عصمت از مختصات پيامبران ميباشد؛[1] يعني پيامبران نه تحت تأثير هواهاي نفساني قرار ميگيرند و مرتكب گناه ميشوند و نه در كار خود دچار خطا و اشتباه ميشوند؛ امّا آيا پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در مورد تعدد زوجات خود از حد و مرز عصمت خارج شدند؟ تحت تأثير هواهاي نفساني همسران متعدد اختيار نمودند؟
از طرفي ازدواج متعدد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به هر دليل و علتي كه باشد (چه ازدواج دايمي آن حضرت كه اين حكم استثناء براي پيامبر ميباشد و چه ازدواج غير دايمي با برخي زنان) از قبيل گناه و معصيت، حتي گناه صغيره محسوب نميشود تا بگوييم كه اين كارها منافات با عصمت او دارد. اين مسأله علاوه بر اين كه هيچ ايراد و گناهي نداشته؛ بلكه حكم خداست و يك امتياز و رجحاني و ثوابي داشته است. از طرفي ديگر اولاً: تعدد زوجات در فرهنگ جامعة آن روز اين حساسيتي كه امروزه در برخي جوامع دارد، نداشته و براي آنها قابل هضم بوده است و ثانياً: پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به دلايل عقلي و نقلي متواتر ، عادل بوده و توانسته است عدالت را به طور كاملي در ميان زنان خود برقرار كند.
با دقت و تأمل در زندگي پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ روشن ميگردد كه پيامبر در طول زندگي و حياتش هر يك از زنان را كه اختيار ميكرده، اين انتخاب به طرز خاصي بوده است. اولين ازدواج آن حضرت با خديجه كبري ـ عليها السلام ـ بود که حدود بيست سال و اندي از عمر شريفش را (كه تقريبا يك ثلث از عمر آن جناب بود) تنها با اين يك همسر گذراند و به او اكتفا نمود، كه سيزده سال از اين مدت بعد از نبوت و قبل از هجرتش (از مكه به مدينه) بوده، آن گاه در حالي كه هيچ همسري نداشت از مكه به مدينه هجرت نموده و به نشر دين پرداخت و آن گاه با زناني كه بعضي از آنها باكره و بعضي بيوه و هم چنين بعضي جوان و بعضي ديگر سالخورده بودند، ازدواج كرد و همة اين ازدواجها در مدت نزديك به ده سال انجام شد و پس از اين چند ازدواج، تجديد ازدواج با زنان بر آن جناب تحريم شد مگر همان چند نفري كه در حباله نكاحش بودند. معلوم است كه چنين عملي با اين خصوصيات ممكن نيست با انگيزه عشق به زن توجيه شود، چون نزديكي و معاشرت با اين گونه زنان آن هم در اواخر عمر و آن هم از كسي كه در جواني عطشي براي اين كار نداشته است، نميتواند انگيزه آن باشد.[2]ازدواج پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ با زينب دختر جحش به اين منظور بوده است كه چون او نخست همسر زيد بن حارثه ـ پسر خوانده رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود و زيد او را طلاق داد و از نظر رسوم جاهليت ازدواج با همسر پسرخوانده ممنوع بود، چون پسرخوانده در نظر عرب جاهلي حكم پسر را داشت، همانطور كه يك مرد نميتواند همسر پسر صلبي خود را بگيرد. رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ با زينب ازدواج كرد تا اين رسم غلط را براندازد و آياتي از قرآن در اين باب نازل شد.
ازدواجش با سوده دختر زمعه به اين جهت بود كه وي بعد از بازگشت از هجرت دوّم از حبشه همسر خود را از دست داد و اقوام او همه كافر بودند و او اگر به ميان اقوامش بر ميگشت يا به قتلش ميرساندند و يا شكنجهاش ميكردند و يا بر گرويدن به كفر مجبورش ميكردند. لذا رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي حفظ او از اين مخاطره با او ازدواج نمود.
ازدواجش با زينب دختر خزيمه بدين جهت بود كه همسر وي عبدالله بن جحش در جنگ احد كشته شد و او زني بود كه در جاهليت به فقرا و مساكين بسيار انفاق و مهرباني ميكرد و به همين جهت يكي از بانوان آبرومند و سرشناس آن دوره بود و او را مادر مساكين ناميده بودند، رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ خواست با ازدواج با وي آبروي او را حفظ كند. (و از فضيلت او تقدير كند)
و انگيزه ازدواجش با ام سلمه كه (نام اصليش هند بود و قبلا همسر عبدالله بن ابي سلمه پسر عمه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و برادر شيري آن جناب بود و اولين كسي بود كه به حبشه هجرت كرد.) زني زاهده و فاضله و دين دار و خردمند بود. اين بوده است كه وي زني پير و داراي ايتام بود و نميتوانست يتيمان خود را اداره كند.
و ازدواجش با صفيه دختر حي بن اخطب، بزرگ يهوديان بني النضير، به اين علت صورت گرفت كه پدرش ابن اخطب در جنگ بني النضير كشته شد و شوهرش درجنگ خيبر به دست مسلمانان به قتل رسيده بود و وي در همين جنگ در بين اسيران قرار گرفته بود. رسول خدا او را آزاد كرد و سپس به ازدواج خودش درآورد. تا به اين وسيله هم او را از ذلت اسارت حفظ كند و هم داماد يهوديان شده باشد و يهود به اين خاطر دست از توطئه عليه او بردارد.
