خانه » همه » مذهبی » آيا با توجه به اين که معصومين عليهم السلام عصمت­شان اختياري است ، اگر بر فرض محال اراده مي­کردند گناه کنند قدرت بر انجام آن را داشتند يا اين که اصلا آن ها نمي­توانند اراده گناه کنند؟

آيا با توجه به اين که معصومين عليهم السلام عصمت­شان اختياري است ، اگر بر فرض محال اراده مي­کردند گناه کنند قدرت بر انجام آن را داشتند يا اين که اصلا آن ها نمي­توانند اراده گناه کنند؟

با توجه به اين پرسش، ما در پي آن نيستيم که اثبات کنيم عصمت معصوم(ع) از روي اختيار است؛  بلکه سخن در آن است که اين ترک معصيت و خطا از معصوم، از چه جهت است و اين عدم توانايي و قدرت از چه باب است؟ آيا صدور معصيت از او محال است يا خير مي­تواند اما اراده او به گناه تعلق نمي­گيرد؟
 به طور کلي مي­توان گفت: چنين نيست كه هر آن چه فعلش واجب و تركش ممتنع باشد، صاحب چنين فعلي بر انجام آن فعل و يا ترك آن، مجبور باشد. پس هيچ تنافي بين اختيار شخص و واجب بودن فعلي يا ممتنع بودن آن فعل نيست و الا اگر چنين باشد لازم مي‌آيد كه خداوند متعال بر ترك ظلم و فعل عدل مجبور باشد، با اين كه اختيار خداوند مطلق است و احدي همچون او چنين اختيار مطلقي ندارد، لذا عدل را ترك نمي‌كند و ظلم را انجام نمي‌دهد، مگر از روي محض اختيار و اراده مطلق. بنابراين اگر معصوم هم از معاصي و خطاها مصون است و هيچ‌گاه مرتكب گناه نمي‌شود، منافاتي با اختيار داشتن آن ها نيست.
توضيح اينكه: امتناع و وجوب بر دو قسم مي‌شود:
گاهي وجوب و امتناع ذاتي است و منظور ضرورت ثبوت و ضرورت امتناع است، مانند ضرورت ثبوت زوجيت براي اربعه و ضرورت امتناع جمع بين نقيضين. اين معنا از بديهيات است و در هيچ مكان و زماني تخلف از آن معقول نيست.
اما گاهي مراد از وجوب و امتناع، وجوب و امتناع وقوعي است، بمعناي اين كه في ذاته و بحسب نفسه، ممكن است؛ اما با در نظر گرفتن خارج، ضروري الوقوع يا ممتنع الوقوع مي‌شود؛ مانند ظلم نسبت به باري تعالي، پس از آن نظر كه به حسب ذاتش داراي قدرت و اختيار و اراده مطلق است، متمكن از ظلم است؛ اما از آن سو كه درمقام خارج ظلم بر او قبيح است، ظلم كردن از او ممتنع است. پس او در حالي كه قدرت بر ظلم دارد، ظلم نمي‌كند و در حالي كه مي‌تواند عدل را ترك كند، عدل را اختيار مي‌كند.
 بنابراين معلوم شد كه وجوب شيء يا امتناع وقوعي آن شيء، منافاتي با قدرت بر آن و امكان وقوعش در خارج ندارد. پس عصمت معصومين هم از اين قبيل خواهد بود، يعني درست است كه وقوع معاصي ممتنع است، اما اين بدان معنا نيست كه ذاتاً هم ممتنع باشد. معصوم در حالي كه قدرت بر معصيت دارد، صدور گناه بر او در خارج ممتنع است. [1]پس عصمت پيامبران و پيشوايان دين ـ عليه السلام ـ ذاتي و اجباري نيست از اين رو، صدور گناه از آنان ممتنع ذاتي نمي‌باشد؛ زيرا اگر ممتنع ذاتي و محال بالذات بود، مقدور نمي‌بود و اگر مقدور نمي‌بود، مورد تكليف قرار نمي‌گرفت. [2]محقق طوسي در جواب به اين ايراد مي‌گويد:
 همانا امام معصوم قدرت بر انجام گناه دارد، اما هرگز آن چيزيي را كه مقدورش هست، انجام نمي‌دهد و اين بدين دليل است كه امام معصوم انگيزه‌اش براي صدور معصيت تمام و كامل نيست، چنان‌كه در مورد امتناع وقوع قبايح از حكيم متعال يا در مورد عصمت انبياء ـ عليهم السلام ـ مي‌گوييم. پس قدرت داشتن بر انجام چيزي را كه ذاتا ممكن است، اما وقوعا ممتنع است، نمي‌شود نفي و انكار كرد؛ همانا قدرت بر چيزي كه وقوعش ذاتاً ممكن نيست انكار مي‌شود. [3]وي در جايي ديگر تعريف عصمت را به گونه‌اي مطرح مي‌كند كه       اين ايراد نا سازگاري عصمت با اختيار وارد نشودايشان  مي‌گويد:
يعني عصمت همان چيزي است كه عبد با وجود آن قادر بر معصيت است، اما هيچ‌گاه (مطلقا) معاصي را اراده نمي‌كند و اين عدم اراده يا به خاطر وجود صارف است كه همان لطفي است كه خدا به معصوم عنايت مي‌كند. پس معصوم اگر خدا را معصيت نمي‌كند، اين به خاطر عجز وي نيست بلكه به سبب عدم تعلق اراده وي به گناه است. يا عدم اراده معصيت، به دليل غالب بودن صارف و مانع بر اراده گناه است. پس وقوع معصيت از سوي معصوم با توجه به قدرت وي ممكن است، اما با نظر به عدم تعلق اراده وي به معصيت يا وجود صارفي كه غالب بر اراده است صدور گناه از وي ممتنع است. [4]فاضل مقداد در تحليل ماهيت عصمت و سازگاري آن با اختيار   معصوم مي‌نويسد:
صاحب نظران ما اماميه و كساني كه موافق با اصحاب ما هستند از عدليه مي‌گويند: عصمت لطفي است كه خدا به معصوم مي‌دهد به گونه‌اي كه وقوع معصيت از او ممتنع مي‌شود، و اين به دليل منتفي شدن انگيزه انجام معصيت و وجود صارف و مانع در اوست، با اينكه قدرت بر انجام معصيت دارد و وقوع معصيت از او امكان دارد. پس با توجه به قدرت و توانايي‌اش وقوع گناه از او امكان دارد، اما با توجه به وجود مانع و نداشتن انگيزه وقوع معصيت از او ممتنع است. بنابراين معتقديم، معصومين در حالي معصيت را ترك مي‌كنند كه قدرت بر انجام آن دارند، چرا كه اگر توانايي نداشتند، ديگر نه مستحق مدح بودند و نه مستحق ثواب، زيرا در اين هنگام اختياري براي آن ها نيست. چون مدح و ثواب مستحق و شايسته كسي هستند كه انجام و ترك فعل براي او ممكن باشد. اما از آن جا كه مي‌بينيم به اتفاق همه علما، معصومين با وجود عصمت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان مستحق مدح و ثواب هستند، پس معلوم مي‌شود كه آن ها قادر بر انجام يا ترك گناه هستند. [5] نتيجه اين كه اولا، اين ترك گناه و خطا از معصوم با قدرت و اختيار او منافاتي ندارد.
ثانيا، سبب و منشاء اين ترك گناه، يا به خاطر عدم تعلق اراده معصوم نسبت به انجام گناه است، يا به جهت وجود صارف و مانعي است كه خداوند به آن ها لطف كرده است.
ثالثا، صدور و وقوع معصيت گرچه ذاتا ممتنع نيست و ممكن است، اما وقوعا در خارج ممتنع است.
شايان ذکر است دليل بر اين‌كه عصمت و دوري گزيدن معصوم از گناه  و عدم قدرت بر  انجام معصيت، بدين جهت است كه اختيار انسان داراي دو ركن اساسي است: يكي علم و ديگري اراده. ما اگر گرفتار معصيت مي‌شويم، از دو حال خارج نيست: يا از آن رو است كه به زشتي و بدي گناه آگاهي و يقين كامل نداريم يا نه علم داريم، اما اراده قوي و مستحكم براي ترك آن نداريم. بي ترديد هر چه اين دو عامل بيشتر تقويت شوند، محدوده گناهان آدمي، تنگ‌ تر و تنگ‌ تر مي‌شود. معصومين كساني هستند كه در هر دو بُعد به عالي ‌ترين درجات نائل شده‌اند، هم از نظر شناخت چنان‌اند كه زشتي و ناپسندي هر كار بدي را به چشم بصيرت مي‌بينند و هم به لحاظ اراده، چنان قدرتي دارند كه طوفان غرايز حيواني، عنان اختيار را از كف آنان نمي‌ربايد.
براي تقريب به ذهن، كارهاي زشتي هست كه ما انسان‌هاي معمولي، پليدي و قبح آن ها را قبول داريم، از اين روي نه تنها هيچ وقت آن فعل را انجام نمي‌دهيم بلكه اصلا قصد انجام آن را نمي ‌كنيم با اين وجود براي اين عدم انجام و ترك آن به هيچ وجه، مجبور نيستيم. به عنوان مثال، خوردن برخي از نجاسات حتّي به فكر هيچ عاقلي خطور نمي ‌كند، چه برسد به اينكه جامه تحقق پوشد. حال آيا مي‌توان گفت عصمت از چنين آلودگي ‌هايي از روي اجبار و بدون اختيار است؟ خداوند هم انبياء و ائمه ـ عليهم السلام ـ را از چنان علم والا و اراده‌اي قوي برخوردار كرده كه گويي پليدي و كثافت و باطن گناهان را به عينه و علم حضوري مشاهده مي‌كنند، لذا هيچ وقت هوس و اراده ارتكاب آن معاصي را نمي‌كنند.
بنابراين علم ويقين قطعي معصومين است كه مانع ارتكاب گناه مي‌شود، ولي اين علم، موجب سلب اختيار نخواهد شد. با توجه به اين علم است كه ارتكاب معصيت از او محال مي‌شود، اما محال عادي نه محال ذاتي؛ محال عادي امكان تحقق در خارج را دارد، ولي تحقق پيدا نمي‌كند، ولي محال ذاتي، امكان تحقق ندارد و ذاتا محال است.
علامه طباطبايي ـ رحمة الله عليه ـ در مورد سبب عصمت و مبدء آن تحقيق جامعي داشته‌اند و حاصل آن اين است كه مبداء عصمت، همان علم خاص معصوم به خداي سبحان و صفات جمال و جلال اوست و اين علم، حبّ بسياري را به دنبال دارد، به گونه‌اي كه آن حبّ وافر، هيچ مجالي را براي چيز ديگر غير از خدا و رضايت او در فكر و نفس معصوم به جاي نمي‌گذارد، از اين روي هرگز خطا و گناه از آن ها صادر نمي‌شود.
علم مزبور، يعني ملكه عصمت در عين اينكه از اثرش تخلف ندارد و اثرش قطعي و دائمي است، در عين حال طبيعت انساني را كه ـ همان مختار بودن در افعال ارادي خويش است ـ تغيير نداده، او را مجبور و مضطر به عصمت نمي‌كند؟ و چگونه مجبور بكند با اينكه علم، خود يكي از مبادي اختيار است، و مجرد قوي بودن علم، باعث قوي شدن اراده مي­شود نه اجبار. مثلا اگر كسي كه طالب سلامت است وقتي يقين كند كه فلان چيز سم كشنده آني است، هر قدر هم كه يقينش قوي باشد او را مجبور به اجتناب از سم نمي‌كند، بلكه وادارش مي‌كند به اينكه با اختيار خود از شرب آن مايع سمي خوداري كند.
 آري وقتي عاملي انسان را مجبور به عمل و يا ترك عملي مي‌كند كه انسان را از يكي از دو طرف فعل و ترك بيرون نموده و امكان فعل و ترك را مبدل به امتناع يكي از آن دو بسازد… پس معصومين به اراده و اختيار خودشان از معصيت منصرف مي‌شوند، و اگر انصراف‌ شان را به عصمت ‌شان نسبت دهيم مانند انصراف غير معصومين است كه به توفيق خدايي نسبت مي‌دهيم… .».[6] 
پي نوشت ها:
[1]. ر.ک: قاضي محمد، محاضرات سيد کمال الحيدري، العصمة، ص 104 ـ 106، دار الفرائد، 1424.
[2]. جوادي آملي، وحي و نبوت در قرآن، ص 208. مرکز نشر اسرا، ، قم، 1381.
[3]. خواجه نصير طوسي،  رساله امامت، ص 430، دار الاضواء، چاپ دوم، 1405.
[4]. العصمة، (از رساله‌هاي خواجه، چاپ شده در تلخيص المحصل، ص 525 دار الاضواء، چاپ دوم، 1405.
[5].فاضل مقداد بن السيوري الحلي، الوامع الالهية، ص 243. تحقيق قاضي طباطبايي، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، 1380.
[6].ر.ک:طباطبايي،محمدحسين،الميزان،ج11،ص162ـ164،انتشارات اسماعيليان،چاپ پنجم، قم 1371.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد