اهل حق:
روزي پيامبر | در ميان اصحاب خود، براي تبيين «صراط مستقيم»، خط مستقيمي را روي زمين ترسيم نمود در دو طرف آن، خطوط کج و معوجي را کشيد سپس (با اشاره به خطو کج و معوج) فرمود: هر کدام از اين راه ها شيطاني دارد که به آن دعوت ميکند و آنگاه آيه قرآن را تلاوت فرمود: ﴿وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِيلِهِ﴾ [انعام/۱۵۳] «و اين است راه راست من، از آن پيروى کنيد و به راههاى گوناگون نرويد که شما را از راه خدا پراکنده مىسازد»[۱]
پس طبيعتا انسان بايد توجه خود را معطوف به همان يک راه راست بکند و نشانه راه راست نيز، برهان و دليلي است که به نفع آن اقامه مي شود: ﴿قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾ [بقره/۱۱۱] «بگو: اگر راست مىگوييد حجّت خويش را بياوريد.»
و البته بايد در جامعيت دليل نيز دقت کرد، و الا هر باطلي خود را اندکي با حق آميخته مي کند تا وجاهتي بيابد. حضرت علي × مي فرمايند: همانا آغاز پديد آمدن فتنهها، هوا پرستى، و بدعت گذارى در احکام آسمانى است، نوآورىهايى که قرآن با آن مخالف است، … پس اگر باطل با حق مخلوط نمىشد، بر طالبان، حق پوشيده نمىماند، و اگر حق از باطل جدا و خالص مىگشت زبان دشمنان قطع مىگرديد. امّا قسمتى از حقّ و قسمتى از باطل را مىگيرند و به هم مىآميزند، آنجاست که شيطان بر دوستان خود چيره مىگردد.[۲]
پس در باطل بودن همه اين راه ها، مخالفت آن ها با برهان و قرآن کافيست. علاوه بر اينکه ترکيب عجيب آيين اهل حق از اعتقادات اسلامي، مانوي، زردتشتي و … و دليل نداشتن آن ها براي مطالبشان، راه را براي هر حق جويي آشکار مي کند.
در ذيل مطالبي درباره اين فرقه به نقل از کتاب فرهنگ فرق اسلامى، محمد جواد مشکور، ص: ۷۸ تا ۸۴ تقديم مي کنيم:
اسامي و مناطق زندگي معتقدان به فرقه اهل حق:
«اهل حق بمعنى مردان حق است، و آن يک مذهب باطنى است که معتقدان آن بيشتر در مغرب ايران زندگى مىکنند.
بعضى ديگر از فرق اسلام نيز مانند حروفىها و متصوفه، خود را اهل حق يا حقيقت ناميدهاند. امّا اهل حق، بمعنى اخصّ، نام گروهى است، که به ايشان با نوعى تسامح، على اللهى نيز گويند، ولى آنان على اللهى واقعى نيستند، بلکه عقايدشان آميختهاى از اعتقادات «مانوى»، و اديان کهن «ايرانى»، و مذهب «اسماعيلى» و «تناسخ هندى» و ديگر اديان سرى است.
مذهب اهل حق، امروز يکى از فرقههاى وابسته به شيعه بشمار مىرود، و آنان را از غلاة شيعه به حساب مىآورند.
طوايف اهل حق به نامهاى مختلف مانند: اهل حق، اهل سرّ، يارسان، نصيرى، على اللهى معروف مىباشند، و از نشانههاى خاص آنان «شارب» است، يعنى موى سبيل خود را نمىزنند، تا بلند شود و لب بالا را بپوشاند. آنان «شارب» را معرّف مسلک حقيقت مىدانند، و معتقدند که شاه ولايت على × نيز شارب خود را نمىزده است. از اين جهت زدن شارب را گناهى بزرگ مىدانند.
اهل حق را «گوران» نيز مىگويند، و ناحيه گوران در آذربايجان، يکى از مراکز مهمّ اين فرقه به شمار مىرود. گورانها در اصل از مردم حوالى کرمانشاهان هستند، که از آن ناحيه به آذربايجان کوچيدهاند، و لهجهاى مخصوص دارند، که در نواحى غربى و جنوبى کردستان به آن تکلّم مىشود، و آن گويشى است آميخته از لهجه کردى اورامانى و کرمانجى، و لکى.
مرکز اصلى طوايف اهل حق، تا قرن هفتم هجرى در لرستان بود، سپس اين مرکزيت به مناطق غربى کردستان و کرمانشاهان منتقل گرديد. امروز تمام طوايف کرد گوران و قلخانى و اکثر طوايف سنجابى، و شاخههايى از طايفه کلهر و زنگنه، و ايلات عثمانه وند و جلالوند در شهرهاى غربى ايران، از جمله قصر شيرين و سر پل ذهاب و کرند و صحنه و هليلان از اهل حقند.
در لرستان در مناطق دلفان و پشت کوه، در ميان ايلات لکستان و سکوند سکونت دارند. در آذربايجان و تبريز، بخصوص در محله چرنداب و در قريه ايلخچى در نزديکى تبريز، و در مراغه و حوالى قزوين و تهران، بومهن، شهر آباد، گلخندان، سياه بند شميرانات، رودهن، دماوند، هشتگرد، ورامين و در شمال کلاردشت عدهاى از صاحبان اين مذهب زندگى مىکنند.
در بيرون از مرزهاى ايران بعضى از طوايف کرد عراق عرب در شهرهاى سليمانيه، کرکوک، موصل، خانقين و در نواحى کردنشين ترکيه گروه فراوانى از اهل حق هستند. پيروان اهل حق غالبا چادرنشين و ده نشيناند. در قفقاز و آذربايجان شوروى و سوريه و در مازندران و فارس و خراسان نيز اهل حق يافت مىشوند.
اعتقادات:
اساس مذهب اهل حق، کوشش براى «وصول» به حق و خداوند مىباشد و در اين راه بايد نخست مرحله «شريعت» يعنى انجام آداب و مراسم ظاهرى دين، و مرحله «طريقت» يعنى رسوم عرفانى و مرحله معرفت يعنى شناخت خداوند، و مرحله «حقيقت» يعنى وصول به خداوند را بپيمايند.
به عقيده اين جماعت، اساس مذهبشان حقيقتى است که سبب و علت خلقت موجودات است. دين آنان آکنده از اسرار است، سرّى که خداوند به پيغمبران گفته و آن سر «نبوت» است، که از آدم ابوالبشر آغاز شده است، و به حضرت محمد | که خاتم انبياست مىپيوندد. از آن پس اين سرّ به نام سرّ «امامت» که حضرت محمّد | به على × گفته است و از او تا دوازدهمين امام که مهدى آل محمّد # باشد مىرسد. پس از غيبت امام دوازدهم اين سرّ به پيروان، و اقطاب ايشان که يکى پس از ديگرى مىآيند گفته مىشود.
مذهب ايشان مجموعهاى است از آراء و عقايدى که تحت تأثير افکار اسلامى، زردشتى و يهودى و مسيحى و مهرپرستى و مانوى و هندى و افکار فلاسفه قرار گرفته است. در دستورهاى دينى اهل حق، اجراى سه بوخت يا سه اصل اخلاقى زردشتى، که «پندار نيک» و «گفتار نيک» و «کردار نيک» باشد از واجبات است. مفهوم اين سه اصل در يک بيت به گويش ترکى، از کلام «سرانجام» کتاب مقدس اهل حق خلاصه شده است:
يارى چارچيون، باورى وجا
پاکى و راستى، نيستى وردآ
يعنى يارى چهار چيز است، به جاى آوريد، پاکى و راستى، نيستى و يارى.
تناسخ و حلول:
«تناسخ» يعنى حلول روح از قالبى به قالب ديگر، که در مذهب اهل حق سنگ اساس عقايد ايشان است.
حلول ذات را «دونادون» گويند. به عقيده ايشان در تن هر کس، ذرهاى از ذرات الهى موجود است، و ظهور روحانى حق در صورت جسمانى پاکان و برگزيدگان، هميشه در گردش مىباشد، و آن را گردش مظهر به مظهر نامند. در اين باره آنان معتقد به هفت جلوه پياپي اند و مىگويند هر بار خداوند حق تعالى با چند تن از فرشتگان مقرب خدا، به صورت اتحاد در بدنهاى خاکى «حلول» مىنمايد، اين «حلول» به منزله لباس پوشيدن و کندن است، که آن را به فارسى جامه و به ترکى «دون» گويند و همانست که در فلسفه برهمايى هندوئى «کارما» آمده است.
چنان که در کتاب «سرانجام» آمده است، «خداوند در ازل درون درىّ مىزيست، و سپس براى نخستين بار تجسّم يافت، و به صورت شخصى به نام خاوندگاريا کردگار جهان، مجسم شد، و بار دوم به صورت على × ظاهر گشت.»
در کتب مذهبى ايشان آمده است که از رنج مرگ نهراسيد، و باکى از مرگ نيست، زيرا مرگ آدمى، شبيه به پنهان شدن مرغابى زير آب است. يعنى در جايى پنهان مىشود، و در جاى ديگر سر بر مىدارد. منظور از اين «تناسخ» و جاى به جاى شدن، و از بدنى به بدن ديگر رفتن، پاک شدن آدمى از گناهان است.
هرگاه خداوند به صورت بشر برجستهاى ظاهر شود، چهار يا پنج فرشته که آنها را چهار ملک گويند، در ابدان ديگران تجسم مىپذيرد، همانطور که خداوند در هفت صورت تجلى مىکند، فرشتگان نيز در هفت صورت تجلى مي نمايند، چنان که در کتاب عهد سلطان سهاک فرشتهاى به صورت سلمان، و در عهد خاوندگار فرشتهاى به صورت بنيامين در آمد.
در کتاب «سرانجام» آمده است که فرشتگان، صادر از خداوند هستند، نخستين ايشان از زير بغل خاوندگار پيدا شد، دومين آنها از دهان او، سومين آنها از نفسش، چهارمين از عروقش، پنجمين از نورش.
… اهل حق درباره حضرت على × مىگويند، که او تجلى ذات خداست، و وى را «مظهر» تمام و کمال خدا مىدانند، و اوست که در هر دوره و عصرى ظهور کرده، و در جسم پاکان و مقدسان از اهل حق تجلّى مىکند. على (ع) اصول مذهب حق را به سلمان، و به عدّهاى از ياران نزديک خود بياموخت. …
آفرينش جهان:
اهل حق معتقدند که آفرينش در دو مرحله اصلى انجام شده است، يکى خلقت «جهان معنوى» و ديگرى خلقت «جهان مادى». اين افسانهها در دفترها و متون دينى ايشان به لهجه گورانى، به صورتهاى گوناگون حکايت شده است. گويند: در آنگاه اراده خداوند به آفرينش موجودات تعلّق گرفت، و نخستين مخلوق، پير بنيامين را از زير بغل خود خلق کرد، و نام او را جبرائيل گذاشت. پس از خلقت جبرائيل خداوند او را در پهناى درياى محيط رها کرد، هزاران سال گذشت تا به درخواست جبرائيل، شش تن ديگر از بطن درّ پيدا شدند، که با جبرائيل هفت تن شدند …
موعود اهل حق:
سه تن، شاه خوشين، بابا ناووس و سلطان اسحاق هستند …
آداب و رسوم اهل حق:
از آداب و رسوم ايشان، نماز خواندن و قربانى کردن و سر سپردن و جوز شکستن و عهد و ميثاق بستن و روزه گرفتن است. محل اجتماع ايشان «جمخانه» است که مخفف کلمه جمع خانه مىباشد…. عبادت با نواختن طنبور و آلات موسيقى و خواندن سرود ودعاهاى مذهبى انجام مىپذيرد. گاهى هنگام دعا چنان از خود بيخود مىشوند، که خويشتن را بر روى آتش افروخته افکنده و در آن حال جذبه به ايشان صدمهاى نمىرسد… .
کتابهاى مذهبى و مقدس:
يکى از کتابهاى مذهبى ايشان «فرقان الاخبار» است به نثر، که مؤلف آن حاج نعمت اللّه جيحون آبادى متخلّص به مجرم است، … حاج نعمت اللّه جيحون آبادى کتابى ديگر به بحر متقارب به نام «شاهنامه حقيقت» دارد، که در اسرار مذهب اهل حق، در آن کتاب به زبان شعر، سخن گفته است. … ديگر از کتابهاى اهل حق کتاب «سرانجام» است. …
ترکيب موجود در مذهب اهل حق:
چنان که در آغاز اين مقاله اشاره رفت، اساس مذهب اهل حق، بر اقوال غلاة شيعه و اسماعيليه و فرقه اماميه اثنى عشريه و فرقه دروز و نصيريه است. آنان مانند درويشان داراى حلقات ذکر و سر سپردن هستند، مقدارى از عقايد خود را از اساطير عوام گرفتهاند. اينکه گويند: خداوند در ازل در «درّى» پنهان بود، مأخوذ از عقايد مانوى است. عقيده «تناسخ» را توسط اسماعيليان از هنديان گرفتهاند، و اين که عالم را به دو قسمت «الهى» و «اهريمنى» تقسيم مىکنند، تحت تأثير دين زردشتى واقع شدهاند. اما کشتن خروس را از عادات يهود گرفتهاند.»