رابطه عقل و عشق از نظر گاه صوفيه تفاوت جوهري با رابطه عقل و عشق از منظر حكما دارد. براي اين كه اين تفاوت به صورت روشن نمايانده شود لازم است جايگاه عقل و عشق را از نظر صوفيه و حكما به صورت جداگانه مورد بررسي قرار بدهيم.
1. عقل و عشق از منظر صوفيه
گمان صوفيه بر اين است كه معرفت خداوند، صفات و افعال او بايد از طريق شهود و مكاشفه حاصل شود. لاجرم براي رسيدن به اين هدف عقل كارساز نيست. بلكه بايد به عشق روي آورد.[1] عشق به خداوند باعث ميشود كه انسان از ما سوي الله هر گونه رشتة تعلق خود را بگسلاند و تنها خداوند مدنظر او باشد. در اين حال عارف به خدا وصل ميشود از طريق توسعه باطن و قلب خدا را ميشناسد. يقين ناشي از كشف و شهود بسي بالاتر، برتر و عظيم تر از يقين ناشي از استدلال است. بر اين اساس بايد گفت كه از طريق تصفيه دادن ميتوان به معرفت شهودي رسيد. منطقي است كه بگوييم عقل كارش كشف و شهود نيست، طبعاً وارد كردن عقل براي اين كار نه تنها مفيد نيست بلكه موجب اتلاف عمر ميباشد. سخن در اين است كه آيا عقل براي ارزيابي شهود و مكاشفات ميتواند داور قابل اعتماد باشد يا نه؟ غزالي يكي از نامداران تصوف كه متشرع هم بوده است، براي عقل داوري در خصوص مكاشفات و الهامات را نميپذيرد. او معتقد است كه تنها ايمان عارفان و صوفيان ايمان يقيني است زيرا الهام و القاي مستقيم از جانب خداوند است. امّا ايمان متكلمان و فيلسوفان ايمان تقليدي از حكماي يونان است كه معلوم نيست گفتههاي آنان درست باشد.[2]پس به نظر غزالي اين عشق است كه بايد صحت و سقم استدلال عقلي را روشن كند زيرا با عشق ميتوان با خدا ارتباط مستقيم برقرار كرد. امّا استدلالات عقلي چنين ارتباط مستقيمي را نميتواند برقرار كند. شايد سخنان مولوي در ستايش عشق در همين راستا معنا پيدا كند كه عشق مطلق اعتبار دارد:
مرحبا اي عشق خوش سوداي ما
اي دواي جمله علتهاي ما
پس چه باشد عشق درياي عدم
در شكسته عقل را آنجا قدم
دور گردونها ز موج عشق دان
گر نبودي عشق بفسردي جهان
يا ميگويد:
ريزهكاريهاي علم هندسه
يا نجوم و علم طب و فلسفه
اين همه علم از بناي آخر است
كه عماد گاو بز و اشتر است[3]اگر اين نگاه صوفيان تعميم داده شود بدون شك سخن نادرستي خواهد بودزيرا علوم عقلي و تجربي در كشف حقيقت مؤثر هستند. و استدلال عقلي در تشخيص حق از باطل راه مطمئن براي انسان ميباشد. وبطلان برخي از مكاشفات عرفاني را كه حق وانمود شده با استدلال عقلي ميتوان تشخيص داد پس نميتوان علوم عقلي را به صورت دربست تخطئه كرد. و عرفان و ذوق و كشف را به صورت مطلق مطلوب و برحق شمرد.
صائن الدين يكي ديگر از عرفا ميگويد: عقل قادر به درك مكاشفات است اموري كه در طور اعلي قرار دارد براي عقل بدون واسطه پنهان و غيرقابل دسترسي است امّا عقل با كمك از قوه ديگر ميتواند آن را دريابد.[4]استاد جلال الدين آشتياني كه طرفدار عرفا است ميگويد: معارف عقلي و استدلالي، بذر و ماده مكاشفات است و بدون حكمت نظري و معرفت موازين شرعي امكان طي طريق از راه كشف و شهود ناممكن است.[5]طبيعي است كه اين سخن منطقي و قابل اعتماد است. امّا نميتوان نظر قاطبه صوفيه را بر اين مشي سالم تأويل برد.
زيرا غالب عرفا نه تنها به عقل ارزش نمينهند، بلكه براي اين كه كشفيات خود را بدون دردسر، براي ديگران مقبول نشان دهند، مجبورند، از عقل سلب مسئوليت نمايند.[6] بنابراين عقل از نگاه عارفان، بياعتبار ميباشد چه اينكه آنان عشق را اصل و عقل را اضافي و فضولي تلقي ميكنند:«عشق جانان آتش است و عقل دود+ عشق آمد در گريزد عقل زود.» بنابراين عقل و عشق در ادبيات عرفاني رقيب هماند نه همكار.[7]رابطه عقل و عشق از منظر حكما:
فلاسفه و حكما همگي بر اصالت استدلال و برهان تكيه كردهاند به عقيده حكما برهان، يقين منطقي ميآورد. و عقل داور متين و قابل اعتماد ميباشد. از نظر حكما عقل در حكم و داوري خود خطا نخواهد كرد. نظر حكما درباره عشق متفاوت است برخي عشق را مذمت كرده و آن را يك رذيلت به حساب آوردهاند و برخي آن را كار تنبلان و بيكاران دانستهاند. و برخي گفتهاند عشق همان شدت اشتياق به اتحاد است.[8] امّا در مجموع ميتوان گفت كه عشق به عنوان يك گرايش فطري قابل ستايش است امّا اين كه اين عشق چقدر در رساندن انسان به حقيقت كمك ميكند، حكما نظرشان بر اين است كه فراورده عشق نبايد ناسازگار با حكم عقل باشد.
بر اين اساس ميتوان گفت كه عارفان اصالت را به عشق و حكيمان اصالت را به عقل ميدهند آنچه را كه عقل ميپذيرد و يا نادرست نداند مورد قبول حكما است. امّا اگر چيزي با حكم عقل ناسازگار باشد از نظر حكما انحراف به حساب ميآيد. درست بر عكس نظر صوفيه.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. آيت الله ناصر مكارم شيرازي، جلوه حق.
2. مطهري، شهيد، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي.
3. شيرازي، صدرالدين محمد، الاسفار العقلية الأربعه، ج 7.
4. تهراني سيد جواد، عارف و صوفي چه ميگويند.
پي نوشت ها:
[1] . در اين باره مراجعه شود به: رسائل اخوان الصفا و وفاء الوفا، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1405، ج سوم، ص 269 تا 290.
[2] . يثربي، يحيي، فلسفه عرفان، قم، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ دوم، 1370، ص 163 ـ 164، به نقل از احياء العلوم، ج 3، ص 15 ـ 19.
[3] . همان، به نقل از مثنوي معنوي.
[4] . فلسفه عرفان، ص 378.
[5] . فلسفه عرفان، ص 377، به نقل از شرح مقدمه قيصري، ص 5 ـ 6.
[6] . عميد زنجاني، عباسعلي، تحقيق و بررسي تاريخ تصوف، دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم، 1367، ص 318.
[7] . الهامي، داود، در جستجوي عرفان اسلامي، قم، مكتب اسلام، چاپ اول، 1376، ص 186.
[8] . رسائل اخوان الصفا و فلان الوفا، مكتب الاعلام الاسلامي، چاپ قم، 1405، ج 3، ص 269.