همان گونه كه مي دانيد پيامبران همه در راستاي هدفي مشترك مبعوث شده اند از اينرو همه با هم هماهنگ بودند و هر پيامبر بزرگواري آمدن پيامبر بعدي را بشارت مي داد و پيامبر بعدي هم گفته هاي پيامبر قبل خود را تصديق مي كرد.
حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ هم بشارتهاي خود را در مورد حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ و آئين اسلام اعلام داشتند كه در انجيل هاي موجود نيز برخي از اين بشارت ها آورده شده است و خداوند در قرآن اين موضوع را به پيامبر اكرم متذكر مي شود:
«و بياد آر كه عيسي بن مريم فرمود اي بني اسرائيل همانا من فرستاده خدا بسوي شمايم و حقانيت كتاب تورات كه مقابل من است را تصديق ميكنم و نيز شما را مژده مي دهم كه بعد از من رسول بزرگواري كه نامش احمد است، بيايد.»[1]در اينجا براي روشن شدن بحث آياتي از انجيل برنابا و يوحنا، مورد بررسي قرار مي گيرد.
در انجيل برنابا آمده است:
رئيس كاهنان و والي رومان و هيرودس پادشاه، نزد عيسي آمدند (با تمام تواضع تا جائي كه رئيس كاهنان مي خواست در مقابل حضرت سجده كند) و بعد از گفتگوهاي متعدد و مختلف، كاهن اعظم در مورد مسيا پيامبر موعود تورات از حضرت سؤالاتي كرد[2] و گفت: در كتاب موسي نوشته شده كه زود باشد كه خداي ما، براي ما مسيا (مسيح) را مي فرستد تا خبر دهد ما را به آنچه خدا مي خواهد و رحمت خدا را براي جهان خواهد آورد، از اين رو اميدوارم از تو كه راستي را بفرمائي! آيا تو مسياي(مسيح) خدا هستي كه منتظر اوئيم. يسوع (عيسي) در جواب فرمود: حقا كه خدا اين چنين وعده داده و ليكن من او نيستم، زيرا كه او پيش از من آفريده شده و بعد از من خواهد آمد… .[3]در آيات بعد تا انتهاي فصل نود و شش حضرت عيسي از اينكه بعد از او وي را خدا و پسر خدا خواهند خواند، غمگين مي شود و كاهن و والي رومان و هيرودس پادشاه، سعي بر تسلي دادن عيسي ـ عليه السلام ـ مي كنند كه ايشان در جواب مي فرمايند:
«و ليكن تسلي من همان در آمدن پيامبري است كه هر اعتقاد دروغ را درباره من از ميان خواهد برد و آئين او امتداد خواهد يافت و همه جهان را فرا خواهد گرفت، زيرا كه خدا به پدر ما ابراهيم چنين وعده داده. همانا آنچه مرا تسلي مي دهد، آنست كه آئين او را هيچ نهايتي نيست، زيرا خدا او را درست نگهداري خواهد فرمود.» كاهن گفت آيا بعد از او پيغمبران خواهند آمد. يسوع در جواب فرمود «بعد از او پيغمبران راستگوي نخواهند آمد. »
آن وقت كاهن پرسيد: به چه ناميده مي شود مسيا و كدام است آن علامتي كه آمدن او را اعلام مي نمايد و حضرت در جواب فرمود: «همانا نام مبارك او محمد است. آن وقت جمهور مردم صداي خود را بلند كرده گفتند: اي خدا بفرست براي ما پيغمبر خود را اي محمد بيا زود براي خلاص جهان.[4]در انجيل يوحنّا هم درباره پيامبر بعد از حضرت عيسي مي گويد:
1. «من از پدر خواهم خواست و او پارقليطاي ديگري به شما خواهد داد كه تا ابد با شما باشد.»[5]2. «چون بيايد آن پارقليطا كه من سوي شما خواهم فرستاد از جانب پدر، روح راستي كه از جانب پدر مي آيد او درباره من شهادت خواهد داد.[6]»
3. «ليكن من راست مي گويم به شما، كه شما را مفيد است كه اگر من نروم، پارقليطا بسوي شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد.»
4. «… و چون او بيايد شما را به تمام راستي، ارشاد خواهد نمود، زيرا كه او از پيش خود چيزي نخواهد گفت و هرچه خواهيد شنيد، خواهد گفت و شما را به آينده خبر خواهد داد.»
5. «و او مرا جلال خواهد داد.»
6. «هر آنچه پدر دارد از آنِ من است از همين سبب گفتم كه آنچه از من است خواهد يافت و شما را خبر خواهد داد.»[7]پارقليطا معرب كلمه پاريكلتوس است كه معني آن در فارسي بسيار ستوده و در عربي احمد و محمد مي شود.
قبل از اسلام در اين كه پارقليطا پيامبر موعود انجيل است، هيچ اختلافي بين علماي مسيح و مفسرين انجيل وجود نداشته است، حتي افرادي از مسيحيان خود را موعود انجيل خواندند و به اين لفظ تمسك جستند. وليم ميور در كتاب خود كه در تاريخ 1848 ميلادي نوشته است، آورده است كه فردي از آسياي صغير بنام «منتس» دعوي رسالت كرد و خود را پارقليطاي موعود انجيل خواند و گروهي هم وي را پذيرا شدند.[8]اما علماء مسيحي بعد از اسلام وقتي به اين آيات رسيدند، فارقليطا را بمعني پاراكلتوس، كه بمعني تسلي دهنده است و بر روح القدس اطلاق مي شود، ترجمه كردند تا بشارت ظهور محمدي را محو نمايند. لكن مي توان به ادله متعددي ثابت كرد كه فارقليطا روح القدس نيست، بلكه همان پيامبر موعود است كه حضرت محمد باشد و نظريه علماي مسيحي مردود است، زيرا آيات نقل شده بشارت از ظهور كسي پس از حضرت عيسي مسيح ـ عليه السلام ـ مي دهد كه:
الف) آمدن او مشروط به رفتن مسيح بوده و آمدن روح القدس مشروط به چنين شرطي نبوده است، زيرا روح القدس بارها قبل از آن به حضور حضرت مسيح رسيده و پيام الهي آورده است و اگر چنين باشد سخن حضرت مسيح لغو خواهد بود كه فرمود تا من باشم او نخواهد آمد.
ب) او پارقليطاي ديگري است كه براي هميشه و تا انقراض جهان شخصيت و آئين اش بر بشريت حكومت مي كند. اگر پارقليطا روح القدس باشد، پارقليطاي ديگر روح القدس ديگر است و اين مطلب اعتقادات خود مسيحيان را زير سؤال مي برد كه مي گويند خدا در سه جزء پدر و پسر و روح القدس جلوه گر است. زيرا عده اقانيم را از 3 به 4 و بيشتر افزايش مي دهد و اين خود مخالف تثليث مورد ادعاي آنهاست.
ج) وي درباره مسيح شهادت داده او را تصديق خواهد كرد. اگر روح القدس باشد لازم مي آيد كه او بر افرادي غير از انبياء الهي هم نازل شود و اينكه او آئين مسيح را تكميل و ناگفته هاي او را بيان خواهد نمود و آن حضرت را جلال و شكوه خواهد بخشيد؛ به بداهت عقل واضح است كه تكميل آئين مسيح بر عهده پيامبران است؛ نه روح القدس كه از ملائكه است و اگر قرار بود روح القدس اين وظيفه را انجام دهد ديگر چه نيازي به هر كدام از انبياء الهي بود.
هـ) روح القدس رئيس جهان نيست، زيرا رياست معنوي و روحاني بعهده انبياء است و روح القدس بر مردم نازل نمي شود تا مردم را به چيزي ملزم و از چيزي باز دارد.
هر چند ما توضيحات را كافي مي دانيم اما تيمناً و تبركاً نقلي هم از كتاب حضرت ادريس ـ عليه السلام ـ بطور خلاصه نقل مي كنم. كتابي از حضرت ادريس ـ عليه السلام ـ در لندن سال 1895 به لغت سرياني به چاپ رسيده كه اكنون نيز موجود است در صفحات 514 و 515 آمده است:
در حضور حضرت ادريس ـ عليه السلام ـ بين شاگردان حضرت ادريس بحث شد كه افضل مخلوقات الهي چه كساني هستند. برخي گفتند آدم. برخي گفتند: ملائكه. گروهي هم گفتند: جبرئيل (روح القدس) بحث به درازا و جدل كشيد. حضرت ادريس ـ عليه السلام ـ فرمود:
وقتي خدا مرا آفريد و از روح خود در من دميد و من درست نشستم، عرش اعظم الهي را ديدم و پنج شبح نوراني را نگريستم كه در عرش هويدا است در نهايت عظمت و جلال، جمال و كمال و حسن و ضياء و بهاء و نورشان مرا غرق در حيرت كرد.
عرض كردم خدايا اين انوار با عظمت و جَلال كيانند، خطاب رسيد اينها اشرف مخلوقات من و واسطة بين من و ساير آفريدگانند، اگر اينها نبودند، من ترا نمي آفريدم و نه آسمان و زمين نه بهشت و جهنم نه كتاب نه آفتاب و ماه، عرض كردم نام اينها چيست؟ خطاب رسيد: بساق عرض بنگر.
نگريستم ديدم اين پنج نام مبارك نوشته شده:
پارقليطا (محمد) ايليا (علي) طيطه (فاطمه) شبر(حسن) شبير (حسين) و نيز نوشته بود: اي مخلوقات من مرا پرستش كنيد كه نيست خدايي غير از من.
اين كتاب مورد قبول كليساهاي معتبر جهان است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
بشارات عهدين، تأليف محمدصادقي.
پي نوشت ها:
[1] . صف/6.
[2] . مشروح گفتگوهاي آنها از فصل نود و سه تا نود و پنج آمده است.
[3] . انجيل برنابا، فصل نود و شش، ترجمه حيدر قليخان قزلباش سردار كابلي، دفتر نشر الكتاب، بهار62، آيات 403 و 5.
[4] . همان آيات 5، 6، 7، 8 و فصل نود و هفت آيات، 14، 18، 19.
[5] . انجيل يوحنا، فصل سي و سه، آيه16، ص279، باب چهارده؛ محمدباقر بن اسماعيل حسيني خاتون آبادي، از كتاب ترجمه اناجيل اربعه؛ نشر نقطه، چاپ اول، 1375، تهران.
[6] . همان فصل، آيه 26.
[7] . انجيل يوحنا، فصل سي و پنج، از ترجمه اناجيل اربعه، ص281، ص282، آيات 7 تا 15، باب 16.
[8] . صادقي، محمد، بشارات عهدين، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، ص231.