مقدمتاً عرض ميشود با توجه به فلسفه نبوت و امامت، هر زماني بايد مردم از طريق وحي به طرف حضرت حق دعوت شوند و اين مطلب اعم است از اينكه خود پيامبر شخصاً در حضور مردم باشد يا جانشينان و آثار هدايتي او و اگر فرضاً شرايط زندگي بشر به گونه اي بود كه يك پيامبر مي توانست همه نيازمنديهاي انسانها را تا پايان جهان، بيان كند بطوري كه هرفردي و هر گروهي در طول تاريخ بتواند وظيفه خود را بوسيله پيامهاي همان پيامبر بشناسد خلاف مقتضاي براهين نبوت و امامت نبود.
اما مي دانيم كه: اولا عمر هر انساني ـ و از جمله پيامبران ـ محدود است و مقتضاي حكمت آفرينش، اين نبوده كه نخستين پيامبر تا پايان جهان، زنده بماند و همه انسانها را شخصاً راهنمايي كند. ثانياً شرايط و اوضاع و احوال زندگي انسانها در زمانها و مكانهاي مختلف، يكسان نيست و اين اختلاف و تغيير شرايط و به ويژه پيچيده شدن تدريجي روابط اجتماعي مي تواند در كيفيت و كميت احكام و قوانين و مقرّرات اجتماعي، مؤثر باشد و در پاره اي از موارد، تشريع قوانين جديدي را مي طلبد و اگر اين قوانين بوسيله پيامبري كه هزاران سال قبل، مبعوث شده بيان مي شد كار لغو و بيهوده اي مي بود، چنانكه حفظ و تطبيق آنها بر موارد خاص، كار بسيار سخت و دشواري مي باشد. ثالثاً در بسياري از زمانهاي گذشته امكانات تبليغ و نشر دعوت انبيا(عليهم السلام) به گونه اي نبوده كه يك پيامبر بتواند پيامهاي خود را به همه جهانيان، ابلاغ نمايد. رابعاً تعاليم يك پيامبر در ميان همان مردمي كه آنها را دريافت مي داشتند به مرور زمان و تحت تأثير عوامل مختلفي دستخوش تحريف و تفسيرهاي نادرست قرار مي گرفت و پس از چندي تبديل به يك آيين انحرافي مي شد.
با توجه به اين نكات، حكمت تعدّد انبياء(عليهم السلام) و اختلاف شرايع آسماني در پاره اي از احكام عبادي با قوانين اجتماعي، روشن مي شود اما هرگاه شرايط زندگي بشر به گونه اي باشد كه دعوت پيامبر به همه جهانيان برسد و پيامهاي او براي آيندگان، محفوظ و مصون بماند و دگرگوني شرايط اجتماعي، مستلزم تشريفات اساسي جديد و تغيير احكام و قوانين موجود نباشد ارسال پيامبر ديگري ضرورت نخواهد داشت.[1] فلذا اگر ديني قادر به بر آورده ساختن تمام نيازهاي بشر تا ابد باشد گذشت زمان نمي تواند آن را از اعتبار ساقط كند و بشريت هميشه به آن محتاج خواهد بود و چون دين اسلام داراي چنين خصوصيتي مي باشد هر چه زمان بگذرد اين دين طراوت و تازگي خود را از دست نخواهد داد و انسانها هميشه به آن احتياج خواهند داشت چنانكه سماعه ميگويد از امام موسي بن جعفر(عليه السلام) پرسيدم آيا پيغمبر همه احتياجات مردم زمان خويش را آورد؟ فرمود: بلي، و آنچه را هم تا قيامت محتاجند، گفتم آيا چيزي هم از دست رفت؟ فرمود: نه، نزد اهلش محفوظ است.[2] پس هر آنچه كه بشر تا قيامت بدان نياز دارد در دين اسلام بيان شده است چه از لسان نبي اكرم اسلام(صلي الله عليه وآله) و ائمه دين(عليهم السلام) و چه در كتاب آسماني اين دين مقدس كه خداوند عليم درباره آن مي فرمايد: (و نزّلنا عليك الكتاب تبياناً لِكُلِّ شيء) «اين كتابي كه به تو نازل كرده ايم توضيح همه چيز است» درباره اين آيه كريمه عده اي از اصحاب امام صادق(عليه السلام) گفته اند: از آن حضرت شنيديم كه فرمود: من هر آينه مي دانم آنچه كه در آسمانها و آنچه در زمين است، مي دانم آنچه در بهشت است و مي دانم آنچه را كه در آتش است، و مي دانم آنچه كه تا قيامت خواهد بود. آنگاه لحظه اي سكوت كرد سپس احساس نمود كه شنوندگان در تعجب شدند و برايشان گران آمد، فرمود: همه اينها را از كتاب خداي عزوجل مي دانم، زيرا خداي تعالي درباره كتابش مي فرمايد: فيه (تبيانٌ لِكُلِّ شيء)[3]پس در قرآن كريم هر چيزي وجود دارد و اين كتاب هميشه تابنده است چنانكه در حديثي است: (القرآن يَجْري كما تجري الشمس و القمر)[4]بعضي از مفسرين در ذيل اين حديث مي فرمايد: «قرآن در جريان خود، همانند خورشيد و ماه است و معارف آن در گذر زمان همواره تابان است، آنچه كه تغيير مي يابد حوادث روزگار است يعني مفاهيم و معاني مربوط به دين ثابت است و تنها مصاديق آنهاست كه تبديل و تغيير مي يابد.»[5] بنا بر اين:
1ـ دين «اسلام» همگاني و هميشگي است زيرا اين دين براي انسانيت آمده است و انسانيت عوض نمي شود نه زمان و نه زمين انسانيت را دگرگون نميكند دين با انسانيت انسانها كار دارد نه با حواشي زندگي انسانيت. آنچه كه با پيشرفت علوم و صنعت عوض مي شود در حاشيه زندگي انسانيت است اگر خانه سازي، راه سازي، نحوه اداره زندگي انسان، نحوه پوشاك و خوراكش عوض شود، اينها جزو حواشي زندگي انسانيت است كه «مقررات اسلامي» به آنها كار دارد نه «قوانين اسلامي» آنكه عوض نمي شود فطرت انسانيت است و آنچه كه براي تربيت اين فطرت آمده است وحي آسماني است.[6]2ـ احكام اسلام به دو بخش تقسيم مي شود:
الف ـ قوانين ثابت و غير قابل تغيير (احكام اوّليه) يعني مسائلي كه هيچگونه تغيير و زوال را به آن راهي نيست و در جريان طول زمان و در جوامع گوناگون اعتبار خود را از دست نمي دهد و نه تنها گذشت 1400 سال آنها را كهنه و فرسوده نمي كند بلكه سپري شدن ميلياردها سال چيزي از ارزش آن كم نمي كند بلكه گذشت زمان اهميت و ارزش آنها را كشف مي كند.
ب ـ قوانين غير ثابت و قابل تغيير (احكام ثانويه) يعني مسائلي كه با توجه به مقتضيات زماني و مكاني به وجود مي آيند كه فقهاي اسلام با تكيه بر قوانين ثابت حكم اينها را مشخص مي كند.
با توجه به توضيحاتي كه داده شد مشخص مي شود اسلام مي تواند جواب گوي نيازهاي بشر كنوني باشد.
پي نوشت ها:
[1] . اصول كافي، ج 1، ص 57.
[2] . قرآن كريم، سوره نمل: 89.
[3] . اصول كافي، ج 1، ص 201، ح 2.
[4] . اصول كافي، ج 2، كتاب فضل القرآن، ص 126.
[5] . شريعت در آينه معرفت، حضرت آيت اللّه جوادي آملي (چاپ دوم، پاييز 1373، چاپ پژمان).
[6] . حجج اسلام جنتي، جوادي آملي، خزعلي، صانعي، طاهري، محفوظي و… (دفتر انتشارات اسلامي، زمستان 1363) ص 64 و 65).