آيين بودا دوّمين آيين بود كه پس از آيين جيني به انگيزة مقابله با آيين برهمني يا اصلاح آن پديد آمد، و تأثيرات عميق در افكار و آداب سراسر هند بر جاي گذاشت، بنيانگذار اين آيين فردي است به نام «سيداراتا» كه از شاهزادگان هندي است كه پس از آنكه در كسوت مرتاضان در آمد، لقب سير من گوتمه (كه به معناي مرتاض و زاهد است) را به او دادند و پس از آنكه مراحلي از رياضت را طي كرد و به ارشاد و هدايت خلق برخاست به لقب «بودا» يعني منور و درخشان شهرت يافت و آيين او را «بودا» و پيروانش را بودايي خواندند، بودا خود را نه پيغمبر ميدانست و نه خداوند و الهه و نه تجسمي از الهه،[1] و در اسلام هم مدركي صحيح دال بر اينكه بودا از پيامبران بوده است نداريم، در نتيجه پاسخ بخش اوّل اين شد كه «بودا» از پيامبران نبوده است.
از منابع اسلامي استفاده ميشود كه ظهور انبياء ـ عليهم السّلام ـ اختصاص به منطقه خاصي نداشته و آيات كريمة قرآن دلالت دارد، بر اينكه هر قوم و امتي پيامبري داشتهاند، كه به چند نمونه اشاره ميشود.
1. رسول هميشه از بين خود مردم در بين هر قوم برانگيخته شده است چنانكه در سورة بقره،[2] اعراف،[3] و سورة جمعه بدان اشاره شده است «رسولاً مِنهُم».[4]2. قرآن ميفرمايد: «براي هر گروه و امّتي پيامبري است پس زماني كه پيامبرشان آمد، ميان مردم به عدالت و قسط حكم ميكند»[5] و نيز فرموده است: «هيچ امّتي نيست مگر آنكه در ميان انان پيامبري براي هشدار دادن بوده است»[6] اين آيات و مانند آنها[7] به صراحت ميگويند كه هر امّتي داراي نبي و پيغمبري بودهاند. و همچنين روايات بر اين مطلب دلالت دارند كه به نمونههايي اشاره ميشود:
علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: خداوند رسولان خود را پي در پي اعزام كرد تا وفاداري به پيمان فطرت را از آنان باز جويند… خداوند هرگز انسانها را بدون پيامبر يا كتابي آسماني يا برهان قاطع… رها نساخته است.[8]از بعضي روايات استفاده ميشود كه خداوند از ميان سياهپوستان نيز پيامبري برانگيخته است. چنانكه علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: خداوند پيامبر سياهپوستي را مبعوث كرد هر چند سرگذشت او در قرآن نيامده است «بعث الله نبيّاً اسود»[9] چنانكه خود قرآن هم اشاره دارد كه «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ»؛[10] پيش از تو پيامبرانى فرستادهايم. داستان بعضى را برايت گفتهايم و داستانى بعضى را نگفتهايم.
در نتيجه ممكن است در قارة هند پيامبر و يا پيامبران الهي، داراي مكتب آسماني بودهاند، ولي اسم آنها در قرآن و تاريخ نيامده است. از مجموع 000/124[11] نفر پيامبر فقط اسم برخي از آنها در قرآن آمده است. قابل ذكر است كه اين احتمال هم وجود دارد كه بخاطر اتصال و ارتباط هندوستان به قارههاي ديگر و نفوذ دعوت پيامبران آن قارهها پيامبر خاصي فرستاده نشده باشد و امكان دارد پيامبراني فرستاده شده ولي به قتل رسيدهاند. شاهد وجود پيامبران در هندوستان اين است كه اين سرزمين از قديمالايام به سرزمين اديان و افكار و فلسفههاي مرموز و سرزمين رياضتكشان معروف بوده است و در همان اديان ابتدايي آثاري از اديان آسماني ديده ميشود كه به نمونههاي اشاره ميشود، مثلاً در كتاب «ريگودا» كه يكي از كتابهاي آيين «ودايي» است آثاري از مناجاتها و ادعية با خدا ديده ميشود[12] و همچنين در آيين برهمني سخن از جاويد بودن و همه جا بودن برهمن مطرح است[13] (كه اين همان اوصاف خداي واقعي است) و همين طور در آيين هند پرستش و خداي خلقت و… مطرح است[14] و در آيين سيك (سِرخ) اعتقاد به وحدانيّت خداي متعال وجود دارد[15] و يا در آيين بودا سخن از اعتماد به نيروي ذاتي خود انسان مطرح است كه بايد به واسطه تهذيب و تزكيه باطن رهايي يابد[16] و… همه اينها نشان از وجود اديان الهي است كه بعدها به نوعي تحريف شده است. شاهد ديگر اين است كه در بعضي روايات از پيامبري اسمي به ميان آمده است كه در هندوستان مبعوث شده و داراي علومي از جمله علم نجوم بوده است.[17]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. اديان ابتدايي، رباني گلپايگاني.
2. نبوّت، محسن قرائتي.
3. تفسير نمونه ج 1، ص 333ـ458، ح 23، ص 379.
پي نوشت ها:
[1] . رباني گلپايگاني، جزوة اديان ابتدايي، قم، مؤسسة امام صادق ـ عليه السّلام ـ، ص 20ـ21.
[2] . بقره/129.
[3] . اعراف/35.
[4] . جمعه/2.
[5] . يونس/47.
[6] . فاطر/24.
[7] . مؤمنون/44، ليل/12.
[8] . نهجالبلاغه، ترجمة محمد دشتي، خطبه 1، ص 38.
[9] . طبرسي، ابوعلي، مجمع البيان، بيروت، دارالمعرفه، چاپ دوّم، 1408، ج 7ـ8، ص 83.
[10] . غافر/78.
[11] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلاميّه، چاپ هشتم، 1370، ج11، ص31.
[12] . اديان ابتدائي، (پيشين) ص 6.
[13] . همان، ص 8.
[14] . همان، ص9.
[15] . همان، ص 13.
[16] . دائرة المعارف، (پيشين) ج 2، ص 384ـ388.
[17] . بحارالانوار، (پيشين) ج 58، ص 243، حديث 23.