و سبب ازدواجش با جويريه (كه نام اصليش برة و دختر حارث، بزرگ يهوديان بني المصطلق، بود)، بدين جهت بود كه در جنگ بني المصطلق مسلمانان دويست خانواده از زنان و كودكان قبيله را اسير گرفته بودند، رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ با جويريه ازدواج كرد تا با همه آنها خويشاوند شوند. مسلمانان چون اوضاع را چنين ديدند، گفتند: همه اينها خويشاوندان رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ هستند و سزاوار نيست اسير شوند، ناگزير همه را آزاد كردند و مردان بني المصطلق نيز چون اين رفتار را ديدند تا آخرين نفر مسلمان شده و به مسلمين پيوستند و در نتيجه جمعيت بسيار زيادي به نيروي اسلام اضافه شد و اين عمل رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و آن عكس العمل قبيله بني المصطلق اثر خوبي در دل عرب به جاي گذاشت.
و ازدواجش با ميمونه كه نامش بره و دختر حارث هلاليه بود، به اين خاطر بود كه بعد از مرگ شوهر دومش، ابي رهم پسر عبدالعزي؛ خود را به رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بخشيد تا كنيز او باشد. رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ در برابر اين اظهار محبت او را آزاد كرد و با او ازدواج نمود و اين بعد از نزول آيهاي بود كه در اين باره نازل شد.
و سبب ازدواجش با ام حبيبه (رمله) دختر ابي سفيان اين بود كه وقتي با همسرش عبيدالله جحش در دومين بار به حبشه مهاجرت نمود شوهرش در آنجا به دين نصرانيت درآمد و خود او در دين اسلام ثابت قدم ماند. (البته برخي از اقوال تاريخي ميگويند شوهرش در حبشه فوت كرد و ام حبيبه بيسرپرست ماند. در اين هنگام رسول خدا كسي را به حبشه فرستاد و از او خواستگاري و در سال هفتم هجري با او ازدواج كرد، چون اين خبر به ابوسفيان رسيد، سخني گفت كه كاشف از اين بود كه ابوسفيان در مقابل عظمت روحي و اخلاقي رسول خدا به زانو در آمده است.[3] و از سوي ديگر پدرش از سرسختترين دشمنان اسلام بود و همواره براي جنگيدن با مسلمين لشكر جمع ميكرد. رسول خدا با او ازدواج كرد تا هم از عمل نيكش قدرداني شود و هم پدر او دست از دشمني با او بردارد. و هم خود او از خطر محفوظ بماند.
ازدواج با حفصه دختر عمر نيز بدين جهت بود كه شوهر او خنيس بن خداقه در جنگ بدر كشته شد و او بيوه ماند و تنها همسري كه در دختريش با آن جناب ازدواج كرد عايشه دختر ابي بكر بود.[4]بنابراين ازدواجهاي پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ را ميتوان در 4 شاخه زير مورد بررسي قرار داد:
1. محافظت از يتيمان و درماندگان و حفظ آبروي آنها؛ 2. وضع قوانين شرعي و از بين بردن سنّتهاي غلط جاهلي؛ 3. تبليغ دين و تاليف قلوب دشمنان؛ 4. اهداف سياسي اسلام.
اما در خصوص ازدواج با حفصه و عايشه علاوه بر آنچه در مورد آنها بيان شد، به نظر ميرسد ازدواج با اين دو زن از جهت تثبيت و بقاء دين اسلام اهميت فراواني داشته است، چرا كه آنچه در كتب تاريخي مذكور است، پدران آن دو زن كه عبارتند از: خليفه اول و دوم، از نفوذ زيادي در ميان مهاجران برخوردار بودهاند، و از شواهد مختلف تاريخي به دست ميآيد که ايمان آنها چندان راسخ نبوده است.[5]امّا در مورد بخشش ابوسفيان بايد گفت كه اگر چه ابوسفيان در محيط رعب و ترس ايمان آورد و اين طرز ايمان هيچ گاه مورد نظر و هدف پيامبر اسلام و آيين وي نبود؛ ولي مصالحي ايجاب ميكرد كه به هر نحوي باشد ابوسفيان در سلك مسلمانان در آيد، تا بزرگ ترين مانع از سر راه گرايش مردم مكه به اسلام برداشته شود؛ زيرا افرادي مانند ابوسفيان و ابوجهل، عكرمه، صفوان بن اميه و… ساليان درازي بود كه محيطي پر از رعب و وحشت به وجود آورده بودند به گونه اي كه كسي جرأت نميكرد دربارة اسلام فكر كند، و يا تمايلات خود را ابراز كند. اگر اسلام ظاهري ابوسفيان براي او مفيد نبود براي پيامبر اسلام و افراد ديگري كه تحت سيطرة او قرار گرفته و رابطة خويشاوندي با او داشتند بسيار مفيد وسودمند بود.[6]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. سيد محمد حسين، طباطبايي، الميزان، جامعه مدرسين، ج4، صص 307 ـ 314.
2. ناصر، مکارم شيرازي، نمونه، ج17، صص 381 ـ 390.
3. پژوهشي در عصمت معصومان، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه.
پي نوشت ها:
[1] . مطهري، مرتضي، مقدمهاي بر جهان بيني اسلامي، ج 3، (وحي و نبوت)، ص 11.
[2] . ترجمه الميزان، ج 4، ص 307.
[3] . عسگري،مرتضي، نقش عايشه در تاريخ اسلام، ترجمه و نگارش عطا محمد سردارينه، ص 61.
[4] . ترجمه الميزان، نشر جامعه مدرسين، ج 4، ص 301 ـ 308.
[5] . ر.ک: سبحاني، جعفر، الهيات، ج 4، ص 99.
[6] . سبحاني، جعفر، فروغ ابديت، ج 2، ص 326 و 327.