طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آيا اين سخن صحت دارد که حضرت يوسف هنگام ملاقات با پدرش ديرتر از اسب پياده شد، و به خاطر آن نور نبوت از نسل وي خارج گرديد؟ بر فرض صحت اين نسبت، اين امر چگونه با عصمت انبيا سازگار است؟

آيا اين سخن صحت دارد که حضرت يوسف هنگام ملاقات با پدرش ديرتر از اسب پياده شد، و به خاطر آن نور نبوت از نسل وي خارج گرديد؟ بر فرض صحت اين نسبت، اين امر چگونه با عصمت انبيا سازگار است؟

اين مطلب در قرآن نيامده و قرينه بر صحت آن نيز نيز يافت نمي شود؛ بلكه قرينه بر ردّ اين مطلب وجود دارد و آن اين است كه يوسف به استقبال آنها در خارج از مصر رفت و پدر و مادرش را در آغوش كشيد و آنگاه به منظور احترام و رعايت ادب گفت: داخل مصر شويد كه انشاءالله در امان هستيد و سپس حضرت يوسف پدر ومادرش را بالاي تخت سلطنتي فراخواند كه خود بر آن تكيه مي زد.[1] و ترديدي نيست هيچ احترامي بالاتر و برتر از اين نيست كه رئيس كشور به استقبال پدر و مادر و برادران، به بيرون شهر بيايد و آنها را در آغوش بكشد؛ سپس همراه آنان وارد شهر گردد و يكسره وارد مقرّ حكومتي شوند، آنگاه پدر و مادر را در كنار تخت فرمانروايي خود بنشاند.[2]در مراجعه به روايات، احاديثي وجود دارد که مفاد آنها اين است که هنگام ملاقات يعقوب با فرزندش يوسف حضرت يعقوب زود تر از اسب پياده شد، و به همين جهت نور نبوت از صلب او خارج شد. [3]ولي به اين روايات نبايد اعتماد کرد زيرا از جهاتي مخدوش است:
اولا: همان گونه که علامه طباطبايي فرموده است: بيشتر اين روايات يا سند شان ضعيف است و يا متن شان دچار تشويش و اضطراب است، مثلاً از جمله آن روايات اين است كه خداي سبحان نبوت را در دودمان يعقوب در پشت «لاوي» برادر بزرگ يوسف قرار داد.[4] و لذا نمي توان به اين روايات اعتماد کرد.
ثانيا: اين روايات مخالف مفاد قرآن کريم است زيرا ظاهر قرآن کريم آن است که حضرت يوسف کمال احترام را نسبت به پدرش انجام داد، در اين باره آيت الله سبحاني مي گويد: رواياتي كه در اين مورد نسبت بي مهري به يوسف مي دهند و مي گويند: او نسبت به پدرش تكبر كرد و از اسب پياده نشد و نور نبوت از ميان انگشتان او خارج گشت با آيات مذکور درباره يوسف تطبيق نمي كند.[5]ثالثا: اين روايات با دلايل قطعي که  در مورد عصمت انبيا وجود دارد سازگار نيست، لذا به اين روايات نمي توان اعتماد کرد: يکي از نويسندگان معاصر مي گويد: در روايات نسبت ها و اشكالاتي به يوسف ـ عليه‎ السلام ـ داده شده كه مفاد آنها با عصمت سازگار نيست و قسمت زيادي از آنها از اسرائيليات است كه كاملاً بي اعتبار است و ارزش علمي ندارد و فرضاً اگر در بين روايت ها، روايت صحيح هم باشد كه نيست، چون خبر واحد و در عين حال مخالف قرآن است، مردود است.[6]پس تا اينجا روشن شد كه اين مطلب واقعيت ندارد و گواه بر اين كه يوسف به آخرين مرحله از وظايف انساني و الهي عمل كرد اين كه پدر و مادر و همه برادران، بي اختيار در برابر عظمت يوسف سجده كردند؛ بنابراين يوسف در اوج قدرت از ياد خدا غافل نبود.
لذا اين مطلب صحت ندارد که تا بحث کنيم که با عصمت انبيا سازگاري دارد و يا ندارد؟ منتهي باقي مي ماند اين که چرا نبوت در نسل يوسف قرار نگرفت؟ اين امري است که نمي توان براي آن تحليلي و علتي ارائه داد بلکه منوط به علم الهي است، و کسي دقيقا نمي داند چه حکمت هايي وجود دارد که باعث اين انتخاب مي شود؟ و الا کسي را سزد که بگويد خداوند اين همه انبياي عظام را که در صلب اسحاق قرار داد چرا در صلب اسماعيل قرار نداد با آن که ذبيح الهي اوست؟  آيا مقام او کمتر از مقام اسحاق است؟ و آيا ضرورتا ترک اولايي را مرتکب شده است؟!

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير جوامع الجامع، امين الاسلام ابوعلي فضل بن حسن طبرسي، ج 2.
2. تفسير كوثر، يعقوب جعفري، ج 5، ص 455، چاپ اول، انتشارات هجرت.
3. عصمة الانبياء در قرآن كريم، علامه جعفر سبحاني، مؤسسه امام صادق.

پي نوشت ها:
[1] . يوسف/ 99 و 100.
[2] . سبحاني، جعفر، منشور جاويد، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ اول، 1372، ج 11، ص 472.
[3] . عبدعلي بن جمعه العروسي الحويزي، تفسير نورالثقلين، با تعليقه رسولي محلاتي، قم، انتشارات علميه، بي تا، ص 466. فضل بن حسن طبرسي، تفسير مجمع البيان، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ دوم، بي تا، ج 3، ص 405.
[4] . طباطبائي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه محمد باقر موسوي همداني، بنياد علمي و فرهنگي علامه طباطبائي، چاپ چهارم، 1370، ج 11، ص 397.
[5] . سبحاني، جعفر، منشور جاويد، چاپ اول، مؤسسه امام صادق، 1372، ج 11، ص 472.
[6] . عراقچي همداني، علي، انتشارات مفيد، بي تا، ص 96.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد