طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آيا صحيح است كه اسلام مي گويد تجمّلاتي نباشيد يا تجمّلات هيچ اشكالي ندارد چون پيشرفت خواه ناخواه با تجمّلات همراه است؟

آيا صحيح است كه اسلام مي گويد تجمّلاتي نباشيد يا تجمّلات هيچ اشكالي ندارد چون پيشرفت خواه ناخواه با تجمّلات همراه است؟

با نگاهي به ساختمان روح و جسم انسان در مي يابيم که فطرتاً زيبايي را دوست دارد و مي خواهد که هم خودش زيبا باشد و هم تمام آنچه که با آنها سر و کار دارد لذا از زيباييهاي محيط اطرافش سرمست و با نشاط شده و به شور و شعف مي آيد آموزه هاي دين اسلام با اين ويژگي روحي و جسماني انسان کاملاً هماهنگ است و به بهره مندي متعادل و متناسب با شرايط زماني و مکاني از زينت و زيبايي بسيار سفارش نموده است چنانکه در روايتي از امّام صادق ـ عليه السلام ـ مي خوانيم:
«اذا انعم الله علي عبده بنعمه احب ان يراها عليه لانه جميل و يحب الجمال[1]». هنگامي که خداوند متعال نعمتي را به بنده اش مي دهد دوست دارد آن نعمت در او آشکار و مورد استفاده باشد چون خودش زيباست و زيبايي را دوست دارد.
بنابراين تعابيري نظير اين که خداوند زيباست و دوستدار زيبايي است همگي اشاره به اين حقيقت دارد که اگر بهره گيري از هر گونه زيبايي، ممنوع بود خداوند هرگز اينها را نمي آفريد آفرينش زيبايي ها در جهان هستي نشانة آن است که آفرينندة زيبايي آنها را دوست دارد. لکن نکتة اصلي اين است که مردم در اين زمينه راه افراط و تفريط را مي پويند و به بهانه هاي گوناگون به تجمّل پرستي روي مي آورند به همين دليل قرآن بيش از بيست بار به مسألة اسراف اشاره کرده و آنرا نکوهيده است.
به هر حال روش قرآن و اسلام، موزون و معتدل است نه جمود دارد كه تمايل زيبا پسندانة روح انسان را در هم بكوبد و نه بر رفتار تجمّل پرستان مهر تأييد مي زند بلكه آنجا كه افراد محروم و بينوا وجود داشته باشد مردم را حتّي از زينت هاي ساده بر حذر مي دارد.

تجمّل پرستي ممنوع
خداود متعال دربارة علّت در آتش گداختن اصحاب شمال مي فرمايد: «و اصحاب الشمال ما اصحاب الشمال في سموم و حميم و ظل من يحموم لابارد و لاكريم انهم كانوا قبل ذالك مترفين[2]» اصحاب شمال (هم آناني كه نامة اعمالشان به نشانة مجرم بودن شان به دست چپ آنان داده مي شود) در آتش گداخته و آبي جوشان و سايه اي از دود سياه قرار دارند كه نه خنكي دارد و نه سودي مي بخشد زيرا ايشان پيش از اين در دنيا اهل تجمّل و مترف بودند. مترف به كسي مي گويند كه فزوني نعمت او را غافل و مغرور و مست كرده و به طغيان واداشته است به عبارت ديگر كسي كه سرگرمي به نعمت آنچنان او را مشغول كرده كه از صاحب نعمت غافل گشته است پس به بيان مرحوم علّامة طباطبايي مترف، انساني است كه دل بستگي به نعمت ها دارد چه نعمت هايي كه دارد و چه آنچه را كه در طلب آنهاست و چه كم باشد و چه زياد.[3]بنابراين اگر چه مردم بر اموال خود تسلّط دارند ولي اين تسلّط به اين معني است كه فقط در چارچوبي كه اسلام اجازه داده، آزادي تصرّف دارند و تضييع مال به هر شكل و صورت دور ريختن، بيش از حدّ نياز مصرف كردن، مصرف در اشياء لوكس و تجمّل هاي فاسد كننده كه در زبان اسلام از آنها تعبير به اسراف و تبذير شده حرام و ممنوع است.[4]تجمّل پرستي در ظاهر با رفاه طلبي بسيار نزديك است ولي در مفهوم با آن تفاوت دارد چون رفاه طلب تنها در انديشة آسايش خود به سر مي برد ولي تجمّل پرست گذشته از آن به آرايش هاي افراطي مي انديشد و مي كوشد با رنگ و روغن كاري، قرينه سازي، … ظاهر تباهي زندگي را با الگوهاي تقليدي و مد روز و بر اساس هوس هاي زود گذر خود، هم آهنگ سازد اين كار ماية تفريح و سرگرمي اوست و به تباهي زندگي او مي انجامد. پيامد پرداختن به نيازهاي دروغين، صرف هزينه هاي سنگين، هدر دادن ذخيره هاي اقتصادي و برجا ماندن فقر و نابساماني اجتماعي است. از اينرو اسلام با تجمّل پرستي مخالف است و اجازه نمي دهد انساني كه بايد براي رسيدن به ايده آل هاي مقدّس و الهي راه تكامل را بپيمايد خويشتن را سرگرم خودآرايي كند و با اين كار راه را بر زندگي اقتصادي جامعه و كمال خود ببندد.[5]

ديدگاه برخي انديشمندان مسلمان دربارة تجمّل گرايي
محقّق نراقي حالتي را كه مصرف مال مناسب حال شخص نبوده يا مورد نياز او نباشد اسراف و تجاوز از حدّ تعادل مي داند و مي نويسد: «مراد از حدّ و سطحي كه تجاوز از آن اسراف باشد آن چيزي است كه عرفاً متوسّط ناميده مي شود و در نظر عرف، مصرف مال به اندازة احتياج و متناسب با حال شخص مي باشد و هر مصرفي كه اينگونه نباشد اسراف است چه به صورت اتلاف و تضييع مال باشد و چه به صورت مصرفي كه متناسب با شخص نباشد[6]».
امّام محمّد غزالي مي گويد: «اگر كسي مالش را بيش از مورد نياز در مباحات مصرف كند اسراف است و تعيين محدودة نياز نسبت به حالات متفاوت است اين قاعده در امور خير و انفاق هم همين طور است و اگر كسي اسرافي را انجام داد بايد او را نهي از منكر كرد و بر قاضي واجب است كه وي را (مانند مجنون و طفل صغير) ممنوع از تصرّف كند».[7]امّام خميني – رحمة الله عليه – از تجمّل گرايي به كاخ نشيني ياد مي­كند و شرط پيشرفت علمي و صنعتي و اجرا شدن احكام نوراني اسلام را كنار گذاشتن اين روحيّه مي داند و مي گويد:«طبع كاخ نشيني با تربيت صحيح منافات دارد، با اختراع و تصنيف و تأليف و زحمت منافات دارد، تقريباً تمام مخترعين و مصنفين از همين كوخ نشين ها بودند … ما بايد بكوشيم كه اخلاق كاخ نشيني را از اين ملّت بزداييم. اگر ملّت بخواهد جاويد بماند و اسلام اجرا شود بايد اين خوي كاخ نشيني را به پايين كشيد».[8]

تجمّل گرايي نسبي يا مطلق؟
تجمّل گرايي امري نسبي است زيرا براي رفتار انسانها در هر زمان و مكان و شرايطي نمي توان حكم كلّي بيان كرد. ممكن است چيزهايي در زندگي يك فرد، در يك مكان و زمان خاص تجمّل به شمار آيد ولي همان ها در زندگي فرد ديگري و در مكان و زمان ديگري تجمّل نباشد. هنگامي كه جامعه با مشكل اقتصادي روبرو است و بيشتر افراد دچار فقر و تنگدستي هستند اگر فردي اين شرايط را ناديده بگيرد و به سفره آرايي هاي رنگين بپردازد كارشان تجمّل گرايي و اسراف است برعكس اگر همة مردم در رفاه نسبي به سر مي برند آنان چنين كنند – البته تا جايي كه به اسرف نيانجامد ـ تجمّل نخواهد بود.
گفته اند روزي سفيان ثوري امّام صادق ـ عليه السلام ـ را ديد كه لباس به تن داشت و زبان به اعتراض گشود «اي آقا پدران تو چنين لباسي نمي پوشيدندچگونه شما پوشيديد؟ امّام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: پدران من آن لباس ها را زماني مي پوشيدند كه هنگامة فقر و تنگدستي بوده در حاليكه اكنون زمان گشايش است و فراواني نعمت هاي دنيا به اهلش رو كرده است و شايسته ترين افراد براي بهره مندي از اين نعمت ها نيكان هستند».[9] هم چنين حضرت رضا ـ عليه السلام ـ در پاسخ به اينگونه اعتراض ها فرمود: «برخي دوستان كوته فكر دوست دارند من بر نمد بنشينم و جامه زبر و خشن بر تن كنم در حالي كه اين زمانه، اقتضاي چنين زندگي را ندارد».[10]بنابراين مصداق تجمّل گرايي نسبت به شرايط زماني و مكاني (مثلاً مبل و صندلي در روستا تجمّل باشد و در برخي مجلس هاي اداري ضروري باشد) و نيز جايگاه اجتماعي افراد تفاوت پيدا مي كند در نتيجه اگر از جايگاه اجتماعي خود پا را فراتر گذاشت و به چيزي روي آورد كه متناسب با جايگاه او نبود كار وي تجمّل گرايي است.

بررسي بخش دوّم سوال
امّا بخش دوّم سوال كه پيشرفت را خواه ناخواه با تجمّل گرايي همراه مي­داند به نظر مي آيد كه صحيح نباشد مقصودم اين است كه از دستور اسلام به توسعه و پيشرفت در امور فرهنگي و سياسي و اقتصادي نبايد نتيجه گرفت كه تجمّل پرستي به اين بهانه كه لازمة پيشرفت است اشكال ندارد. بله درست است كه اسلام دستورات روشن و صريحي مثل اهتمام به علم، تأكيد بر كار و كوشش، اتقان و استواري در كارها، اهتمام به نظم و انضباط، عزّت و سربلندي جامعه اسلامي و … دارد[11] كه به پيشرفت در امور اقتصادي و سياسي فرمان مي دهد ولي از طرف ديگر از اسراف و تبذير و تجمّل گرايي به شدت نهي مي كند كه قبلاً برخي از آنها ذكر شد.
نكتة ديگر اينكه در اسلام، توسعه و پيشرفت هيچ گاه هدف نهايي نبوده و نيست بلكه بايد به عنوان ابزاري در راستاي رشد معنوي و الهي و تقرّب جامعه به سوي حقّ تعالي باشد و نبايد همانند جوامع غربي خالي از اخلاق، تربيت، معنويّت، و حيات طيبّه باشد بلكه بايد به هدف گسترش توليدات مفيد، بهبود كيفيّت زندگي، كاهش وابستگي ها و رسيدن به استقلال و خود كفايي و برپايي عدالت اجتماعي باشد.[12]نكتة آخر اينكه تكنولوژي و پيشرفت اگر چه ممكن است پيامدهاي منفي براي انسان داشته باشد ولي ذاتاً فساد آور نيست و اين پيامدها ناشي از حرص و طمع و جاه طلبي و سود جويي مفرط انساني است كه خود را درست تربيت نكرده است. بنابراين اين پيامد جبري نيست و مي توان با داشتن فرهنگي غني چون اسلام برخوردار از تكنولوژي و پيشرفت هاي روز شد و در عين حال خود خواهي و دنيا پرستي و تجمّل و … را تحت كنترل داشت همچنانكه جامعة ژاپن با حفظ فرهنگ سنّتي خود به سطح بالايي از رشد و تكنولوژي و پيشرفت صنعت در جهان امروز دست يافته است پس رشد تكنولوژي ضرورتاً مستلزم رها كردن عناصر ارزشمند و فرهنگ سنّتي نيست.[13]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تجمّل گرايي از ديدگاه اسلام، عليرضا رستگاران، مركز پژوهش هاي صدا و سيما، چاپ اول 1382.
2ـ اسلام و توسعه، محمد جمال خليليان، مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه، چاپ اول، پاييز 1381.

پي نوشت ها:
[1] . کليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، تصحيح و تعليق علي اكبر غفاري، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، 1378 هـ . ق، ج6، ص438، روايت 4.
[2] . واقعه/42ـ45.
[3] . طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، مترجم موسوي همداني، نشر بنياد علمي و فرهنگي علامه طباطبايي، ذيل آيه 45 سوره واقعه.
[4] . مطهري، مرتضي، وحي و نبوت، تهران، انتشارات صدرا، 1369، ص121.
[5] . موسوي اصفهاني، سيد جمال الدين، پيام اقتصادي قرآن، ص498، به نقل از تجمّل گرايي از ديدگاه اسلام، عليرضا رستگاران، ص19.
[6] . رستگاران، عليرضا، تجمّل گرايي از ديدگاه اسلام، مركز پژوهش هاي صدا و سيما، چاپ اول، 1382، ص19.
[7] . همان، ص22.
[8] . همان، ص22، به نقل از صحيفه نور، ج17، ص217.
[9] . همان، ص26، به نقل از وسائل الشيعه، ج5، ص19، باب 7.
[10] . همان، ص26، به نقل از مسند الرضا، ج2، ص361.
[11] . همان، مقدمة كتاب به قلم عبدالحسين خسروپناه، ص9.
[12] . همان، ص8.
[13] . همان، ص11.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد