حضرت عباس بن علي (ع)فرزند برومند وبا وفاي علي از شهداي نامدار کربلا است که به ادب ووفا شهره است ؛ عقيل بن أبي طالب مردي نسب شناس بود، امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ بعد از شهادت فاطمه ؛به او فرمود: زني را كه از شجاعان عرب باشد برايم معرفي كن تا از ازدواج با او، پسري دلاور به وجود آيد.
عقيل گفت: با فاطمه[1] كلابيّه (ام البنين) ازدواج كن كه در ميان عرب شجاعتر از پدران وي نيست.[2]با راهنمايي عقيل حضرت امير ـ عليه السّلام ـ با امّ البنين ازدواج كرد، حاصل اين ازدواج به دنيا آمدن عباس و عبدالله و جعفر و عثمان بود، كه بزرگترين آنها عباس بود؛[3] مورخان ولادت آن حضرت را در سال 26 هجري ذكر كردهاند.[4]چون امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ ميدانست اولين زادهي امّ البنين، شجاع و در برخورد با دشمنان و در ميدان نبرد، جدي خواهد بود او را عباس نام گذاشت، «عباس» يكي از نامهاي شير بيشه است؛ در شجاعت و هيبت آن حضرت نوشتهاند: هنگامي كه عباس به ميدان ميرفت، لرزه به اندام دشمنان ميافتاد.
عباس داراي جمالي دل آرا و صورتي زيبا بود آن چنان كه او را «ماه بني هاشم» لقب داده بودند، چنان جسيم و بلند بالا بود كه وقتي بر پشت هراسب قوي و چاق مينشست، پاهاي مباركش بر زمين كشيده ميشد.
سن حضرت ابو الفضل ـ عليه السّلام ـ در هنگام جنگ صفين:
امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ پس از فراغ از جنگ جمل، كوفه را مركز خلافت خود قرار داد و با نوشتن نامهاي به معاويه از او خواست كه با حضرتش بيعت كند؛ معاويه به بيعت علي ـ عليه السّلام ـ تن نداد و سر به شورش برداشت، و جنگ صفين را در ماه صفر سال 37 هجري به راه انداخت.[5]در اين زمان سن حضرت عباس بين 11 ـ 12 سالگي بوده است؛ ولي ويژگيهاي منحصر به فرد آن حضرت سبب حضور وي در جنگ صفين شد.
حضور عباس در صفين:
آوردهاند كريب مردي قوي و تنومند از لشكر معاويه بود به ميدان آمد و امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ را به مبارزه طلبيد؛ به ترتيب مرتفع بن وضاح، شرحبيل بن بكر و حرث بن جلاح به جنگ با كريب رفته و هر سه نفر شهيد شدند؛ آن گاه علي ـ عليه السّلام ـ عباس را صدا زد و به او فرمود: از اسب پياده شو و لباس خود را بكن؛ عباس به دستور پدر عمل كرد؛ علي ـ عليه السّلام ـ لباس عباس را پوشيده و بر مركب او سوار شد و لباس خود را به عباس پوشانده و وي را به مركب خود سوار كرد تا كريب در مبارزهي با او هراسان نگردد.
چون حضرت امير ـ عليه السلام ـ ارادهي ميدان نمود عبدالله بن عدي بن حاتم طائي ، حضور امام ـ عليه السّلام ـ شرفياب شد و عرض كرد: به حق امامتت قسم اجازه بده من به جنگ كريب بروم و با او مبارزه كنم، يا او را ميكشم و يا در ركاب شما به شهادت ميرسم؛ عبدالله با اجازهي حضرت به ميدان رفت و رجز خواند و با كريب درگير شد؛ بعد از مدتي كريب او را به زمين انداخت؛ آن گاه امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ به صورت ناشناس به ميدان آمد و كريب را از غضب الهي ترساند. كريب گفت: با اين شمشير كه ميبيني چند نفر را همانند تو كشتهام. اما علي ـ عليه السّلام ـ با ضربهاي سرش را دو نيم كرده و به زمينش انداخت.[6]بدين ترتيب حضور حضرت ابوالفضل ـ عليه السّلام ـ در جنگ صفين ثابت ميگردد؛ امّا به ميدان رفتن يا نرفتن وي مورد اختلاف است، بيشتر مورخان بر آنند كه عباس ـ عليه السّلام ـ در صفين به ميدان نرفته است؛ چنان كه سيد محسن امين ميگويد:
حضرت ابوالفضل ـ عليه السّلام ـ در بعضي از جنگهاي حضرت امير ـ عليه السّلام ـ حاضر بود امّا آن حضرت به وي اجازهي شركت در جنگ را نداد.[7]بعضي از مورخان هم نوشتهاند: در يكي از روزهاي صفين جواني كه نقاب بر چهره داشت به ميدان آمد و عدهاي از پهلوانان لشكر معاويه را به هلاكت رساند، سپاه معاويه با مشاهدهي اين شجاعت توان خود را براي آمدن به ميدان نبرد از كف دادند، جوان پس از فراغت از جنگ به اردوگاه لشكر اسلام بازگشت، امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ نقاب از چهرهي او برداشت، همه ديدند كه او قمر بني هاشم است.[8]اين قول دو ايراد اساسي دارد:
1. خلاف نظر مشهور است.
2. سند صحيحي ندارد.
بدين ترتيب شايد بتوان گفت قول اول يعني تنها حضور قمر بني هاشم ـ عليه السّلام ـ (بدون شركت در ميدان نبرد) صحيح است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ سردار كربلا، سيد عبدالرزاق موسوي مقرم.
2ـ مقاتل الطالبين، ابوالفرج اصفهاني.
پي نوشت ها:
[1] . الأمين، سيد محسن، اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403 هـ، ج 7، ص 429.
[2] . الحسيني، احمد بن علي (ابن عنبه)، عمدة الطالب، قم، انصاريان، 1417 هـ ، ص 327؛ و المامقاني، عبدالله، تنقيح المقال، نجف اشرف، بيتا، ج 2، ص 128.
[3] . الأمين، سيد محسن، همان، ص 429.
[4] . تاريخ امام حسين ـ عليه السّلام ـ (موسوعة)، سازمان پژوهش و برنامهريزي آموزشي، دفتر انتشارات كمك آموزشي، 1379، ص 164، به نقل از مقتل الحسين ، بحر العلوم.
[5] . السيوطي، جلال الدين، تاريخ الخلفاء، بيروت، چاپ سوم، 1418 هـ . ق، ص155.
[6] . الخوارزمي، الموفق بن احمد، المناقب، قم، النشر الاسلامي، تحقيق شيخ مالك محمودي، چاپ دوم، صص 227 ـ 228.
[7] . الأمين، سيد محسن، همان، ص 429.
[8] . تاريخ امام حسين ـ عليه السّلام ـ (موسوعة)، همان، صص 207 ـ 208.