خانه » همه » مذهبی » آيا ذكر مصداق آيات در احاديث، مفاهيم آيات را محدود مي كند؟

آيا ذكر مصداق آيات در احاديث، مفاهيم آيات را محدود مي كند؟

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - آيا ذكر مصداق آيات در احاديث، مفاهيم آيات را محدود مي كند؟در موارد بسيارى ذيل تفسير برخي آيات قرآن، احاديثى آمده است كه آيه را بر موارد خاصى تطبيق مى ‏نمايد و آيه را با توجه به آن مورد خاص، معنى مى ‏كند. در نظر ابتدايى، گمان مى ‏رود كه حديث، شمول آيه را محدود نموده است و به غير از مورد حديث نمى‏ توان آيه را گسترش داد.
اين گمان غلط، برخي را به محدوديت و جمود دربرداشت آيه كشانده است؛ حال آنكه اين تطبيقات از باب ذكر مصاديق آيه مى ‏باشد و هرگز آيات قرآن به اين موارد محدود نمى‏ گردد، مانند احاديثي كه «صراط مستقيم» را به قرآن، حضرت على (ع)، بندگى خدا، صراط اطاعت از معصوم (ع)، صراط كشيده شده بر جهنم و غيره، معنى مى‏ كند؛ اين تفسيرهاى گوناگون از آيه، خود شهادت مى‏ دهد كه اينها تفسير آيه به حساب نمى‏ آيد، بلكه از مصاديق آيه مى ‏باشند كه در اصطلاح به «جرى و تطبيق»[1] موسوم است.[2] به اين معنا كه اين موارد در واقع مصداق بارز آيه هستند. به عنوان مثال در همين روايتي كه مقصود از صراط مستقيم را امير المومنين(ع) دانسته؛ در واقع مفهوم كلي راه مستقيم را به صورت جزيي مشخص مي كند. روشن است كه تعيين مصداق راه مستقيم به معناي نفي مصاديق ديگر نيست.
علامه طباطبايي درباره اين دسته از روايات مي گويد: «همه اين روايات [كه بالغ بر صدها روايت است‏] از قبيل «جرى» است. شيوه اهل بيت عليهم السّلام چنين است كه آيات را بر آنچه قابل تطبيق باشد، منطبق مى‏ كنند، اگر چه از مورد نزول آن ها خارج باشد.»[3] علّامه طباطبايي با عباراتى چون «و ليس بتفسير للآية» و عبارات مشابه آن ذيل اين دسته روايات، اين مطلب را يادآورى‏ مى‏ كند كه اين روايات، جزء روايات تفسيرى نمى‏ باشد، زيرا اين‏گونه روايات در صدد تفسير نيست؛ بلكه در مقام بيان مصداقى براى آنهاست. چنانكه مفسر حكيم آية اللّه جوادى آملى نيز اين نكته را يادآورى كرده و مى ‏گويد: «در بسيارى از رواياتى كه در تفاسير روايى مانند نور الثّقلين و البرهان آمده و از آن به عنوان «روايات تفسيرى» ياد مى ‏شود، در پى تفسير آيه نيست؛ زيرا تفسير به معناى بيان معانى الفاظ و جمله‏ هاى قرآن است و بيشتر آن احاديث از اين قبيل نيست، بلكه در پى تطبيق آيه بر برخى از مصاديق و در موارد فراوانى، تطبيق بر بارزترين مصداق آن است»
اين نكته از آن جهت حائز اهميت است كه برخى با دستاويز قرار دادن اين‏گونه روايات و تفسير دانستن آن، بر شيعه خرده گرفته و بر تفسير و باورهاى آنان انتقاد نموده ‏اند. البتّه پيداست كه گرچه روايات تطبيقى، تفسير نمى‏ باشد ولى نشان دادن مصداق براى آيات، به مفسّر كمك مى‏ كند و راه را براى ارائه معانى كلّى بر او هموار خواهد ساخت، چه اين كه بررسى ويژگى ‏هاى مصاديق ارائه شده و ارزيابى و تحليل آن در كشف معانى آيات مؤثر خواهد بود. ازاين‏ رو، اين روايات نيز به گونه ‏اى در راستاى امر تفسير قرار مى ‏گيرد.[4] تنها نكته مهم در استفاده از آنها اين است كه آيات را به آن مصاديق محدود نكنيم و به آنها تنها به عنوان ذكر مصداق آيه نگاه كنيم و نه تفسير آن.

پي نوشت:
[1] . در واقع تداوم حيات قرآن از طريق اجراي همين قاعده جري و تطبيق است. اين قاعده را مي توان اينگونه تعريف كرد: «جري و تطبيق عبارت است از انطباق الفاظ و آيات قرآن بر مصاديقي غير از آنچه آيات درباره آنها نازل شده است.» روشهاى تأويل قرآن، محمد كاظم شاكر، دفتر تبليغات اسلامى‏، قم، 1376، ص: 147
[2] . پژوهشى پيرامون تدبردر قرآن، ولى الله نقى پور فر،اسوه، تهران،1381، ص: 321-320
[3] . روشهاى تأويل قرآن، ص: 147
[4] . آسيب ‏شناسى و روش‏ شناسى تفسير معصومان عليهم السلام، على اكبر رستمى‏،كتاب مبين، بي جا، 0138، ص: 170-169

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد