خانه » همه » مذهبی » آيا اخلاق نسبي وتابع سليقه و قرارداد است ، يا مطلق ؟ اگر نسبي نيست پس چرا دروغ‌گفتن در مواردي خوب مي‌شود ؟

آيا اخلاق نسبي وتابع سليقه و قرارداد است ، يا مطلق ؟ اگر نسبي نيست پس چرا دروغ‌گفتن در مواردي خوب مي‌شود ؟

براي پاسخ لازم است ابتدا معناي نسبي بودن يا مطلق بودن احكام اخلاقي را تبيين ‎نماييم:
منظور از نسبي بودن احكام اخلاقي آن است كه حكم اخلاقي براي يك موضوع، نسبت به شرايط و قيود خاصي كه آن موضوع در واقع پيدا مي‎كند،‌ متفاوت و تغييرپذير است.[1] به بيان ديگر نسبي‎گرايي اخلاقي يعني اينكه بپذيريم اعتبار همة احكام اخلاقي شرايطي دارد و اين احكام با نظر به همان شرايط معتبرند. به طوري كه اگر آن شرايط را از هر گزاره اخلاقي حذف كنيم، گزاره متناقض با آن نيز مي‎تواند ـ در شرايطي ديگر ـ قابل قبول باشد. مثلاً به نظر برخي از نسبيت‎گرايان اخلاقي، حكم اخلاقي «حجاب براي زن خوب است» تنها براي جامعه خاصي اعتبار دارد؛ پس مي‎توان پذيرفت كه گزاره «حجاب براي زنان خوب نيست» نيز ـ براي جامعه ديگرـ همين قدر معتبر باشد.
طبق اين بيان هيچ حكم اخلاقي، ثابت و واقعي نيست؛ يعني حكم ارتباطي با واقعيات ندارد تا در همه يا برخي از شرايط واقعي ثابت باشد. بلكه با هر قيد و شرطي قابل تغيير است و لذا شيوه معقول و معتبري براي موجّه دانستن يك حكم يا نظام اخلاقي در مقابل ديگري وجود ندارد در نتيجه ممكن است دو حكم اصلي متعارض اعتبار يكساني داشته باشند.[2]در مقابل منظور از اطلاق اين است كه احكام اخلاقي تابع شرايط و قيود و وابسته به سليقه و قرارداد افراد نيستند بلكه تابع شرايط واقعي خودشان هستند.[3] مثلاً اگر عدالت خوب است در تمام اعصار و براي همة انسانها و در همة‌ جوامع بشري خوب است. نه اينكه عدالت، تنها براي فردي خاص يا جامعه‎اي معين، يا در زماني محدود خوب باشد. از ظاهر عبارات مكاتب اخلاقي قدما بر مي‎آيد كه احكام اخلاقي را مطلق مي‎دانستند، مثلاً سقراط كه به يك معنا مؤسس مكتب سعادت‎گرايي در اخلاق است بر اين باور بود كه فضايل اخلاقي، كه شرط لازم و كافي براي دست‎يابي به سعادت هستند.[4] اموري ثابت و غير قابل تغييرند. هر چند آدميان به دليل برخورداري از شرايط زماني و مكاني مختلف، داراي تفاوت‎هاي ظاهري‎اند،‌ امّا طبيعتي يكسان و ثابت دارند و لازمة اين طبيعت پايدار، اين است كه نيازها و انگيزه‎هاي ثابتي نيز داشته باشند. بنابراين فضايل اخلاقي، هميشه ثابت و تغيير ناپذيرند.[5]در ميان متاخرين نيز، بيش از همه كانت از آموزة‌ مطلق‎گرايي در اخلاق دفاع كرده است، به عقيدة‌ او ارزش‎هاي اخلاقي مطلقند و در هيچ شرايطي تغيير نكرده و هيچ استثنايي را هم بر نمي‎تابند. خوبي افعالي مانند راست‎گويي و وفاي به عهد همگاني، همه جايي و همه زماني است.[6]طبق مباني اسلامي نيز، تمامي احكام اخلاقي، به اين معنا مطلقند: يعني احكام واقعي اخلاق تابع سليقه و قرارداد افراد نيستند و با تغيير شرائط و قراردادها نيز تغيير نمي‎كنند. گزاره‎هايي مانند «عدل خوب است» «ظلم بد است» «عبادت خدا پسنديده است» و… هميشه ثابتند و با تغيير شرايط و سليقه‎ها قابل تغيير نيستند. حال اگر كسي بگويد شما دربارة قضيه «راست گويي خوب است» چه مي‎گوييد آيا اين حكم، مطلق است؟ يعني هميشه، در همه‎جا و تحت هر نوع شرايطي، محمول «خوب» براي فعل «راست گويي» صادق است؛ اگرچه آن راست‎گويي موجب قتل انسان بي‎گناهي باشد؟
در پاسخ به اين سوال بايد بگوييم در چنين مواردي كه راست گويي موجب فسادهاي اجتماعي نظير كشته شدن افراد بي‎گناه مي‎شود، دو عنوان دارد: يكي راست گفتن و ديگري عامل قتل بودن؛ از آن جهت كه راست‎گويي است خوب است و از آن جهت كه عامل قتل انسان يا انسان‎هاي بي‎گناهي مي‎شود، بد است از آن‎جا كه حسن و قبح داراي مراتب شديد و ضعيف است وقتي هر دو عنوان نيك و بد در يك عملي جمع شوند بايد برآيند آن دو را محاسبه نمود. چنانچه مرتبه حسن آن عمل با مرتبة قبحش مساوي باشد، در اين صورت آن دو تعارض كرده و هيچ كدام فعليت پيدا نمي‎كند و آن عمل نه ممدوح است و نه مذموم. و امّا اگر مرتبة حسن آن قوي‎تر و شديد‎تر از قبحش باشد. آن عمل خوب و ممدوح است و اگر مقدار قبحش قوي‎تر باشد، آن فعل بد و نكوهيده تلقي مي‎شود. بنابراين با توجه به اين پاسخ، راست‎گويي هميشه خوب است و استثنايي ندارد، هر چند گاهي خوبي آن مقهور و محكوم خوبي بزرگ‎تر و شديد‎تري مي‎شود و چون جمع هر دو خوبي، غير ممكن است لذا به حكم عقل، خوبي بزرگ‎تر و قوي‎تر را گرفته و از خوبي ضعيفت‎تر و خفيف‎تر صرف‎نظر مي‎كنيم.[7]اينک با روشن شدن نسبيت يا اطلاق احكام اخلاقي،‌ بايد گفت از نظر مباني اسلامي، احكام اخلاقي مطلقند و تابع سليقه و قرارداد و شرايط نيست . دروغ‌گفتن هميشه و تحت هر شرايطي بد است هر چند گاهي قبح آن مقهور خوبي شديدتري مي‌شود و چون جمع هر دو ممکن نيست به حکم عقل، خوبي قوي‌تر را گرفته و از قبح خفيف صرف‌نظر مي‌کنيم .     

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ بنياد اخلاق، مجتبي مصباح، قم، انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام(ره)، 1382.
2ـ فلسفه اخلاق، محمد تقي مصباح يزدي، تقرير احمد حسين شريفي، قم، انتشارات مؤسسه امام خميني.
3ـ فلسفه اخلاق، سيد محمد رضا مدرسي، چاپ اول، تهران، انتشارت سروش، 1371.

پي نوشت ها:
[1] . مصباح يزدي، ‌محمد تقي، فلسفه اخلاق، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل، 1381، ص161ـ163.
[2] . وپليام كي فرانكنا، فلسفة اخلاق، ترجمه هادي صادقي،‌ قم، طه، 1376، ص228.
[3] . فلسفة اخلاق، همان.
[4] . دوره آثار افلاطون ج1، ترجمه محمد حسن لطفي، تهران، خوارزمي، 1367، ج2، ص295.
[5] . فردريك كاپلستون، تاريخ فلسفه، ترجمه جلال الدين مجتبوي، تهران،‌ انتشارات علمي و فرهنگي سروش، 1368، ج2، ص132.
[6] . ايمانوئل كانت، بنياد ما بعد الطبيعه اخلاق،‌ ترجمه حميد عنايت و علي قيصري، تهران، خوارزمي، 1369، ص27ـ30.
[7] . فلسفه اخلاق، همان، 163ـ166.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد