آيات بسياري از قرآن كريم و نيز روايات فراواني از ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ علاوه بر شناخت از طريق براهين، عقلي، شناخت ديگري فرا روي انسانها قرار دادهاند كه آموختني نيست بلكه نوعي شهود و يافتن است. در اين نوع از شناخت، انسان موفق به مشاهده حقايق و امور ماوراء طبيعت ميگردد. و راه رسيدن به آن را قطع علاقه و وابستگي كامل از ما سوا و متمركز ساختن همه قوا به عالم بالا معرفي ميكند.
آيت الله جوادي آملي در اين باره ميفرمايد: «قرآن كريم همان طوري كه فكر ناب را زمينة حصول يقين صاحبنظران ميداند ذكر خالص و شكر بيشائبه را وسيله حصول يقين صاحب بصران ميشمارد»[1]چنان كه روشن است پرداختن به همه آيات و روايات دالّ بر معرفت شهودي در اين مختصر نميگنجد، فلذا تنها به ذكر نمونهاي از آن بسنده ميكنيم.
آيات متعددي از قرآن كريم درباره «لقاء الله» سخن به ميان آوردهاند كه از جمله آنها ميتوان به اين آيات اشاره نمود:
كهف / 110: فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملاً صالحاً و لايشرك بعبادة ربّه احداً. (همانا هر کس که آرزوي ملاقات خدا را دارد بايد عمل صالح انجام دهد و به خدا شرک نورزد).
انعام / 31: قد خسر الذين كذبوا بلقاء الله. (همانا کساني که به دروغ ادعاي ملاقات با خدا را کردند زيان کاراناند).
عنكبوت / 5: من كان يرجوا لقاء الله فان اجل الله لات و هو السميع العليم. (هر کسي که آرزوي ملاقات خداوند را دارد همانا آن لحظه نزديک است و خداوند شنوا و داناست).
راغب در مفردات لقاء را به ملاقات و ديدار معنا كرده است.[2] اما آيا چنين معنايي در مورد خداوند صادق است؟ به طور حتم لقاء و ديدار پروردگار به معناي حقيقي و متبادر از آن كه ديدن با چشم است مقصود نيست: چرا كه خداوند موجود مجرّد است و موجود مجرّد تحت ادراك بصري واقع نميشود. بدين لحاظ برخي از مفسرين در معناي لقاء الله گفتهاند:
مراد از آن همان مبعوث شدن در روز قيامت است. بعضي ديگر گفتهاند: «مراد از آن رسيدن به عاقبت زندگي و ديدار ملك الموت و حساب و جزاء است» بعضي ديگر گفتهاند: «مراد ملاقات جزاي خداوند يعني ثواب و يا عقاب اوست»،[3]منظور از لقاء جز ديدن قلبي چيز ديگري نيست. چنانكه علامه طباطبائي ضمن رد اين اقوال آنها را خرافهگويي و دور از ظاهر كلام ميداند و ميفرمايد:«مراد از لقاءالله قرار گرفتن بنده است در موقعي كه ديگر بين او و بين پروردگارش حجابي نباشد، همچنان كه روز قيامت نيز اين چنين است؛ چون روز قيامت روز ظهور حقايق است»[4]ميرزا جواد ملكي تبريزي نيز معتقد است كه آيات لقاء الله دلالت دارند بر اينكه عدهاي از بندگان شايسته خداوند به مقام ديدار و ملاقات ذات اقدس الهي مشرّف ميشوند.[5]همچنين علامه حسنزاده آملي منظور از كلمه لقاء را همان رويت قلبي ميداند.[6] و آيت الله جوادي آملي تصريح ميكنند بر اينكه معناي لقاء الله اين نيست كه انسان تنها بعد از مرگ جمال الهي را مشاهده كند بلكه قبل از مرگ نيز ميتواند شاهد جمال الهي باشد و فيضهاي خاص او را دريافت كند.[7] چنانكه آيه شريفه مربوط به معراج بر اين معنا دلالت دارد. «ثم دني فتدلي فكان قاب قوسين اوادني»[8] سپس نزديک و نزديکتر شد تا اين که به اندازه يک تيرکمان يا کمتر از آن با خداوند فاصله داشت.
و در مناجات شعبانيه نيز در اين باره چنين ميخوانيم:
«الهي هب لي كمال الا نقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تخرق ابصار القلب حجب النور فتصل الي معدن العظمة و تصير ارواحنا معلقة بعز قدسك»
حضرت در اين مناجات ابتداءً انقطاع تام و كامل از غير الله را طلب ميكند تا آيينه دل صافي گردد و مستحق دريافت تابش انوار الهي شود و سپس از خداوند تقاضاي آن را دارد كه ديدههاي يخزده دل را با مشاهده فروغ خود روشن سازد تا ديدگان دل حجابهاي نور را بشكافد و به نور عظمت واصل گردد. و چه زيبا امام در اين عبارت كوتاه مشاهده و شهود قلبي خداوند را تبيين نموده است.
و اين رؤيت و ديدار خداوند با چشم دل همان مشاهدهاي است كه اميرالمؤمنان ـ عليه السّلام ـ در جواب عالم يهودي فرمودند: «ما كنت اعبد ربّا لم اره» (من خدايي را که نميبينم ستايش نميکنم). وقتي او پرسيد: چگونه او را ميبيني؟ فرمود: واي بر تو! ديدگان با مشاهده او را نميبيند بلكه اين قلب است كه با حقيقت ايمان او را مشاهده ميكند.[9]بنابراين رؤيت پروردگار با چشمان قلب قابل انكار نيست. و براي بعضي از بندگان خاص با شرايط ويژهاي ميسّر است. و اين همان غايت قصوي كشف و شهود عرفا است چرا كه ديدار و لقاء خداوند بالاترين درجه شناخت است.
در ديدة ديده، ديدهاي ميبايد و زخويش، طمع بريدهاي ميبايد
تو ديده نداري كه ببيني او را ورنه همه اوست، ديدهاي ميبايد[10]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن (راهنما شناسي، اخلاق در قرآن و انسان شناسي)، قم، انتشارات مؤسسه امام خميني(ره).
2ـ شيرواني، علي، دين عرفاني و عرفان ديني، قم، دارالفكر.
پي نوشت ها:
[1] . جوادي آملي، عبدالله، رسالت قرآن، قم، مركز نشر فرهنگي رجاء، چاپ دوم، 1375، ص36.
[2] . راغب اصفهاني، معجم القرآن، بيجا، دارالفكر، بيتا، ص473.
[3]. الوسي بغدادي، سيد محمود، روح المعاني في تفسير القرآن و السبع الثماني، بيروت، دارالاحياء التراث، طبع الرابعه. 1405ق، ج2، ص137.
[4]. طباطبائي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1417ق، ج16، ص104.
[5]. ملكي تبريزي، ميرزا جواد، رساله لقاء الله، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، 1405ق، ص10ـ7.
[6]. حسنزاده آملي، حسن، لقاء الله، انتشارات قيام، چاپ اول، 1375، ص23.
[7]. جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن كريم، قم، مركز انتشارات اسراء، چاپ اول، 1377، ج11، ص254.
[8]. نجم/8ـ9.
[9]. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اهل بيت، بيتا، ج1، ص131.
[10]. رباعيات ابو سعيد ابوالخير.