ازجمله مباحثي كه در مورد قرآن كريم مطرح است، اين است كه اكثر علماء، شيعه معتقدند كه ظواهر قرآن كريم حجّت است و تفسير بردار مي باشد و قرآني كه تا كنون با اين روش هاي تفسيري، تفسير شده است، صحيح مي باشد. تنها گروهي كه مخالف اين نظريه مي باشند، اخباريين هستند و براي نظريه ي خود ادلّه اي ارايه كردند، در حالي كه ادّله ي آن ها قابل قبول نيست و از سوي علماء اصول مورد نقد و بررسي و اشكال واقع شده است. در اين نوشتار به بعضي از آن ها اشاره مي شود..
دليل اوّل: اخباريين ميگويند: الفاظ قرآن از قبيل رموز هستند و مثل حروف معقطه ي اوّل سوره ها كه رمز گونه هستند، مي باشند و از طرفي عقل بشر ناقص است و احاطه ي كامل به تمام علوم ندارد، از اين روي تفسير قرآن مقدور عقل بشر عادّي نميباشد و تفسير قرآن فقط بايد به معصوم رجوع داده شود. در اين باره بايد گفت: خود روايات ائمّه(ع) هم از نظر حجيّت و هم از نظر محتوي وابسته به قرآن کريم است. چون در خود روايات آمده است: روايات را بر قرآن کريم عرضه كنيد كه در صورت عدم مخالفت با قرآن کريم، آن ها را بپذيرد و در صورت مخالفت قبول نكنيد. حال اگر حجّيت ظواهر قرآن نيز وابسته به روايات باشد و قرآن كريم در سطح تفسير و دلالت بر معاني ظواهر الفاظ خود متوقّف بر روايات باشد، مستلزم دور است كه محال بودن آن بديهي است. علاوه بر اين كه اوصافي مثل كتاب مبين بودن، نور بودن، و … كه درباره ي قرآن كريم آمده است، اختصاص به معصومين ندارد. چون آيه ي: « … قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ (15)[1]؛ خطاب به همه ي انسان ها است و اختصاص به ائمّه ـ عليهم السّلام ـ ندارد.
دليل دوّم: اخباريين ميگويند: قرآن كريم مشتمل بر معاني مشكل و مضامين بلند است، از اين روي، فكر بشر به آن نميرسد و قدرت فهم آن را ندارد مگر راسخين در علم كه همان ائمّه ـ عليهم السّلام ـ هستند لذا امام باقر ـ عليهالسّلام ـ ميفرمايد: « انّما يعرف القرآن من خوطب؛ به همانا قرآن كسي را كه مورد خطاب واقع شده ميشناسد.» جواب اين است كه: اين استدلال مخالف با ظاهر خود قرآن كريم است؛ زيرا قرآن كريم دستور به تدبّر و تعقّل داده است. اگر تدبّر و تعقّل در قرآن كريم ممكن نباشد چنين دعوتي نبايد درست باشد، و مراد از اين جمله ي امام ـ عليهالسّلام ـ (انما يعرف القرآن من خوطب به) اين است كه: احاطه ي تام بر همه ي ابعاد قرآن كريم، اعمّ از ظاهر و باطن، مطلق و مقيد، عام و خاص و ناسخ و منسوخ، مختص به ائمّه ـ عليهم السّلام ـ است[2]. علاوه بر اين كه ترجمه و تفسيري كه از ناحيه ي مفسّرين صورت ميگيرد با استفاده از ظواهر قرآن كريم است كه قابل درك براي آن ها است و نميخواهد بطون قرآن كريم را تفسير كنند. اين كه قرآن كريم داراي معاني بلند است. منافاتي ندارد كه از ظاهر آن استفاده شود. چون ظواهر بلند و عالي را ميتوان درك كرد. ادلّهي ديگري كه بر حجّيت ظاهر قرآن كريم و تفسير بردار بودن آن، ميتوان اقامه كرد اين است كه :
الف: قرآن كريم خود را به عنوان تبيان كلّ شيء معرّفي كرده است. كتابي كه همه ي علوم و معارف ضروري بشر و يا همه ي حقايق جهان آفرينش را بيان ميكند. قرآن كريم در تبيين خود نيازي به غير ندارد، بلكه در بيان خويش به خود متّكي است و اگر كتابي نتواند تبيان خود باشد چگونه ميتواند تبيان هر چيز ديگر باشد.
ب. ائمّه ـ عليهم السّلام ـ شاگردان و مخاطبان خود را در زمينههاي گوناگون به قرآن كريم ارجاع ميدادند. اگر ظاهر قرآن حجّت نباشد ارجاع شاگردان و مخاطبان خود را به قرآن نبايد درست باشد.[3]علومي كه مفسّر بايد بداند:
اگر چه قرآن كريم، قابل فهم و قابل درك همگان است امّا مفسّري كه ميخواهد قرآن كريم را تفسير كند، بايد در علومي پايه و علوم پيراموني تخصّص داشته باشد: 1. علم نحو، 2. صرف، 3. معاني، 4. بيان، 5. بديع، 6. اشتقاق، 7. علم قرائت، 8. لغت، 9. اسباب نزول و قصص، 10. ناسخ و منسوخ، 11. اصول فقه ،12. علم فقه، 13. علم الحديث، 14. كلام و اصول دين، 15. منطق.[4] 16. يكي از شرائط مهمّ استفاده كردن از قرآن كريم و تفسير آن، طهارت باطني است، زيرا درك معاني بلند قرآن كريم، امكان پذير نيست، مگر با طهارت باطني و قلبي و بايد از رذايل اخلاقي و انحراف فكري و اعتقادي پاك باشد.[5]تفسير الميزان: علّامه، مفسّري است كه در علوم تفسيري متخصّص است و تفسير او تفسيري بيهمتا است. حكيم و مفسّر عاليقدر آيت الله جوادي آملي در مورد علّامه طباطبايي ميفرمايد:
1. علّامه طباطبايي به نسبت، اطّلاع وسيع و فراگيري نسبت به تمام ظواهر قرآن كريم داشت. از اين روي، هر آيهاي را كه مورد بحث قرار ميداد سراسر قرآن كريم مدّ نظر او بود.
2. او سيري طولاني در سنّت معصومين ـ عليهم السّلام ـ داشت و از آن ها به عنوان استدلال كمك ميگرفت.
3. او تبحري كم نظير در تفكّر داشت لذا از ادلّه ي عقلي به عنوان استدلال استفاده ميكرد و هر احتمالي كه با موازين قطعي عقلي متناقض بود، باطل ميدانست.
4. ايشان در علوم عقلي و نقلي مثل اصول فقه و… صاحب نظر بود. لذا در استظهار يك معنا، سعي ميكرد موافق با ساير مطالب باشد و مخالف مباني مسلّم علوم ديگر نباشد.
5. به محكمات و متشابهات آشنا بود و متشابهات را به محكمات بر ميگرداند.
6. آشنا با مبادي برهان و شرائط و مقدّمات آن بود و از فرضيههاي غير مبرهن درتفسير استفاده نميكرد.
7. او آشنايي كامل به عرفان و خطوط كلّي كشف و اقسام گوناگون شهود داشت.
8. در تشخيص معنا از مصداق، كار آزموده بود و تفسير را با تطبيق خلط نميكرد.[6]وقتي بر اساس برهان، ظواهر قرآن حجّت باشد و از طرفي مفسّربزرگي چون علّامه، با اين همه امتيازات برجسته، روش مندانه قرآن كريم را تفسير كند از استحكام بالايي برخوردار است. آن چه در عرصه ي تفسير مهمّ است اين است كه تفسير روش مندانه و علمي باشد و از تفسير به رأي پرهيز شود.
معرفي منابع جهت مطالعه ي بيشتر:
1. ابوالقاسم خويي، بيان، مترجمان محمّد صادق نجمي، هاشمزاده هريسي، ج1، خوي: دانشگاه آزاد اسلامي، 1375،ص413.
2. محمّد باقر، حكيم، علوم قرآني، مترجم محمّد علي لساني فشاركي، تهران: مؤسسه ي فرهنگي تبيان، اوّل، 1378.)
3. محمّد باقر سعيدي روشن، علوم قرآن، مؤسسه ي آموزشي و پژوهشي امام خميني، اوّل، 1377)
آيت الله محمّد باقر ملكي ميانجي، نگاهي به علوم قرآني، مترجم علي نقي خداياري قم: نشر خرّم، اوّل،1377.)
پي نوشت ها:
[1] . مائده: 5/ 15.
[2] . جوادي آملي، عبدالله، تسنيم، ج1، قم: انتشارات اسراء، اوّل، 1378، ص 79 ـ 88.
[3] . همان، ص 66.
[4] . خرّمشاهي، بهاءالدين، قرآن پژوهشي، تهران: انتشارات ناهيد، سوّم، 1376، ص143.
[5] . جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن، قم: انتشارات اسراء، اوّل، 1378، ج1، ص 370.
[6] . همان، ص397.