تمام پيامبران يك هدف و مقصد داشتند و با هم هيچ اختلافي نداشتند و تكذيب يك پيامبر تكذيب همة آنهاست.
«كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ؛[1] قوم نوح همة انبياء را تكذيب كردند»
و اين كه همة پيامبران در يك خط حركت ميكردند و هدف آنها اين بود كه عموم مردم را با پرستش خدا به رشد و كمال برسانند، و دين همة آنها اسلام بود «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ؛[2] دين در پيش خدا اسلام است»
در مورد جهاني بودن آئين حضرت موسي و عيسي ـ عليهما السّلام ـ دو نظريه وجود دارد.
1. نظريه اول اين كه آئين حضرت موسي و عيسي ـ عليهما السّلام ـ جهاني بوده علامه طباطبايي صاحب الميزان قائل است كه آئين اين دو پيامبر جهاني بوده ذيل آية شريفه «رَسُولاً إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ؛[3] او در حالي كه فرستادهاي است به سوي بنياسرائيل» ميفرمايد: ظاهر اين عبارت اين است كه حضرت عيسي تنها مبعوث بر بنياسرائيل بوده هم چنان كه از آيات راجع به حضرت موسي ـ عليهم السّلام ـ هم برميآيد ولي قبلاً اثبات كرديم كه عيسي هم مانند موسي از انبياء اولوالعزم بوده كه بر تمامي اهل دنيا مبعوث شدهاند.
علامه چند دليل اقامه ميكند: 1. اين كه قرآن كريم ميفرمايد: «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى؛[4] بسوي فرعون روانه شو كه وي در كفر سخت طغيان كرده» مسئله دعوت فرعون است با اين كه فرعون از بنياسرائيل نبود خود دليل بر عمومي بودن دعوت دارد.
2. ساحران فرعون به موسي ايمان ميآوردند و ميگويند «آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى؛[5] ما به خداي موسي و هارون ايمان آورديم» به طوري كه از ظواهر آيات بدست ميآيد ايمانشان هم قبول شده با اين كه از بنياسرائيل نبودند.
3. در مورد قوم فرعون با اين كه از بنياسرائيل نبودند فرموده:
«وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ؛[6] ما قبل از اينان قوم فرعون را آزموديم و رسولي بزرگوار ايشان را دعوت كرد» نظير اين آيات دلالت بر عموميت بعثت آن جناب (حضرت عيسي) دارد، و ايمان آوردن امتهاي بسيار از غير بنياسرائيل قبل از بعثت پيامبر اسلام به آن جناب مانند مردم روم و امت بزرگي از غربيها از قبيل فرانسويان و اتريش و انگلستان و امتهايي از نجران به وي گرويده بودند با اين كه از بنياسرائيل نبودند و قرآن كريم وقتي سخن از نصارا ميكند ديده نميشود كه روي سخن به نصاراي بنياسرائيل تنها كرده باشد بل كه چه مدح باشد يا مذمت كلي نصارا را خطاب قرار داده است.
روايات: بعضي علماء پيامبران اولوالعزم را اينطور معنا كردهاند كه آن پيامبراني هستند كه دين و آئين جهاني دارند.
مانند: 1. روايت است كه از امام رضا سؤال كردند چرا اين پيامبران را اولوالعزم ناميدند امام فرمود: «بعثوا الي شرق الارض و غربها جنها و انسها» مبعوث شدهاند بر شرق و غرب و بر انسانها و جنيها.
2. عن ابي الحسن الرضا ـ عليه السّلام ـ قال انّما سمّي اولوالعزم اولي العزم لانهم كانوا اصحاب العزائم و الشرايع و ذلك… و كلّ نبي كان في زمن موسي و بعده كان علي شريعة موسي و منهاجه و تابعاً لكتابه الي ايام عيسي و كل نبّي…[7]امام رضا فرمود براي اين آنها را اولوالعزم مينامند كه چون آنها ياران و انصار عزائم (عزمهاي استوار) و شريعتها هستند… هر پيامبري كه در زمان حضرت موسي يا بعدش باشد تابع كتاب موسي است (كه دين و آئين جهاني دارد) و تا زماني كه حضرت عيسي بيايد.
تفسير انوار درخشان ميفرمايد: از اين نظر كه انجيل آسماني پارهاي از احكام كيفري تورات را نيز نسخ نموده شاهد آن است كه دعوت مسيح ـ عليه السّلام ـ عمومي بوده و بر همه مردم مبعوث شده و اختصاص به بنياسرائيل نداشته.[8]نظريه دوم: كه معتقدند دين و آئين حضرت موسي و عيسي جهاني نبوده: از بسياري از آيات ظاهر ميشود كه آئين موسي و عيسي ـ عليهما السّلام ـ جهاني نبوده از جمله آية «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ؛[9] ما موسي را با آيات (و نشانههاي خود) فرستاديم (و دستور داديم) قوم خودت را از ظلمات به نور و (روشنايي) بيرون آر.» طبق اين آيه حضرت وظيفه دارد قوم خودش را نجات بدهد (يعني فقط بنياسرائيل) و در مورد حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ در قرآن كريم هست كه: « قالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ … وَ رَسُولاً إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ؛[10] گفت (مريم) پروردگارا چگونه ممكن است فرزندي براي من باشد… او را بعنوان رسول و فرستاده به سوي بنياسرائيل قرار داده است) تصريح دارد كه بسوي بنياسرائيل فرستاده شده است.
اگرچه از بعضي آيات استفاده ميشود كه حضرت موسي آئين عمومي داشته مثل آية شريفة «فَأْتِيا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ؛[11] نزد فرعون برويد و بگوئيد همانا ما فرستادة پروردگار جهان هستيم» ولي احتمال هست كه موسي فقط پيامبر بود براي بنياسرائيل و فقط براي نجات آنها آمده بود و اگر با فرعون و فرعونيان هم حرف ميزد و دليل ميآورد كه پيامبر است براي اينكه فرعون بنياسرائيل را رها كند و آنها را همراه موسي بفرستد لذاست كه خداوند ميفرمايد: برويد با او گفتار نرم صحبت كنيد شايد از غفلت بيرون بيايد و فرعون بفهمد موسي از طرف خداست و بنياسرائيل را همراه او كند[12]دليل دوم كه مفاهيم القرآن ميآورد: فرعون بنياسرائيل را بسيار اذيت ميكرد خداوند براي نجات آنها موسي را فرستاد كه آنها را نجات بدهد و موسي هر وقت كه احتجاج ميكرد و دليل اقامه ميكرد دنبالش ميفرمود: پس بنياسرائيل را با من بفرست.
آيه شريفه: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ»[13] و دنبال آيه ميفرمايد: «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ؛ ميخواستيم كه منت بگذاريم بر آنان كه ضعيف داشته شده بودند در زمين و بگردانيمشان پيشوا و بگردانيم آنها را و وارثان) توجه به اين دو آيه نشان ميدهد هدف نجات بنياسرائيل بوده است[14] فقط در مورد حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ هم ظاهر آياتي ميرساند كه رسالتش مخصوص قوم خاص بوده او هم مبعوث بر بنياسرائيل فقط بوده:[15] از جمله آيه شريفة «وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ…[16]؛ زماني كه عيسي ـ عليه السّلام ـ گفت اي بنياسرائيل من رسول خدا هستم بسوي شما…» يا آية شريفة: «يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ؛ [17]اي بنياسرائيل عبادت كنيد خداوندي كه پروردگار من و پروردگار شماست»
اين آيهاي كه فرموده است: «وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ؛[18] او فرو فرستاد تورات و انجيل را از قبل براي هدايت مردم و نازل كرد (و فرو فرستاد) قرآن را»
اين كه فرمود براي مردم فرستاديم اين استغراق و عموميت عرفي منظور آيه است يعني بيشترين از آن قوم و عمومّيت و استخراق عقلي مراد نيست.[19]بطور خلاصه دين و رسالت حضرت عيسي هم عمومي نبوده:
1. اگر عمومي ميبود بايد اجداد پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و خداپرستان جزيرة العرب بر دين حضرت عيسي باشند و حال كه همه بر دين حضرت ابراهيم بودهاند و نقل نشده بر آئين عيسي باشند.
2. وقتي كه جريان اصحاب فيل پيش آمد و قبل از فرو آمدن عذاب حضرت عبدالمطلب پيش ابرهه رفت و نااميد برگشت شعري را پيش كعبه خواند كه نشان ميدهد كه عبدالمطلب و ديگران از نصاري جدا و آنها را جداي از خود بلكه دشمن ميدانستند.
3. اين روايت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ «أعطيت خمساً لم يعطهن أحد من قبل …. و كان النبي يبعث الي قومه خاصة و بعثت الي الناس عامة»
پيامبر اكرم فرمود: به من پنج چيز داده شده كه به كسي قبل از من داده نشده… هر پيامبري به قوم خودش مبعوث ميشد ولي من بسوي همة مردم مبعوث شدهام.[20]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مباني رسالت انبياء در قرآن، عبدالله تصدي، انتشارات سروش، ص348.
2. مفاهيم قرآن، جعفر سبحاني، ج3، ص80.
4. تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج3، ص229.
پي نوشت ها:
[1] . شعراء، / 105.
[2] . آلعمران، / 19.
[3] . آلعمران، / 48.
[4] . طه،/ 24.
[5] . طه، / 70.
[6] . دخان،/ 17.
[7] . بحارالانوار، ج11، ص34، چاپ داراحياء التراث العربي، بيروت، چاپ سوم، 1403، كامل الزيارات، ابوالقاسم جعفربن محمدبن جعفربن موسي بن قوليه قمي، انتشارات پيام حق، سال 77، ص592.
[8] . تفسيرانوار درخشان، سيدمحمد الحسين، ج3، ص83.
[9] . ابراهيم،/ 5.
[10] . آلعمران،/ 47ـ48.
[11] . شعراء، / 6.
[12] . مفاهيم القرآن، آيه الله سبحاني، ج3، ص78، مؤسسة امام صادق ـ عليه السّلام ـ.
[13] . قصص، / 4.
[14] . مفاهيم القرآن، ج3، ، ص81.
[15] . همان، ج3، ، ص97.
[16] . صف،/ 6.
[17] . مائده، / 72.
[18] . آلعمران،/ 4ـ3.
[19] . مفاهيم القرآن، ج3، ص98.
[20] . مفاهيم القرآن، ج3، ص100.