طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آيا ساخت بنا بر قبور جايز است؟

آيا ساخت بنا بر قبور جايز است؟

مقدمه:
مشروعيت بنا، بر قبور پاکان را از راه هاي گوناگون مي توان ثابت کرد، اينک به آنها اشاره مي کنيم:
حفظ آثار، حفظ اصالت ها است:
اصولا در حفظ آثار، خصوصاً آثار پيامبر گرامي | مانند مدفن وي و قبر همسران و فرزندان و صحابه و ياران او، و خانه هايي که در آنجا زندگي کرده و مساجدي که در آنها نماز گزارده، فايده عظيمي است که طي مقدمه اي به آن اشاره مي کنيم.
امروز پس از گذشت بيست قرن از ميلاد مسيح، وجود مسيح × و مادر او مريم و کتاب او انجيل و ياران و حواريون او، در غرب به صورت افسانه تاريخي درآمده است که گروهي از شرق شناسان در وجود چنين مرد آسماني، به نام مسيح که مادرش مريم و کتاب او انجيل است، تشکيک کرده و آن را افسانه اي به سان «مجنون عامري» و معشوق وي «ليلي» تلقي مي کنند که زائيده پندارها و انديشه هاست؛ چرا؟ به خاطر اين که يک اثر واقعي ملموس از مسيح در دست نيست، مثلا به طور مشخص نقطه اي که او در آن متولد گرديد و خانه اي که زندگي کرده، و جايي که در آن به عقيده نصاري به خاک سپرده شده است، معلوم و روشن نيست. کتاب آسماني او نيز دستخوش تحريف گرديده و اين اناجيل چهارگانه، که در آخر هر کدام جريان قتل و دفن عيسي آمده است، به طور مسلم مربوط به او نيست و بي ترديد پس از وي تدوين شده اند. ولي اگر تمام خصوصيات مربوط به او محفوظ مي ماند، به روشني بر اصالت او گواهي مي داد، و براي آن خيال بافان و شکاکان جاي تشکيک باقي نمي گذارد.
ولي مسلمانان آشکارا خطاب به مردم جهان مي گويند: هزار و چهارصد سال قبل در سرزمين حجاز مردي براي رهبري جامعه بشري برانگيخته گرديد و در اين راه موفقيت بزرگي به دست آورد؛ و تمام خصوصيات زندگي او محفوظ است، بي آن که کوچکترين نقطه ابهامي در زندگي آن بزرگ مرد مشاهده گردد، حتي خانه اي که او در آن متولد شده مشخص است، و اين کوه حراء است که وحي در آنجا بر او نازل مي گرديد، و اين مسجد او است که در آن نماز مي گزارد، و اين خانه اي است که در آنجا به خاک سپرده شد، و اينها خانه هاي فرزندان و همسران و بستگان او است، و اين قبور فرزندان و اوصياء و خلفا و همسران او مي باشد و… .
اکنون اگر همه اين آثار را از ميان ببريم، طبعاً علائم وجود و نشانه هاي اصالت او را از بين برده ايم و زمينه را براي دشمنان اسلام آماده ساخته ايم.
بنابراين ويران کردن آثار رسالت و خاندان عصمت، علاوه بر اين که يک نوع هتک و بي احترامي است، مبارزه با مظاهر اصالت اسلام و اصالت رسالت پيامبر نيز مي باشد.
آيين اسلام، آيين ابدي و جاوداني است و تا روز قيامت آيين هدايت براي انسان ها مي باشد. نسل هايي که پس از هزاران سال مي آيند، بايد به اصالت آن اذعان کنند. لذا براي تأمين اين هدف، بايد پيوسته تمام آثار و نشانه هاي صاحب رسالت را حفظ کنيم و از اين طريق گامي در راه بقاء دين در اعصار آينده برداريم و کاري نکنيم که نبوت پيامبر اسلام | به سرنوشت آيين حضرت عيسي × دچار گردد.

ترفيع خانه هاي پيامبران:
قرآن مجيد، در آيه معروف به آيه نور، نور خدا را به چراغي پرفروغ تشبيه مي کند که به سان ستاره فروزان مي درخشد، آنگاه در آيه بعدي، جايگاه اين مشعل فروزان را بيوتي مي داند که در آنها مرداني وارسته، صبح و شام خدا را تسبيح مي گويند، آن جا که مي فرمايد: ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْکَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ﴾ (نور 36) «اين چراغ فروزان» در خانه هايي روشن است که خدا رخصت داده که قدر و منزلت آنها والا گردد و نام او در آنها ياد شود، در آن خانه ها بامدادان و شامگاهان تسبيح خدا مي گويند.
اکنون بايد ديد مقصود از آن بيوت چيست؟ مسلماً بيت غير از مسجد است، زيرا بيت از بيتوته به معني شب را به پايان رساندن، گرفته شده است، و اگر به مسکن انسان بيت مي گويند، از آن روست که انسان در آنجا شب را به صبح مي رساند.
قرآن، هرجا که درباره معبد و پرستش گاه جمعي مسلمانان سخن مي گويد، لفظ مسجد يا مساجد را به کار مي برد، و لذا اين واژه در قرآن 28 بار به صورت جمع و مفرد به کار رفته است، در حالي که هرگاه قرآن از مسکن و مأوي سخن به ميان آورد، از واژه بيت به صورت جمع يا مفرد بهره مي گيرد. لذا اين واژه 66 بار در قرآن در همين مورد به کار رفته است. نتيجه اين که در زبان قرآن، بيت و مسجد مصداقاً يکي نبوده و يکي شمردن آن دو، مدعايي بي دليل است.
به طور مسلم، مقصود از اين بيوت، بيوت انبياء و اولياء و انسان هاي وارسته است که در آنها، صبح و شام، خدا را تسبيح مي گويند. جلال الدين سيوطي، از انس بن مالک نقل مي کند: زماني که رسول خدا آيه ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ را در مسجد تلاوت کرد، فردي از ياران رسول خدا به پا خاست و پرسيد: مقصود از اين خانه ها چيست؟ پيامبر فرمود: خانه هاي پيامبران؛ در اين هنگام ابوبکر برخاست و گفت: اي پيامبر خدا | اين خانه (اشاره به خانه علي و فاطمه) از همين خانه هاست که خدا رخصت بر رفعت و بالا بردن منزلت آنها داده است؟ پيامبر فرمود: آري از برترين آنهاست.
تا اين جا روشن شد که مقصود از بيوت، خانه هاي پيامبران است نه مساجد، اکنون بايد ديد مقصود از رفع چيست؟ در اين جا دو احتمال است: 1- مقصود از رفع، رفع حسي است. 2- مقصود رفع معنوي است.
بنابر احتمال اول، مقصود، بالا بردن ديوارها و زدن سقف است، چنان که در آيه مي فرمايد: ﴿رَفَعَ سَمْکَهَا فَسَوَّاهَا﴾ (نازعات/ 28)؛ ولي چون قرآن درباره بيوتي سخن مي گويد که ديوار و سقف دارند، طبعاً مقصود از ترفيع، رفع معنوي است، يعني رفعت و منزلت و بزرگداشت آنها؛ و يکي از مظاهر ترفيع اين بيوت، آن است که از هر نوع آلودگي حفظ شوند و به هنگام فرسودگي تعمير شوند.
اين ويژگي ها به پاس حضور مردان بزرگي است که در آن خانه ها به راز و نياز پرداخته و خدا را ياد مي کنند؛ و داد و ستد، آنان را از برپاداشتن نماز و پرداخت زکات باز نمي دارد. به پاس وجود اين شخصيت ها، خدا اذن داده است که به اين آثار، از ديده تعظيم و تکريم نگريسته شود و از ويراني و آلودگي صيانت گردد.
همگي مي دانيم که پيامبر گرامي | در خانه خود به خاک سپرده شد، يعني در آن نقطه اي که خدا را ياد مي کرد و ستايش مي نمود. خانه وي، به حکم اين آيه، داراي ارج و احترام بوده و هر نوع ايجاد ويراني و تخريب و ايجاد آلودگي در آن، دور از شان آن و بر خلاف دستور قرآن است.
بلکه بخشي از بيوت مدينه مدفن و آرامگاه شخصيت هاي بزرگي است: و بنابر روايت صحيح، حضرت زهرا ÷ در خانه خود که تاکنون نيز موجود است به خاک سپرده شد.
حضرت هادي و حضرت عسکري عليهما السلام نيز در خانه هايي که خدا را پرستش مي کردند به خاک سپرده شدند. در اين صورت اين خانه ها به تصريح آيه داراي منزلت و رفعت هستند و تخريب آنها با مفاد اين آيه ناسازگار است.
در محله بني هاشم مدينه، تا چندي قبل خانه هاي حسنين عليهما السلام و مدرسه امام صادق × برپا بود، و نگارنده خود در سال 1335 به زيارت اين بيوت تشرف يافت، ولي متاسفانه به عنوان توسعه مسجد نبوي همه اين آثار نابود گشت، در حالي که توسعه مسجد النبي | با حفظ اين آثار منافاتي نداشت.

صيانت قبور، نشانه مهر و محبت است:
دوستي پيامبر | و خاندان او از اصول موکّد اسلام است، و آيات و رواياتي بر اين مورد گواهي مي دهد، پيامبر اکرم | فرمود: ثلاث من کنّ فيه وجد حلاوة الايمان و طعمه، ان يکون اللّه و رسوله احبّ اليه مما سواهما (جامع الاصول1/37)
سه چيز است که هر کس آن را دارا باشد مزه شيرين ايمان را مي چشد، يکي از آنها اين است که خدا و پيامبر او، نزد انسان از همه چيز مجبوب تر باشند.
مهر ورزيدن به پيامبر | روش هاي گوناگوني دارد که به برخي اشاره مي کنيم: نشر سخنان و برنامه هاي آنها، حفظ و صيانت آثار و يادگارهاي آنان، بناي يادبود بر قبور آنان. همه اين امور، نوعي مهرورزي به آنان شمرده مي شود. ترمذي در سنن خود نقل مي کند که: ان النبي اخذ بيد الحسن و الحسين و قال: من احبّني و احبّ هذين الغلامين و اباهما و امّهما کان معي في درجتي يوم القيامة. پيامبر دست حسن و حسين را گرفت و فرمود: هر کس مرا و اين دو کودک و پدر و مادر آنها را دوست بدارد، روز رستاخيز با من هم درجه خواهد بود.

ساختن آرامگاه:
همگي مي دانيم سبط اکبر پيامبر | در سرزمين بقيع و سبط اصغر وي در کربلا به خاک سپرده شده اند و مرقدشان پيوسته زيارتگاه مسلمانان بوده و خواهد بود. ساختن هر نوع سايبان براي حفاظت از تربت پاک آنان نوعي ابراز محبت به دو سبط بزرگوار پيامبر | است و اين عمل همان پاداش را خواهد داشت که پيامبر | در روايت فوق متذکر شده است.
امروز، ملل زنده جهان، سعي مي کنند که ياد شخصيت هاي ملي و مذهبي خويش (سران نظامي، سياسي و اصلاح گران عرصه فرهنگ) را به اشکال گوناگون زنده نگه دارند، و بدين خاطر پيکر آنان را با عظمت، تشييع مي کنند و در محلي با صفا تحت بناي مجلّلي به خاک مي سپارند، تا آيندگان نيز همچون نسل حاضر، شخصيت هاي مزبور را همواره مد نظر داشته و گرامي بدارند، ما مسلمانان نيز بايستي با شيوه هاي گوناگون (ساختن آرامگاه، بناي ياد بود و غيره) شخصيت هاي برتر و بي نظير خويش را پاس بداريم.

اصحاب کهف و ساختمان بر قبور آنان:
آنگاه که سرگذشت اصحاب کهف پس از سيصد و اندي سال بر مردم کشف شد، همه مردم آن منطقه دور غار آنان را فراگرفته و به دو گروه تقسيم شدند: گروهي گفتند: بر روي قبر، بناي يادبودي بسازيم و آرامگاه آنان را با اين بنا گرامي بداريم. گروهي ديگر گفتند: بر روي غاري که اجساد آنان در آن نهفته است، مسجد بسازيم. قرآن اين حقيقت را چنين بيان مي کند: ﴿فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا﴾ (کهف /21)
از اين آيه استفاده مي شود که در آن زمان هم، بنا بر روي قبر امري رايج بود و هم مسجد سازي روي قبر، چيزي که هست نظريه نخست مربوط به غير مومنين و نظريه دوم، مربوط به موحدان بوده است. گواه بر اين که پيشنهاد دوم از آن موحدان بوده است، تاريخ معروفي است که درباره زندگاني اصحاب کهف در کتب تفسير و تاريخ موجود است و آن اين که آنان وقتي از خواب بيدار شدند، فردي را روانه شهر کردند، و او وضع شهر را دگرگون ديد و گرايش هاي مردم به مسيح را مشاهده کرد و تعجب کرد که چگونه اين شهر که مرکز مشرکان بود، بلکه وجود موحدان در آن غير قانوني به شمار مي رفت به چنين حالت و وضعي درآمده است، گويا براي تبيين يک چنين دگرگوني در اوضاع ديني مي فرمايد: ﴿قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ…﴾، يعني کساني که بر گروه نخست پيروز شده بودند و مقصود اين است که از نظر فکر و انديشه و ايدئولوژي پيروز شده بودند نه از نظر سياسي، و پيشنهاد مسجدسازي گواه بر اين است که پيشنهاد دهندگان مردم متدين بودند و از اين نظر، بر گروه ديگر غلبه کرده بودند، نه اين که اهل قدرت و سلطه بودند تا گفته شود: چنين گروه، شايسته پيروزي نيست.
بنابراين آيه از دو جهت مي تواند سند ما باشد:
الف- از اين که قرآن بنا بر مدفن اصحاب کهف را، از زبان گروهي نقل مي کند، بدون اين که آن را نقد کند، و اين خود نشانه مشروع بودن آن است. زيرا در غير اين صورت، آن را نقد مي کرد. شما اگر به آيات قرآن نظري بيفکنيد آنجا که گفتاري را از ديگران نقل مي کند، در صورت غير صحيح بودن، به نقد آن مي پردازد مگر اين که بي پايگي آن روشن باشد – مثلا فرعون به هنگام غرق شدن در امواج دريا اظهار ايمان کرد و گفت: ﴿آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾ (يونس / 90)
من ايمان آوردم که خدايي جز آن که بني اسرائيل به او ايمان آورده اند، نيست و من از مسلمانان هستم. قرآن براي اين که ديگران نپندارند که ايمان در چنين لحظاتي نافع و سودمند است، فوراً نقد مي کند و مي فرمايد: ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ﴾ (يونس/91)
(آيا اکنون «ايمان آورده اي» در حالي که در گذشته عصيان کردي و از مفسدان بودي).
ب- قرآن، اين ديدگاه(بناي بر قبور به صورت مسجدسازي) را از جمعيت پيروز بر مشرکان نقل مي کند، و اين خود حاکي از آن است که اين گروه چنين پيشنهادي را به عنوان حکم شريعت خود مطرح مي کردند و همگي مي دانيم که شرايع سماوي از نظر اصول و قواعد کلي يکسانند و اختلاف، در کيفيت ها و جزئيات است از اين جهت فقها مي گويند احکام ثابت در شرايع پيشين براي ما حجت است، مگر اين که دليل محکمي بر منسوخ شدن آن داشته باشيم.
با توجه به اين ادله پنج گانه:
الف. سيره سلف صالح در حفظ قبور انبياي پيشين.
ب. صيانت آثار، حفظ اصالت ها است.
ج. حفظ ابنيه مربوط به اولياء، نوعي ترفيع بيوت آنها است.
د.حفظ آثار اوليا، مظهر مهر و مودت آنها است.
ه‍. بناي يادبود يا مسجد بر قبور اصحاب کهف.
براي احدي جاي شک و ترديد باقي نمي ماند که بناي بر قبور، نه تنها مشکل شرعي ندارد، بلکه امري مطلوب و مرغوب است. تنها چيزي که باقي مانده است، تفسير روايتي است که دستاويز وهابيان قرار گرفته است.

دستاويز وهابيان براي ويراني قبور:
دلايل گرامي داشت مزار پاکان را از ديدگاه قرآن و سنت و سيره عملي مسلمانان، بررسي کرديم، وقت آن رسيده است که دليل مخالفان را که عمدتاً روايت «ابي الهياج اسدي» است، مورد بررسي قرار دهيم و عيار صحت آن را با محک نقد بسنجيم.
مسلم در صحيح خود از ابي الهياج نقل مي کند که: «قال لي علي بن ابي طالب الا ابعثک علي ما بعثني عليه رسول اللّه، ان لا تدع تمثالا ً الا طمسته و لا قبراً مشرفاً الا سوّيته».
«علي بن ابي طالب به من گفت: آيا نمي خواهي تو را به ماموريتي که پيامبر مرا براي آن اعزام کرد، اعزام کنم، اين که: هيچ تصوير(ذي روحي) را ترک مکن مگر آنکه آن را محو کني، و نيز هر قبر بلندي را که ديدي آن را مساوي و برابر سازي.
مخالفان بناي قبور، اين حديث را دليل بر حرمت ساختن آرامگاه مي گيرند و در شوال 1344 هجري قمري که قبور ائمه بقيع ويران گرديد، همان روز در روزنامه «ام القري» پرسش و پاسخي انتشار يافت و در لزوم تخريب گنبد و بارگاه به اين حديث استدلال شد.
براي روشن شدن ميزان صحت استدلال به اين حديث، آن را از نظر سند و دلالت مورد بررسي قرار مي دهيم:

سند حديث:
راويان حديث به قرار زيرند: 1. وکيع، 2. سفيان الثوري، 3. حبيب بن ابي ثابت، 4. ابو وائل، 5. ابوالهياج الاسدي.
درباره راوي نخست(وکيع) همين بس که احمد بن حنبل، استاد حديث، درباره او مي گويد: وکيع در پانصد حديث خطا کرده است. و نيز مي گويد: او حديث را نقل به معني مي کرد و آشنايي کافي با آن نداشت.
درباره راوي دوم(سفيان ثوري) کافي است بدانيم که ابن حجر او را مدلّس شمرده و از «ابن مبارک» نقل مي کند که: سفيان ثوري نقل حديث مي کرد، و من که رسيدم ديدم او در نقل خود تدليس مي نمايد؛ همين که مرا ديد از کار خود خجالت کشيد.
تدليس، به هر صورت تفسير شود، با ملکه عدالت سازگار نمي باشد.
درباره راوي سوم(حبيب بن ابي ثابت)، ابن حبّان از عطا نقل مي کند: او در حديث تدليس مي کرد، و از احاديث او پيروي نمي شود.
راوي چهارم(ابووائل) که نام او شقيق بن سلمه اسدي کوفي است، با علي بن ابي طالب × سرسنگين بوده است. ابن ابي الحديد مي گويد: وي از مخالفان اميرمومنان علي بوده است وقتي از او پرسيدند علي را دوست داري يا عثمان را گفت: روزگاري علي را، ولي اکنون عثمان را.
درباره راوي پنجم يعني «ابوالهياج اسدي» که نام او حيان بن حصين است، هر چند تضعيفي درباره او در کتب رجال مشاهده نمي شود، ولي ترمذي از نقل احاديث وي خودداري کرده و صحاح شش گانه نيز، جز همين روايت، روايتي ديگر از وي نياورده اند.

حديثي از امام صادق × در تعمير قبور اولياء:
امام صادق × فرمود: پدرم از پدرش و او از حسين بن علي و او از علي بن ابي طالب ^ نقل کرد که پيامبر | فرمود: اي علي! تو را در سرزمين عراق مي کشند و در آنجا به خاک سپرده مي شوي، علي × مي گويد: به پيامبر | عرض کردم: کساني که قبرهاي ما را زيارت کنند و در آبادي آن بکوشند و پيوسته به آن جا رفت و آمد نمايند، چه پاداشي دارند؟ پيامبر | فرمود: اي ابالحسن! خدا مرقد تو و مرقد فرزندان تو را بخشي از سرزمين بهشت و قسمتي از خاک آن قرار داده است، و خدا دل هاي انسان هاي بزرگوار و برگزيده از بندگان خود را به شما علاقه مند ساخته است. آنان اذيت و آزار را در راه شما پذيرا مي شوند، قبور شما را آباد مي کنند و آن هم براي تقرب به خدا و اظهار دوستي به پيامبر ميباشد.
نويسنده: جعفر سبحاني

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد