خانه » همه » مذهبی » آيا تعبيرات قرآني مانند: « أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ » ، « أَكْثَرُهُمْ لا يَشْكُرُونَ » و … به اين معنا است كه بيشتر مردم در قيامت اهل جهنم هستند؟

آيا تعبيرات قرآني مانند: « أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ » ، « أَكْثَرُهُمْ لا يَشْكُرُونَ » و … به اين معنا است كه بيشتر مردم در قيامت اهل جهنم هستند؟

« شكر نعمت » همان « قدرداني از نعمت » است، خواه به زبان باشد يا در عمل، بنابراين « كفران و ناسپاسي » بي اعتنايي به نعمت ها و يا تحقير و تضييع آنها است.
شكر در واقع بر دو گونه است: شكر تكويني و شكر تشريعي.
شكر تكويني آن است كه يك موجود از مواهبي كه در اختيارش قرار دارد، براي رشد خود استفاده كند، مانند درخت و گل و ميوه اي كه با مراقبت باغبان، گل و ميوه اي با ارزش به بار آورد. ناسپاسي آن است كه اثري از مراقبت و پذيرايي باغبان در آن ظاهر نشود.
شكر تشريعي: آن است كه انسان در مقام شكرگزاري برآيد و با قلب و زبان از پروردگار خود سپاسگزاري نمايد.[1]تعبيراتي كه قرآن با عبارت « أَكْثَرُهُمْ لا يَشْكُرُونَ »[2] مي آورد هيچ وقت مفيد اين معنا نخواهد بود كه اكثر مردم جهنمي هستند چرا كه:
1. نعمتهاي خداوند سر تا پاي وجود انسان را احاطه كرده و آنقدر زياد است كه قابل شماره و احصا نيست، چنانكه قرآن مي فرمايد: « وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها »[3] ( و اگر نعمت [ ها ]ي خدا را بشماريد، نمى‏توانيد آنها را شمارش كنيد )، پس شكر به مفهوم واقعيش در برابر تمام نعمتها به گونه اي كه همه را بدون استثنا در طريق بندگي خدا كه نعمتها براي آن آفريده شده است به كار گيرد، كمتر يافت مي شود.
2. اداي حق شكر پروردگار از يك نظر بسيار مشكل است، زيرا همين كه انسان در مقام شكر بر مي آيد و اين توفيق نصيبش مي گردد و وسائل شكرگزاري در اختيارش قرار مي گيرد خود نعمت تازه اي است كه نياز به شكر مجددي دارد و اين موضوع به صورت تسلسل ادامه مي يابد، و هر چه انسان تلاش بيشتر در طريق شكر او مي كند مشمول نعمت افزونتري مي گردد كه قادر بر شكر آن نيست.[4]با توجه به نكات ياد شده، شكرگزاران اندك خواهند بود و بهترين شكر الهي همان اظهار عجز از اداي شكر اوست؛ ولي اين امر به معناي بهشتي بودن آن عده اندك و جهنمي بودن ديگران نمي باشد.
گاهي هم خداوند با آوردن عباراتي از قبيل: « أَكْثَرُهُمْ لا يَشْكُرُونَ » ، « قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ » و … بعد از شمردن نعمتهاي خود مي خواهد به بندگان خود منت گذاري كند.[5]ولي اگر ناسپاسي منجر به كفران نعمت شود، با توجه به آياتي كه سخن از كفران نعمت بطور مطلق مي گويد، و هم سرگذشت ناسپاسان پيشين را به عالي ترين وجه شرح مي دهد[6]، به خوبي استفاده مي شود كه ناسپاسي و كفران نعمت تا چه اندازه زشت و آثار آن تا چه حد شوم و خطرناك است.[7]بررسي آياتي كه با واژه علم آمده اند معمولاً در ذيل آيات مربوطه آمده و حدود 25 آيه است و در دو آيه هم با واژه « لا يعقلون » آمده است.
تعبير به « أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ » ( بيشتر آنها نمي دانند ) نيز اين معنا را نمي رساند كه اكثر مردم جهنمي هستند، چون ندانستن هميشه ملازم با جهنمي بودن نيست. چه بسا كسي عالم باشد و به جهنم برود.
علامه طباطبايي در تفسير الميزان مي گويد: « ممكن است كسي با داشتن علم به بيراهه برود » و بعد به صورت سؤال و جواب اين مسأله را حلّ مي کند و مي نويسد:
چطور ممكن است كسي با دانستن راه در عين حال بيراهه برود؟
در جواب مي گوييم: منافات ندارد كه آدمي راه را بداند، و در عين حال بيراهه برود و يا به چيزي يقين داشته باشد در عين حال آن را انكار كند؛ براي اينكه علم ملازم با هدايت نيست، همچنان كه ضلالت ملازم با جهل نيست، بلكه آن علمي ملازم با هدايت است كه توأم با التزام عالم به مقتضاي علمش باشد؛ يعني عالم ملتزم به لوازم علم خود نيز باشد و به آن عمل كند تا دنبالش هدايت بيايد. امّا اگر عالم باشد، ولي به خاطر اينكه نمي تواند از هواي نفس صرف نظر كند ملتزم به اسباب و لوازم علم خود نباشد، چنين علمي باعث هدايت او نمي شود، بلكه چنين علمي در عين اينكه هم علم ضلالت است و هم علم يقين، اگر توأم با التزام به لوازم آن نباشد، با انكار منافات ندارد.[8]بعضي از تعبيراتي كه با واژه « اكثر » در ذيل آيات مي آيند، با مفهوم خود آيه تفسير مي شوند به ديگر سخن؛ همه اين تعبيرات معنا و تفسير يكسان ندارند، بلكه متناسب؛ آيات معنا مي شوند.
در بعضي از آيات معيار شناخت صحيح را از اكثريت سلب مي كند.[9]در پاره اي از آيات كه با تعبير « اكثر الناس » مي آيد اشاره به كفار است، كه نمي دانند[10] و در برخي از آيات هم خداوند از جاهل بودن مردم به شؤون و علم خداوند خبر مي دهد[11] كه مردم به اسباب و علل چشم مي دوزند و از حاكميت خداوند و لزوم توكل بر او ناآگاهند. بنابراين، بين ندانستن و جهنمي بودن ملازمه اي دائمي نيست؛ بلكه معيار جهنمي و بهشتي بودن ايمان و عمل صالح است، اگر ايمان و عمل صالح بود انسان زيانكار نيست و بهشتي است، اگر ايمان و عمل صالح نبود انسان زيانكار و جهنمي خواهد بود.[12]

پي نوشت ها:
[1] . مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، تهران، انتشارات دار الكتب الإسلامية، اول، 1380 ش، ج 3، ص 80.
 [2]. يونس/60.
[3] . ابراهيم/ 34.
[4] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، انتشارات دار الكتب الإسلامية، پنجم، سال 1367، ج 18، ص 52.
[5] . طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسيرالقران، تهران، انتشارات دارالكتب الإسلامية، سوم، 1397 ق، ج8، ص 17.
[6] . ابراهيم/7، لقمان/12، هود/9و10، اسراء/67، ابراهيم/28 و 29، سباء/15 تا 17، نحل/ 112.
[7] . پيام قرآن، ج 3، ص 71.
[8] . تفسير الميزان، همان.
[9] . قرائتي، محسن، تفسير نور، چاپ اول، تابستان 1378، جلد 6، ص 60.
[10] . الميزان، جلد 12، ص 498.
[11] . الميزان، ج 16، ص 236.
[12] . سوره عصر.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد