خانه » همه » مذهبی » آيا اعتقاد به عصمت ائمه ـ عليهم السلام ـ از صدر اسلام بوده است؟ اگر آري، آيا افرادي نظير عبدالله بن جعفر و ابن عباس قائل به عصمت حضرت سيد الشهداء ـ عليه السلام ـ نبودند که از همراهي ايشان خودداري کرده، راه نصيحت را پيش گرفتند؟

آيا اعتقاد به عصمت ائمه ـ عليهم السلام ـ از صدر اسلام بوده است؟ اگر آري، آيا افرادي نظير عبدالله بن جعفر و ابن عباس قائل به عصمت حضرت سيد الشهداء ـ عليه السلام ـ نبودند که از همراهي ايشان خودداري کرده، راه نصيحت را پيش گرفتند؟

در پاسخ به سئوال مورد نظر توجه به چند نکته اساسي ضروري است:
الف) «وقتي که شيعه امام را در چنين مقامي تلقي  مي کند که حافظ و نگهبان دين و شريعت و مرجع مردم براي شناساندن اسلام است، همان طوري که براي پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ عصمت قائل است، براي او هم عصمت قائل است. در مورد عصمت پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ هيچ کس شبهه نمي کند و امري بسيار واضحي هم هست. اگر براي ما قطعي شود که سخن را پيغمبر اکرم فرموده، در صحت آن شک نمي کنيم و مي گوييم درست است. هيچ وقت نمي گوييم پيغمبر در اين جا اشتباه کرده است. کسي که خدا او را براي هدايت مردم فرستاده در حالي که مردم به هدايت الهي نياز داشته اند، نمي تواند انساني جايز الخطاء و يا جايز المعصية باشد… اگر امامت را به اين شکل تعريف کنيم که امري است متممّ نبوت از نظر بيان دين، يعني به آن دليل وجودش لازم است که وظيفه پيغمبر را در بيان احکام انجام دهد، به همان دليل که پيغمبر بايد معصوم از اشتباه و گناه باشد، امام نيز بايد چنين باشد».[1]بنابراين بحث امامت و عصمت آن، عمرش با عمر امامت و طرح مساله امامت که بعد از رحلت پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آغاز گرديده برابر است و اصولاً نمي توان عصمت را از امامت در هيچ زماني جدا کرد.
ب) اگر همه شيعيان را در هر زماني با اعتقاد قطعي و يقيني شان درباره امامت و عصمت امام در نظر بگيريم، با يک واقعيت غير قابل انکار روبرو خواهيم شد و آن اين است که از نظر انقياد و طاعت و فرمانبرداري بي چون و چرا، فداکاري و ايثار و ساير اوصاف در برابر امام و رهبران ديني، تفاوت هاي فراواني دارند. با اين که همه معتقد به عصمت امام و جانشين پيامبر مي باشند و اين چيزي است که به روشني و بالعيان آن را در جامعه امروزي نيز مشاهده مي کنيم و نياز چنداني به اقامه دليل ندارد. و اگر توقع داشته باشيم که همه مثل شهيد رجايي، چمران، صياد شيرازي، شهيد صدر و امثال اين بزرگواران بايد باشند، قطعاً در اشتباه افتاده ايم همان گونه که انتظار داشتن از همه شيعيان در زمان امام حسين ـ عليه السلام ـ که همگان مثل حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، زهير بن قيس، و ساير شهداي جليل القدر و والا مقام کربلا بوده باشند، يک انتظار و توقع فرا واقعيتي خواهد بود. زيرا ياران و اصحاب امام حسين ـ عليه السلام ـ افراد وارسته بودند که نظير آنان را تاريخ بشر کمتر ديده است و بر اساس برخي روايات جزء هزار نفري است که در طول تاريخ بشر خداوند دين خود را به واسطه آن ها ياري نموده است.
ج) از سفارش امام ـ عليه السلام ـ به برادرش محمد بن حنفيه که به او هنگام خداحافظي فرمود: «… اي برادر، خدا تو را جزاي خير دهد که نصيحت کردي و راه صواب نمودي و من آهنگ خروج به مکه دارم و آماده ايم من و برادران و برادرزادگان و شيعيان من، و امر آن ها امر من و رأي آن ها رأي من است، اما تو اي برادر باکي بر تو نيست که در مدينه بماني و جاسوس من باشي بر ايشان و از کارهاي آنان چيزي از من پنهان نداري…گذشته ازاين فلج بودن ومعذوربودن محمدبن حنقيه نيز دليل برهمراهي نکردن ايشان باامام است».[2]معلوم مي شود که امام ـ عليه السلام ـ بر اساس محاسبات و پيش بيني که از اوضاع و پي آمدهاي حرکتش داشت، نيز نمي خواست دعوت عمومي از همه داشته باشد و همه را با خودش ببرد بلکه مي خواست عده خاصي که آمادگي برخورد با هر گونه حادثه را داشتند به همراه ببرد چنان چه از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده هنگامي که سخن از خروج امام حسين ـ عليه السلام ـ و تخلف ابن حنفيه به ميان آمد، به راوي فرمود: «اي حمزه، براي تو حديثي بگويم که ديگر بعد از اين مجلس از مثل آن نپرسي، حسين ـ عليه السلام ـ وقتي از شهر خود جدا شد و آهنگ مکه کرد کاغذي خواست و در آن نوشت: «بسم الله الرحمن الرحيم. از حسين بن علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ به سوي بني هاشم! اما بعد هر کس به من ملحق شود شهيد گردد و هر کس تخلف کند به رستگاري نرسد. والسلام».[3]بنابراين فقط مخلصين و افرادي معدود و به تمام معنا منقاد به ولايت از ميان شيعيان سعادت همراهي با امام ـ عليه السلام ـ را پيدا کردند و در اين ميان ممکن است افرادي از شيعيان و مسلمانان که عقيده به حقانيت و حتي امامت و عصمت امام حسين ـ عليه السلام ـ داشتند ولي از اخلاص و باور و خودگذشتگي ياراني که در خدمت حضرت بودند برخوردار نبودند و لذا از فيض همراهي و شهادت در رکاب آن بزرگوار محروم ماندند چنان چه در جريان دعوت مردم کوفه و بيعت آنان با مسلم بن عقيل و عقب نشيني که از ترس ابن زياد و يا به طمع زنده ماندن چند روز بيشتر کردند، با اين که مي دانستند امام حسين ـ عليه السلام ـ حق است و گمراهي و باطل بودن يزيد و ابن زياد را به عيان مي ديدند و به آن اعتقاد داشتند. و در خصوص ابن عباس و امثال او نيز اگر خيلي بد بين نباشيم اين قضيه صادق است. و لذا در تاريخ نداريم که امام حسين ـ عليه السلام ـ از ابن عباس و امثال او دعوت کرده باشد با اين که در مکه او را ملاقات کرد و او در مقام خيرخواهي مطالبي را به حضرت گفت.
د) علامه بزرگوار شهيد مطهري درباره ابن عباس و امثال او در کتاب شريف «حماسه حسيني» مطالبي را آورده وي مي گويد: «منطق ابن عباس (و امثال او) منطق سياست و بازي سياسي بود، منطق عقل و رعايت مصالح نفس خود بود. او با منطق عقلي، صحيح مي گفت که: من برتو در اين سفر بيم کشته شدن دارم، زيرا اهل عراق قومي خيانت پيشه اند…
درست اين منطق، منطق سياسيون نفعي است نه منطق شهداء. معناي کلام ابن عباس اين است که اگر اهل عراق حاکم شان را بيرون نکردند و اهل جهاد نبودند تو هم آن ها را رها کن. اين منطق، منطق معامله است. منطق امام نه منطق غدر بود و نه منطق کيد و معامله و هم کاري انتفاعي، صرفاً منطق ايثار و عقيده و شهادت در راه عقيده بود (که ابن عباس و امثال او با محاسباتي که پيش خودشان داشتند، عاجز از درک آن بودند و لو اين که امام حسين ـ عليه السلام ـ را مي شناختند و به حقانيت او اعتقاد داشتند). و لذا حضرت به او فرمود: پسر عمو! من مي دانم که تو قصد خيرخواهي و دلسوزي داري (براي شخص من و مصالح شخص من) ولي من تصميم قطعي براي حرکت گرفته ام.
مقصود حضرت اين نيست که گفتار از روي حسن نيت نيست ولي من اين مقدمات و نتايج را قبول ندارم، بلکه مقصود اين است که اين مقدمات و نتايج براي کسي که بخواهد از اين راه برود و اهل معامله و معاوضه باشد درست است ولي راه من اين راه نيست و منطق من منطق درد عقيده داشتن و درد خيرخواهي داشتن است. درد طبيبي است که از غم مريض ها رنج مي برد. راه من راه شهادت است. منطق شهيد منطق ديگري است غير از منطق عقل عملي انتفاعي. معناي: «ان الله شاء ان يراک قتيلاً؛ اين است که خدا از تو روح شهادت مي خواهد…».[4]و هر کس روحيه شهادت طلبي و روح ايثار و از خود گذشتگي ندارد سزاوار همراهي سيد الشهداء ـ عليه السلام ـ نيست و لو اين که شيعه باشد و اين پيام امام حسين ـ عليه السلام ـ در طول تاريخ تا پايان آن خواهد بود نه تنها به ابن عباس بلکه به همه انسان ها و تمام شيعيان که ادعاي شيعه بودن دارند.
والسلام عليه يوم ولد و يوم شهِدَ و يوم يبعث حيّاً.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ شهيد مطهري،  حماسه حسيني، ج3.
2ـ شيخ عباس قمي، دمع السجوم، ترجمه فارسي نفس المهموم.

پي نوشت ها:
[1]. مطهري، مرتضي، امامت و رهبري، ص96ـ97.
[2]. شيخ عباس قمي، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ص75.
[3]. همان، ص76.
[4]. مطهري، مرتضي، حماسه حسيني، ج3، ص160ـ161.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد