طبق قرارداد تركمنچاي هيچ قيد و شرطي در مورد مدت واگذاري سرزمينهاي منطقة قفقاز به روسيه وجود ندارد. بلكه شاهان خيانتپيشة قاجار به طور كامل و ابدي اين سرزمينها را واگذار كردند.
از آغاز قرن 19 ميلادي تا سال 1828م دو جنگ بزرگ بين ايران و روسيه روي داد كه حاصل آن دو قرارداد تحميلي و ننگين بوده است. جنگ اول در سالهاي 1802 الي 1813 م اتفاق افتاد كه با عهدنامه ننگين گلستان به اتمام رسيد و جنگ دوم به دليل اختلاف مرزي دوباره به وقوع پيوست و پس از 20 ماه جنگ عهدنامة ننگين و اسارتآميز تركمنچاي به ايران تحميل شد. اين عهدنامه به قدري ننگين بود كه مؤلف كتاب «عصر بيخبري يا تاريخ امتيازات» در اين باره مينويسد: «بعد از عهدنامه تركمنچاي استقلال ايران تقريباً از بين رفت و به صورت كشور تحت الحماية روس درآمد و در عين حال تا انقلاب اكتبر 1917، يعني مدت 90 سال ادامه داشت…»[1] در هر حال روس ها برطبق وصيت پتركبير كه آرزو داشت براي سلطنت حقيقي جهان، به آب هاي خليج فارس دسترسي پيدا كند،[2] به خاك ايران حمله كردند فتحعليشاه براي مقابله با قواي روس به قزوين رفت، ولي انگليسي ها وارد معركه شدند و به عنوان واسطه، از شاه ايران خواستند كه به علت قدرت زياد ارتش روس از جنگ حذر كند. فتحعلي شاه هم مجبور به صلح با دولت متجاوز روس شد.[3]مذاكرات صلح در دهكدة تركمنچاي آغاز شد و از طرف دولت ايران عباس ميرزا و ميرزا ابوالحسن وزير امور خارجه و ميرزا ابوالقاسم قائم مقام و از طرف روس ها ژنرال پاسكيويچ و افسران ستاد وي حضور داشتند. سِرجان مك نيل پزشك سفارت انگليس هم به عنوان ناظر در مذاكرات شركت كرده بود. اين مذاكرات كه در تاريخ 10 فوريه 1828 برابر با 5 شعبان 1243 و مطابق با 21/11/1206 هـ . ش اتفاق افتاد، عهدنامهاي بود كه سرنوشت ايران را طي مدت يك قرن يعني تا سقوط حكومت تزاري روسيه تعيين ميكرد و در دهكدهاي به نام تركمنچاي به امضاء رسيد به موجب اين عهدنامه، علاوه بر ايالاتي كه طبق عهدنامه گلستان از ايران منتزع شده بود، ايالات نخجوان، ايروان، طالش، قراباغ و شورهگل، نيز به روسيه واگذار شد و مقرر شد مبلغ 5 ميليون تومان هم بابت غرامت به روس ها پرداخت گردد. سر حدّ بين دو كشور رود ارس تعيين شد و عبور و مرور كشتيهاي جنگي در دريايخزر منحصراً به روسيه تعلق گرفت. اين عهدنامه داراي 16 فصل است كه در فصلهاي سوم و چهارم و پنجم ايالات و سرزمينهايي كه به روسيه داده ميشود مورد تأييد قرار گرفته است. نكته جالب توجه، مفاد فصل سوم و پنجم اين عهدنامه است در فصل سوم آن آمده است: «… ايران اين مناطق را به ملكيّت مطلقه به دولت روس واگذار مينمايد» از كلمة مطلقه اين نكته استنتاج ميشود كه اين مناطق به صورت ابدي و غير موقت واگذار شده است در فصل پنجم نيز به صورت كاملاً معلوم پادشاه وقت ايران ملزم به امضاي اين قراداد ميشود. در اين فصل آمده است: «اعليحضرت شاهنشاه ايران محض اثبات خالصانه كه نسبت به اعليحضرت امپراطور كل روسيه دارند به موجب همين فصل از طرف خود و از طرف دولت و اَخلاف خود «واضحاً و علناً» تصديق ميفرمايند كه ممالك و جزايري كه مابين تحديدي فصل اخير و تيزة جبال قفقاز و درياي خزر است و همچنين اهالي بدوي و غيره اين نواحي متعلق به دولت روسيه ميباشند.»[4] پس همان طوريكه ملاحظه فرموديد در اين عهدنامه هيچ اشارهاي به وقتدار بودن واگذاري اراضي مذكوره، نشده است.
سابقه تاريخي آذربايجان و چالش هاي موجود در آن:
قلمرو شيروان واران (جمهوري آذربايجان كنوني) از آغاز قرن 16 ميلادي هميشه بيثبات بوده و معمول بر اين بود كه صلح و ثبات خود را با وابسته شدن و اتكا به قدرتهاي بزرگ تأمين كند. در دورة ساساني اين منطقه تا قبل از فتح آنجا به دست مسلمانان در قلمرو ايران قرار داشت. پس از حملة اعراب در قرن اول هجري تا پايان تسلط اعراب و تسخير آنجا بدست سلجوقيان در قرن 5 هجري و سپس تسلط تركمانان آق قويونلوها و قراقويونلوها بر آنجا تا رويكار آمدن دولت شيروانشاهان، اين منطقه يكي از مناطق پرآشوب بود. با روي كارآمدن صفويان و شاه اسماعيل در اوايل قرن دهم هجري، اين منطقه دوباره تحت سيطرة حكومت ايران قرار گرفت، با شكست فرخ سيار و كشته شدن او توسط شاه طهماسب در سال 945 هـ .ق به حكومت شيروانشاهان خاتمه داده شد. از آن زمان تا انعقاد عهدنامههاي ننگين گلستان در سال 1813 و تركمنچاي در سال 1828 م، قفقاز و از جمله شيروان (جمهوري آذربايجان كنوني) از سيطره ايران خارج شد. اگر چه در اين دوره به علت جنگهاي طولاني ايران و عثماني اين منطقه دست به دست ميشد، ولي ميتوان گفت كه سيادت ايران بر منطقه هميشه وجود داشته است و انعقاد معاهدات ياد شده نشان ميدهد امپراتوري روسيه كه يكي از ابرقدرتهاي آن زمان در كنار امپراتوري بريتانيا و فرانسه بود، حقوق قانوني ايران را بر اين قلمرو به رسميت ميشناخت.[5]پس از حضور روسيه در قلمرو قفقاز، محدودة كنوني جمهوري آذربايجان نيز در كنار ساير مناطق قفقاز تحت سيطره امپراتوري روسيه قرار گرفت و از اوايل قرن 19 به مدت يك قرن زير سيطره بلامنازغ اين امپراتوري به حيات خود ادامه داد و ساختارهاي آن براساس سنتهاي روسي تحوّل يافت. پس از فروپاشي امپراتوري روسيه بر اثر انقلاب اكتبر 1917، در اين منطقه خلأ قدرت پيش آمد كه در آن موقع ايران ميتوانست حقوق از دست رفته خود را باز يابد، ولي قدرت سياسي، اقتصادي و نظامي ايران در دورة پاياني قاجاريه حتي به اندازه ادارة امور داخلي خود هم نبود تا چه رسد به درگير شدن در اين جريانات. در اين ميان حزب پان تركيستي «مساوات» با حمايت همه جانبه و كمكهاي فراوان تُركهاي عثماني موفق به تشكيل حكومت كوتاه مدت «جمهوري دمكراتيك آذربايجان» از 1918 تا 1920 به رهبري محمد امين رسولزاده شد كه با يورش ارتش سرخ در سال 1920 ختم اين حكومت اعلام گرديد. از آن پس به مدت 71 سال منطقه زير سيطرة ابرقدرت شرق قرار داشت.
بنابراين در اين دوره به ترتيب ايران، عثماني (در دورههاي كوتاه مدت) امپراتوري روسيه، حكومت شوروي بر اين منطقه فرمانروايي داشتند. به همين سبب ميتوان گفت كه تاريخ اين منطقه، تاريخ وابستگي به يك ابرقدرت بوده است پس از اعلام استقلال، طبيعتاً مردم به دنبال يك پشتيبان جديد و جايگزين بودند. در اين دوره در آغاز سه جايگزين وجود داشت: ايران، تركيه و روسيه به نقل از مسافراني كه در ابتداي فروپاشي از جمهوري آذربايجان به ايران آمده بودند، اظهار ميداشتند كه چرا ايران وارد عمل نميشود تا ما را دوباره در تركيب خود قرار دهد.[6] به ويژه آنكه شخصي به نام اشرف مهدي اوف رهبر حزب غيرت جمهوري آذربايجان در مصاحبه با نشريهگونآيدن چاپ باكو به صراحت گفته بود كه به طور طبيعي اگر قرار باشد الحاق صورت گيرد بايد ما به جمهوري اسلامي ملحق شويم. او ايدة آذربايجان واحد را امري نادرست، غيرمنطقي و غيرممكن دانست، اما معتقد بود كه تعداد آذريهاي ايران به مراتب بيشتر از جمهوري آذربايجان است و به طور منطقي اگر قرار باشد پيوندي صورت گيرد ما بايد به آنها بپيونديم.
البته در قراردادي كه در ابتداي حكومت رضاشاه با روس ها بسته شد، كه به عهدنامة مودّت معروف گشت، هيچ نشانهاي دالّ بر واگذاري سرزمينهاي اشغال شده، به ايران مشاهده نميشود و جريان اين پيمان از اين قرار بود كه بعد از تصرف تهران در اسفند 1299 در جريان كودتاي رضاخان ميرپنج، در پنجمين روز اين كودتا، قراردادي بين ايران و شوروي در مسكو به امضا رسيد كه اولين و مهمترين قرارداد بين ايران و اتحاد جماهير شوروي به شمار ميآيد. اين قرارداد كه به قرارداد مودّت معروف شد، داراي 26 فصل است كه از طرف دولت شوروي، وزيرخارجة آن كشوري، يعني چيچرين و از طرف ايران، مشاورالممالك انصاري سفير فوق العاده ايران آن را امضاء كردند. به موجب اين قرارداد دولت شوروي از كليه حقوق و امتيازات سياسي و اقتصادي دولتهاي تزاري در ايران صرفنظر كرده، ولي امتيازات ارضي كه در نتيجة قراردادهاي گلستان و تركمنچاي نصيب حكومت تزاري شد، محفوظ مانده و حاكميت دولت شوروي بر سرزمينهاي واقع در شمال رودخانههاي ارس و اترك تثبيت شده است.
از قرارداد تركمنچاي فقط فصل هشتم آن كه حق داشتن مجريّه را براي ايران در دريايخزر سلب نموده بود. لغو شد و به موجب فصل يازدهم قرارداد 1921 «قرارداد مودّت» هر دو كشور بالسّويه حق كشتيراني آزاد در درياي خزر را بدست آوردند.[7] با اين اوصاف ثابت ميشود كه اصلاً جريان پايان يافتن مهلت الحاق آذربايجان به روسيه وجهة قانوني و تاريخي ندارد. غير از اين بايد گفت اكنون جمهوري آذربايجان به عنوان يك كشور مستقل محسوب ميشود، لذا امكان الحاق مجدد آن به خاك ايران وجود ندارد.
معرفي منابع براي مطالعه بيشتر:
1 . فصلنامههاي مطالعات آسياي ميانه و قفقاز وابسته به مؤسسه مطالعات آسياي ميانه، تهران.
2 . اتحاد جماهير شوروي و انقلاب اسلامي ايران، الهه كولايي، مركز اسناد انقلاب اسلامي.
3 . تاريخ سياست خارجي ايران از شاهنشاهي هخامنشي تا امروز، غلامرضا بابايي، انتشارات دُرسا.
4 . تاريخ 20 ساله ايران، حسين مكّي، ج 1، ص 534 به بعد.
پي نوشت ها:
[1] . تيموري، ابراهيم، تهران، چاپ اقبال، ص 239.
[2] . مدني، جلال الدين، تاريخ سياسي معاصر ايران، دفتر انتشارات جامعه مدرسين، ج 1، ص 30.
[3] . مهرداد، محمود، فرهنگ جديد سياسي، چاپ انتشارات هفته، ص 2 و 251.
[4] . براي مطالعه بيشتر ر.ك: بابايي، غلامرضا علي، فرهنگ علوم سياسي، تهران، شركت نشر ويس، 1369، ص 411 – 448؛ و: شميم، علي اصغر، ايران در دوره سلطنت قاجار، شركت چاپ و انتشارات علمي، چاپ سوم، 1371، ص 102.
[5] . فصلنامة مطالعات آسياي مركزي و قفقاز، شماره 42، تابستان 82، ص107.
[6] . همان، ص 110 و 111.
[7] . براي مطالعه بيشتر رجوع كنيد: بابايي، غلامرضا علي، به تاريخ سياست خارجي ايران، ص 159، كولايي، الهه، اتحاد جماهير شوروي و انقلاب اسلامي ايران، ص 60، مهرداد، محمود، فرهنگ جديد سياسي، ص261.