خانه » همه » مذهبی » آيا سكوت علي عليه السلام منجر به انحراف افراد زيادي نشده، است؟

آيا سكوت علي عليه السلام منجر به انحراف افراد زيادي نشده، است؟

با نگاه به كلمات علي ـ عليه السلام ـ بعد از رحلت رسول الله ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تا هنگام خلافت ظاهري حضرت و بعد از آن مي توان دريافت كه حضرت هيچگاه آرام نگرفت و در مواقع مقتضي اشاره به حق غصب شده خويش مي فرمود: دليل اين مدعا احتجاج و گفتگو در امر فدك با ابوبكر است كه حضرت به 8 فضيلت خويش استدلال مي كند و ابوبكر همه آنها را مي پذيرد، ولي باز هم از اعطاء حق غصب شده حضرت امتناع مي ورزد[1]. هنگام خلافت ابوبكر 42 مورد از فضائل بيشمار خويش را با ابوبكر مطرح مي كند و با همه آنها بر اولويت خويش در امر خلافت استدلال مي كند كه خليفه تك تك آنها را مي پذيرد و بر فضيلت و ولايت حضرت، اعتراف مي كند[2]هنگام فوت عمر خليفه دوم، حضرت امير عليه السلام با اصحاب شوري در 97 مورد با آنها احتجاج مي كند و اصحاب شوري همه آن ها را مي پذيرند[3]. در زمان عثمان با مهاجرين و انصار از حق به تاراج رفته خويش سخن مي گويد و بيش از 18 مورد از فضائل خود را ذكر مي كند و بر اساس آنها احتجاج و استدلال مي كند و همه حاضرين تصديق كرده و مي پذيرند[4]در خطبه شقشقيه به فضائل خود اشاره مي كند و خلافت را حق خود مي شمارد و مي فرمايد:
من نسبت به خلافت مانند ميله مركزي سنگ آسيا مي مانم كه بايد خلافت بر محور من بچرخد[5].
حضرت بارها به حديث غدير استناد نمود و حتي كساني كه در روز غدير شاهد بودند و شهادت ندادند و نفرين كردند[6]بعد از غصب خلافت، حضرت شبانه همراه با فاطمه زهراء ـ سلام الله عليها ـ و حسنين عليهم السلام بر در خانه مهاجر و انصار مي رفت و جريان غدير و فضائل خويش را ياد آوري مي فرمود. تا جائي كه به حضرت گفتند: طمع دنيا شما را گرفته و حضرت در نهج البلاغه جواب اين سخن را فرمود.
اينها و نظاير فراوان ديگر، بيانگر اين است كه حضرت هيچگاه ساكت ننشست و بلكه بعد از ناكار آمدي احتجاج و انحصار حفظ دين در صبر و عدم قيام، صبر كرد، ولي در آنجا كه از طرف پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ديگر مأمور به صبر نبود، دست به قبضه شمشير برد: بعد از دفن فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ وقتي شنيد كه ابوبكر و عمر و اطرافيان آنان به بهانه خواندن نماز بر جسم مطهر فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ و بر طرف شدن اين لكه ننگ كه دختر رسول خدا، راضي نبود آنان بر پيكر مطهرش نماز بخوانند، قصد دارند قبرهاي شبيه به هم در بقيع را براي يافتن جسد فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ نبش كنند، طبق نقل قول شيعه و سني، شمشير به كمر بست و به كنار بقيع آمد و قسم ياد فرمود كه بخدا قسم اگر به يكي از قبور دست بزنيد، در بقيع سيلاب خون راه مي اندازم. غاصبين خلافت در اين هنگام دريافتند كه با كوچكترين اقدام علي ـ عليه السلام ـ دست به ذوالفقار خواهد برد، لذا از تصميم خود منصرف شدند[7].
ترديدي در اصل قضيه يعني، وجوب دفاع از حق، شرعاً و عقلا نيست، ولي بحث در كيفيت دفاع است و اينكه چگونه بايد دفاع كرد و تحت چه شرايطي بايد اين دفاع انجام گيرد. اگر حق يا حقوقي از انسان به دست ديگري ضايع گردد بر صاحب حق لازم است كه بي تفاوت نباشد; يعني دست روي دست نگذارد، بلكه تا آنجا كه ممكن است در گرفتن حق تلاش نمايد، زيرا حق گرفتني است. خصوصاً خلافت، كه حق شخصي امام نبود، بلكه حق تمام انسان ها بود. اما اين در صورتي است كه شرايط براي گرفتن حق موجود باشد و مصلحت والاتر و برتري در اين سكوت مطرح نباشد. اما در غير اين صورت وظيفه حكم مي كند كه انسان سكوت كند.
در توضيح مسأله بايد گفت كه دفاع بر دو قسم است: الف) دفاع با حربه منطق و بيان. ب) دفاع با سلاح و زور.
اگر گرفتن حق با استدلال و منطق ممكن باشد نوبت به قوه قهريه نمي رسد. در هر صورت وظيفه مظلوم اقدام است و سكوت جايز نيست، زيرا سكوت كمك به ظالم محسوب مي شود و نتيجه آن، پرورش ظالمين و تقويت تعدي و ظلم است. اما در هر دو صورت يعني چه دفاع منطقي و چه بازور و اعمال قدرت بايد زمينه براي دفاع مهيا باشد به اين معنا كه فسادي بر دفاع مترتب نگردد و در دوران امر بين اهم و مهم، هميشه مصلحت اهم مقدم است. پس چنانچه سكوت اهم از قيام باشد، وظيفه سكوت است.
حال پرسشي كه مطرح است اينكه چرا مولي امير المؤمنين علي ـ عليه السلام ـ با وجود غصب حق مسلم خويش، و با ناكار آمد بودن دفاع منطقي و استدلالي، قيام نفرمود؟
جواب اين است كه در نظر علي ـ عليه السلام ـ نه تنها دين اصل بود و دنيا فرع آن، بلكه در تمام موارد دين را بدون هيچ سستي مقدم مي داشت و در اين روش مصون از خطا و لغزش بود و در اين راه بسرعت پيش مي رفت و دين را بر جان خود و عزيزانش مقدم مي داشت. پس حضرت علي ـ عليه السلام ـ به وظيفه خود عمل مي كردند، آنجا كه وظيفه جنگ بود در ركاب پيامبر، به جنگ با دشمنان پرداخت و داستان جنگ هاي ايشان مشهور است و وقتي هم وظيفه صبر بود براي حفظ اصل دين صبر كرد و در آخر عمر خود هم كه وظيفه جنگ بود، باز حضرت جنگ نمودند. به عبارت ديگر خود را براي دين مي خواست نه دين را براي خود.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تاريخ سياسي اسلام، تاريخ خلفا، ص23 به بعد، رسول جعفريان.
2ـ شرح و تفسير خطبه پيامبر اكرم بر غدير خم ص507 تا 5110.
 
پي نوشت ها:
[1]- الطبرسي، ابي منصور احمد بن علي بن ابي طالب، الاحتجاج، طبع منشورات دار النعمان للطباعة و النشر، جلد 1، ص 119.
[2]- همان، ص157.
[3]- همان، ص188.
[4]- همان، ص210.
[5]- نهج البلاغه، خ3.
[6]- طبراني، معجم كبي، ج5، ص171، رقم 4985.
[7]- المصنف، عبدالرزاق، ج5، ص472، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج6، ص49و50.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد