به طور كلي روحانيت، با وجود همه اختلافات در دامنه معنا و هويت آن، به ايفاي نقشي اطلاق مي شود كه امر تبليغ و ترويج احكام و تعاليم مذهبي را برعهده دارد . بديهي است كه اين نقش همچون ساير نقشهاي اجتماعي، واجد مراتب و درجات مختلف و حاوي نقاط قوت و ضعف در درون خويش بوده است، امّا آن چه مسلم است در مجموع ميتوان گفت پهنه و گسترة حضور و باورهاي ديني، اشاعه دين ومذهب و به ويژه وسعت انكارناپذير منابع، متون و ميراث عظيم فرهنگ ديني بشر، دستاوردهايي است كه محصول آن را بايد ناشي از تلاش و كوشش آن دانست . همچنين جاي انكار نيست كه در دنياي اسلام بخش عظيمي از دستاوردهاي علمي، معرفتي، ادبي، هنري و ديگر آثار تمدني بشر يا توسط روحانيوني كه تفحص و تأمل در اين حوزهها را نيز تكليف خود ميشناختهاند به وجود آمده است و يا به نوعي در تعامل و مواجهه با اين قشر تكامل يافته است. امّا با همة اينها اين نهاد در طول حيات خود در دنياي اسلام، علي رغم موفقيتها و دستاوردهاي عظيم و غيرقابل انكار همواره گرفتار انواع مصائب، مشكلات، سوء برداشتها، و محدوديتها بوده است، خصوصاً در سال هاي اخير كه مورد هدف انواع تهاجمات تبليغاتي و توطئههاي گوناگون نظامات استعماري بوده است؛
در طول تاريخ، نهاد اصيل روحانيت به عنوان مردميترين گروه اجتماعي و حامي منافع تودههاي عظيم مردمي در برابر ظالمان و سرمايهداران متجاوز به حقوق محرومان اجتماعي موضعگيري نموده است. افتخار روحانيت اصيل در طول تاريخ تشيع، استقلال از نظامهاي حكومتي و چه بسا ايستادگي در برابر آنان به نفع تودههاي محروم اجتماعي بوده است. روحانيت شيعه را ائمة معصومين بر اساس تضاد با قدرتهاي ظالم و دفاع از مظلوم به وجود آوردند و به لحاظ معنوي متكي به خداوند و به لحاظ اجتماعي متكي به مردم توصيف مي شود.[1]خصلت مردمي بودن و در متن اجتماع و مردم و با آنان زندگي كردن، ويژگي بارز روحانيت اصيل شيعي است كه آن را در طول تاريخ منشأ حركتهاي بزرگ نموده است، لذا چندان دور از ذهن نيست كه مشاهده ميشود تبليغات مغرضانه عليه روحانيت پس از پيروزي انقلاب از سوي دشمنان دين و روحانيت و نيز مناديان تز سكولاريزم و حاميان جدايي و كنارهگيري دين از عرصههاي اجتماعي، به منظور نيل به اهداف خاص به خود، با شدت و قوت بيشتري ادامه يافته است. تا شايد از اين طريق بتوانند ميان مردم و روحانيت فاصله انداخته و اين گونه وانمود كنند كه روحانيت پس از انقلاب با كسب قدرت حكومتي از مردم و محرومين فاصله گرفته است.
اين در حالي است كه جريانات و وقايع پس از انقلاب خلاف آن را ثابت ميكند؛ حضور روحانيون در جبهههاي جنگ تحميلي عراق در تمام دوران جنگ از صحنههاي كارزار در زمينهاي داغ خوزستان گرفته تا قلههاي پوشيده از برف كردستان، همچنين حضور پرشور آنان در صفوف مقدم صحنههاي نبرد، محفلهاي ملكوتي راز و نياز در مساجد، مراكز آموزشي، و همچنين وجود خيل عظيمي از اين قشر در ميان شهيدان، مجروحان، جانبازان و آزادگان، شاهد زنده اين مدعي است و چه افتخاري از اين بزرگتر كه شهدا و مجروحان و جانبازان قشر روحانيت از بدو شروع مبارزه تا پايان جنگ تحميلي در مقايسه با ساير اقشار جامعه افزونتر است.[2] حضور ملموس روحانيت درکنار مردم و همدلي آنان در حوادث مترقبه و پيشتازي آنان در دست گيري نيازمندان و مستمندان و باني بودن آنان در امور خيريه و عام المنعه حکايت از مردمي بودن روحانيت داشته و گواه بر اين است که روحانيت حق و امتياز ويژه اي براي خود قائل نيست.
همچنين اين همه گواه بر آن است كه روحانيت اصيل پس از انقلاب هيچ گاه خود را به دور از وقايع و مشكلات تافتهاي جدا بافته از مردم ندانسته است بلكه همواره در رفع مشکلات و همدلي با مردم پيشرو بوده است. البتّه نكتهاي كه در اين ميان نبايد فراموش كرد آن است كه ما بايد حساب برخي روحانينمايان را از بقيه جدا كنيم و به فرمودة حضرت امام: «ما هرگز نميگوييم طبقه روحانيت يكسره خوب و منزهاند.»[3] بلكه به طور طبيعي در اين قشر نيز همچون ساير اقشار اجتماعي وجود افراد خوب و بد و نقاط ضعف و قوت قابل انكار نيست.
واقعيت آن است كه روحانيت اصيل با حفظ زهد علمي و تقواي الهي خود را همواره از مطامع مادي و دنيوي به دور نگه داشته است و امروزه همگان شاهدند كه وضع معيشتي طلاب كه بخش عمدهاي از روحانيت را تشكيل ميدهد، در سطح اقشار پايين جامعه قرار دارد؛ حقوق شهروندي نظير حق مسكن، حق استخدام و غيره براي درصد غالبي از روحانيون همچنان به عنوان يك معضل اساسي بوده و موانعي در راه تحقيق و پژوهش آنان ايجاد نموده است. اين شواهد عيني، بهترين دليل بر اين است كه روحانيت پس از انقلاب بيش از ساير اقشار اجتماعي از امكانات خاص بهرهمند نگرديده است.
فزون بر اين بايد گفت كه حوزههاي علميه و محيطهاي روحاني، مسؤول پاسداري از ايمان و اعتقادات امّت اسلامي، دفاع از اصول و فروع دين مقدس اسلام و تعليم و تبليغ آن و عهدهدار پاسخگويي به نيازهاي مذهبي مردم مسلمان و بلكه جهان اسلام ميباشند. آنچه مسلم است دشواري و سنگيني اين مسئوليتها در همة زمانها يكسان نيست، بلكه اين امر بستگي به سطح تمدن، فرهنگ و ميزان آگاهي مردم، از يك سو و ميزان فعاليّت نيروهاي مخالف و دشمنان، از سوي ديگر دارد، از همين روي اگر بخواهيم وضعيت امروز خود را با حدود يك قرن پيش مقايسه كنيم متوجه ميشويم كه روحانيت آن زمان با جامعهاي بسته و نسبتاً راكد مواجه بود كه از چندان واردات گستردة فكري برخوردار نبود. در حالي كه امروز از وضعيت سابق خارج شده ايم و شاهديم كه به طور مستمر از تمامي مراكز علمي و دانشگاهي، مؤسسات مختلف، وسائل ارتباط جمعي، كنفرانسها سخنرانيها و همچنين از طريق برخورد با مردمان و فرهنگهاي ساير كشورها، هزاران انديشه گوناگون و ابهامات جديد به اين جامعه وارد ميشود كه در مقايسه با گذشته از حجم بسيار گستردهتري برخوردار است. بديهي است در چنين وضعيتي مسئوليت حوزه و روحانيت نيز به ميزان قابل ملاحظه اي افزايش مي يابد و لازم است تا امكانات حوزهها افزايش يابد و اين توسعه امكانات امري طبيعي است و كوته بيني خواهد بود كه گسترش امكانات حوزه را در وضعيت فعلي به منزله جدايي اين نهاد اجتماعي از پايگاه مردمي و فاصله گرفتن از آن دانست.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. محمد منصورنژاد ، علي شيخيان، عوامل معنوي و فرهنگي دفاع مقدس، ج 5، وحدت مردمي، حضور روحانيت مركز تحقيقات اسلامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، 1380.
2. شهداي روحانيت در جبهه، دفتر تبليغات اسلامي، 1362.
3. مجموعه آثار امام خميني و حكومت اسلامي، روحانيت، اجتهاد و دولت، ج 8، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام (ره) 1378.
پي نوشت ها:
[1] . مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي ، انتشارات صدرا، 1378، ص 186.
[2] . شهداي روحانيت، دفتر تبليغات اسلامي، 1366.
[3] . روحانيت و حوزههاي علميه از ديدگاه امام (ره) ، تبيان 10، 1376، ص 419.