طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آيا در اسلام مطلق انديشيدن تشويق شده است يا انديشيدن در حوزه‌ها و قلمروهاي مشخص مورد ستايش قرار گرفته است؟

آيا در اسلام مطلق انديشيدن تشويق شده است يا انديشيدن در حوزه‌ها و قلمروهاي مشخص مورد ستايش قرار گرفته است؟

انديشه و تفكر خصيصه بشر است و اصولاً انسان به گونه‌اي آفريده شده است كه با قدرت تشخيص عقلاني و بر اثر ارشاد و هدايت قوه تمييز، ميان خوبي و بدي تفاوت مي‌‌گذارد و نيك و بد را از هم باز مي‌شناسد. در واقع به خاطر همين ويژگي است كه تعقل و خردورزي فصل مميّز نوع انساني دانسته شده و در پناه آن از پرتگاه حيوانيت به منزلگاه انسانيت راه يافته است.
اگر اندكي به تركيب وجودي و بافت روحي و جسمي انسان دقت شود، معلوم مي‌شود كه پيچيدگي آفرينش او و پديدار شدن تحولات فراز و نشيب‌دار در زندگي وي و لزوم تحمل مسئوليت و اداي وظيفه در عرصة زندگي اعم از فردي و اجتماعي، همه و همه حاكي از آن است كه زندگاني آدمي در پرتو تدبير و تعقل امكان‌پذير گشته و با انديشه و تفكر سامان مي‌يابد.
بر همين اساس، دين مقدس اسلام به عنوان كامل ترين اديان ابراهيمي و الهي، مبناي تمام امور را در جميع جهات، تفكر و انديشيدن معرفي مي‌كند. قرآن مجيد به عنوان كتاب آسماني دين مقدس اسلام و در مقام دعوت به عبوديت و فراخواندن به بندگي خداوند متعال، درك توحيد را براساس تحليل عقلاني ممكن دانسته و با منطق رساي نفي تعدد الوهيت، «لوكان فيهما آلهة الا الله لفسدتا»[1] تمام بشريت را به انديشيدن دربارة معبود و خالق يگانه و تفكر در مورد نظم خلل‌ناپذير و مستحكم جهان هستي فرا مي‌خواند.
در يك نگاه اجمالي به آيات قرآن مجيد تقريباً به بيش از سيصد مورد برمي‌خوريم كه در آن موارد از تعقل، تفكر، تفقه، تدبر و امثال آن ياد شده است.[2] و به يقين مي‌توان گفت ضرورت انديشيدن از نظر دين مقدس اسلام قطعي و ثابت است و هيچ گونه شك و ترديدي در آن راه ندارد. اما سخن در اين است كه آيا از نظر اسلام مطلق انديشيدن مورد تأكيد است يا انديشيدن در حوزة خاص و معين سفارش شده است؟
از نظرگاه قرآني آنچه مورد تأكيد قرار دارد، انديشه‌ي مطلق و صحيح است؛ يعني تفكر آزادانه به دور از سنت‌زدگي، رها از خرافه‌پرستي و بريده از افسانه‌ها و اسطوره‌ها. انديشه‌اي كه ناشي از فطرت پاك بشري و برخاسته از عقل سليم اوست؛ عقل بازدارنده از خطا، عقل مدرك حقايق و عقلي كه وسيله سنجش و تدبير است. چون اساساً اسلام چنين عقلي را مورد خطاب قرار داده و آن را قرين و ملازم وحي يا شرع مي‌خواند و اين همان عقل مقابل نقطه و گمراهي است. نه آن عقلي كه حداقل ادراك را دارد و نقطه مقابل جنون است.
به بيان ديگر؛ اسلام پيروان خود را به مرتبه‌اي از انديشيدن بالاتر از آن مرتبه‌اي كه صرفاً جلوي سرزنش و ملامت را مي‌گيرد و مانع مؤاخذه مي‌شود، دعوت مي‌كند.[3] به تعبير ديگر، قرآن كريم انسان را به فكر صحيح دعوت نموده و به روشني بيان مي‌كند كه فكر صحيح و طريقه درست تفكر، انسان را به استوارترين طريقه راهنمايي مي‌كند. جالب اينجاست كه قرآن كريم بدون تعيين آن فكر صحيحي كه بشر را به آن دعوت مي‌كند، تشخيص آن را به خود بشر و عقل فطري او وانهاده است. چون اگر آزادي خدادادي عقل بشر، دست نخورده و محفوظ مانده باشد فكر صحيح و انديشه درست را مي‌سناسد؛ يعني اين تشخيص، همواره در نفوس بشر به طور ثابت و متمركز موجود است.[4]اين سخن بدان معنا است كه قرآن كريم با يك موضع‌گيري ثابت و بنيادي، از يك سو آزاد‌انديشي را در انسان پرورش مي‌دهد و از سوي ديگر بخشي از عمق و پيچيدگي راز وجودي او را با اشاره به توانايي عقل بشري مبني بر درك و فهم صحيح و يافتن استوارترين طريقه بازگو مي‌كند. و در همين راستا با بيان شيوا و روشن مي‌فرمايد «… يبين الله لكم الآيات لعلكم تتفكرون…»[5] يعني «خدا بدين روشني آيات خود را براي شما بيان كند باشد كه تفكر و عقل به كار بنديد» يعني در همه چيز بينديش! در حقايق وجود، در مبدأ و معاد در اسرار طبيعت، در نواميس اخلاق، در قوانين زندگي فردي، اجتماعي و خلاصه در تمام آنچه در آفاق و انفس است بايد انديشيد تا حقيقت آشكار گردد. «سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»[6] تبيّن حق در گرو تبيّن آيات است و تبيّن آيات منوط به تدبر در آنهاست. بدين جهت قرآن به تبيين آيات مي‌پردازد تا تفكر را تسهيل كند و به بشر گوشزد نمايد. اگر چه بايد بدون قيد و شرط در اطاعت حق باشد، اما نمي‌پذيرد كه اطاعت از حق از روي تقليد و براساس جمود و تعبد محض باشد. انسان بايد در دنيا و آخرت بينديشد تا حقيقت عيان شود.[7] آنگاه او بر طريقة مستقيم استوارتر خواهد شد و ميناي سعادت را بر خواهد كشيد و به رستگاري خواهد رسيد.
لكن نكته‌اي كه در اين رابطه قابل دقت و بررسي است اينكه از نظر روايات معصومين-عليهم السلام- حوزه انديشه محدود گشته است. اما اين بدان معنا نيست كه صدور روايات در مقام تفسير آيات، بيان مطلق قرآن كريم را مقيّد نموده است. بلكه ايجاد محدوديت در قلمرو انديشه، از دو جهت قابل تصور است. يكي اين كه بعضي از حوزه‌ها اصلاً از قلمرو انديشه و فكر انساني بيرون است. چون عقل انسان، توان تحليل و بررسي عقلاني آن دامنه‌ها را ندارد. چنانكه عقل قادر به درك ذات خداوند متعال نمي‌باشد و يا نمي‌تواند رابطه ميان افعال دنيوي و نتايج اخروي آن را كشف كند. پس اين گونه محدوديت به دليل بيرون بودن آن حوزه‌ها از حيطه و توان ادراك عقلي است نه اينكه توان تفكر در آنها ممكن است اما از آن منع شده باشد.
ديگر اينكه انديشيدن در بعضي مسايل، بدليل نداشتن نفع و سود براي كمال انسان و يا لغويت آن، نكوهش شده است. يا حداقل سفارشي در آن زمينه نگشته است مواردي كه در آن، عقل آدمي ابزار رسيدن به منافع مادي و وسيله نيل به اهداف دنيوي محض كه چه بسا پيامدهاي منفي و زيانباري براي فرد و جامعه به همراه دارد،‌ از اين قبيل است. يا اگر انسانها ارزش و نقش هدايتگري عقل را به كناري نهاده و صرفاً به نقش حسابگري آن بسنده كنند و براساس آن به زندگي‌شان سر و سامان بخشند. خواه نا خواه، در اين صورت از دست يافتن به طريقه استوارتر كه مورد نظر قرآن كريم است باز مي‌مانند. از اين رو، چنين حوزه‌هايي براساس روايات شايستة انديشيدن توسط عقل راهنما كه مخاطب قرآن مجيد است نمي‌باشد.
پس مي‌توان چنين نتيجه گرفت كه از نظر دين مقدس اسلام، انديشيدن در قلمرو معين مورد ستايش است زيرا ثمرة انديشيدن بايد هدايت و دستيابي به صراط مستقيم الهي باشد. از اين لحاظ است كه يك ساعت انديشيدن برتر از عبادت هفتاد هزار ساله است.[8] و عقل، بزرگترين نعمت الهي خوانده مي‌شود. پس بايد تفكر را سامان بخشيد و جهت داد و طبعاً اين امر، مستلزم انديشيدن در محدودة معين و قلمرو خاص است كه مي‌تواند راه رسيدن به «طريقه استوارتر» را هموار كند.
در همين رابطه،حضرت اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ مي‌فرمايد:‌« ولو فكّروا في عظيم القدرة و جسيم النعمة لرجعوا الي الطريق و خافوا عذاب الحريق. و لكن القلوب عليلة و البصائر مدخولة»[9] اگر آدميان در قدرت بي‌انتها و نعمت بي‌شمار الهي بيانديشند. قطعاً به دليل پرهيز از پيامدهاي ناگوار گمراهي و هراس از تلخي‌ها و دشواري‌هاي انحراف، به راه هدايت باز مي‌گردند. اما صد حيف كه بيماري دلها، فطرت پاك بشري را آلوده و چشمان معيوب، حقايق را دوگانه مي‌بيند و بدينسان به خطا مي‌افتند. آنگاه پس از اينكه انسان‌ها را به تدبر در شگفتي‌هاي آفرينش مي‌خواند، مي‌فرمايد:«ولو ضربت في مذاهب فكرك لتبلغ غاياته ما ولّتك الدّلالة الّا علي انّ فاطر النمّلة هو فاطر النّخلة…»[10] اگر در چمن‌زار به هر سوي قدم زني تا به كنه ‌آن دررسي، جز به اين حقيقت دست نخواهي يافت كه آن كس كه موجودي كوچكي چون مورچه را آفريد، همو مخلوق بزرگي چون نخله را آفريد.
بنابراين، علي رغم وسعت و گستردگي حوزة‌ انديشه و عدم محدوديت آن، بايد در نظر داشت كاربرد اساسي قوّه تعقل آدمي و تفكر آدمي و رسالت اصلي عقل در راهنمايي و هدايت انسان و با پرهيز از كاستن از ارجمندي مقام عقل و با اجتناب از استفاده ابزاري از آن، اندكي محدوديت يافته و اين براساس متون ديني، به ويژه متون روايي است كه حوزه انديشيدن و قلمرو آن، ضمن وسعت نسبي، تا حدودي محدوديت يافته و مرزهايي براي آن معين گرديده است. البته پوشيده نماند كه اين محدوديت بر پايه عدم امكان انديشيدن در اين قلمروها است نه منع با وجود امكان.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير الميزان، جلد پنجم، ذيل‌ آيات 15 ـ 19 سوره مائده
2. شرح و تفسير خطبه 185 و 192 نهج‌البلاغه.
3. راه‌شناسي، استاد مصباح يزدي، ص 10 ـ 30.

پي نوشت ها:
[1]. انبياء/22.
[2]. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان، ترجمه: محمدباقر موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي. بي تا، ج5، ص415.
[3]. ر.ك: محمود عقاد، عباس، تفكر از ديدگاه اسلام؛ ترجمه: محمدرضا عطايي، مشهد، آستان قدرس رضوي، 1371، ص 10 ـ 24.
[4]. الميزان، همان، ص 415 ـ 417.
[5]. بقره/219.
[6]. فصلت/41.
[7]. طباطبايي، همان، ج2، ص295.
[8]. مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، ج 71، باب 80، ص 327، حديث 22.
[9]. نهج‌البلاغه، خطبه 185.
[10]. همان.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد