بيعت در لغت به معناي عهد و پيمان و فرمانبرداري كردن و اخلاص خود را در دوستي فروختن است. و در اصطلاح شناختن امامت يا خلافت يا پادشاهي كسي و پيمان بستن به فرمانبرداري در اطاعت از آنها مي باشد. و در تاريخ اسلام چنين مرسوم بود كه وقتي مردم با پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ يا خليفه و يا پادشاه بيعت مي بستند دست خود را در دست آنان مي گذاشتند.[1]بنابر اقتضاي معناي لغوي و اصطلاحي بيعت مي توانيم سه چيز را چنين نتيجه گيري كنيم كه: اولاً در تحقق بيعت خصوصاً با توجه به اينكه از ماده «بيع» به معناي فروختن گرفته شده است حضور دو طرف بيعت كننده و بيعت شونده لازم است. ثانياً بيعت معمولاً در حوزه حكومتي و دولتي صورت مي گيرد. ثالثاً اطاعت و فرمانبرداري در امور دولتي و حكومتي از بيعت شونده شرط بقاء بيعت مي باشد.
بيعتي كه در سؤال مطرح شده است مي تواند در دو حوزه فرض شود:
1. مراد از بيعت سلسله هاي دراويش با امام زمان ـ عليه السلام ـ اين باشد كه آنان با امام زمان (عج) بيعت حكومتي و دولتي نموده اند. چنانچه كه در عصر حاضر در كشورهاي مختلف شكل انتخابات را به خود گرفته است، چنين بيعتي با اينكه با وجود اختلاف ديني، اعتقادي و مذهبي بين بيعت كننده و بيعت شونده قابل تحقق مي باشد لكن به طور قطع مراد از بيعت در سؤال چنين بيعتي نيست زيرا امام زمان (عج) داراي حكومت و دولتي نمي باشد تا مورد بيعت قرار گيرد بلكه همه جهان خصوصاً مسلمانان در انتظار دولت كريمه و عدل گستر آن حضرت بسر مي برند. پس چنين بيعتي نه تنها براي دراويش بلكه براي همگان سالبه به انتفاء موضوع مي باشد.
2. مراد از بيعت با امام زمان (عج) اين باشد كه دراويش و صوفيه در حوزه اعتقادات و احكام ديني و اخلاقي كه مجموعاً يك هدف واحد قرآني و اسلامي را تشكيل مي دهند در بيعت امام زمان (عج) هستند، در اين صورت هر چند اطلاق بيعت بر اين معنا مرسوم و معمول نبوده بلكه تعبير به معتقد بودن به امامت و ظهور آن حضرت به آن كيفيتي كه در احاديث ذكر گرديده است و بر طبق مقتضاي حديث «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية»[2] اعتقاد به وجوب معرفت امام زمان و عمل به موازين و معيارهاي مورد قبول آن حضرت، در اين حوزه تعبير بهتر و رساتر مي باشد. لكن به هر حال صوفيه و دراويش به دلايل زير به هيچ عنوان در اين حوزه نيز نمي توانند در بيعت امام زمان (عج) باشند:
الف: اعتقاد دراويش در رابطه با ولايت كه مسئله بيعت و اطاعت در حوزه دين و اعتقادات از آن نشأت مي گيرد. با بيعت آنان با امام زمان (عج) منافات دارد. زيرا اولاً صوفيه ولايت ائمه طاهرين ـ عليهم السلام ـ به شمول امام زمان (عج) را در بعد امامت و رهبري ديني اصلاً قبول ندارند و فقط به ولايت تصرف كه يك پديدة نفساني و كمال انساني است قائل مي باشند. ثانياً همين ولايت تصرف را هم منحصر در ائمه طاهرين ـ عليهم السلام ـ نمي دانند بلكه معتقد به ولايت هر كسي هستند كه با سير و سلوك صوفيانه به مقام قطبيت برسد حالا مي خواهد از نسل علي ـ عليه السلام ـ باشد يا از نسل عمر فرقي براي آنان ندارد.[3]ب: دليل دومي كه در بيعت با امام زمان بودن دراويش را نفي مي كند، عقايد فاسد آنان مثل وحدت وجود و حلول و عملكرد مخالف آنان با شرع و اباحه گري آنان[4] در قالب سير و سلوك كه مشتمل بر رياضت هاي طاقت فرسا، سماع، عشق و رقص بوده و مراسم خانقاهي آنان كه كاملاً بدعت شمرده مي شود و نيز اعتقاد آنان به انتفاء شريعت در مرحله فناء و مقام قطبيت كه همگي اينها در تنافي و تضاد با دين اسلام هستند، مي باشد. دراويش كه افزون بر ترك واجبات، محرمات را هم مرتكب مي شوند چگونه ممكن است كه در بيعت امام زمان (عج) قرار داشته باشند؟! اگر هم آنان چنين ادعايي دارند فقط بخاطر گول زدن و فريب دادن عوام و باز كردن راه نفوذ در ميان آنان مي باشد. و عملاً بيعت با امام زمان (عج) با ياري آن حضرت به وسيله ارشاد جاهلين و ايتام آل محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ و با تحصيل علوم و معارف ديني و با اقامه امر به معروف و نهي از منكر و با متابعت از ساير احكام الهي قابل تحقق مي باشد در حالي كه دراويش و صوفيه دقيقاً برخلاف اين معيارهاي بيعت قدم بر مي دارند.
اين دو دليلي كه ذكر شد مي تواند دليل داخلي و اقتضايي تلقي گردد يعني خود دراويش و صوفيه از يك نوع وضعيتي برخوردارند كه هرگز شايستگي و استعداد بيعت با امام زمان (عج) را ندارند.
ج: دليل ديگري كه مي تواند بطلان در بيعت با امام زمان بودن دراويش و صوفيه را به اثبات برساند رواياتي است كه در مذمّت و تقبيح درويش ها از معصومين ـ عليهم السلام ـ نقل شده است. اين روايات به عنوان مانع از تحقق اين امر عمل مي كند. و در اينجا به ذكر يك نمونه از آنها بسنده مي شود و آن اينست كه ابن نصر بزنطي مي گويد مردي از اصحاب به امام صادق ـ عليه السلام ـ عرض كرد كه در زمان ما قومي پديد آمده است كه به آنان صوفيه گفته مي شود؟ امام فرمود آنها دشمنان ما هستند هر كه به سوي آنان ميل پيدا كند از آنان خواهد بود و با آنها محشور خواهد شد و زود است كه اقوامي به وجود آيد در حالي كه محبت ما را ادعا مي كنند به سوي آنها ميل پيدا كرده و خودشان را شبيه آنان ساخته و اقوال آنان را تأويل برده و خودشان را به لقب آنها ملقب مي نمايند. پس آگاه باشيد هر كه به سوي آنها ميل پيدا كند از ما نيست و ما از او بيزاريم. و هر كه آنان را انكار كرده و ردّ كند گويا مثل كسي است كه در حضور پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ با كفار جهاد كرده باشد.[5] با وجود چنين رواياتي از معصومين ـ عليهم السلام ـ چگونه ممكن است كه امام زمان (عج) بيعت صوفيه و دراويش را بپذيرد و آنان را از ياران خود قرار دهد؟
د: دليل چهارم باز رواياتي است كه از معصومين ـ عليهم السلام ـ درباره تعيين نواب عام شان كه عبارت از بعضي از فقهاء و روات احاديث آنان باشد صادر گرديده اند. كه بر طبق اين روايات راه پيروي و اطاعت در امور اعتقادي، فقهي و سياسي از معصومين ـ عليهم السلام ـ در عصر غيبت منحصر در پيروي و اطاعت از آنان قرار داده شده است. بنابراين دراويش و صوفيه اگر مي خواهند از امام زمان (عج) اطاعت كرده و پيرو راستين آن حضرت باشند در امور مربوطه يا بايد خودشان فقيه باشند و يا از يك فقيه جامع الشرايط پيروي كنند راه ديگري بر طبق اين روايات براي پيروي و اطاعت از امام زمان (عج) وجود ندارد.
حديثي كه از امام صادق و امام عسكري ـ عليه السلام ـ نقل شده است تقليد عوام را از فقيهي كه حافظ نفس خودش و دين بوده و در مخالفت با هواهاي نفساني اش موفق باشد و نيز مطيع صد در صد مولايش كه عبارت از ائمه طاهرين هستند باشد واجب نموده است.[6] و نيز از شخص شخيص حضرت امام زمان (عج) نقل شده است كه فرمود: در حوادثي كه واقع مي شود به روات احاديث ما رجوع كنيد زيرا آنان حجت ما بر شما هستند و من حجّت خدا بر آنها هستم.[7] و لذا امام كاظم ـ عليه السلام ـ فرموده است كه يك فقيهي كه يتيمي از ايتام ما را به وسيله آموختن آنچه كه به آن نيازمند است مورد تفقد قرار دهد بر شيطان سخت تر از وجود هزار عابد است.[8]پس با توجه به اين دلايل و روايات دراويش نه تنها در بيعت امام زمان (عج) نيستند بلكه مثل يك شيعه معمولي از پيروان آن حضرت هم به شمار نمي آيند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شيوه هاي ياري قائم آل محمد، تأليف آيت الله ميرزا محمدباقر فقيه ايماني.
2. تصوف از ديدگاه ائمه اطهار، تأليف داود الهامي.
3. خورشيد مغرب، تأليف محمدرضا حكيمي.
پي نوشت ها:
[1] . دهخدا، لغت نامه دهخدا، ماده بيعت.
[2] . شيخ مفيد، المقنعة، ص 32، قم، جامعه مدرسين، 1410 ق.
[3] . لاهيجي، شيخ محمد، شرح گلشن راز، ص 273، انتشارات كتابفروشي محمدي، بي تا.
[4] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 25، ص 345، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق.
[5] . مقدس اردبيلي، احمد بن محمد، حديقة الشيعه، ص 562، انتشارات علميه اسلامي، قمي، شيخ عباس، سفينة البحار، ج 5، ص 198، دارالاسوة للطباعة و النشر، 1414 ق.
[6] . طبرسي، احمد بن علي، احتجاج، ج 2، ص 263، دارالنعمان، و محقق نراقي، عوائد الايام، ص 191.
قم، الغدير، و نمازي، شيخ علي، مستدرك سفينة البحار، ج 8، ص 576، قم، مؤسسه نشر اسلامي.
[7] . شيخ طوسي، محمد بن الحسن، الغنية، ص 291، قم، مؤسسه معارف اسلاميه، الاول 1411 ق.
و شيخ صدوق، محمد بن علي،كمال الدين و تمام النعمة، ص 484، قم، مؤسسه نشر اسلامي، 1045 ق.
[8] . محقق نراقي، عوائد الايام، ص 191، قم، الغدير.