واقعيت اين است كه رابطة اخلاق با دين، گاهي بدين معنا تفسير ميشود كه اخلاق بدون اعتقادات ديني و دست كم بدون اعتقاد به خدا معنا ندارد، زيرا در واقع آن چه مشترك بين همه اديان است، اعتقاد به خداست. آن وقت گفته ميشود اخلاق منهاي دين غلط است يعني اخلاق منهاي اعتقاد به خدا و يا اعتقاد به خدا و معاد (قيامت).[1]اين يك معنا براي ارتباط اخلاق با دين است كه در سؤال فوق اين مبنا پذيرفته شده است. و ما تنها بنابر همين مبنا سؤال فوق را پاسخ ميدهيم. (لكن اخلاق به معنايي كه در مكتبهاي مختلف مطرح است طوري نيست كه هميشه متوقف بر دين باشد يعني اخلاقي كه مبتني بر «اصالت لذت» يا «اصالت نفع» يا «اصالت جامعه» است هيچ گونه ربطي به دين ندارد و حتي اگر كساني ماترياليست هم باشند و اصلاً معتقد به امور ماوراء طبيعي هم نباشند ميتوانند اخلاق را روي مباني فوق بپذيرند).[2]امّا سؤال فوق را هم به دو گونه ميشود پاسخ داد: اولاً اگر مراد از دين همان «دين نفس الامري»[3] باشد كه خمير ماية اديان الهي است پاسخ اين است كه اگر چه افراد جامعه و اديان مختلف تفاوتهاي ظاهري با هم دارند، لكن از گوهري مشترك، طبيعت و فطرتي واحد برخوردارند و داراي دين نفس الامري واحدي هستند و شايد آية شريفة «انّ الدّين عند الله الاسلام» هم ناظر به همان دين نفس الامري باشد.[4] پس از آنجا كه دين نفس الامري واحد، خواهد بود، پس تنوع اديان هم مطرح نيست. پس ما يك دين داريم و دين هم با فطرت انسان سازگار است و يك نظام اخلاقي هم حاكم خواهد بود و اخلاق جهاني هم هيچ ناسازگاري با آن ندارد.
ثانياً: اگر مراد از دين، «دين نفس الامري» (يا به تعبيري مرتبة اقتضاء) نباشد بلكه مراد از دين، همان ديني باشد كه براي عرصههاي مختلف زندگي توسط پيامبران صاحب شريعت آورده شده است يا به تعبيري «دين مرسل» باشد[5]، آن گاه سوال فوق مطرح ميشود كه آيا اخلاق جهاني با تنوع اديان سازگار است يا خير و اگر سوال را به نحوي ديگر تحليل كنيم چنين خواهد شد كه آيا ميتوانيم نظام اخلاقي واحدي را ارائه دهيم كه با اختلاف اديان سازگار باشد يا خير؟
براي پاسخ به سؤال فوق ابتدا مفردات سؤال را بررسي كرده و در نهايت نتيجه گيري مينمائيم، يعني ابتدا بايد مراد از دو كلمة «تنوع اديان» و «اخلاق جهاني» روشن شود.
الف) تنوع اديان: در اين جا چند بحث وجود دارد، 1ـ تنوع و متعدد بودن اديان در عالم واقع معنا ندارد و گوهر دين براي همة اقوام و ملل يكسان است. 2ـ در دين اسلام، ايمان به تمامي پيامبران و همة كتابهاي آسماني، ضروري و لازم است و كفر به يكي از پيامبران يا يكي از كتابهاي آسماني به مثابه كفر به همة آنهاست. لكن فرق از اين جا ناشي ميشود كه «لزوم ايمان به ديگر كتابهاي آسماني و ساير پيامبران»، به معني عمل كردن طبق گفته آنان نيست يعني بين ايمان و عمل در مورد آنها تلازمي وجود ندارد. به عبارت ديگر در اسلام تلازم ضروري بين ايمان و عمل هست به خلاف ايمان و اعتقاد داشتن به ساير كتابهاي آسماني و پيامبران الهي، كه صرف ايمان به آنها ضروري است و لازم نيست طبق دستورات و احكام آنها عمل كرد.
3ـ دين اسلام، جاوداني و جهاني است به اين معنا كه كامل كننده و تمام كنندة همة شريعتهاست و آخرين و تنها دين مقبول از سوي خداوند معرفي ميشود. از همين رو شريعت اسلام تنها براي زمان يا مكان خاصي نيامده بلكه براي همه اعصار و مكانها آمده است. و اين با ادله عقلي و نقلي فراواني مورد تأييد است كه اكنون درصدد بحث آن نيستيم.
4ـ وقتي دين اسلام، جاوداني، ثابت و جهاني شده، ديگر، از زمان پيامبر اسلام به بعد تعدد و تنوع اديان مطرح نخواهد شد. بلكه دين واحد جهاني وجود خواهد داشت و همة مردم ملزم به ايمان آوردن و عمل كردن طبق اين دين (اسلام) ميباشد.[6]ب) اخلاق جهاني: بايد توجه داشت كه مراد از اخلاق جهاني همان گزارهها و مفاهيم اخلاقي يك نظام اخلاقي واحد است؛ و مفاهيم تصوري به كار رفته در گزارههاي اخلاقي، منشأ انتزاعشان امور مربوط به افعال اختياري انسان و رابطة خاص آنها با نتيجة مطلوب است و در نتيجه قضاياي اخلاقي حقيقتي إخباري و پشتوانة واقعي دارند. و نيز گزارههاي اخلاقي مطلقاند نه نسبي، بدين معنا كه ارزش افعال نسبت به نظر، سليقه، ميل و خواست اشخاص يا شرايط زماني و مكاني كه تأثيري در نتايج مطلوب يا نامطلوب فعل ندارند، تغيير نميكنند. بنابراين هر چند ممكن است ارزشمند بودن يك فعل، داراي قيود و شرايطي باشد، لكن اين قيود و شرايط تنها از جهت تأثيري كه در پيامدهاي واقعي مطلوب يا نامطلوب افعال دارند، معتبرند و نظر و سليقة هيچ كس نميتواند به عنوان قيد و شرط احكام اخلاقي قرار ميگيرد. مثلاً ممكن است خوبيِ راست گفتن، مقيد به مواردي باشد كه پيامد زيانباري مانند به خطر افتادن جان انساني بيگناه نداشته باشد. گر چه موضوع اين حكم اخلاقي، مقيد است ولي قيد بيان شده منافاتي با كليت و قطعيت و اطلاق حكم در موضوع كلي خود ندارند و به اصطلاح، قيد آن مضبوط است. و نيز در اين نظام اخلاقي، قوانين اخلاقي صرفاً مبتني بر احساسات، عواطف، و احكام صادره از سوي فرد و اجتماع نبوده و انشائي محض نيستند بلكه مبنا و پشتوانة واقعي دارند و به عبارتي ديگر، افعال اختياري انسان كه موضوع قضاياي اخلاقي است، واسطهاي بين نيازهاي مربوط به مراتب مختلف وجود انسان و رفع اين نيازهاست و در نتيجه بين افعال اختياري و نتايج آن رابطة علّي و معلولي برقرار است و از آن جا كه رابطة علّي و معلولي، رابطهاي حقيقي و واقعي است، ارزشهاي مبتني بر اين روابط هم پشتوانة واقعي داشته، قابل چون و چرا و استدلال ميباشند و در واقع از آن جا كه اين نظام با جهان بيني اسلامي و نگرش خاص خود به انسان و جهان با تعيين مطلوب واقعي انسان (كه خود قابل استدلال است) قوانين ارزشي و اخلاقي خود را بر اساس رابطة واقعي افعال انسان با نتايج مطلوب و نامطلوب آن استوار ساخته است و به همين جهت ميتوان درستي اين نظام را اثبات و لزوم تبعيت از ارزشهاي آن را تبيين نمود.[7]نتيجة مقدمات فوق: 1. اولاً تعدد و تنوع اديان در عالم واقع در كار نيست. گر چه در عالم خارج تنوع اديان اعم از اديان توحيدي و غير توحيدي در عرض يكديگر وجود دارند امّا در عالم واقع ما دين واحد جهاني خواهيم داشت كه داراي نظام اخلاقي واحد جهاني ميباشد. (البته دقت شود كه مراد از دين واحد در اينجا، دين نفس الامري نيست بلكه مراد همان دين «مرسل» است كه پيامبران براي انسان آوردهاند، يعني اكنون فقط يك دين مرسل لازم الاتباع وجود دارد).
2. بر فرض قبول اين كه اديان داراي اختلاف ميباشند و اديان مختلف داريم، از آن جا كه نظام اخلاقي مورد قبول اسلام قابل دفاع عقلاني است ميتواند پايه براي همة اديان الهي قرار گيرد. 3. اضافه بر اينكه گزارههاي اخلاقي چنان كه ثابت شده ثابت، مطلق، كلّي و لا يتضّر هستند بنابراين با تعدد اديان، تعددي در گزارههاي اخلاقي به وجود نخواهد آمد. 4. از آنجا که بسياري از گزاره هاي اخلاقي در هميشه و همه اديان از نظر ارزشي يکسان هستند، مثلاً: عدالت هميشه خوب است، ظلم هميشه بد است و… و اين يکساني ارزش اينها توسط فلسفه اخلاق ثابت و قابل دفاع عقلاني مي باشد و فلسفه اخلاق هم چون کارش مسائل عقلي است اختصاص به يک دين خاص ندارد، بنابراين در همه اديان، اين فلسفه اخلاق پشتوانه گزاره هاي اخلاقي قرار مي گيرد و قطعاً مي توانيم يک اخلاق جهاني داشته باشيم که بر اديان مختلف، منطبق باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مطهري، مرتضي، فلسفة اخلاق، انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم، تابستان 1374.
2. معلمي، حسن، مباني اخلاق در فلسفة غرب و فلسفة اسلامي، نشر پژوهشگاه فرهنگ و انديشة معاصر، چ اول.
3. مغنِّه، محمد جواد، فلسفه اخلاق در اسلام، انتشارات تهران، نشر كوكب، 1361.
4. جعفري، محمد تقي، اخلاق و مذهب، انتشارات تشيع، قم.
5. مدرّس، سيد محمد رضا، فلسفة اخلاق، چاپ اول، انتشارات تهران، سروش 1371.
پي نوشت ها:
[1] . مصباح يزدي، محمد تقي، دروس فلسفه اخلاق، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ ششم، 1376.
[2] . همان.
[3] . منظور از دين نفس الامري عبارت است از آنچه در علم الهي و مشيت خداوندي براي راهنمايي بشر به رستگاري وجود دارد و در لوح محفوظ به صورت حقيقتي عيني ثابت است .
[4] . هادوي تهراني، مهدي، مباني كلامي اجتهاد، انتشارات بيت الحكمه الثقافية، چاپ اول، 1377، ص386.
[5] . همان.
[6] . مصباح يزدي، محمد تقي، راهنما شناسي، تهران، انتشارات امير كبير، چاپ اول، (خلاصهاي از بخش اسلام، دين جاودانگي و جهاني.)
[7] . مصباح، مجتبي، فلسفه اخلاق، قم، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني (ره)، چاپ سوم، 1378.