يكي از مسايل مهم پس از اثبات معاد جسماني، تعلق روح به بدن دنيوي يا بدن مثالي است كه مورد اختلاف ميان دانشمندان قرار گرفته است و از سوي فلاسفه اسلامي و مكاتب فلسفي، انظار مختلفي ارائه گرديده است. در اينجا به سه ديدگاه اشاره ميكنيم:
1ـ ديدگاه شيخ اشراق: روح به بدن برزخي كه لطيفتر از بدن دنيوي است، تعلق ميگيرد[1].
2ـ ديدگاه طرفداران فلسفه مشاء: در جهان پس از مرگ و عالم قيامت، تنها روح محشور ميشود و از حشر ابدان خبري نيست.[2]3ـ ديدگاه و نظر صدرالمتألهين: روح به بدن مثالي كه مخلوق خود روح بوده، او را ابداع و اختراع ميكند، تعلق ميگيرد.[3]با توجه به آيات و روايات هر سه ديدگاه مردود و باطل است. برخلاف اين انظار و ديدگاهها، قرآن مجيد، تعلق روح را به بدن دنيوي ميداند. که به طور نمونه به چند آيه اشاره ميشود:
1ـ «قل يحييها الذي انشأها اوّل مرّه و هو بكل شيء عليم؛[4] كسي كه اولين بار استخوانهاي پوسيده را خلق كرده دوباره آن را زنده خواهد نمود، او به هر چيز آگاه و داناست».
از اين آيه استفاده ميشود كه مجموع عناصري كه بدن دنيوي را تشكيل ميدهد، بار ديگر تبديل به بدن گرديده، با روح همراه ميگردد.
2ـ «اَيَحْسَبُ الانسانُ اَن لَنْ نَجْمَع عِظامَه بَلي قادِرينَ عَلي اَن نُسوّي بَنانَه[5]؛ آيا انسان ميپندارد كه استخوانهاي او را جمع آوري نخواهيم كرد، بلكه خداوند قادر و تواناست كه بند انگشتان او را هماهنگ بازسازي نمايد».
3ـ «و نفخ في الصور فاذا هم من الاجداث الي ربّهم ينسلون[6]؛ در واپسين روز هنگامي كه در صور دميده شود، آدميان از جايگاهشان برخاسته، به سوي پروردگارشان ميشتابند».
و اما روايات، از رواياتي كه راجع به معاد جسماني وارد است، نيز استفاده ميشود، كه تعلق روح به بدن دنيوي امر مسلّم است، به طور خلاصه به ذكر سه روايت اكتفاء ميشود:
1ـ «اُخْرَجَهُم مِن ضَرائحِ القُبُور وَ اوْكارِ الطُّيور وَ اوجَرَهِ السَّباع وَ مَطارِح الْمَهالِك، سِراعاً اِلي اَمْرِهِ مُهْطِعينَ اِلي مَعادِه[7]؛ خفتگان وادي مرگ از دل گورها و لانههاي پرندگان و خانههاي درندگان و جايگاه و محل نابوديشان بيرون شده، به فرمان الهي به سوي جايگاه ابدي ميشتابند».
2ـ «وَاعْلَموا اَنَّهُ لَيْسَ لِهذا الْجِلْدِ الرَّقيق صَبْرٌ عَلَي النّارِ فَأرْحَموا نُفوسَكُم[8]؛ آگاه باشيد پوست نازك بدن تاب و توان آتش سوزان جهنم را ندارد. پس جانهايتان را پاس داريد».
3ـ امام صادق ـ عليه السلام ـ در جواب ابن ابي العوجا كه درباره عذاب شدن بدن دوم در قيامت سؤال كرد، ميفرمايد:
«بدن دوم مانند خشت خشك شدهاي ميماند كه پس از نرم شدن و مخلوط كردن با آب به صورت اوّل در ميآيد».[9]از مجموع آيات و رواياتي كه تذكر داده شد، به اين نتيجه ميرسيم كه، تعلق روح به بدن دنيوي امري ضروري و مسلّم است.
از برخي آيات استفاده ميشود كه بدن اخروي، مثل بدن دنيوي است، نه عين آن، مانند اين آيه شريفه:
«اَوَلَيْسَ الّذي خَلَقَ السّمواتِ و الارْضَ يقادِرٍ عَلي اَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلي وَ هُوَ الْخَلاّقُ العَليم[10]؛ آيا كسي كه آفريدگار آسمانها و زمين است، قدرت ندارد مانند و مثل انسانها را بيافريند، چرا كه او آفريدگار دانا و آگاه است».
در اين آيه به جاي (عينهم)، (مثلهم) آورده شده است. در آيه ديگر چنين آمده است:
«كُلَّما نَضِجَتْ جُلودَهُمْ بَدَلْناهُم جُلوداً غَيْرَها[11]؛ هرگاه پوست بدن كفار در آتش سوزان جهنم بسوزد، پوست ديگري جايگزين آن خواهيم نمود».
به حسب ظاهر بين اين دو دسته از آيات، منافات و ضدّيت ديده ميشود، ولي با دقت و توجه، منافات، برطرف ميشود، زيرا بدن دوم به يك معني و اعتبار، عين بدن اول و به يك اعتبار، مثل و مانند است، از اين نظر كه روح و ماده هر دو بدن يكي بوده و بدن اخروي از همان عناصري آفريده و تشكيل شده كه بدن نخست و دنيوي بدان تبديل گرديده، بدن اخروي عين بدن اولي است، و اما از اين جهت كه اين عناصر و مواد براي بار دوم آفريده ميشود، و آفرينشي پس از آفرينش است، بايد گفت مثل و مانند بدن اول است نه عين آن.
مرحوم علامه طباطبائي(ره) در اين مورد ميفرمايد:
پس از پژوهش و تحقيقات علمي به اثبات رسيده كه، اجزاء بدن انسان در طول عمر در معرض تحليل و تغييرات است و هر چند سال يك بار، همه اعضاي بدن به كلّي عوض ميگردد. در عين حال شخص انسان، به عينه همان شخص سابق ميباشد و تغيير اجزاي بدن هيچ تأثيري در بطلان شخصيت وي ندارد. به عبارت روشنتر، هر يك از انسانها 50 و يا 60 سال عمر ميكنند، روزي كودك و روزي جوان بوده و روزي قدم به پيري ميگذارد. اما حقيقتي كه با لفظ من« تعبير ميشود و آن را نفس ميناميم، هيچ گونه تغييري نيافته و ثابت و استوار است. بنابراين شخصيت انسان با نفس اوست نه با بدن و از ميان رفتن مقداري از مادّه بدن با فرض تعلق همان نفس، شخصيّت انسان را تغيير نميدهد و اگر روز رستاخيز، نفس انسان به هر كدام از بدنها كه اجزاء آن عوض شده، تعلق يابد و يا كمبودي داشته، با اجزاء ديگري كامل گردد، بدن انسان همان بدن دنيوي و انسان به عينه، همان شخص خواهد بود.[12]با نظر داشت اين مطلب، هيچ گونه تنافي بين آيات وجود نداشته، تعلق روح به بدن دنيوي اثبات ميگردد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ معاد انسان و جهان، آيت اللَّه جعفر سبحاني.
2ـ معاد و جهان پس از مرگ، آيت اللَّه مكارم شيرازي.
3ـ اسلام و انسان معاصر، علامه طباطبائي(ره).
پي نوشت ها:
[1] . اسفار، ج 9، ص 198.
[2] . همان.
[3] . همان.
[4] . يس/ 76.
[5] . قيامت/ 3 و 4.
[6] . يس/ 51.
[7] . نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 6، خطبه 82.
[8] . نهج البلاغه، صبحي الصالح، خطبه 183.
[9] . كتاب حق اليقين، مؤلف: عبداللَّه شبّر، ص 72.
[10] . يس / 81.
[11] . نساء / 56.
[12]. اسلام و انسان معاصر، علامه طباطبائي، ص 102.