليهما السلام ـ طبيبي را براي مداواي آن حضرت حاضر کردند مگر ائمه ـ عليهم السلام ـ علم نسب شناسي يا طبابت نمي دانستند؟

آيا ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ تمامي علوم را مي دانستند؟ اگر جواب مثبت است پس چرا حضرت علي ـ عليه السلام ـ براي امر ازدواج از برادرش عقيل که نسب شناس بود کمک گرفت يا هنگام شهادت امير المومنين ـ عليه السلام ـ و در بستر، امام حسن و امام حسين ـ عليهما السلام ـ طبيبي را براي مداواي آن حضرت حاضر کردند مگر ائمه ـ عليهم السلام ـ علم نسب شناسي يا طبابت نمي دانستند؟

براي يافتن پاسخ سئوال مورد نظر توجه به نکاتي ضروري است:
الف) مرحوم علامه طباطبائي مي گويد: «به دليل عقلي و نقلي، امام ـ عليه السلام ـ انسان کامل و داراي مقام نورانيت، بلکه کامل ترين انسان هاي عصر خويش و مظهر تام همه اسماء و صفات و داراي اسم اعظم الهي است لذا (عالم بماکان و ما يکون و ما هو کائن) تا روز قيامت مي باشد. و به محض توجه به مقام نورانيت خود؛ بالفعل به همه جهان و جهانيان و به همه امور عالم و به هر حادثه (خواه شخصي و خواه اجتماعي) که پيش آمده و در حال وقوع است و يا رخ خواهد داد، آشنا و با خبر مي گردد. و بدين ترتيب همه اشياء براي امام ـ عليه السلام ـ روشن و هيچ چيز از نظر و ديده باطني او پوشيده نيست؛ هر چند در رفتار و کردار مانند ساير مردم، به علل و اسباب ظاهري روي مي آورد».[1]روايات متعددي دلالت صريح بر گستردگي دامنه علوم ائمه اطهار دارند که فقط به يک نمونه آن اشاره مي کنيم: از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده که فرمود: به راستي من ميدانم آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است و مي دانم آنچه در بهشت است و آنچه در دوزخ است و مي دانم آنچه بود و آنچه مي باشد. فرمود: من اينها را از کتاب خدا عزوجل مي دانم، زيرا خدا عزوجل مي فرمايد: «در آن بيان واضح هر چيزي است»[2] يعني منشأ علوم و اساس علوم ما قرآن است که «تبيانا لکلّ شي» مي باشد.
ب) علوم و دانش و آگاهي ائمه اطهار ارادي مي باشد يعني هرگاه اراده کنند و بخواهند مي دانند و اگر اراده نکنند و نخواهند نمي دانند، بر خلاف سائر مردم و علماء و دانشمندان که از علوم اکتسابي و تجربي برخوردارند، که بدانچه علم دارند نمي توانند، ناآگاه باشند. روايات متعددي نيز دلالت بر اين معني دارند: از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده که فرمود: «به راستي امام هرگاه بخواهد بداند مي تواند».[3]و نيز فرمود: «هرگاه امام بخواهد بداند به وي اعلام مي شود».[4] مرحوم علامه طباطبائي قدس سره مي گويد: از اين روايات فهميده مي شود که ائمه ـ عليهم السلام ـ هروقت مي خواستند چيزي بدانند به «مقام نورانيت».[5] خود توجه نموده و آن را مي دانستند، ولي هميشه به آن مقام توجه نداشتند، مانند فقيهي که تمام مسائل نزد او حاضر نيست، ولي ملکه اجتهاد را دارد که هرگاه مسأله از او مي پرسند، به مأخذ حکم رجوع نموده و آن را مي داند.
شواهد و واقعيات تاريخي و نيز آثاري که از ائمه اطهار در علوم مختلف باقي مانده و شاگردان و دانشمندان که وارث علوم بي پايان امامان ـ عليهم السلام ـ بودند از جمله در طب و کيمياگري مانند جابربن حيان و امثال او نشانگر گستردگي و توسعه مجال علوم آن بزرگواران بوده است.
با توجه به مطالبي که توضيح داده شد، معلوم مي شود که ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ، اولا: از علوم و دانش گسترده برخوردار بوده اند و ثانيا علوم آنان ارادي است و اگر چنانکه نخواهند نمي دانند و همانند سائر مردم مکلف به اعمال بر اساس ظواهراند، چنانچه در قضاوت ها و احکام بر اساس ظواهر در ميان مردم حکم مي کردند نه براساس علوم الهي و واقعي شان. و در زندگي و معاشرت و ازدواج و خويشاوندي بر اساس ظواهر و عرف حاکم بر جامعه عمل مي کردند چه آنکه آنان نيز از نظر ظاهر يک انسان بودند و يک عضو از جامعه خودشان، و لذا از قوانين معروف مانند مشورت کردن، کمک گرفتن، و همکاري کردن در امور، تبعيت مي کردند، البته اين يک امر طبيعي و لازمه اجتماعي زيستن است، افزون بر اينکه عمل ائمه و سيره عملي آن بزرگواران حجت قطعي است و اين خود نشانگر اين نکته مهم است که آنان مأمور بوده اند مانند سائر مردم زندگي کنند ولو اينکه ازنظر علمي در جايگاه والا و ممتازي قرار داشتند و آگاه به واقعيات و حقايق بوده اند.
و ثالثا سيره قطعيه آن بزرگواران نشان مي دهد که آنان وظيفه اصلي و اساسي و الهي شان تبيين احکام و معارف ديني و هدايت مردم و نهادينه کردن ارزش هاي الهي و ديني بوده است نه امور فرعي ديگر مانند طبابت، صنعت و علوم ديگر که مردم خود مي توانند در اثر کوشش و تلاش بدان دست يابند؛ اگر چه دانش فني و علوم تئوري آن را مي دانسته اند و در صورت فراهم بودن زمينه آن را به افراد واجد شرايط و مستعد تعليم مي دادند.
رابعا به کارگيري علوم ديگر مانند طب و امثال آن نيازمند تهيه و به کارگيري وسائل و امکاناتي است که قطعا وظيفه يک رهبر ديني نيست که تمام اوقات اش به امور ديني و اداره جامعه اسلامي مصروف مي باشد.[6]بلکه نياز به يک نيرو و گروه کاري دارد که بايد علاوه بر بهره مندي از دانش فني آن عملا داراي تجربيات و مهارت و برخوردار از وسائل لازم باشند. مانند افراد خبره متخصص در فنون هر عصر و زماني به مقتضاي آن زمان.
بنابراين اين سئوال و يا شبهه، با اندک تأمل و دقت نه تنها قابل رفع است بلکه مجال طرح ندارد که امامان ـ عليهم السلام ـ با علوم سرشاري که در امور مختلف داشته اند چرا خود آن را به کار نبسته اند؛ چگونه معقول است بگوئيم ائمه اطهار با محدوديت فرصت و کمبود مجال حتي براي تبيين احکام و معارف ارزشمند ديني، با توجه به موانع و مشکلاتي که از ناحيه حکام جور دائما مواجه بودند، چرا به خياطي، کشتي سازي، دارو سازي، و صنايع ديگر نپرداخته اند چون دانش آن را داشته اند؟ آيا براي يک رهبر ديني و الهي که وظيفه اصلي و اساسي او هدايت مردم مي باشد، امکان دارد به همه اين مشاغل بپردازد؟!

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ اصول کافي، ج2، شرح و ترجمه آيت الله محمد باقر کمره اي.
2ـ در محضر علامه طباطبائي، مجموعه پرسش و پاسخ، محمد حسين رخشاد.

پي نوشت ها:
[1]. رخشاد، محمد حسين، در محضر علامه طباطبائي، قم، نشر سماء قلم، 1386ش، ص173.
[2]. محمد بن يعقوب کليني، اصول کافي، ترجمه و شرح آيت الله محمد باقر کمره اي، قم، انتشارات اسوه، 1385ش، ج2، ص305.
[3]. همان، ص297، ح1ـ2.
[4]. همان.
[5]. در محضر علامه طباطبائي، همان، ص197 به نقل از: بحارالانوار، ج26، ص1، ح1.
[6]. در محضر علامه طباطبائي، همان، ص179.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد