پاسخ به سؤال مستلزم تبيين دو مطلب مي باشد:
الف) اثبات حقانيت دين اسلام و جهاني شدن آن:
چنانچه از آيات قرآن و روايات اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ استفاده مي شود،دين واقعي و حق، دين اسلام مي باشد؛ و به علت اينكه اين دين آخرين و كاملترين دين است، مردم موظف هستند كه به اين دين عمل كنند.
از جمله آيات و رواياتي كه در تفسير آنها نقل شده و بر اين مطلب دلالت دارند، عبارتند از:
1. همانا دين نزد خدا اسلام است و كساني كه كتاب آسماني به آنان داده شد اختلافي در آن ايجاد نكردند مگر بعد از آگاهي و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در ميان خود، و هر كس به آيات خدا، كفر ورزد خداوند سريع الحساب است.[1]2. هر كس جز اسلام آئيني براي خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد و ا و در آخرت از زيانكاران است. [2]3. او كسي است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيين ها غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند. [3]در اين آيه شريفه سوره توبه، اضافه شدن كلمة دين به حق اضافه لاميه است و عنايت لطيفي در آن به كار رفته است و آن اينكه هر يك از حق و باطل براي خود، ديني دارند كه مطابق اقتضاي خاص آنهاست و خداي تعالي از بين آن دو، دين حق را پسنديده، براي اينكه خودش حق است، لذا رسول خدا را به ابلاغ دين حق گسيل داشت.
و منظور از دين حق، دين اسلام و عقايد و احكام آن است كه با واقع و حق انطباق دارد، پس معناي آيه اين است كه: «خدا، آن كسي است كه رسول خود، محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را با هدايت (آيات و معجزات) و با ديني كه با فطرت و حقيقت آفرينش منطبق است فرستاد، تا آن را بر ساير اديان غلبه دهد هر چند مشركان نخواهد و ناراحت شوند. اين آيه دلالت دارد بر اينكه خداي تعالي خواسته است دين اسلام در عالم بشريت انتشار يابد.
در تفسير برهان از امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، ذيل آيه فوق نقل شده است كه فرمودند: به خدا سوگند هنوز تأويل اين آيه نازل نشده و نخواهد شد تا ا ينكه قائم ـ عليه السّلام ـ خروج كند، وقتي او خروج كرد، ديگر هيچ كافري به خدا و منكر امامي، باقي نمي ماند، مگر اينكه از خروج آن حضرت ناراحت مي شود.
در تفسير الدر المنثور، همچنين از آن حضرت روايت كرده اند كه در تفسير آيه (ليظهره علي الدين كله) فرموده است:معناي اين آيه صورت وقوع به خود نمي گيرد، مگر وقتي كه هيچ يهودي و مسيحي و صاحب ملتي جز اسلام نماند.[4]ابوبصير گويد: درباره آيه فوق از حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ ، سؤال كردم، حضرت فرمودند: سوگند به خدا هنوز تفسير اين آيه تحقق نيافته است، عرض كردم، فدايت شوم، پس چه زماني تحقق مي يابد؟ فرمودند: وقتي با اراده خدا، قائم ـ عليه السّلام ـ قيام نمايد، و چون حضرت ظهور نمايد، كافران و مشركان از قيام و ظهور وي ناراضي و نگرانند، زيرا اگر كافر و يا مشركي در پشت صخره اي نهان شود، آن صخره به صدا درآيد و گويد: اي مسلمانان، در پناه من كافر و يا مشركي مخفي شده است، او را به قتل برسان، وي اقدام كرده و او را به هلاكت مي رساند.[5]روايتي نيز از امام كاظم عليه السلام نقل شده است كه ايشان فرمودند: وقتي كه قائم ـ عليه السّلام ـ ظهور نمايد، اسلام را بر يهوديان و مسيحيان و ستاره پرستان و بي دينان و مرتدان و كافران، در شرق و غرب جهان عرضه نمايد، هر كس از روي تمايل و داوطلبانه اسلام را بپذيرد، او را به نماز و زكات و انجام دستوراتي كه بر هر مسلمان واجب است، مكلّف مي سازد و هر كس تن به پذيرش آئين اسلام ندهد، گردنش را مي زند، به طوري كه در سراسر جهان جز موحّد و يكتاپرست كسي باقي نمي ماند، عرض كردم: فدايت شوم مردم (كافر و بي دين) بسيارند، فرمود: البته وقتي كه خداوند انجام كاري را اراده فرمايد، بسيار را اندك و اندك را بسيار مي گرداند.[6]با نقل اين آيات و رواياتي كه در تفسير آنها نقل شده بود، ثابت گرديد دين اسلام كه دين حق است، جهاني خواهد شد.
ب) اثبات حقانيت مذهب شيعه و رسمي شدن آن در زمان ظهور:
با توجه به اينكه در دين اسلام مذاهب و فرقه هاي متعدد با عقايد و روش هاي عملي مختلف ايجاد شده، معقول نيست كه همه اين مذاهب در زمان ظهور حضرت (عج) رسميت پيدا كنند، بلكه يكي از آنها كه منطبق بر دين اسلام باشد فراگير و رسمي خواهد شد و آن مذهب به دلايلي كه ذكر مي شود جز مذهب شيعه نخواهد بود.
با مطالعه تاريخ صدر اسلام روشن مي شود كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بارها براي معرفي جانشين و امام بعد از خود سخن گفتند و اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ را به عنوان مولي و رهبر مردم بعد از خود معرفي كردند، كه از بين دلائل قرآني و روائي مهمترين دليل ما بر اين مطلب،احاديث معروف غدير و ثقلين است كه شيعه و سني بدانها اتفاق دارند، علاوه بر آن احاديث بسياري در منابع شيعه و سني از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است كه، پيامبر امامان بعد از خود را دوازده نفر نام بردند كه در اين مورد به دو حديث از منابع اهل سنت اكتفا مي كنيم:
1. احمد حنبل در مسند خود كه از معتبرترين كتب حديثي اهل سنت است، سي و پنج حديث با سندهاي عالي از پيغمبر روايت كرده است كه همه دلالت دارند بر اينكه جانشينان و رهبران امت بعد از آن حضرت دوازده نفرند، جابربن سمره صحابي معروف مي گويد: شنيدم پيامبر اكرم فرمودند: يكون لهذه الأمة أثني عشر خليفة – براي اين امّت دوازده نفر خليفه است.[7]2. طبراني از ابن مسعود روايت كرده كه پيامبر خدا فرمودند: «يكون من بعدي اثني عشر خليفة كلهم من قريش» بعد از من دوازده نفر خليفه اند كه همه از قريش مي باشند. [8]در متون حديثي اهل سنت در مورد دوازده وصي و خليفه حضرت پيامبر(ص) روايات گوناگوني نقل شده است كه مي توان آنها را به سه دسته تقسيم نمود:
دسته اول رواياتي است كه عنوان دوازده خليفه در آنها ذكر شده است-[9] دسته دوم رواياتي است كه از عنوان دوزاده امير استفاده شده است.[10] و در دسته سوم از روايات «عنوان تعداد نقباء بني اسرائيل» به كار رفته است. [11]از ميان همه مذاهب اسلامي فقط شيعه، مصداق اين روايات است، چرا كه شيعيان معتقد به دوازده امامند كه آخرين آنها وجود مبارك امام زمان ـ عليه السّلام ـ مي باشد و در بين اهل سنت مصداق دوازده جانشين بعد از پيامبر اكرم وجود ندارد. بنابراين شيعه همان اسلام است و عنوان مذهب شيعه در مقابل مذاهب ديگر براي تمايز آن مطرح شده است، پس در حكومت حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ وقتي كه اسلام جهان گير شود معناي آن اين است كه مذهب شيعه همه دنيا را تسخير مي كند و هر چه باطل است با آمدن و پيروزي حق نابود مي گردد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. عصر ظهور، كوراني، علي، ترجمه جلالي، عباس.
2. امامت و مهدويت، صافي گلپايگاني، لطف الله.
3. كمال الدين، شيخ صدوق.
4. منتخب الأثر، صافي گلپايگاني، لطف الله.
پي نوشت ها:
[1] . آل عمران/19.
[2] . آل عمران/85.
[3] . توبه/33.
[4] . طباطبائي، محمد حسين، الميزان، ج 9، ص 329.
[5] . كوراني، علي، عصر ظهور، ترجمه عباس جلالي، ص 356.
[6] . همان، ص 358.
[7] . صافي گلپايگاني، لطف الله، امامت و مهدويت، قم، انتشارات حضرت معصومه، 1377، ج 3، ص 53.
[8] . همان، ص 54.
[9] . رك: احمد بن حنبل، مسند احمد، بيروت، دارصادر، بي تا، ج5، ص90، 93، 98 و 100، و نيشابوري، مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، بيروت، دارلفكر، بي تا، ج6، ص3و4.
[10] . مسند احمد، ج5، ص87، 90، 92، 94، 95 و 101.
[11] . حاكم نيشابوري، محمد بن محمد، مستدرك، بيروت، دارالمعرفه، 1406ق، ج4، ص501 و هثيمي، نورالدين، مجمع الزوائد، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408ق، ج5، ص190.