با گسترش اسلام در مناطق مختلف و آشنايي مسلمين با آداب و عقايد سرزمينهاي جديد و تأثيرپذيري از آنها و تلفيق عقايد اسلامي با آداب و عقايد جديد، فرقهها و گروههاي متعددي در ميان مسلمين به وجود آمد، كه صوفيه و اهل حق دو فرقه از اين گروهها ميباشند.
در مورد صوفيه كه از نظر تاريخ پيدايش شايد از فرقه اهل حق قدمت بيشتري داشته باشد تعاريف مختلف و بسياري از طرف محققين و دانشمندان ارائه شده است. كه در كل ميتوان به يك تعريف جامع اشاره كرد و آن اينكه:
حقيقت تصوف بر دو اصل استوار است: اصل نخست ادعاي تصفيه دروني است كه بيواسطه منجر به اتصال بنده (عبد) به خداوند و جلوس با خداوند در عرش ميگردد، يا به هر نحو ديگر كه با خداوند اتصال و ارتباط يابد، چنانكه اين اصل مورد اعتقاد اكثر صوفيه است. اصل دوم اين است كه صوفي به مرتبةاتحاد با خدا، يا حلول خدا در او يا اتحاد هر دو در وجود برسد.[1]كساني در اواخر قرن دوم هجري در جامعه مسلمين پيدا شدند و به منظور رسيدن به دو اصل مذكور راه زهد و دوري از اجتماع را در پيش گرفتند و به دليل ژنده پوشي به صوفي مرسوم شدند و با تأثيرپذيري از آراء و عقايد غير اسلامي از قبيل رهبانيت مسيحي،عقايد مرتاضان هندي، عقايد مانوي و… و تركيب و تلفيق اين عقايد با عقايد اسلامي فرقه مذكور را به وجود آوردند اغلب اين افراد از اهل سنت بودند و افرادي همچون حسن بصري،ابوهاشم كوفي و… جزو بزرگان آنها بودند.[2] البته با گذشت زمان برخي از شيعيان هم از اين مسلك تأثير پذيرفته و وارد جرگة صوفيان شدند چنانچه صوفيه صفويه موفق شدند حكومتي در ايران تشكيل دهند. صوفيه با گذشت زمان به فرق و گروههاي متعددي تقسيم شده كه امروز در ايران فرقه نعمت اللهيه گناباديه از اين گروه به حساب ميآيد. بيشتر عقايد صوفيان و طريقههاي آنان با آنچه اسلام آورده است به هيچ وجه متفق و سازگار نيست و اين هم بخاطر آن است كه عقايد صوفيان تلفيقي از اعتقادات اعراب جالهي، مسيحيت، بوديسم،هندو، فلسفه نوافلاطوني، مانويت و… ميباشد كه ميتوان بطور خلاصه به برخي از آنها اشاره كرد.
1. حلول و اتحاد: از برجستهترين مراحل كمال تصوف است و صوفياني كه به اين مرتبه رسيدهاند وظيفه حفظ طريقت را دارند.[3]2. وحدت وجود: در اين باره معتقدند كه خداوند روح همگي موجودات است و آنچه وجود دارد كالبد اين روح است و همة اجسام بيانگر اين روح كه خداست ميباشند.[4]اما اهل حق؛ يا همان علي اللهي ها گروهي از غلاة شيعه هستند كه در مورد حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و همچنين ساير ائمه و رهبران خود غلو ميكنند و آنها را از مرتبة انساني تا مقام الوهيت بالا ميبرند و معتقدند كه خداوند در برخي از انسانها حلول ميكند.[5] و همچنين عقايد اين فرقه از مجموعهاي از عقايد و آراي خاص مذهبي كه با ذخاير معنوي ايران باستان و افكار غالي پس از اسلام تركيب يافته و به خصوص در مناطق غرب ايران پراكندهاند.[6] در مورد پيدايش اين فرقه برخي معتقدند كه اين فرقه در قرن دوم هجري پديد آمد و در قرن هفتم هجري تجديد حيات يافت.[7] و از نظر برخي ريشة تاريخي اين فرقه به قرن چهارم هجري به فردي بنام شاه خوشين (مباركشاه) باز ميگردد كه وي عنوان سلطان طريقت داشته و در منطقة بلوران استان لرستان ميزيست و بعد از او سلطان صحاك (اسحاق) رهبري اين فرقه را بر عهده گرفته است ولي بيشتر اهل حقها معتقدند كه سلطان صحاك است كه اين فرقه را پايه ريزي كرده و او را مؤسس اهل فرقه خود ميدانند.[8]از عقايد اهل حق ميتوان به موارد زير اشاره كرد: ايشان معتقدند علي ـ عليه السّلام ـ تجلي ذات الهي و مظهر كمال الله است، و براي سلمان فارسي مقامي والا قائل هستند و معتقدند كه خداوند به صورت انسان نازل شد و همراهش 7 ملائكه مقرب بودند و در بدنهاي مطهرين در مراحل مختلف تجلي يافتند طوري كه در مرحلة اول به صورت «يا» در مرحلة دوم بصورت «علي» و در مراحل بعدي بصورت شاه خوشين، بابا ناووس و سلطان صحاك تجلي يافتند و معتقدند سلطان صحاك مظهر علي ـ عليه السّلام ـ و علي ـ عليه السّلام ـ مظهر ذات حق است.[9]اهل حق به شارب (سبيل) احترام خاصي قائلند و روزه و نماز مخصوص دارند برخلاف تصوف كه در خانقاه جمع شده به ذكر و سماع ميپردازند اهل حق در جم خانه جمع ميشوند و اعمال مذهب خود را انجام ميدهند.[10]اهل حق درگذر زمان به فرق و گروههاي مختلفي تقسيم شدند و امروزه در بخشي از مناطق غربي ايران زندگي ميكنند. از خصوصيات اين فرقه اين است كه عقايد و افكار خود را از ديگران مخفي ميدارند و به اصطلاح (سرّ مگو) را فاش نميكنند. و در ميان شيعيان خود را شيعه معرفي ميكنند.
بنابراين ميتوان به اين نتيجه رسيد كه هر چند ممكن است صوفيه و اهل حق در برخي از عقايد و آداب مذهبي خود اشتراكاتي با هم داشته باشند، ولي اين بدان مفهوم نيست كه دو گروه و فرقه را يكي بدانيم چرا كه اصلاً پيدايش هر كدام از اين دو فرقه با يكديگر متفاوت است و همچنين در عمدة عقايد با هم اختلاف دارند از آنجا كه صوفيه معتقدند هر صوفي ميتواند به مقام اتحاد و حلول برسد ولي اهل حق معتقدند فقط علي ـ عليه السّلام ـ و رهبران اين فرقه به اين مقام ميتوانند برسند و در مراسم عبادي هم با تفاوتهايي كه دارند صوفيه را منشعب شده از اهل سنت ميدانند ولي اهل حق را از غلاة شيعه بشمار ميآورند در هر صورت هر دو گروه از نظر اسلام ناب مردود هستند، چرا كه عقايد اسلامي را با آراء و عقايد غير اسلامي در هم آميخته و مسلكي جعلي درست كردهاند در روايات متعدد اسلامي از جانب بزرگان دين هر دو گروه جزو گمراهان شمرده شدهاند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شناخت فرقه اهل حق، خدابنده.
2. تاريخ تصوف در اسلام، قاسم غني.
3. تصوف در يكصد پرسش و پاسخ، عبدالباقي، ترجمةدكتر توفيقي.
پي نوشت ها:
[1] . هاشم معروف الحسني، تصوف و تشيع، ترجمه سيد محمد صادق عارف، مشهد:آستان قدس 1375،ص 295.
[2] . دايرة المعارف بزرگ اسلامي، زيل واژة تصوف.
[3] . هاشم معروف الحسني، پيشين، ص 331.
[4] . همان، ص 334.
[5] . سيد محمد علي، خواجه الدين، سر سپردگان،تهران: كتابخانةمنوچهري،چاپ دوم (بي تا)، ص 93.
[6] . عبداله خدابنده،شناخت فرقه اهل حق، تهران:اميركبير، 1382،ص 80.
[7] . مجلةتخصصي كلام اسلامي، شمارة 14، ص 87.
[8] . دايرة المعارف و تشيع، ج 3، ص 655، ذيل واژة اهل حق.
[9] . محمد جواد مشكور، موسوعة فرق اسلاميه، بيروت، مجمع بحوث اسلامي، 1415 هـ، ص 134.
[10] . همان، ص 136.