خانه » همه » مذهبی » آيا عدم اهتمام علي (ع) پس از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در بدست آوردن آنچه به ايشان سپرده شده بود غفلت ورزيدن در انجام واجبي كه ترك آن روا نيست به حساب نمي آيد اگر بگوييد او بر انجام اين كار ناتوان بود چرا عذر خود را آشكار نكرد؟

آيا عدم اهتمام علي (ع) پس از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در بدست آوردن آنچه به ايشان سپرده شده بود غفلت ورزيدن در انجام واجبي كه ترك آن روا نيست به حساب نمي آيد اگر بگوييد او بر انجام اين كار ناتوان بود چرا عذر خود را آشكار نكرد؟

رفتار سياسي امام ـ عليه السلام ـ در دوران سخت و طاقت فرساي حكومت 25 ساله خلفاء همه جا نشان از هوشياري و تقواي الهي دارد. هر چند برخي از مخالفان اسلام از جمله ابوسفيان در صدد برآمدند تا از شرايط بوجود آمده بهره جسته و كينه خود را از اسلام و مسلمين باز ستانند، ولي امام دست ردّ بر سينه آنها زد.[1] امام به دليل رعايت حفظ وحدت مسلمين و جلوگيري از تزلزل عقيدتي تازه مسلمانها، راه سكوت بلكه مدارا با خلفاء را در پيش گرفت، تا آنجا كه گمان شد امام ـ عليه السلام ـ از عمل آنها راضي است.[2] سكوت امام نه از سر ترس و عافيت طلبي بود كه همه مي دانستند انس وي به مرگ بيش از علاقه نوزاد به پستان مادر است.[3] بلكه از آن رو بود كه قيام و شهادت در آن شرايط خاص، تنها به زيان اسلام بود امام در دفاع از روش خردمندانه اش مي گويد:
ديدم صبر بر آن بهتر از تفرقه ميان مسلمين و ريختن خونشان است مردم تازه مسلمانند و دين مانند مشكي كه تكان داده مي شود، كوچكترين سستي آن را تباه مي كند و كوچكترين فردي آن را وارونه مي نمايد.[4]سياست سكوت و مداراي امام، مانع از آن نبود كه اعتراض خود را به صورتهاي گوناگون نشان دهد برخي از شيوه هاي امام در اين مبارزه عبارتند از:
الف: بيان دلايل برتري خويش؛ امام ـ عليه السلام ـ پس از آن كه برخي با ابوبكر در سقيفة بني ساعده بيعت نموده و پس از آن بيعت عمومي خود با مردم را به انجام رساندند، به بيان حق مسلم خود دربارة خلافت و نكوهش بيعت آنها پرداخت.[5] و فضايل خود را براي اَحق بودن نسبت به خلافت برشمرد.[6] در نهج البلاغه دربارة اولويت امام براي خلافت به سه اصل استدلال شده است: اوّل وصيت و نص رسول خدا (در خطبه شماره 2)، دوّم شايستگي علي ـ عليه السلام ـ و اينكه جامه خلافت تنها زيبندة اندام اوست (در خطبة شماره 3 معروف به شقشقيه) سوم روابط نزديك نسبي و روحي آن حضرت با رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ (در خطبه 195).[7]ب: خودداري از بيعت داوطلبانه، امام پس از افشاگري نسبت به عدم صلاحيت ابوبكر براي خلافت، از بيعت با وي امتناع نمود. و در پاسخ عمر كه وي را تهديد به بيعت نمود، پاسخ داد: (از شتر خلافت)شيري را بدوش كه براي تو نيز سهمي از آن است، امروز براي ابوبكر خلافتش را محكم كن تا فردا به تو بازگرداند.[8] بيشتر متفكران بر اين باورند كه بيعت اجباري امام با ابوبكر، پس از شهادت حضرت زهراء ـ سلام الله عليها ـ بوده كه تقريباً شش ماه از زمان خلافت وي گذشته بوده است.[9] امام در پاسخ نامه اي از معاويه، چگونگي بيعت تحميلي خود را شرح مي دهد: گفتي مرا چون شتري، بيني مهار كرده مي راندند تا بيعت كنم، به خدا كه خواستي نكوهش كني، ستودي، و رسوا سازي و خود را رسوا نمودي. مسلمان را چه نقصان كه مظلوم باشد و در دين خود بي گمان؟ يقينش استوار و از دو دلي به كنار؟[10]ج: انتقاد از عملكرد خلفاء، انتقادهاي امام از خلفاء به دو صورت كلي و مشخص بوده است. انتقاد مشخص از ابوبكر، در دو جمله خلاصه شده يكي اينكه ابوبكر با وجود شايستگي امام، لباس خلافت را بر تن نموده است. و ديگر اينكه چرا در همان حال كه خود را شايسته خلافت نمي دانسته، زمينة خلافت عمر را فراهم نموده است.[11] در جاي ديگر از همين خطبه دو خصوصيت اخلاقي عمر را مورد انتقاد قرار مي دهد، يكي خشونت و سخت گيري عمر و ديگري اشتباه و پوزش طلبي وي.[12] دربارة عثمان نيز مجموعاً شانزده بار از وي سخن به ميان آمده كه بيشتر آنها دربارة حادثة قتل عثمان است.
د: اتمام حجت با انصار و مهاجرين، امام جهت بازگرداندن خلافت به مسير اصلي و احقاق حق خود، با بهره گيري از شخصيت والاي حضرت زهرا شبانه به در خانه مهاجران و انصار رفته و پس از جلب نظرشان، از آنها مي خواست تا سرهاي خود را به نشانة بيعت و از جان گذشتگي تراشيده و سحر گاهان آمادگي خود را آشكار نمايند، امّا جز چند نفر انگشت شمار، كسي به پيمان خود وفا نكرد.[13]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. سيري در نهج البلاغه، استاد شهيد مرتضي مطهري.
2. تلخيص الشافي، شيخ طوسي، ج3.
 
پي نوشت ها:
[1] . ر.ك: مفيد، الارشاد، مؤسسة آل بيت ـ عليه السلام ـ ، داراحياء التراث، 1413، هـ ، ج1، ص 190؛ بلاذري، انساب الاشراف، دارالفكر، بيروت، 1417هـ، ج2، ص 271.
[2] . لبيب بيضون، تصنيف نهج البلاغه، مركز النشر مكتب الاعلام الاسلامي، چاپ دوم، 1408، ج1، ص 325.
[3] . نهج البلاغه، خطبه 5.
[4] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، داراحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1385 هـ ، ج1، ص 308.
[5] . مسعودي، مروج الذهب، بيروت، دارالمعرفة، 1403، ج2، ص 307.
[6] . ابن قتييه، الامامة و السياسة، قم، انتشارات شريف الرضي، 1371ش، ج1، ص 29.
[7] . ر.ك: مطهري، مرتضي، سيري در نهج البلاغه، صدرا، ص 146.
[8] . الامامة و السياسة، ابن قتييه، ج1، ص 29.
[9] . همان، ص 31-32؛ نيز مسعودي، مروج الذهب، ج2، ص 308-309، و ابن اثير، الكامل في التاريخ، چ 2، ص 10 و 14.
[10] . نهج البلاغه، نامه 28.
[11] . همان، خطبه سوم، معروف به شقشقيه.
[12] . همان.
[13] . ر.ك: كتاب سليم بن قيس هلالي، تحقيق موسوي، مؤسسه البعثه، 1407 هـ ، و اين واقعه با اندكي تفاوت در تاريخ يعقوبي، ج2، ص 11 و ابن قتييه، الامامة و السياسة، ج1، ص 12، آورده است.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد