آياتي كه در مورد اطرافيان پيامبرصلي الله عليه و آله وسلم (صحابه) وجود دارد، به دو دسته كلي قابل تقسيم است:
الف)آيات مربوط به تمجيد از صحابه
آياتي که از صحابه تمجيد نموده ،مانند: « وَالسَّابِقُونَ الأوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ…؛[1] پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و كسانى كه به نيكى از آنها پيروى كردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها [نيز] از او خشنود شدند؛ و باغهايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، كه نهرها از زير درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و اين است پيروزى بزرگ!»
در روايات شيعه نيز از آنان تجليل شده است [2] چنان كه حضرت علي عليه السلام در مورد آنان ميفرمايد: «… آنها صبح ميكردند در حالي كه موهاي ژوليده و چهرههاي غبار آلوده داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قيام به عبادت ميگذراندند…»[3]بنابراين صحابه مؤمن رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم نزد شيعه داراي عظمت و احترام فراواني هستند و به قول مرحوم سيد شرف الدين عالم برجسته شيعه:«شيعه اماميه در انتخاب تشيع اقتدا به بزرگان از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم كردهاند.»[4] چرا كه طبق شمارش ايشان 213 تن از صحابه بزرگ رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم مانند:سلمان، ابوذر، مقداد، جابربن عبدالله انصاري، بلال حبشي، زيد بن ارقم و …شيعه بودهاند.[5]ب) آيات مربوط به نکوهش برخي از صحابه
آياتي نيز به نكوهش بعضي صحابه پرداخته كه بر دو قسمند:
1. در دستهاي از آنها عملكرد و رفتار آن ها مذمت شده است:
الف) كوتاهي بعضي براي حضور در جنگ:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلا قَلِيلٌ[6]؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! چرا هنگامى كه به شما گفته مىشود: (به سوى جهاد در راه خدا حركت كنيد!) بر زمين سنگينى مىكنيد [و سستى به خرج مىدهيد]؟! آيا به زندگى دنيا به جاى آخرت راضى شدهايد؟! با اينكه متاع زندگى دنيا، در برابر آخرت، جز اندكى نيست! »
ب ) فرار عدهاي از آنها از جنگ: « لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلا لَوَلَّوْا إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُونَ[7]؛ اگر پناهگاه يا غارها يا راهى در زير زمين بيابند، بسوى آن حركت مىكنند، و با سرعت و شتاب فرار مىكنند. »
ج ) ايراد گرفتن به پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در تقسيم غنائم: « وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ[8]؛ و در ميان آنها كسانى هستند كه در [تقسيم] غنايم به تو خرده ميگيرند؛ اگر از آن [غنايم، سهمى] به آنها داده شود، راضى مىشوند؛ و اگر داده نشود، خشم مىگيرند [؛خواه حقّ آنها باشد يا نه]! »
د ) رها كردن پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در حال نماز و رفتن به سراغ تجارت: « وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ[9]؛هنگامى كه آنها تجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند پراكنده مىشوند و به سوى آن مى روند و تو را ايستاده به حال خود رها مىكنند؛ بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوند بهترين روزىدهندگان است. »
ه) تهمت زدن به همسر پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم: « مسلّماً كسانى كه آن تهمت عظيم را عنوان كردند گروهى [متشكّل و توطئهگر] از شما بودند؛ امّا گمان نكنيد اين ماجرا براى شما بد است، بلكه خير شما در آن است؛ آنها هر كدام سهم خود را از اين گناهى كه مرتكب شدند دارند؛ و از آنان كسى كه بخش مهمّ آن را بر عهده داشت عذاب عظيمى براى اوست! چرا هنگامى كه اين [تهمت] را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خود [و كسى كه همچون خود آنها بود] گمان خير نبردند و نگفتند اين دروغى بزرگ و آشكار است؟! چرا چهار شاهد براى آن نياوردند؟! اكنون كه اين گواهان را نياوردند، آنان در پيشگاه خدا دروغگويانند! و اگر فضل و رحمت الهى در دنيا و آخرت شامل شما نمىشد، بخاطر اين گناهى كه كرديد عذاب سختى به شما مىرسيد! به خاطر بياوريد زمانى را كه اين شايعه را از زبان يكديگر مىگرفتيد، و با دهان خود سخنى مىگفتيد كه به آن يقين نداشتيد؛ و آن را كوچك مىپنداشتيد در حالى كه نزد خدا بزرگ است! چرا هنگامى كه آن را شنيديد نگفتيد: ما حق نداريم كه به اين سخن تكلّم كنيم؛ خداوندا منزّهى تو، اين بهتان بزرگى است؟! خداوند شما را اندرز مىدهد كه هرگز چنين كارى را تكرار نكنيد اگر ايمان داريد! [10]» و …
2. گروهي ديگر از آيات علاوه بر رفتار، از اعتقاد بعضي صحابه نيز نكوهش شده است و خداوند متعال آنان را منافق دانسته است: « وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الأعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ[11]؛ و از [ميان] اعراب باديهنشين كه اطراف شما هستند، جمعى منافقند؛ و از اهل مدينه [نيز]، گروهى سخت به نفاق پاى بندند. تو آنها را نمىشناسى، ولى ما آنها را مى شناسيم. بزودى آنها را دو بار مجازات مىكنيم [:مجازاتى با رسوايى در دنيا، و مجازاتى به هنگام مرگ]؛ سپس بسوى مجازات بزرگى [در قيامت]فرستاده مىشوند. »
و آيات فراواني ديگر که در مورد منافقان عصر پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم وجود دارد.[12]پس آن چه از قرآن استفاده ميشود اين است كه اصحاب آن حضرت صلي الله عليه و آله وسلم برخي مؤمن درست كار، برخي بدعمل، و بعضي نيز در اصل ايمان نياورده و منافق بودهاند و بنا بر آن چه گذشت و با توجه به اينكه ملاك برتري افراد، ميزان تقواي آنهاست،[13] روشن ميشود كه:
اولا: تعريف و تمجيد قرآن از صحابه شامل حال صحابه مؤمن درستكار ميشود و يقينا گروه سوم (منافقان) را شامل نميشود؛
ثانيا: اينكه اهل سنت مانند: فخر رازي همه صحابه را اهل بهشت دانستهاند؛[14] با توجه به اين آيات که در برخي صراحت به نفا دارد،كاملاً باطل است.[15]ثالثاً: رواياتي هم كه در كتب شيعه در سر زنش بعضي صحابه وارد شده در مورد گروه سوم (منافقان)از آنها ميباشد؛ بنابراين، هيچ تعارضي با آياتي كه در مدح آنهاست، ندارد و اين گونه روايات اختصاص به كتب شيعه ندارد، بلكه در معتبرترين كتاب اهل سنت (صحيح نجاري) دست كم 8 روايت با لحن بسيار تند از رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم بر ضد بعضي صحابه ذكر شده كه بيانگر ارتداد و در نتيجه جهنمي شدن گروهي از صحابه ميباشد.[16] به عنوان نمونه از ابوهريره چنين نقل ميكند كه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم پيوسته ميفرمودند: «در روز قيامت گروهي از اصحابم بر من وارد ميشوند براي نوشيدن از آب كوثر،ولي از آن منع ميگردند؛ پس ميگويم: پروردگارا ! اين ها اصحاب منند.
خداوند متعال ميفرمايد: تو نميداني پس از توچه (جناياتي) كردند، آنان پس ازتو مُرتد شده و به مرام گذشتگان خود در جاهليت پيوستند…» [17]شواهد اين بازگشت برخي ازاصحاب به دوران جاهليت حتي در منابع اهل سنت فراوان است از جمله:
1- حضرت محمد پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم را متهم به هذيان گويي كرد و مانع از اين شد كه چيزي را كه مايه نجات از گمراهي مسلمانان بود، بنويسد.[18] 2- با اينكه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم حضرت علي عليه السلام را در غدير خم از طرف خدا به ولايت (امامت) نصب كرده بود،[19] عدهاي در سقيفه بني ساعده او را كنار گذاشتند.
3- عدهاي ديگر به خانه فاطمه سلام الله عليها حمله كردند و او را تهديد به سوزاندن خانه اش كردند و …[20] كه در اثر آن حضرت فاطمه سلام الله عليها محسنش را سقط كرد و [21]… كه در پي اينها حضرت سوگند ياد كرد كه با آنها سخن نگويد؛[22] و از آنجا قهر كرد و در حالي كه از آنها غضبناك بود از دنيا رفت؛[23] و وصيت كرد آن دو بر او نماز نخوانند چنان كه ابن ابي الحديد به صراحت ميگويد: «و صحيح نزد من آن است كه فاطمه از دنيا رفت در حالي كه بر ابوبكر و عمر غضبناك بود وصيت كرد آنها بر او نماز نخوانند».[24] و اين در حالي است كه طبق نقل صحيح بخاري و صحيح مسلم، فاطمه سلام الله عليها پاره تن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است[25] كه آزار او آزار پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ميباشد[26] و هر كسي كه او را به غضب آورد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را به خشم آورده است. و كسي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را به خشم آورد خدا را به خشم آورده است. [27] خداوند متعال ميفرمايد: « إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا[28]؛ خدا كساني ا كه خدا ورسولش را آزار ميدهند در دنيا و آخرت لعنت كرده (از رحمتش دور ساخته)، و براي آنها عذاب خوار كنندهاي آماده كرده است.»
علاوه بر همه اينها با توجه به روايات «عرضه روايات بر قرآن و كنار زدن مخالفت قرآن»[29] اصلاً هيچ روايتي معارض قرآن نميشود تا كسي از شيعه براي حل تعارض قائل به تحريف قران گردد، و نيز چنانكه گذشت روايات تندي عليه صحابه در صحيح بخاري آمده كه بر جهنمي شدن گروهي از آنان دلالت ميكند؛ پس اگر چنان كه در سئوال فرض شده اين گونه روايات در تعارض با قرآن باشد، و حل تعارض انگيزهاي براي قول به تحريف گردد، اين انگيزه براي اهل سنت بسيار قويتر است تا شيعه، زيرا آنان تمام روايات صحاح ستّه و به ويژه صحيح بخاري را صحيح ميدانند؛ ولي شيعه حتي تمام روايات كافي را نيز بدون بررسي تک تک روايات صحيح نميداند.[30]
نكته مهم
در سئوال قول به تحريف توسط شيعه مسلم گرفته شد و حل تعارض بين روايات در نكوهش بعضي صحابه آيات قرآن انگيزه آن معرفي شده است در صورتي كه اصلاً محققان و علماي بزرگ شيعه قائل به تحريف نيستند تا چيزي انگيزه آن باشد و شاهد آن هم اين است كه در كتب خود به صراحت قول به تحريف را رد كردهاند.[31] بلكه برخي مانند شيخ جعفر كاشف الغطاء، صحت قرآن را از ضروريات مذهب شيعه و بلكه از ضروريات دين و در بين مسلمانان اجماعي ميدانند.[32] علماي شيعه در كتب خود ضمن استدلال هاي محكم بر حفظ قرآن از تحريف، شبهات آن را نيز دفع كردهاند،[33] كه در اينجا اشارهاي گذرا به ادله شيعه بر عدم تحريف قرآن ميگردد:
1. قرآن ركن و اساس دين اسلام است و به حكم عقل بايد حفظ گردد تا دين نيز حفظ گردد تا حجت بر مردم تمام گردد؛
2. ضروري بودن تواتر قرآن؛
3. اعجاز و تحدي قرآن؛
4. آيه حفظ قرآن از تحريف :«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ؛[34] ما قرآن را نازل كرديم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنيم!»
5. آيه نفي باطل از قرآن:« إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ[35]؛ كسانى كه به اين ذكر [= قرآن] هنگامى كه به سراغشان آمد كافر شدند [نيز بر ما مخفى نخواهد ماند]! و اين كتابى است قطعاً شكست ناپذير . كه هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمىآيد؛ چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است! »
6. رواياتي كه قرآن را محور درستي و نادرستي روايات معرفي ميكنند؛
7. رواياتي كه از اهل بيت عليهم السلام در مورد حفظ قرآن وارد شده است. [36]
نتيجه
1. رواياتي كه در نكوهش صحابه است موافق با آياتي است كه در همين زمينه آمده، و رواياتي كه در مدح آنان است موافق با آياتي است كه در ستايش از آنها ميباشد. بنابراين، بين آيات و روايات هيچ تعارضي نيست؛
2. شيعه اصلا قائل به تحريف نيست تا چيزي انگيزه آن باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي، ج7، ص 263 و ج8، ص 107 و ج22، ص 119 .
2. علم حديث، تاليف زين العابدين قرباني، قم، انصاريان، چاپ سوم، 1378.
پي نوشت ها:
[1] . توبه/ 100 و رک : بقره/142 ؛ آل عمران/110 ؛ انفال/64 و 74 ؛ حشر/9 ؛ فتح/18 و 29.
[2] . رك: قمي، عباس، سفينة البحار، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 هـ ق، ج 5، ص 31 – 33 ماده «صحب»
[3] . نهجالبلاغه با ترجمه محمد دشتي، خ 97.
[4] . شرف الدين، سيد عبدالحسين، الفصول المهمة في تأليف الامامه، تهران: موسسه البعثه، چاپ اول، بيتا، ص 189.
[5] . رك: الفصول المهمه في تأليف الامامه، همان، ص 190 – 200.
[6] . توبه/38.
[7] . توبه/57.
[8] . توبه/58.
[9] . جمعه/11.
[10] . نور/17 – 11 .
[11] . توبه/101.
[12] . بقره/20 – 8 ؛ توبه/45 ؛ منافقون/8 – 1 .
[13] . حجرات/13.
[14] . رجوع شود به كتاب: فخر، رازي، بيروت: داراحياء التراث العربي؛ چاپ سوم، ج 16، ص 171.
[15] . جهت مطالعه بيشتر رك: مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، تهران: دارالكتب الاسلاميه، چابهاي مختلف، ج 7، ص 263 ، ج 8، ص 107 ، ج 22، ص 119 .
[16] . رجوع شود به كتاب: بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح بخاري، بيروت، داراحياء التراث العربي، بيتا، ج 8، ص 148 – 152، هفت روايت.
[17] . صحيح البخاري، همان، ج 8، ص 150.
[18] . رك: ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، به تحقيق محمد، ابوالفضل، ابراهيم، بي جا، داراحياء الكتب العربيه، چاپ دوم، 1385 هـ ق، ج6 .
[19] . اين خبر متواتر است و در بسياري از كتب عامه آمده از جمله: التفسير الكبير، همان، ج 12، ص 49 و عبيدالله بن عبدالله، الحاكم الحسكاني الحذاء الحنفي، تحقيق و تعليق محمد باقر المحمودي، تهران، مؤسسه الطبع و النشر التابعه لوزاره و الارشاد الاسلامي، چاپ اول، 1411 هـ ق، ج 1، ص 251، ج 245 و ص 252، ج 247.
[20] . رك: شرح نهجالبلاغه، همان، ج 2، ص 56 و ج 6، ص 48.
[21] . رك: همان، ج 14، ص 193.
[22] . رك: همان، ج 6، ص 48 – 49.
[23] . رك: همان، ج 6، ص 49.
[24] . رك: همان، ج 6، ص 50.
[25] . رك: صحيح البخاري، همان، ج 5، ص 36، و مسلم بن الحجاج، القشيري النيشابوري، صحيح مسلم بشرح النووي، بيروت، داراحياء التراث العربي، چاپ سوم، بيتا، ج 16، ص 3.
[26] . صحيح المسلم بشرح النووي، همان.
[27] . صحيح البخاري؛ ج 6، ص 50.
[28] . احزاب/57.
[29] . رك: كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ترجمه و شرح سيد جواد مصطفوي، تهران، علميه الاسلاميه، بيتا، ج 1، ص 88 .
[30] .رك: سبحاني، جعفر، كليات في علم الرجال، قم، مركز مديريت حوزه علميه، چاپ دوم، 1369، ص 375 ؛ قرباني، زين العابدين، علم حديث و نقش آن در شناخت و تهذيب، قم، انصاريان، چاپ سوم، 1378، ص 268.
[31] . رك: معرفت، محمد هادي، صيانه القرآن من التحريف، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، چاپ دوم، 1418 هـ ق، ص 59 ؛ محمدي، فتح الله، سلامه القرآن من التحريف، تهران، پيام آزادي، چاپ اول، 1420 هـ ق، ج 1، ص 86 ؛ حسيني ميلاني، سيد علي، التحقيق في نفي التحريف عن القرآن الشريف، قم، دار القرآن الكريم، چاپ اول، 1410 هـ ق، ص 10 .
[32] . رك: صيانه القرآن من التحريف، همان، ص 64.
[33] . رك: طباطبائي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان، چاپ پنجم، 1371، ج 12، ص 104؛ خوئي، سيد ابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، بيجا، انوار الهدي، چاپ هشتم، بيتا، ص 197 ؛ مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، تهران، داراكتب الاسلاميه، چاپ پنجم، 1364، ج 11، ص 21 ؛ جوادي آملي، عبدالله، قرآن در قرآن، قم، مركز نشر اسراء، چاپ دوم، 1378، ص 315 ؛ صيانه القرآن، همان. و سلامه القرآن من التحريف، همان ؛ التحقيق في في التحريف عن القرآن الشريف، همان.
[34] . حجر/9.
[35] . فصلت/41 – 42.
[36] . جهت مطالعه تفصيلي: رك: صيانه القرآن من التحريف؛ همان، ص 35 .